۱۶ مرداد سالگرد قتل فریدون فرخزاد
فریدون فرخزاد به روایت روشنفکران همعصرش
نیلوفر دُهنی - ۱۶ مرداد سالگرد قتل فریدون فرخزاد است. به این مناسبت با سیمین بهبهانی، اسماعیل خویی، منصور کوشان و جلال سرفراز گفتو گو کردهایم.
تنها در یک جمله ساده میشود گفت که «فریدون حیف شد». این را منصور کوشان، نمایشنامهنویس ساکن آلمان به رادیو زمانه میگوید، وقتی قرار میشود با او درباره فریدون فرخزاد گفتوگو کنیم؛ در آستانه شانزدهم مرداد، بیست و یکیمن سالگرد قتل این هنرمند ایرانی که هنوز راز قتلش افشا نشده است.
بهجز منصور کوشان، با اسماعیل خویی که این روزها در آمریکا بهسر میبرد، سیمین بهبهانی در تهران، و جلال سرفراز شاعر مقیم آلمان هم گفتوگو کردهایم و از آنها درباره فریدن فرخزاد پرسیدهایم.
فریدون فرخزاد، شاعر و آوازخوان و مجری تلویزیونی بود که هم بازیگری را تجربه کرد و هم خود برنامه تلویزیونی میساخت، ترانهسرا هم بود و در عین حال به عنوان معترض سیاسی و اجتماعی فعال بود و به گفته دوستان و همروزگارانش و آنهایی که او را میشناختند، در همه این عرصهها چنان تأثیرگذار بود که وجودش تحمل نشد.
اسماعیل خوئی درباره ویژگیهای شخصیتی فریدون فرخزاد میگوید: «شخصیت ملی، ایراندوست و مردمدوست فریدون جان فرخزاد باعث شد وقتی ناگهان او نیز همچون شاعران دیگر، همچون خود من دریافتند که چه فاجعهای رخ داده، یکتنه به مبارزه برخاست و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد و سرانجام جان خویش را در این راه گذاشت.»
خوئی که سه روزی در آمریکا سرگرم کنفرانس سکولار- دموکراسی بوده، در فرصت کوتاهی که بهدست میآید در مورد آشناییاش با فریدون فرخزاد همچنین توضیح میدهد: «من دوستی در آن معنا که با دکتر پرویز اوصیا یا ابراهیم جان گلستان یا دکتر ساعدی نازنین داشتم پیش نیامد که با فریدون داشته باشم. نخستین و واپسین باری که او را دیدم را خوب به یاد دارم. خانواده فرخزاد جایزه فروغ فرخزاد را هر سال برگزار میکردند و جوایزی به چند شاعر و نویسنده اهداء میکردند.
منصور کوشان: «فریدون فرخزاد نخستین شاعری بود که توانست عرصه زبان مکتوب را به عرصه آواز بکشد.»
شبی در خانه نشسته بودم که به من تلفن زد و گفت که امسال میخواهیم جایزه یک شاعر را به تو بدهیم. سال پیش هم همین جایزه به احمد جان شاملو داده شده بود و فریدون به من گفت که ازت میخواهیم نک و نوک نکنی و بپذیری. چون میخواهیم که این جایزه پا بگیرد و جا بیفتد. من هم گفتم در هیچ جا از اندیشهام نبود که با شما نک و نوک کنم و کلی هم سپاسگزارم. رفتم و جایزه را گرفتم و این نخستین و واپسین بار بود که او را دیدم. ولی دوستی و آشنایی من با این چهره بسیار بسیار درخشان تلویزیونی ربطی به این دیدار ندارد.»
فریدون فرخزاد به دلیل شغل و روابط خانوادگی و نیز فعالیتهای هنری خود با بسیاری از شاعران و هنرمندان همعصرش ارتباط داشته است.
سیمین بهبهانی به دلیل بیماری در بستر است، اما وقتی میشنود که امروز بیست و یکمین سالگرد قتل فریدون فرخزاد است، به رادیو زمانه میگوید: «من زیاد با فریدون معاشر نبودم، اما در همان چند معاشرت محدود که به سبب خواهرش بود، او را یک مرد پابرجا، لایق و بسیار درستکار دیده بودم. اما چون زیاد با او حشر و نشر نداشتم، نمیتوانم زیاد در مورد او حرف بزنم. تنها میتوانم فریدون را شخصیتی لایق، باهوش و مسلط به ادبیات توصیف کنم.»
منصور کوشان نیز به یاد میآورد که آن زمان که در رادیو- تلویزیون ایران کار میکرده، فریدون را از نزدیک میشناخته است و او را یک «شومن» تلویزیونی بافرهنگ یافته که سرزمین و فرهنگ خود را به خوبی میشناخته است.
جلال سرفراز هم که زمانی در روزنامه کیهان کار میکرده، از دوستان او بوده که با مهاجرت این دو به خارج از کشور در دیدارشان وقفه میافتد: «یکی از آرزوهای من این بود که در خارج از کشور فریدون را ببینم. اما زمانی بیشتر به این موضوع فکر کردم که فریدون دیگر رفته بود.»
جلال سرفراز: «یکی از بدشانسیهای فریدون این بود که روشنفکران او را جدی نمیگرفتند. فریدون یک انسان مدرن و تحصیلکرده اروپا بود و امروزی فکر میکرد، اما بیشتر روشنفکران ما در آن دوره مدرن نبودند.»
جلال سرفراز به رادیو زمانه میگوید: «آشنایی من و فریدون فرخزاد به ایران برمیگردد. آن زمان من در روزنامه کیهان کار میکردم و او پیشقدم شد برای دوستی. فریدون مسابقات شعر فروغ را برگزار میکرد. در نخستین برنامهاش هم یک سخنرانی داشت برای شعر حسین منزوی که من هم آنجا سخنرانی کردم. این جایزه اعتبار ادبی داشت. فریدون هم شعر را خیلی خوب میشناخت و برای این جایزه اشخاصی را انتخاب میکرد که از سطح متعارف شعر مرسوم آن موقع بالاتر بودند. اما باز هم جامعه روشنفکری ایران حتی دادن جایزه از سوی فریدون را نمیخواست جدی بگیرد.»
اما چرا جامعه روشنفکری ایران برگزاری جایزه فروغ از سوی فریدون فرخزاد را نمیپذیرفت و جدی نمیگرفت؟ به گفته برخی دوستانش، حتی برنامههای تلویزیونی او را هم بسیاری از روشنفکران نمیپسندیدند.
اسماعیل خوئی معتقد است که فریدون یک شخصیت تلویزیونی و یکی از ماندگاران تاریخ تلویزیون ایران خواهد بود.
این شاعر به رادیو زمانه میگوید: «از این نظر کسی را سراغ ندارم که با او از نظر جاذبه، کاردانی و کاریزماتیک بودن برابر باشد. فریدون هنرپیشه طراز اولی هم بود و در آلمان یکی دو تا فیلم خوب بازی کرده بود و در تلویزیون هم هیچ کارش کمتر از یک هنرپیشه سینما نبود.»
و جلال سرفراز معتقد است: «یکی از بدشانسیهای فریدون این بود که روشنفکران او را جدی نمیگرفتند. ابتدا که او را به همجنسگرایی متهم کردند، چیزی که در جامعه آن روز ایران پذیرفته نبود. فریدون آدم مدرن تحصیلکرده اروپا بود و امروزی فکر میکرد، اما بیشتر روشنفکران ما در آن دوره مدرن نبودند. به همین دلیل اگر هم کسی فریدون را جدی میگرفت، گروههای اپوزیسیون قبول نمیکردند.»
این شاعر ادامه میدهد: «خیلیها فریدون را نمیفهمیدند. مثلاً فریدون سوسیال دموکرات بود و جایی هم گفته بود که من یک مارکسیست هستم. یکی از مارکسیستها هم به این حرف او خندیده بود. در حالی که به نظرم خود آن شخص مارکسیست نبود.»
منصور کوشان: «اشعار فریدون بیشتر به زبان آلمانی بود که در جوانی هم چند بار برنده جایزه شعر در آلمان شد، در شعر فارسی هم با اینکه این اواخر به آواز گرایش پیدا کرده بود اما همانها هم نشان میدهد که او دارای پشتوانه واژه است، هرچند هموزن خواهرش یا برخی از شاعران بزرگ ایران ندرخشید.»
با اینحال سیمین بهبهانی انتقادات برخی روشنفکران را نسبت به برنامههای تلویزیونی و حتی اشعار فریدون فرخزاد را تنها ناشی از اختلاف آراء و به دلیل نوگرا بودن این هنرمند میداند و میگوید: «به هرحال هر حرکت تازهای یک جور عکسالعملی در پی خواهد داشت. در مورد برنامههای تلویزیونی فریدون هم نظرات مختلفی ابراز میشد اما به نظرم آنطور نبود که کسی با او بد باشد.»
جلال سرفراز اعتقاد دارد که فریدون فرخزاد به عنوان مجری تلویزیون یگانه بود، اما به عنوان شاعر شعرهایش فرصت خوانده شدن و بررسی نیافت: «شعرهای فریدون ماندگار نبود. یک بدشانسی بزرگ در زمینه شعر برایش این بود که برادر فروغ بود و به همین دلیل شعرهاش آنطور که باید جدی گرفته نشد و زمینه شناخت شعرهای فریدون فراهم نشد.»
وی تأکید میکند: «من او را بیشتر یک آرتیست و خواننده خوب میدانم.» و ادامه میدهد: «البته شعرهای فریدون را اکنون زیاد به خاطر ندارم، سالهای ۴۷-۴۸ شعرهاش یکی دو بار در مجله فردوسی منتشر شد. شاید اگر میشد آنها را دوباره بخوانم نظرم عوض میشد.»
اسماعیل خوئی هم در این زمینه میگوید: «هرچند فریدون شاعر هم بود اما شعرهایش ماندگار نیست و نمیتوان آن را برابرنهادی با خواهرک او خواند.»
خوئی در عین حال تأکید میکند: «به هرحال چه روشنفکران بپسندند، چه نه فریدون بهترین شومن ایرانی بود که در سینما و آوازخوانی هم نقش بااهمیتی داشته.»
به گفته منصور کوشان نیز هیچکدام از وجوه درخشان فریدون فرخزاد شناخته شده نیست: «فریدون فرخزاد نخستین شاعری بود که توانسته عرصه زبان مکتوب را به عرصه آواز بکشد؛ چیزی که نه تنها در غرب رایج است، بلکه در ایران هم این موضوع سابقه دارد. مثلاً رودکی شعر میگفت و چنگ مینواخت. خواجه حافظ هم به این دلیل چنین لقبی داشته که خوشصدا بوده و شعرهایش را با صدای خوب میخوانده. اینکه میگویند حافظ قرآن بوده، در واقع توطئهای است علیه او.»
منصور کوشان در مورد شعر فریدون فرخزاد هم میگوید: «اشعار فریدون بیشتر به زبان آلمانی بود که در جوانی هم چند بار برنده جایزه شعر در آلمان شد، در شعر فارسی هم با اینکه این اواخر به آواز گرایش پیدا کرده بود اما همانها هم نشان میدهد که او دارای پشتوانه واژه است، هرچند هموزن خواهرش یا برخی از شاعران بزرگ ایران ندرخشید.»
بهنظر میرسد نوع برخورد فریدون فرخزاد و شیوه بیان برخی موضوعات از سوی او نه تنها در میان مردم عادی بلکه در جامعه روشنفکری آن روز هم چندان پذیرفته نبوده است. جلال سرفراز این وجه از شخصیت او را میستاید و میگوید: «شجاعت اخلاقیاش بسیار حیرتانگیز بود و هیچچیز را نمیخواست پنهان کند. حتی به همجنسگرا بودنش هم اعتراف کرده بود.»
به گفته این شاعر: «فریدون آدم جسور و شجاعی بود که شجاعت اخلاقی او را اگر بخش بزرگی از جامعه ما داشتند، وضع ما چیز دیگری بود.»
اسماعیل خوئی هم معتقد است: «در مورد جاودانیاد فریدون سخنانی گفته میشد که فقط از خلقالله نبود و برخی روشنفکران هم داوریهایی داشتند. خیلیها کسر شأن خود میدانستند که با او کاری داشته باشند. گمان میکردم و میکنم زندگی شخصی هر کس به خود او مربوط است، تن هر کس مال خود اوست و با این تن به شرط آنکه آسیبی به کسی نرساند میتواند هرکاری که میخواهد بکند.»
فریدون فرخزاد را به جز شاعر و هنرمند، فعال سیاسی هم میدانند و این آخری را از عوامل مهم قتل او میخوانند.
به گفته منصور کوشان «فریدون فرخزاد وقتی از عرصه کار هنری در تلویزیون و شعر وارد عرصه سیاست شد، سیاست را به صورت مبارزه ادامه داد.»
این نویسنده و نمایشنامهنویس معتقد است که وجوه مختلف فریدون فرخزاد جای بررسی بسیار عمیق دارد تا ما بتوانیم او را برای نسلهای آینده الگو کنیم.
همچنین جلال سرفراز به رادیو زمانه میگوید: «فریدون هنرمند معترضی بود که درک سیاسی و اجتماعی بالایی داشت و جایگاه خود را میشناخت و به همین دلیل هم رژیم چارهای جز کشتن او ندید.»
سیمین بهبهانی هم این نکته را یادآوری میکند که «فریدون هنرمندی بود که به ظلم و بدخواهی از بین رفت.»
و در نهایت، وقتی از اسماعیل خوئی در مورد احساسش هنگام شنیدن خبر کشته شدن فریدون فرخزاد میپرسم میگوید: «من همه حرفهایم را در همان شعری که سالها پیش برای فریدون سرودم، گفتهام.»
همان شعری که شاعرش خطاب به فریدون فرخزاد میگوید:
نمیگذارند،
میبینی؟
نمیگذارند
که دور از نفس و مهربانی مادر،
در گاهواره تنهاییات
بلمی
پستانک خیالت را بمکی!
و با عروسک گویای خویش
(یادگار خواهرک خویش)
گرم بازی باشی؛
و ترس
- لولوی تاریک ترس -
را
از خود
به جغجغهی واژگان
برمانی؛
و
مثل یادی از خوابی خوش،
و یا
چو عکسی
در قاب خوشتراش خودش،
راضی باشی
به این
- همین -
که بمانی.
نمیگذارند،
اما،
نه!
نمیگذارند.
خمان خمان،
به چه هنگام شب،
و از کجای
جنگل این سایههای پچپچهگر،
لولو میآید:
گلوی بچه بد را میبُرد؛
و سینهاش را میدَرَد،
و آرزوهایش را برمیدارد
میبَرَد
خام خام میخورد...
نظرها
فریدون فرخزاد به روایت روشنفکران همعصرش | Iranian mango
[...] http://www.radiozamaneh.com/88854#.UgHwqL_CjX4 [...]
دانش
روحش شاد و یادش واقعا گرامی باد..درود به روان تو که یک ابرانی اصیل و با شرف وغیور بودی و نه مثل خیلیها یک مزدور و وطنفروش...واقعا حیف است که نیستی :-(
Nima
من هم از قتلِ این انسان هنرمند به شدت متاثر و عاملین آن را قویاً محکوم میکنم. اما چرا بیشتر اندیشمندان آن زمان نسبت به ایشان و کارهای هنریشان نظر مساعدی نداشتند؟ از بزرگوارانی که در این مصاحبه شرکت کرده اند جز تعریف و تمجید از روانشاد فریدون و نکوهش از اندیشمندان آن زمان چیز دیگری نمیبینیم. آیا فریدون در کارهایِ هنری خود بی عیب و نقص بود و اندیشمندان نسبت به او ناسپاس و یا این که در جامعهای که مدرنیزاسیون تقلیدی سراپایِ وجودش را فرا گرفته بود ایشان یکی از فعالان همین مسیر بودند و در جامعه به مدرنیته نرسیده آن زمان، لاجرم موردِ بی مهری قرار گرفتند؟