کارزار شعر زندگی در برابر اعدام
افسانه نجومی: از متن ایستاده به لبها
حرف اصلی شاعر در این شعر محکومیت و اعتراض عمیق به اعدام و خشونت است که به شکلی نمادین و با زبانی پر از تصاویر پیچیده و استعاری بیان میشود. شاعر با بهکارگیری تصاویری مانند «خون که از گلوی تو میوزد»، «زخم معلق در کتفها» و «خاک برهنهی بعد از ظهر»، به تبعات ویرانگر اعدام اشاره میکند که نهتنها جان انسانها را میگیرد، بلکه روح و هویت جمعی یک جامعه را نیز زخمی و متلاشی میکند.

افسانه نجومی
ضمیمه آوردم مصور از قهقهههای اساطیر
جهان شمول تر از فواصل تاریکی در روایت موروثی
از گلدانهای تا شده در طراوت لاجوردی کتیبههای مشجر تا
تا عصرهای نقب گرفتن از سطوح
فوران روایت کوچه با مضمون درخت
که در جهات اربعه
از سوختن مکالمه میآویخت بر اندام منقرض تکه تکه ریخته بر نستعلیق صدا
در کتفهایم معلق زخم است
معلق نبض خونی استخوان در رطوبت خون و پوست
که از مشدد اصوات
قصیده میگیرد از اشباع مصور اقلیمی با فواصل شمع آجین
روایت از تار و پود منعکس سنگ وارهها شیون گرفته بود و
از تیتر روزنامه که از جهان شمولی دیوار
ضرورت از حواس پرتی کوچه داشت و
سایه به سایهی خاکستر فصل میسپرد
تا خونی که عصرهاست از گلوی تو میوزد
در خاک برهنهی بعد از ظهر
موج بتاباند در خاک برهنهی بعد از ظهر
شتاب بتاباند از کبودی این عصر
در کبودی این عصر پیشانی فشردهی برزخ است
در خاک برهنهی بعد از ظهر
خون است
که عصرهاست از گلوی تو میوزد!
نظرها
نظری وجود ندارد.