سریال کابل: روایتی چندصدایی از شکست غرب در افغانستان
الاهه نجفی ـ سریال «کابل» که از شبکه فرانسه ۲ پخش خواهد شد، با رویکردی چندصدایی به بررسی خروج شتابزده نیروهای غربی از افغانستان در اوت ۲۰۲۱ و پیامدهای انسانی آن میپردازد. این مقاله با تحلیل محتوای سریال، همزمان سه سطح را بررسی میکند: تراژدی انسانی خانوادههای افغان، اشتباهات راهبردی غرب در دو دهه حضور نظامی که به بازگشت طالبان انجامید، و نقد پسااستعماری این رویداد با تکیه بر نظریه گایاتری اسپیواک درباره «صدای فرودستان». مقاله نشان میدهد چگونه این سریال بینالمللی میکوشد با ترکیب درام سیاسی و تریلر، هم پیچیدگیهای بحران افغانستان را روایت کند و هم پرسشهایی بنیادین درباره شکست پروژه ملتسازی غرب و محدودیتهای بازنمایی رسانهای مطرح نماید.

سریال کابل: روایتی چندصدایی از شکست غرب در افغانستان
کابل، ۱۵ اوت ۲۰۲۱؛ همزمان با خروج نیروهای آمریکایی، طالبان وارد کابل میشوند. خانواده نازانی، مانند بسیاری از غیرنظامیان دیگر، از ترس انتقام مجبور به ترک کشور میشوند. در این وضعیت ناامیدکننده و پر هرج و مرج، که تهدید حمله داعش بر آن سایه افکنده است، پلیسهای فرانسوی، دیپلماتهای ایتالیایی، نظامیان آلمانی و سرویسهای اطلاعاتی آمریکا باید به هر زحمتی که شده برای مدیریت هجوم غیرنظامیان با یکدیگر هماهنگ شوند. هر کس چگونه میتواند جان خود را نجات دهد؟ شمارش معکوس آغاز شده است.
سریال «کابل» که از ۳۱ مارس ۲۰۲۵ از شبکه فرانسه ۲ پخش خواهد شد، قرار است روایتی تکاندهنده از روزهای پرآشوب سقوط کابل در ۱۵ اوت ۲۰۲۱ ارائه دهد.
خروج پرهرج و مرج از کابل
خروج نیروهای آمریکایی و ناتو از افغانستان در سال ۲۰۲۱، که در بدو ریاستجمهوری جو بایدن کلید خورد، نقطه پایانی بود بر دو دهه حضور نظامی غرب در این کشور. این تصمیم که بر اساس توافق دوحه (۲۰۲۰) بین دولت ترامپ و طالبان شکل گرفته بود، با سرعتی غیرمنتظره و بدون هماهنگی کامل با دولت افغانستان اجرا شد. تخلیه نظامیان تا ۳۱ اوت ۲۰۲۱ تکمیل گردید، اما سقوط سریع کابل در ۱۵ اوت و بازگشت طالبان به قدرت، همزمان با هرجومرج در فرودگاه و تراژدی انسانی هزاران افغان در تلاش برای فرار، این خروج را به یکی از بحثبرانگیزترین رویدادهای سیاست خارجی آمریکا تبدیل کرد. منتقدان معتقدند اجرای شتابزده این طرح بدون تضمین امنیت متحدان افغان یا ایجاد مکانیسمهای انتقال قدرت، به بحران فعلی دامن زد.
مجموعه تلویزیونی «کابل» که با همکاری فرانس اینتر تولید شده، اکنون بر آن است که بحران انسانی و سیاسی آن روزها را از نگاه شخصیتهای مختلف ـ از یک خانواده افغان در حال فرار تا دیپلماتها، نظامیان و مأموران امنیتی بینالمللی ـ به تصویر کشد. تلاشهای ناامیدانه برای هماهنگی در شرایطی بس دشوار که طالبان کنترل شهر را به دست گرفتهاند و خطر حمله داعش نیز به قوت خود باقی است، داستانهایی را رقم میزند.
انتقادات اصلی به خروج آمریکا و ناتو از افغانستان بر چند محور متمرکز بوده است: نخست، «برنامهریزی شتابزده و فاقد تدبیر» که بدون در نظر گرفتن پیامدهای امنیتی انجام شد و منجر به سقوط سریع دولت افغانستان گردید؛ دوم، «عدم هماهنگی با متحدان افغان»، از جمله نیروهای امنیتی محلی که سالها با غرب همکاری کرده بودند و به حال خود رها شدند؛ سوم، «تخلیه نامنظم فرودگاه کابل» که با صحنههای آشوب و تراژدی انسانی همراه شد؛ چهارم، «ارزیابی نادرست از تواناییهای طالبان» و مقاومت نیروهای افغان که پیشبینیهای غرب را به چالش کشید؛ و پنجم، «آسیب به اعتبار بینالمللی آمریکا» که این خروج را به نمادی از شکست استراتژیک و بیثباتسازی منطقه تبدیل کرد. حتی برخی این رویداد را با سقوط سایگون در ۱۹۷۵ مقایسه کردهاند.
رویکرد چند صدایی و انتقادی
سازندگان سریال، اولیویه دمانژل و توماس فینکلکروت، با رویکردی چندصدایی و با ادعای همهجانبه و فراگیر بودن، میخواهند مخاطب را به عمق این فاجعه انسانی ببرند. این مجموعه با ترکیب درام سیاسی و عناصر تریلر، به ویژه از طریق مأموریت مخفی یک سرباز جوان افغان برای خنثیسازی حمله به فرودگاه، بر شدت تنشهای داستان میافزاید. به گفته تهیهکنندگان، این پروژه بینالمللی که با مشارکت ۱۲ کشور اروپایی از جمله فرانسه، آلمان و بلژیک تولید شده، کوشیده است تا پیچیدگیهای این رویداد تاریخی را از زوایای مختلف و با نگاهی انسانی بررسی کند. الیویه دمانژ و توما فینکیلکروت، نویسندگان این سریال نوشتهاند:
به مدت دو هفته، با تخلیه کابل جهان در تعلیق و انتظار به سر برد. نه تنها به این دلیل که جان مردان و زنان در خطر بود، بلکه به این خاطر که بازپسگیری کابل توسط طالبان، هر یک از ما را در مورد اثربخشی جنگهایی که غرب در چند دهه گذشته به راه انداخته است به پرسش واداشت. بیست سال اشغال آمریکا به چه دردی خورد اگر، درست در لحظهای که آنها استقلال را به افغانها بازمیگرداندند، رژیمی که برای سرنگونی آن آمده بودند بلافاصله قدرت را دوباره به دست گرفت؟
به این ترتیب سریال ششقسمتی «کابل» نهتنها میخواهد بازتابی از یک بحران سیاسی باشد، بلکه پرسشهای بنیادینی درباره تأثیر دو دهه حضور نظامی غرب در افغانستان را مطرح میسازد.
حضور نظامی غرب در افغانستان طی دو دهه (۲۰۰۱-۲۰۲۱) با نتایج متناقضی همراه بود: از یک سو، سقوط طالبان و القاعده در ابتدا، ایجاد نهادهای دموکراتیک، بازسازی زیرساختها، و پیشرفتهای نسبی در آموزش (بهویژه برای زنان) را به همراه داشت؛ اما از سوی دیگر، این حضور با اشتباهات راهبردی مانند «تضعیف دولت مرکزی»، «افزایش فساد»، «وابستگی اقتصادی به کمکهای خارجی»، و «دستکم گرفتن تابآوری طالبان»، به بحرانهای عمیقتر انجامید. غرب نتوانست امنیت پایدار ایجاد کند، و خروج شتابزده در ۲۰۲۱، افغانستان را با حکومت دوباره طالبان، فروپاشی اقتصادی، و بازگشت محدودیتهای اجتماعی رها کرد. همچنین، هزینههای انسانی (دهها هزار کشته) و مالی (حدود ۱ تریلیون دلار) این حضور، پرسشهای جدی درباره «توجیهپذیری» آن برجای گذاشت. در کل، این دوره نشاندهنده شکست پروژه «ملتسازی» غرب و تقویت این درس است که راهحلهای نظامی بدون درک پیچیدگیهای محلی، محکوم به شکست هستند.
صدای شنیده نشده فرودستان
گایاتری چاکراورتی اسپیواک، نظریهپرداز پسااستعماری، در مقاله مشهور «آیا فرودستان میتوانند سخن بگویند (۱۹۸۸) به این مسئله میپردازد که چگونه نظامهای قدرت (استعمار، مردسالاری، سرمایهداری) صدای گروههای حاشیهنشین (زیردستان) را سلب یا تحریف میکنند. در سریال «کابل»، خانواده افغان (خانواده نازانی) و دیگر غیرنظامیان درگیر در بحران، نمونهای از این فرودستان هستند که در میان کشمکشهای قدرتهای جهانی (نظامیان آمریکایی، دیپلماتهای اروپایی و طالبان) گم میشوند. آیا این شخصیتها واقعاً فرصت بیان روایت خود را دارند، یا صرفاً ابژهای برای نمایش تراژدی از نگاه غرب هستند؟ این پرسش اساسی اسپیواک میتواند به خوانش انتقادی سریال کمک کند.
پیش از این پادکست «Inside Kaboul» که روایت دو زن جوان افغان است، از فرانس اینتر پخش شده و مورد استقبال هم قرار گرفته. شبکه فرانسه ۲ در وبسایت خود نوشته است که این پادکست و سریال کابل، «مجموعهای جامع» از این واقعه تاریخی ارائه میدهد. مجموعهای که هم جنبههای دراماتیک یک فاجعه انسانی و هم ابعاد گستردهتر ژئوپلیتیک آن را پوشش میدهد.
«Inside Kaboul» درباره دو دوست افغان به نامهای مروه و رها است که در پی بازگشت طالبان به کابل در تابستان ۲۰۲۱ از هم جدا افتادند. مروه توانست به سرعت از افغانستان خارج شود و پس از گذراندن مدتی در اردوگاه پناهندگان و یک خانواده میزبان در آلمان، به فرانسه برسد و در آنجا به تحصیل بپردازد. اما رها در کابل ماند و با گذشت زمان بیشتر احساس انزوا و ناامیدی میکرد. سرنوشت این دو زن از طریق یادداشتهای صوتی آنها که توسط روزنامهنگار کارولین ژیله جمعآوری شده، مشخص شده است.
مروه و رها سرانجام در پاریس با یکدیگر دیدار کردند. کارولین ژیله از ماه ژوئن با کمک سازمان گزارشگران بدون مرز، انجمن آلمانی Kabul Luftbrücke و حمایت رادیو فرانسه و تلویزیون فرانسه تلاش زیادی برای خروج رها و همسرش انجام داد. این کار به ویژه بهدلیل باردار بودن رها پیچیده بود و اما آنها ابتدا به اسلامآباد در پاکستان پرواز کردند و سپس به پاریس رسیدند.
سریالی عمیقا اروپایی
استناد به این پادکست برای اثبات این ادعا که صدای فرودستان هم از رسانه جریان اصلی فرانسه بازتاب یافته کافی نیست.
یکی از نقاط قوت سریالهای چندصدایی (کُرال) مانند «کابل» این است که میتوانند روایتهای موازی را به نمایش بگذارند. گایاتری چاکراورتی اسپیواک معتقد است که برای فهم واقعی فرودستان، باید به روایتهای محلی و غیررسمی گوش داد. اگر سریال بتواند صدای افغانها را خارج از چارچوب گفتمان غربی ارائه دهد (مثلاً از طریق فلاشبکها یا دیالوگهای درونی)، میتواند از دیدگاه اسپیواک اثری متعهد به عدالت روایی باشد.
اسپیواک به نقد نظامهای دانشی میپردازد که جهان سوم را به عنوان «ابژهٔ مطالعه» میبینند. در سریال، آیا نظامیان و دیپلماتهای غربی با افغانها به عنوان انسانهای برابر رفتار میکنند، یا آنها را بخشی از یک «مسئله امنیتی» میدانند؟ این پرسش میتواند به تحلیل رابطهٔ میان دانش (مثلاً اطلاعات نظامی) و قدرت (سیاستهای خارجی) در سریال کمک کند.
فابین سروان شرایبر، شارلوت اورتیز، تهیهکنندگان سینهتِوه و ماتیاس وبر و تیبو گست، تهیهکنندگان ۲۴ ۲۵ فیلم نوشتهاند:
ما یک سریال چندصدایی و عمیقاً انسانی را تصور کردیم که سرنوشت شخصیتهایی با پیشینههای گوناگون را دنبال میکند: افغانهایی که از کشورشان میگریزند، دیپلماتهایی که تلاش میکنند اقدام کنند، روزنامهنگارانی که شاهد تاریخ هستند، نظامیانی که با سرنوشت محتوم روبهرو هستند. سریالی که پیچیدگی یک رویداد جهانی را در بر میگیرد و با روایتی فراگیر و متعهدانه، دیدگاههای متنوعی را به نمایش میگذارد. سریالی عمیقاً اروپایی.
فیلمهای مهمی درباره اشغال نظامی افغانستان ساخته شدهاند که زوایای مختلف این درگیری را به تصویر میکشند. از جمله میتوان به فیلمهای داستانی مانند The Outpost (2020) که نبرد خونین کامدش را به تصویر میکشد، Lone Survivor (2013) بر اساس یک ماموریت نافرجام نیروهای ویژه، War Machine (2017) با نگاهی طنزآمیز به استراتژیهای جنگی، و Strong (2018) درباره اولین نیروهای آمریکایی اعزام شده پس از ۱۱ سپتامبر اشاره کرد. در زمینه مستند نیز میتوان به Restrepo (2010) که زندگی سربازان در خط مقدم را نشان میدهد و Escape from Kabul (2022) که به خروج پر هرج و مرج از کابل میپردازد، اشاره کرد. این آثار تلاش میکنند تا پیچیدگیهای جنگ، تاثیر آن بر سربازان و مردم محلی، و در نهایت پیامدهای خروج نیروهای غربی را به تصویر بکشند. تاکنون اما فیلمسازان افغانستانی به دلایل کاملاً آشکار این فرصت را پیدا نکردهاند که به این موضوع بپردازند. شبکههای تلویزیونی و تهیهکنندگان غربی هم به اینکه ماجراها از زاویه دید هنرمندان افغانستانی روایت شود رغبتی نشان ندادهاند.
نظرها
نظری وجود ندارد.