فوکو: رابطهی میان حقیقت، دانش و قدرت
فوکو: نسبت قدرت و جنسیت (۱)
احد پیراحمدیان – به نظر فوکو ما با خرده فیزیک قدرت در همهی سطوح جامعه روبرو هستیم: قدرت اِعمال نمیشود، بلکه در بافتار جامعه تنیده شده است. نمونهی برجستهی آن روابط مستقر میان قدرت و جنسیت است.
درآمد:
مسئلهی کانونی اندیشههای فوکو، رابطهی میان حقیقت، دانش و قدرت است و توجه ویژهی او به چگونگی پیدایش شناخت علمی در دوران مدرن. چنین شناختی مبتنی بر «درونمایهی بنیان دیسکورس و ساختارهای صوری آن» است که به نوبهی خود روشنگر رابطهی میان سوژه و دانش او میباشد. در این رابطه، مفهوم سوژهی دانش، هم به عنوان کسی که میشناسد و هم آنچه او میشناسد، درهم تنیده شدهاند. روشن است که گردآوری این دو در یک دیسکورس (گفتمان)، از ادعای تمامیت خبر میدهد، «که در آن پراکندگی و پاشیدگی سوژه» نیز نمایان میشود.[۱]
کارهای فوکو را میتوان حول سه محور جمعبندی کرد:
- دیرینهشناسی یا باستانشناسی دانش،
- تبارشناسی قدرت و
- اخلاقشناسی یا اتیک زندگی سوبژکتیو.
شدت و دامنهی کاربرد این مفاهیم بسته به دورههای مختلف اندیشهی فوکو متغیر است، اما تمامی این تأملات در تعامل با یکدیگر و در نهایت مکمل یکدیگرند. با نگاهی کلی به آثار فوکو، متوجه خواهیم شد که چگونه انسان، به عنوان سوژهی حقیقت، در بافتار صورتهای شناخت دیسکورسیو (شناخت برهانی) و ایفای قدرت اجتماعی و سرانجام در طرح افکنیهای اخلاقی، هم قدرت و هم اخلاق را بنیان میگذارد.
برای فوکو، مسئله همواره نسبت سوژهی اجتماعی با حقیقتی است که به میانجی دیسکورس ارائه شده است. این نسبت سخت متاثر و آکنده از مناسبات قدرت است. به بیان دیگر، از آنجا که شکلگیری انسان به عنوان سوژه در میان قدرت و دیسکورس صورت میگیرد، به نظر فوکو ضروری است که این مفاهیم، که در طول چند قرن اخیر دستخوش تغییرات اساسی بودهاند، دوباره مورد تأمل قرار گیرند. از زمان نیچه، کمتر فیلسوفی به این اندازه به ارتباط میان سوژه و حقیقت و مفهوم «قدرت» توجه کرده است.
به عقیدهی فوکو، از قرون وسطی به این طرف، قدرت به طرز مکارانه و بی سر و صدایی در اِعمال نظارت، در حال گسترش بوده است. پیامد جابجایی و سلطهی بلامنازع عقل در آغاز دوران مدرن، تغییری ساختاری در کاربست قدرت ایجاد کرده است. قدرتمندان دیگر نجات و بهبود سلطهی خود را در بازدارندگی و ارعاب یا شکنجه نمیجویند، بلکه گام به گام از مکانیسمهای پیچیدهتری استفاده میکنند. قدرت در دوران مدرن، از جمله از طریق چیزی که بعدها فوکو آن را «رژیم حقیقت» یا نظام جدید حقیقت خواهد نامید، پدید میآید.
به عقیدهی فوکو، حقیقت به خودی خود وجود ندارد. هر جامعهای دارای نظم خاص خود از حقیقت، یا همان «سیاست کلی حقیقت» است.[۲] و از آنجا که ما خود تولیدکنندگان این حقیقت هستیم، حتی تمیتوانیم این مفهوم را زیر سوال ببریم.
نکتهی قابل توجه در اینجا، نگاه نوین فوکو به رابطهی قدرت سیاسی و ادعای حقیقت و دلالت مستقیم میان قدرت و دانش است. پیش از این، قدرت به مثابهی نوعی جوهر فهمیده میشد که افراد، گروهها یا نهادهای به اصطلاح «صاحبان قدرت»، میتوانستند آن را تصاحب کنند. در برابر این برداشت سنتی، فوکو بر این باور است که قدرت را نمیتوان تصاحب کرد. به نظر او، قدرت نامی است برای مناسبات و روابط میان افراد یا گروههای خاص. به بیان دیگر، فوکو حتی از خود قدرت صحبت نمیکند، بلکه از سیر تکوین روابط میگوید: مسئله همواره این بوده است که برخی از فنون فرمانروایی و فرمانبری (خدایگان و بندگان) و برخی از فنون و شیوههای سلطه و انضباط دست به دست هم میدادهاند. توجه او به ویژه به این نکته جلب شد که چگونه سیاست و قدرت با دانش و اطلاعات، و البته با خود تئوری شناخت، مرتبط است. مسئلهی نقش فناوری و سازماندهی قدرت در این زمینه است.
فوکو به طور تصادفی با پدیدهای برخورد کرد که آن را «قدرت امکان مسامحه» مینامد که خود را در مقررات و اقدامات خرد نشان میدهد. آنچه از نظر تاریخی در تحلیل فوکو تازه است، درآمیختن پرسشها و رشتههای مختلف علوم انسانی است: ترکیبی از جامعهشناسی، کیفرشناسی، تاریخ و فلسفه. مجهز به این نگاه بینارشتهای، فوکو متوجه شد که از پایان قرن هجدهم به بعد، بدن انسان مدرن (و نه فقط بدن کسانی که در زندان، ندامتگاه، سربازخانه و یا تیمارستان محبوس هستند) در معرض مراقبت و نظارت و بازرسی شدید قرار گرفته است.
به نظر او، نقطهی تلاقی قدرت و دانش سختترین برخورد خود را در طرح مسئلهی سوژه مییابد. فوکو برای فرآیندی که در آن انسان تبدیل به سوژه میشود، اصطلاح assujettissement را به کار میبرد که در زبان فارسی به «به انقیاد درآوردن» ترجمه شده است. روند سوژهسازی تا به امروز مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته که دستمایه اصلی کار فوکو است. اگر بخواهیم تکوین این روند را دستهبندی کنیم، با سه رویکرد برجسته روبرو میشویم:
نخست: رویکردی که کردارها را به بهنجار و نابهنجار یا مجاز و ممنوع تقسیم میکند (نمونه: دیوانه و عاقل، عادی و غیرعادی). کتاب «جنون و بیخردی. تاریخ جنون در عصر کلاسیک» (۱۹۶۱) به این موضوع پرداخته است.
دوم: رویکردی که ظاهراً بر اساس دستهبندی علمی استوار است و سوژه را به طور علمی تعریف میکند؛ این رویکرد در کتاب «تولد درمانگاه» (۱۹۶۳) بررسی شده است.
سوم: سوژهسازی که با مشارکت فعال خودِ سوژه صورت میگیرد و فوکو در کتاب «مراقبت و تنبیه» (۱۹۷۵) و در جا جاییِ «تاریخ جنسیت» (۱۹۷۶ تا ۲۰۱۸) بدان پرداخته است.[۳]
در نوشتهی پیش رو ما به نسبت قدرت و جنسیت میپردازیم. با تحلیل جدیدی که فوکو از قدرت ارائه میدهد، درک دوقطبی پیشین (برای نمونه در میان مارکسیستهای سنتی و ادامهی آن در مکتب فرانکفورت) که کماکان با مفاهیم «در قدرت» و «بر قدرت» سخن میگوید، رنگ باخته و درک دینامیکی جای آن را میگیرد. ما با خرده فیزیک قدرت در همهی سطوح جامعه روبرو هستیم. بر این اساس، قدرت اِعمال نمیشود، بلکه در بافتار جامعه تنیده شده است. نمونهی برجستهی آن روابط مستقر میان قدرت و جنسیت (سکسوالیته) است.
دیسپوزیتیو سکسوالیته
به زعم فوکو از سدهی هجدهم به این طرف تکنیکها و استراتژیهای جدیدی شکل گرفتند که بتوان با روشهای انضباطی، از طریق کنترل بدن، قدرت را مهار کرد. از آنجا که جامعه پیکری یکپارچه ندارد، صرفا یک نوع قدرت هم بر آن اعمال نمیشود. قدرت، اشکال استیلا و انقیاد خود را نه در یک نوع بلکه به گونههای مختلف نشان میدهد. فوکو از مناطق قدرت یا مجمع الجزایر قدرتهای متفاوت صحبت میکند که الزاما نتیجهی قدرت مرکزبنیان نیست. کارکرد اصلی این قدرتهای خاص و منطقهای ابدا منع کردن، مانع شدن و «تو باید یا نباید» نیست. بلکه بیشتر نوعی کارایی مولد است و به نوبهی خود یک محصول. نمونهی آشکار آن تکنولوژی جدید انضباطی در اِعمال قدرت، مثلا در ارتش سدههای هفدهم و هجدهم است.
فوکو رد پای این خصوصیات تکنولوژی جدید قدرت را در جلد دوم کتاب سرمایه اثر مارکس مییابد. به گفتهی او دو انقلاب بزرگ در تکنولوژیهای قدرت وجود داشت: کشف انضباط و کشف تنظیم.[۴] یکمی مکمل کالبد-سیاست است، ابزاری انضباط ساز (مثلا انضباط جنسیت با هدف کالبد شناسی افراد) و دومی مکمل زیست-سیاست. تنسیق وضعیت مسکن، تنظیم شرایط زندگی در شهر، ترتیب بهداشت همگانی و تغییر نسبت مرگ و میر و موالید، و کلا تنظیم نرخ جمعیت به گروه دوم تعلق دارد. در این معادله سکس، نقش مفصل میان کالبد - سیاست و زیست-سیاست را به عهده گرفته است. «سکس در چهار راه انضباطها و تنظیمها قرار دارد.»[۵]
در فصل آخر نخستین جلد کتاب «تاریخ جنسیت»، فوکو به نوع قدرتی میپردازد که خاص جوامع مدرن غربی است و هدف آن اداره و کنترل زندگی است. این نوع قدرت جایگزین قدرت قدیمی سلطان، شهریار یا پادشاه شده است که حق مرگ و زندگی در دست او بود.
قدرت دو جزء دارد:
- به نظر میرسد نخست، قطبی شکل گرفت که حول محور بدن به مثابه یک دستگاه متمرکز شده بود. آموزش بدن، افزایش تواناییاش، استفاده از نیرو و رشد فرمانبری آن، ادغام آن در سیستمهای کنترل موثر و اقتصادی، همه اینها را رویههای قدرت انضباطی بوجود آوردهاند: آناتومی سیاسیِ بدنِ انسان.
- جزء دوم، حول محور نوع بدن گرد آمده است که شامل همهی موجودات زنده میشود و زیربنای فرآیندهای بیولوژیکی است.
تولیدمثل، نرخ و مرگ و میر، سطح سلامت و بهداشت، طول عمر با همهی شروط مختلف آن موضوع مداخله و کنترلهای نظارتی شد: زیست سیاست جمعی.[۶] در این میان جنسیت نقش لولایی را به عهده گرفته است که از یک سو نظم بخشیدن به بدن (کالبد سیاست) را و از سوی دیگر تنظیم جمعیت (زیست سیاست) را به هم وصل میکند. در پایان، فوکو اشاره میکند که ویژگی تعیین کننده «دیسپوزیتیو سکسوالیته» (سامان جنبسیت) دقیقاً این است که به مردم بباوراند همهی این اقدامات تلاشی برای رهایی (جنسی) آنهاست.[۷] از این رو پرسش فوکو این نیست که آیا از عصر کلاسیک بدین سو سکس مطرود، ممنوع یا پنهان شده است. یا اینکه آیا به سکس پاسخی مثبت داده شده است و آیا ممنوعیتها صورتبندی میشوند. بلکه نکتهی اساسی این است که چه چیزی دربارهی سکس گفته میشود و گوینده کیست و با چه مقاصدی دیسکورس را انباشت و توزیع میکند. موضوع «به دیسکورس درآوردن» سکس و انحصار است. موضوع این است که قدرت از چه مجراهایی و از راه کدام دیسکورسها به ظریفترین و شخصیترین رفتارها نفوذ میکند. چگونه قدرت در لذت روزمره رخنه کرده و در تلاش به کنترل درآوردن آن است. مسئله «اراده به دانستن» volonté de savoir است که هم، پایه و هم ابزار قدرت در صورتبندی و حقیقت سکس و تولیدات گفتمانی است.[۸] «گفتمان در مورد سکس نه برای نوعی کنجکاوی یا حساسیت عمومی، نه برای نوعی ذهنیت جدید، بلکه برای عملکرد ساز و کارهای قدرت اهمیت یافت …»[۹] مسئله نیرنگی است که برای حفظ و گسترش قدرت بکار میرود. سکس نه تنها مورد قضاوت قرار گرفت، بلکه چون امری مربوط به عموم باید اداره میشد. از این رو روشهای نوین مدیریت پدید آمد؛ و سرانجام چون یک گفتمان تحلیلی به مسئلهای پلیسی بدل شد.
در اجرای این وظیفه، سخت گیری و کنترل مستقیم چندان مهم نبود، بلکه مهم ضرورت ساماندهی از طریق تولید گفتمانهای کارآمد و همگانی بود. با تغییر متغیرهای خاص چون کنترل نرخ زاد و ولد، وضعیت سلامت و غیره، نیروی کار، مورد توجه قرار گرفت و اقداماتی ظریف و سنجیده تر برای ساماندهی اقتصاد سیاسی جمعیت اجرا شد. «از عصر کلاسیک بدین سو، سرکوب وجه بنیادین رابطهی میان قدرت، دانش و سکسوالیته بوده است.»[۱۰]
در مرحلهی پایانی کار خود فوکو عمدتاً به تحلیل تأثیرات متنوع قدرت توجه داشت، یعنی به این پرسش که قدرت از طریق کدام کانالها و در طول کدام گفتمانها، تا کوچکترین و فردیترین رفتارها پیشرفته و گفتمانها را ایجاد میکند.
چهار جلد کتاب تاریخِ سکسوالیته، تبار شناسی این موضوع است:
− جلد نخست با عنوان «اراده به دانستن» طرح مسئله و دورخیزی است که پیدایش کانسپت سکسوالیته و گسترش نفوذ دیسپوزیتیو جنسیت در قرون ۱۹ و ۲۰ را در دستور کار خود قرار میدهد. بدین ترتیب به زعم فوکو مقدمهی پرداختن به تاریخ جنسیت آماده شده است.
− جلد دوم درباره نقش تمایلات جنسی در فرهنگ یونان باستان، در چهار قرن پیش از میلاد مسیح است.
− جلد سوم با عنوان «نگرانِ خود»، بررسی منابع یونانی و رومی درباره جنسیت از دو قرن اول پس از میلاد را در دستور کار خود قرار داده است.
− سرانجام مجلد چهارم «اعترافات بدن» از تاریخِ جنسیت و حقیقت میگوید؛ تلاشی برای تبیین رفتار آبا کلیسا از قرن دوم تا قرن چهارم میلادی.[۱۱]
در این پروژه فوکو نشان میدهد، چگونه حقیقت و سکسوالیته با هم مرتبطند. چگونه از قرن ۱۹ به بعد سکسوالیته دارای انضباط میشود.
«سکسوالیته نامی است که میتوان به سامانهای تاریخی داد …»[۱۲] فوکو برخلاف فروید معتقد نیست که جنسیت و غریزههای جنسی بر اساس رسوم و نرمهای اجتماعی یا آداب اخلاقی، حقوقی و سیاسی سرکوب شدهاند. به باور او در دو قرن اخیر جنسیت به طور فزایندهای موضوع گفتمانهای گوناگون بوده است. از این رو موضوع نه روایت رفتارهای جنسی فردی، بلکه گزارش تاریخ دگرگونیهای است که در این رفتارها به وجود آمده است. تاریخ این تغییرات باید به صورتهای دانش، به دستگاه قدرت اجرایی آن و به صورتهای به رسمیت شناسی فردی چون سوژه سکس بپردازد. ضرورت پرداختن به این تبارشناسی از آنجا ناشی میشود که فهم و درک مورد سوم بسیار سخت و دشوار است. این دستنوشتهها ۳۵ سال پس از مرگ فوکو به دست انتشار سپرده شد.
ادامه دارد...
پانویسها
[۱] نگاه کنید به: میشل فوکو، نوشتهی اریک برنز، ترجمه بابک احمدی، تهران ۱۳۷۳، صفحه ۹
[۲] الفاظ و اشیاء. باستانشناسی علوم انسانی، ترجمه فاطمه ولیانی، نشر ماهی، تهران ۱۴۰۲
Michel Foucault: Les mots et les choses: Une archéologie des sciences humaines (1966). Die Ordnung der Dinge. Eine Archäologie der Humanwissenschaften, Frankfurt am Main 1978.
[۳] Folie et Déraison. Histoire de la folie à l'âge classique (1961), Naissance de la clinique. Une archéologie du regard médical (1963), Surveiller et punir. La naissance de la Prison (1975), Histoire de la sexualité (1976-2018).
[۴] Disziplinierung, Regulierung
[۵] نگاه کنید به: تئاتر فلسفه. گزیدهای از درسگفتارها، کوتاه نوشتها، گفتوگوها و …، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده. تهران، نشر نی، ۱۳۸۹، صفحه ۱۹۲
[۶] Michel Foucault: Der Wille zum Wissen (= Sexualität und Wahrheit, Bd. 1). 20. Auflage. Suhrkamp, Frankfurt am Main 2014, S. 134 f.
[۷] Vgl. Michel Foucault: Der Wille zum Wissen (= Sexualität und Wahrheit, Bd. 1). 20. Auflage. Suhrkamp, Frankfurt am Main 2014, S. 153
[۸] نگاه کنید به: فوکو: اراده به دانستن، ترجمهی نیکو سرخوش، افشین جهاندیده، صفحه ۱۹
[۹] فوکو: اراده به دانستن، ترجمهی نیکو سرخوش، افشین جهاندیده، صفحه ۳۰
[۱۰] فوکو: اراده به دانستن، ترجمهی نیکو سرخوش، افشین جهاندیده، صفحه ۱۱
[۱۱] Michel Foucaults: Histoire de la sexualité . Les Aveux de la chair, Éditions Gallimard 2018, (Sexualität und Wahrheit. Vierter Band: Die Geständnisse des Fleisches, Suhrkamp 2019)
[۱۲] فوکو: اراده به دانستن، ترجمهی نیکو سرخوش، افشین جهاندیده، صفحه ۱۲۵
نظرها
نظری وجود ندارد.