صدای پای فاشیسم
از نوشتههای ماندگار علیاصغر حاج سید جوادی نامه سرگشاده او به آیت الله خمینی به تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۵۹ است. آن را به یاد این روشنفکر آزادیخواه که در ۵ تیر ۱۳۹۷ در پاریس درگذشت، بازخوانی میکنیم.
علیاصغر حاج سید جوادی (۱۳۰۳–۱۳۹۷)، روزنامهنگار و نویسنده، در سهشنبه ۵ تیر، در پاریس درگذشت. مراسم تدفین او و به دنبال آن جلسه یادمان او در روز چهارشنبه ۱۳ تیر (۴ ژوئیه) در پاریس برگزار میشود.
از نوشتههای ماندگار او نامه سرگشاده زیر به آیت الله خمینی است. آن را به یاد این روشنفکر آزادیخواه بازخوانی میکنیم:
نامه به آیت الله خمینی
حضرت آیتاللهالعظمی آقای خمینی
سخنان شما را دیشب از تلویزیون شنیدم؛ با لحنی عصبی از مسئولین مملکت میخواستید که اختلافات را کنار بگذارند و از روزنامهها طلب میکردید که مطالب تفرقهانگیز ننویسند و سرانجام مسئولان کشور را تهدید کردید که نکنند کاری را که شما مجبور شوید آنچه را که به آنها دادهاید از آنها پس بگیرید.
مشکل کار مملکت ما در همین است که مسئولان کشور منتخب مردم نیستند و در برابر مردم احساس مسئولیت نمیکنند؛ روزی که شما در تقریرات خود در نجف در زمینهی ولایت فقیه گفتید که «قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی ندارد»، سنگ بنای این دورنمای تاریک و خوفناک در سرنوشت انقلاب ایران گذاشته شد.
با تکیه به همین تلقی است که امروز مسئولین اصلی امور کشور که همه از منصوبین و منتخبین شما و مورد حمایت شما هستند مردم را صغاری میدانند که باید بدون اراده از قیمهای خود اطاعت کنند. اگر فراموش نکرده باشید پس از تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی شخص شما بودید که با انتخاب مستقیم رییس دیوان کشور و دادستان دیوان کشور بدون مشورت با شورای عالی قضایی نخستین گام را در راه عدول از قانون اساسی جمهوری اسلامی برداشتید؛ اگر به خاطرتان باشد در هنگامی که مسألهی ولایت فقیه و شورای نگهبان در مجلس مطرح شد من نوشتم که در قانون اساسیِ سلطنتی هم قدرت و حاکمیت شاه هرگز مافوق قانون و فراتر از حاکمیت مردم و ملت نبود؛ در حالی که در قانون اساسی جمهوری قدرت فقیه و شورای نگهبان قدرتی مافوق قانون و غیر مسئول در برابر حاکمیت مردم شناخته شده است؛ من به صراحت نوشتم وضع نظامی که به قدرت مطلقه مشروعیت و حقانیت قانونی بخشیده است، در آینده انقلاب و جامعهی ما را به کجا خواهد برد؟
من در همان هنگام نوشتم که قدرتی که منتخب مردم و نمایندگان واقعی آنها نیست و از هرگونه مسئولیت و پاسخگویی نسبت به اعمال و تصمیمهای خود فارغ و آزاد است چگونه میتواند به اصل «و شاورهم فیالامر و امرهم شوری بینهم» مقید بماند و اصولاً فرد یا افرادی که مردم را صغیر بدانند یعنی مردم را قابل و لایق دخالت و نظارت در سرنوشت خود ندانند چگونه میتوانند مصالح مردم را تشخیص بدهند و مسائل و مشکلات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جامعه را حل کنند؟
و امروز میبینید که نه اینکه مسائل و مشکلات ناشی از سالهای طولانی حکومت فساد و غارت خانوادهی پهلوی در مسیر حل و فصل قرار نگرفته است، بلکه تلقی شما از حکومت و ولایت فقیه که مردم را باید مثل صغار مرفوعالقلم و نابالغ و یا دیوانههای مهجور از عقل و شعور اداره کرد، کار مملکت و سرنوشت مردم را به صحنهی جدال و نزاع بین منصوبین و منتخبین شما برای رسیدن به قدرت مطلقه و خالی کردن میدان از هرگونه مخالف و رقیب با استفاده از هر وسیله خشونت بار محدود کرده است.
آن روزی که من پس از پیروزی انقلاب نوشتم که مملکت را به گونهی پدرسالاری و شیوهی مرسوم دوران خلفا نمیتوان اداره کرد به خاطر اجتناب از اوضاعی بود که امروز مملکت را در گرداب تفرقه و جنگ و عوامفریبی و دروغ و فساد و غارت بیتالمال مردم فرو برده است. چه کسانی مملکت را تبدیل به صحنهی جدال بین خود کردهاند؟ چه کسانی امروز در رأس مقامات عالی مملکت بدون اعتنا به مردم و احترام به حقوق قانونی و آزادیهای اساسی آنها بر سر تصاحب قدرت مطلقه و خفه کردن آزادی کاری جز توطئه و تبلیغ و سخنرانی و مصاحبه و تجهیز گروههای فشار ندارند؟ چه کسانی با شیوههای استالینی حکومت قرون وسطایی سلطان سعید بن تیمور را بر مردم مستقر کردهاند؟ چه کسانی امروز با پول مردم و با زور چوب و چماق بر مطبوعات و رادیو و تلویزیون مسلط شدهاند؟ چه کسانی به نام فقیه و حاکم شرع بر همه اموال و انفس مردم بیدریغ و بدون کوچکترین نظارتی مسلط شده و حتی حق دفاع و استغاثه و دادخوهی را نیز از مردم بیگناه در دادگاهها و زندانها و ادارات گرفتهاند؟ چه کسانی در مملکت اسلامی با تشکیل انجمنهای اسلامی شیوهی نفاقافکنی و تفرقهاندازی و کینخواهی و تسویه حسابهای خصوصی را بر سرنوشت کارمندان سازمانهای دولتی و دستگاهها و مؤسسات خصوصی مسلط کردهاند؟
چه کسانی با اشغال سفارت و گروگانگیری، راه نفوذ مجدد امپریالیسم آمریکا و نابودی میلیاردها دلار اندوختههای ایران را برای سرمایهداران و بانکداران آمریکا هموار کردند و سرانجام با قبول خفت و خواری در برابر آمریکا تسلیم شدند و این تسلیم و تحقیر را به زورِ تبلیغ و سانسور و جو اختناق و هوچیگریِ سفیران بزرگترین پیروزی تمامی تاریخ بشر!!! معرفی کردهاند؟
چه کسانی برای پیشبردِ مقاصد خود جهت تسلط بر قدرت و سوءاستفاده از نفوذ و حرمت شما در نزد مردم شما را از مرحلهی امامت و پیامبری گذرانده و به مرحله خداگونگی رساندهاند؟
و شعار امام و امت را با استفاده از همان شیوه های تملق و چاپلوسی جایگزین شعار شاه و ملت کرده اند؟
شما اکنون به افرادی که خود آن ها را در راس مقامات مهم کشور نشانده اید می گویید که اگر اختلافهای خود را کنار نگذارند آن چه را که به آنها داده اید از آنها پس می گیرید؟ اما این دوای درد این جامعه نیست. شما بدون آن که درباره صلاحیت آنها تردید کنید ؛ درباره صلاحیت کسانی که به همه اعتماد و حسن ظن شما و امید و مصلحت مردم محروم جامعه ما به خاطر منافع و مقاصد خصوصی و گروهی خود پشت پا زده اند اکنون آن ها را دعوت به سازش می کنید.
اما سازش بر سر چه؟ آن ها اگر به انقلاب و دستاوردهای انقلاب و رهایی مردم محروم ما از اسارت اقتصادی امپریالیزم و فقر و بیکاری و بیسوادی و استثمار ایمان و اعتقاد داشتند؛ اینچنین تا پای اضمحلال و نابودی انقلاب و استقلال ایران و پایمال کردن حقوق قانونی مردم و خونهایی پاک هزاران شهید راه آزادی ملت با یکدیگر و با مردم به ستیز بر نمی خاستند. آنها همانطور که اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری را به قیمت احیای قدرت نظامی و اقتصادی و سیاسی امپریالیزم وسیله تحکیم قدرت خود و سرکوب انقلابیون راستین کشور قرار دادند؛ حتی تا پای شکست ایران در جنگ با دشمن متجاوز عراق و تسلیم ایران نیز در جهت استقرار قدرت مطلقه خود بر مردم ایستاده اند.
بنابراین اگر آنها صلاحیت اداره ی امور وطن بحران زده ما را داشتند کار را در توطئه چینی و نفاق افکنی و سرکوب اندیشه و تفکر انتقادی به جایی نمی رساندند که شما امروز آنها را به پس گرفتن آنچه که به آنها داده اید تهدید کنید؛ همه تلاش آنها این است که با استفاده از نفوذ و حرمت شما زمینه را برای حکومت بلامنازع خود بعد از شما آماده کنند و شما لحظه ای این دورنما را در پیش چشمان خود مجسم کنید که این افراد که بعد از شما با آماده کردن همه طرحهای توطئه و تجاوز چه بلایی بر سر استقلال مملکت و حقوق قانونی مردم محروم آن که همه امید خود را به پیروزی انقلاب و سرنگونی رژیم جبار پهلوی بسته بود چه خواهند آورد؟
والسلام
علی اصغر حاج سید جوادی
پنج شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۵۹
نظرها
آرمان
بد بختانه هیچ کس به ذات خمینی که در پس پشت ریشهای سفیدش پنهان شده بود توجه نکرد، هیچ کس این روح بی رحم انتقام جو را ندید و همه آلت دست او قرار گرفتند. آدمها را تنها با منشاء طبقاتی نمیتوان شناخت، بلکه شخصیت آنها را باید شناخت.
Karim
در سیستمی که فرد قدرت انجام هرکاری را داشته باشد، و نیاز به پاسخگویی در آن سیستم وجود نداشته باشد، آن سیستم به فساد و دیکتاتوری منجر خواهد شد. این سیستم دیکتاتور پرور جمهوری اسلامی در عین حال تمام جنبههای آن را نیز روشن ساخت بطوری که فردی مانند حسن روحانی در جنگ بین گرگها در جریان انتخابات گفت سیستمی که پول، اسلحه، و مطبوعات داشته باشد، ابوذر هم باشد فاسد میشود. روحانی چون در سیستمی فاسد و دیکتاتور رشد کرده، اتفاقاً بدرستی ابزارهای دیکتاتوری را میشناسد، و بدرستی ابزار آن را تشریح میکند. پس این درسی است برای مردم ایران که در آینده تحت هیچ شرایطی همگی این ابزارها را در دستان یک نفر قرار ندهند، حتی اگر آن شخص ابوذر زمان خود باشد. و اما در خصوص خمینی؛ به عقیده من خمینی متقلبی شارلاتان و کلاش بود که در لباس و با چهره دینی تقاص عقدهها و حقارتهای سالیان دراز را از مردم ایران گرفت. نامش و یادش در آینده ایران در کنار جنایتکاران تاریخ در کتابها نوشته خواهد شد.
شاهد
بخشی از نوشته علی اصغر صدر حاج سید جوادی در هفتم بهمن 1357 با عنوان«امام میآید» می خوانیم . «امام میآید، با صدای نوح، با طیلسان و تیشه ابراهیم، با عصای موسی، با هیأت صمیمی عیسی و با کتاب محمد و دشتهای سرخ شقایق را میپیماید و خطبه رهایی انسان را فریاد میکند. وقتی امام بیاید دیگر کسی دروغ نمیگوید. دیگر کسی به در خانه خود قفل نمیزند، دیگر کسی به باجگزاران باجی نمیدهد، مردم برادر هم میشوند و نان شادیشان را با یکدیگر به عدل و صداقت تقسیم میکنند. دیگر صفی وجود نخواهد داشت، صفهای نان و گوشت، صفهای نفت و بنزین، صفهای مالیات، صفهای نامنویسی برای استعمار، و صبح بیداری و بهار آزادی لبخند میزند. باید امام بیاید تا حق به جای خودش بنشیند و باطل و خیانت و نفرت در روزگار نماند.» . این کلمات رفتن به پیشواز فاشیسم است . یک دهه پیش ابراهیم نبوی در مروری بر سخنان روشنفکران ایران این نوشته حاج سید جوادی را نقل کرد و مورد عتاب او قرار گرفت . علی اصغر حاج سید جوادی پس از سالها هنوز حاضر نبود بر خطای خویش در بر کشیدن جنبش فاشیستی خمینی به قدرت اقرار کند .کنشکر اگاه سیاسی کسی است که قادر باشد قبل از وقوع شر انرا هشدار دهد اما پس از وقوع باید اشکارا و بدون توجیه بر خطا های خویش در پیروی از شر اقرار کند تا تداوم نیابد .
اسم مستعار
من علی اصغر حاج سیدجوادی را می شناختم چندین بار با او دوست دیگری قهوه نوشیده و نهار و شام خوذرده بودیم به خانه اش هم رفته بودم. انسان بسیار یگانه ای بود. بسیار صادقانه بود، در مورد تکه ای که «شاهد» در بالای همین صفحه آورده با او حرف زدم ازش پرسش ها کردم او با صمیمت تمام می پذیرفت که آن چه را نوشته درست نبوده! اما در عین حال تمامی سخنش را به ناهنجاری های زمان شاه و فساد آن دوره بر می گردانید. البته چندان دوست نداشت که خودش را خیلی هم مقصر بداند یا بدانند اما در نهایت می فهماند که همه و شاید بسیاری اشتباه کردند او هم یکی از آنها بوده. اما در آن شک نداشت که خیلی زود فهمیده و می بایست جلو خمینی می ایستاده و ایستاده. من حتا یک بار جوانی کردم و سالها پیش نزید یکی از دوستانش به او گفتم که :شما هم علی اصغری و هم سیدی و حاج هم هسنی و هم جوادی... و او گفت: بله بودم و اگر پنجاه سال جوانتر بودم و در این زمانه زندگی میکردم همه را پاک می کردم که : مرا نام باید که تن مرگ راست! و ادامه داد که حالا بچه این کارها را کرده و می کنند و خواهند کرد. شاید ما باعث و بانیش شدیم. در هر حال دلش بسیار خونین بود اگر چه هبچ نمی گفت یا کم می گفت اما من مطمئنم که در درونش احساس گناهی عمیق مثل آتش زبانه می کشید. با اینهمه سرسخت و آشتی ناپذیر هم می نمود. و شاید آشتی ناپذیریش بود که «صدای پای فاشیسم» را با آن بلندی شنیده بود و با شجاعتی که آن زمان فقط از دل شیر بیرون می آمد آنچنان نعره کشیده بود. آمیدوارم روزی بتوانم چند نکته ی دیگر را از او و از حافظه بنویسم. خصوصا در رنج سفرش و مشقت همسرش. یادش مرا گریان کرد اگر چه بسیار بر او و امثال او انتقاد دارم، شاید سرگذشت او را بتوان سرگذشت همان مردم صغیری دانست که او می گوید صغیر نبوده و نیستند اما گویا بوده اند و بوده بوده اند که ندانسته خود را در حلقوم دیو وحشتناکی همچون خمینی و اسلام انداختند. در اینجا بگویم که روزی به او گفتم که اسلام سیاسی و غیر سیاسی وجود ندارد اسلام یکی ست و همین است و او به من گفت چرا وجود دارد. یک هفته بعد به من زنگ زد و گفت درست دیدی وجود ندارد. چرا که این از همان می آید بیرون! یادش گرامی و تجربه اش درس باد!
مرادی
سبب اصلی این همه خسران ندانستن قرآن از جانب روشنفکران بود و هست...روشنفکران باید توان درک خود از قرآن را نسل بعد از نسل قوی بسازند به مقابله بر اساس قرآن با مدعیان سنتی بپردازند... دستگاه رسمی مذهب قرآن را سفارشی میخواند و می نویسد...جریان مدعی روشنفکری باید قرآن را و خود را از تارعنکبوتی دستگاه ارتجاعی نجات دهد و خود را وارث حقیقی قرآن بداند... باید بسیار جلوتر از حوادث 57 روشنفکران در تعداد بسیار اعوجاجی را که روحانیت در برداشت از قرآن و بطور مثال آیه اولی الامر داشته و دارد را در سطح گسترده عیان میکردند و در دانشگاه ها به بحث در باره آن میپرداختند...از منظر اسلامی و نه از منظر چپ گرایی که موجب خشم حکومت بود...
شاهد
ممنون از توضیح دوستی در بالا در باره حاج سید جوادی . هیچ کس را نمی توان بدلیل باور به نگرش سیاسی محکوم کرد . ازادی باور سیاسی پایه ای است که اگر نفی شود به سرکوبگری می انجامد اما از انجاییکه نگرش سیاسی هر کس می تواند بر زندگی بسیاری موثر باشد "قضاوت سیاسی " فردی اصل اساسی است و در شرایط هیجان توده ای که اصول درست سیاسی فرو می ریزد هر کننشگر سیاسی می تواند و باید با "ذهنیت گسترده " از طریق گذاشتن خود به حای مخالفان نگرش سیاسی اش به درک درست برسد . تکیه بر " صغیر بودن ملت " برای گریز از مسولیت فردی توجیه خوبی نیست . اصل زرین ماندلا می تواند دورنما یی باشد تا سرکوب و خشونت تداوم نیابد . " ببخش اما فرامو ش نکن " هر کنشگر سیاسی باید علنا از اشتباه خویش یگوید و از انتقاد قارغ از هر توجیحی استقیال کند و مسولیت سخن خود را بیذیرد تا نادرستی و شر تداوم تیابد .