چند قربانی به پای خدای مردسالاری؟
گلسا حسنزاده − چرا خشونت تنها در فجیعترین اشکال فیزیکی خود و آنهم درباره کودکان و نوجوانان واکنش عمومی را برمیانگیزاند؟ چرا اعتراض عمومی به خشونت علیه زنان، به جنبشی پایدار بدل نمیشود؟
جامعه ایران، دست کم بر اساس نشانههای آشکار در شبکههای اجتماعی و گاه از طریق تغذیه از همین شبکهها، رفته رفته نسبت به خشونت علیه زنان و زنستیزی ریشهدار در قوانین و عرف بیدار میشود. اما هر موجی از آگاهی به قیمت جان گرانقدری تمام شده و کنار دستههای مردم بیدار، جسدی سوخته، مورد تجاوز قرارگرفته یا آغشته به خون دختری به خاک میرود که تنها یکی از جمع دهها، صدها و گاه هزاران نفری زنان و دختران تحت خشونت است.
موجهای بیداری به صخره بلند مردسالاری میکوبند اما کمی بعد فروکش میکنند و «آرامش» دوباره حاکم میشود. جان سوخته سحر خدایاری نهایتا به چند مورد رفت و آمد نمایندگان فیفا به ایران و فروش محدود بلیت یک بازی ملی به تماشاگرانی که آلت جنسی مردانه (منسوب به مردان) ندارند، منجر میشود اما «وضع عادی»، یعنی نادیده گرفتن حق زنان و دختران و توهین و تحقیر آنها برای حقخواهی، دوباره برمیگردد. قاتل متجاوز به آتنا اصلانی اعدام میشود و مردان سیاست و قضا به خاطر اجرای «عدالت» به خود میبالند، اما تجاوز به کودکان در پستوی خیابانها و خانهها، گاه توسط افراد خانوادهشان، ادامه پیدا میکند. پدر رومینا اشرفی سر رومینا را به پای خدای خونخوار مردسالاری میبرد و حتی تصویب لایحه منع خشونت علیه زنان نیز نمیتواند «عدالت» را در حق مردانی که به دختر ۱۳ ساله نگاه جنسی دارند و قاتلان «ناموس» اجرا کند.
تمرکز توجه عمومی به قتل رومینا اشرفی و قتلهای مشابه فرصتی ست تا دو سوال مهم را نه درباره رویکرد نظام جمهوری اسلامی بلکه درباره عملکرد خودمان به عنوان یک جامعه مطرح کنیم. اول اینکه چرا خشونت تنها در فجیعترین اشکال فیزیکی خود و آنهم درباره کودکان و نوجوانان واکنش عمومی را برمیانگیزاند؟ و سوال دوم: چرا اعتراض عمومی به خشونت علیه زنان، به جنبشی پایدار بدل نمیشود؟
برای پاسخ به سوال اول باید سوال اساسیتری را مطرح کرد: چرا به صورت کلی خشونت علیه زنان نادیده گرفته میشود؟ بسیاری در ایران خشونت علیه زنان را در شکل کلی خشونت حکومت علیه مردم حل میکنند. امری که مسئولیت خشونت علیه زنان را تنها متوجه حکومت میکند و همچنین نقش مردان را به عنوان یک گروه اجتماعی مسئول در بروز این معضل، از صورت مسئله پاک میکند. اما با وجود پیچیده بودن خشونت در جوامع مختلف و بهنوعی منحصربهفرد بودن خشونت نظام جمهوری اسلامی علیه زنان، خشونت جنسیتی تنها مساله حکومت و دولت نیست. همه کسانی که به هر طریقی رابطه نابرابر قدرت میان زن و مرد در ایران را حفظ کردهاند یا به حفظ آن راضیاند، کسانی که وضعیت حال حاضر زنان در ایران را وضع «عادی» میبینند و تغییر آنرا در زبان، تفکر و رفتار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نسبت به زنان و دختران، حیاتی نمیدانند، بخشی از این مسالهاند.
اگر از حمله تروریستی جان بهدر ببرم،
پدر، برادر و شوهرم هستند که مرا بکشند
چه برای حکومت و چه برای شهروندان، پنهانی بودن خشونت علیه زنان دیگر بهانه موجهی برای نادیده گرفتن آن نیست. خشونت علیه زنان برخلاف آنچه القا میشود امر پنهانی نیست. با اینکه خفقان ناشی از مردسالاری زنان خشونتدیده را ساکت میکند، سازمان ملل (از جمله پس از همهگیری ویروس کرونا)، نهادهای بینالمللی و سازمانهای کشوری اعم از اورژانس اجتماعی، سازمان بهزیستی و برخی از سازمانهای غیردولتی اجتماعی مدام درباره گسترش خشونت علیه زنان آمار و هشدار میدهند. خودمان هم کافیست کمی چشمانمان را باز کنیم تا صدای زنی که در همسایگی کتک میخورد کاملا بیدارمان کند. خشونت همیشه به کبودی و فریاد یا مرگ منجر نمیشود، اما کم کم آنها را هم میبینم.
بهعلاوه، بیتوجهی به زنستیزی با مقیاس آن نیز همخوانی ندارد. همزمان که قدرتهای سیاسی دنیا با استفاده از هراس از تروریسم رای مردم را به نفع خود جمع میکنند و برای جنگ با تروریسم تسلیحات میخرند و میفروشند، همزمان که جمهوری اسلامی صرف ثروت ایران در سوریه، لبنان و عراق را به بهانه مقابله با تروریسم و افراطیگری توجیه میکند و با تصویر قساوتهای داعش (از جمله علیه زنان) برای سپاه پاسداران اعتبار میخرد، زنستیزی بیش از تروریسم قربانی میگیرد.
براساس مطالعاتی که سال گذشته انجام شد، در سال ۲۰۱۷ مطابق با دادههای دانشگاه آکسفورد حملات تروریستی در دنیا جان ۲۶هزار و ۴۴۵ نفر را گرفته است. در همین مدت زمان اما ۸۷ هزار زن به قتل رسیدهاند که بیش از ۵۰ هزار نفر از آنها بهدست شریک زندگی یا اعضای خانوادهشان کشته شدهاند (دیدهبان زنکشی).
من ناموس نیستم، من آدمم
اما چه چیزی توجه را از این ارقام دهشتناک، از مساله اهمیت جلوگیری از کشتن یک انسان بهخاطر جنسیتش میگیرد؟ یکی از مهمترین موانع برای درک زنکشی و قتل زنان بهخاطر جنسیتشان، مساله سرزنش قربانی و دیدن رفتارهای مقتول به عنوان محرک منجر به قتل است، اعتقاد به اینکه خلوت کردن یک دختر نوجوان با یک مرد بزرگسال «طبعا» به انتشار عکسهای خصوصی او و فرار او از خانه و نهایتا در یک روند «طبیعی» و «قابل پیشبینی» به کشتن او توسط پدر منجر شود. درک خشونت به عنوان تنها نتیجه قابل انتظار و در نهایت، «پذیرفته شده» در مقابل رفتاری که در پسران محصول طبیعی کنجکاوی جنسی نوجوانانه شمرده شده و حتی گاه تقدیر میشود.
وقتی خشونت را تنها عکسالعمل ممکن میبینیم، کار کسانی را که نسبت به منع نگاهی جنسی به کودکان، به حمایت از دختران و زنان در برابر خشونت خانواده و پیشگیری از وقوع چنین فجایعی مسئولند، راحت کردهایم.
ریشه چنین نتیجهگیریای در کجاست؟ در مردسالاری مرد مالک زن و بدن زن، و زن مایملک و «ناموس» مرد تعریف میشود. مردسالاری این تعریف را تحت عنوان حمایت از زنان در برابر مردان متجاوز جا میزند. اما در واقعیت این تعریف خود مولد خشونت بیرویه علیه زن است. ناموس در حقیقت مفهومیست که نظام مردسالار از طریق آن، با سلب آزادی جنسی از زنان و دختران، دایره حرکتی زنان در اجتماع را وابسته و تحت کنترل مرد(ان) «سرپرست» و کنترل زندگی جنسی یک زن را مسئولیت این مردان تعریف میکند. در این تعریف هویت و مردانگی یک مرد نیز وابسته به توانایی او در کنترل این بدن و حفاظت از «ناموس» است و هر خشونتی در این راه مباح.
وقتی خشونت را تنها عکسالعمل ممکن میبینیم، کار کسانی را که نسبت به منع نگاهی جنسی به کودکان، به حمایت از دختران و زنان در برابر خشونت خانواده و پیشگیری از وقوع چنین فجایعی مسئولند، راحت کردهایم
در این وضعیت رابطه قدرت میان زن و مرد رابطهای کاملا نابرابر است و زن در صورت تلاش برای شکستن این رابطه در معرض سطوح مختلف خشونت از پیش توجیهشده قرار میگیرد.
مردسالاری علاوه بر تحمیل مفاهیم «آبرو» و «غیرت» به زندگی و تصمیمهای زنان (و مردان)، حفظ مردانگی مرد را، به عنوان ستون اصلی «سرپرستی» و منبع اصلی تامین اقتصاد خانواده، در اولویت اصلی قرار میدهد.
در مقیاس بزرگتر نظام مردسالار هم این تعاریف و رویکرد را در رفتار با زنان و حتی دیگر جنسیتها حفظ میکند. وطن «ناموس»ی ست که باید از تجاوز دشمن حفظ شود و در این راه ظلم و ستم و خشونت براین «ناموس» آزاد است.
شاید به عنوان خواننده این مطلب، خود را کاملا از این تعاریف مبرا ببینید اما اگر مرد هستید، بازنگری تعریفی که از مرد بودن (غیرتمند بودن، «ناموسپرستی»،...) دارید، و سنجیدن اینکه تا چه اندازه برای زنان، بهویژه همسر، خواهر و مادر خود، حق و حقوقی برابر با مردان قائلید، چقدر در تصمیمگیریهای آنها درباره زندگیشان دخالت میکنید و تا چهاندازه فکر میکنید که از یک زن صلاحیت بیشتری برای داشتن آزادی جنسی دارید، ممکن است نظرتان را عوض کند.
حتی اگر خودمان هم متوجه نباشیم، تربیت مردسالارانه در زوایای پنهان افکار ما حضور دارد. علاوه بر آن همه ما روزانه زیر بمباران ارزشهای مردسالارانه زندگی میکنیم. مفهوم ناموس مدام از طریق رسانهها و حتی در آثار نویسندگان و کارگردانان سرشناس در گوش ما تکرار میشود. همه به بهانه انعکاس واقعیت جامعه مدام زن را ناموس مرد و مرد را کسی که برای حفظ ناموسش از کشتن هم بیمی ندارد تصویر میکنند. تصویری که بدون اینکه مردسالاری را زیر سوال ببرد، تنها به تقویت آن کمک میکند.
یکی از مهمترین کارکردهای این بمباران، عادیسازی مردسالاری به عنوان سنگ بنای تعادل در جامعه و به چالش کشیدن آن به عنوان تهدید تعادل است: «اگر همه مثل شما فمینیستها فکر کنند که دیگر سنگی روی سنگ بند نمیشود».
بخشی از این عادیسازی هم با این هدف انجام میشود که ما حفظ «آبرو»ی مرد را بر حفظ جان زن اولویت دهیم.
خشونت علیه زنان تقدیر نیست
به مساله مقصر شمردن مقتول برای تحریک قاتل، برگردیم. مردسالاری زنان را به دو دسته «زن خوب» و «زن بد» تقسیم میکند و «زن بد» را مستحق خشونت و مرگ میداند. در کتابهای مذهبی، فیلمها و سریالها و پورنوگرافی سهلالوصول، میتوانید نمودهای این تقسیمبندی را به وضوح ببینید. کافیست یک زن بخواهد مطابق میل خود سخن بگوید یا فکر و عمل کند، آنگاه مستحق «عکسالعمل»ی خشونتآمیز شمرده میشود. تا به حال چندبار دیدهاید زن معترض یا قدرت طلب را با القاب مترادف تنفروش تحقیر کنند؟ و همزمان چند فیلم و سریال یا موارد واقعی میتوانید نام ببرید که در آن تنفروشان را آزار داده و کشتهاند و قاتل هم در دادگاهی محاکمه نشده باشد؟
هر چه سن کودکی که به خاطر جنسیتش مورد خشونت قرار میگیرد کمتر باشد، افکار عمومی بیشتر تمایل دارد که او را به واسطه «معصومیت» از تقصیر و تحریک مبرا کند و قتل او را به همان صورتی که هست، یک فاجعه که باید به آن واکنش نشان داد، میبیند. اما وقتی زنی به قتل میرسد، ذهنیتی که سالها زنان را در دو دسته فرشته/مادر و زن بیبند و بار/فاحشه دستهبندی کرده، سوای اینکه مقتول مادری «بیگناه» باشد که بهدست فرزندش به قتل رسیده، باز هم در زنکشی بهدنبال تقصیر یا محرکی میگردد که بتواند قتل را عکسالعمل «طبیعی» به رفتار مقتول نتیجهگیری کند و پرونده را با مهر «حتما کاری کرده» ببندد.
شبکههای اجتماعی آرشیو خوبی برای پیدا کردن این نوع واکنشها هستند؛ وقتی خبر قتل زنی منتشر میشود و اولین واکنش همدلی با قاتل و تصویر چهرهای انسانی از اوست. پس از قتل رومینا اشرفی نیز صداهای پراکنده برای پدری «مجبور شده» دخترش را بکشد دل سوزاندند. عدهای هم بر سر جنازه دختر نوجوانی که پدرش سرش را با داس بریده و آن را مشیت الهی خوانده، «خیرخواهانه» او را سرزنش و آرزو کردند کاش رومینا با بهمن خاوری دوست نمیشد تا جانش را از دست ندهد. یکی دیگر از واکنشهای جالبتوجه دیگر هم به پرونده مبهم قتل میترا استاد به دست محمدعلی نجفی برمیگردد. پس از قتل این زن، برخی بلافاصله در وصف فضایل اخلاقی نجفی یادداشت نوشتند، چنانکه گویی که هرگز هیچ قاتل، آزارگر یا سایکوپتی با ظاهر موجه وجود نداشته و هرگز هیچ مرد تحصیلکردهای در خلوت زنش را کتک نزده و آزار نداده یا گویی تاریخ عریض و طویل فیلسوفان و هنرمندان و متفکران و دانشمندان و تاریخنویسان زنستیز به یکباره محو شده و هزاران سال شکنجه و تحقیر و بیارزش شمردن زنان که دامنه آن به همین لحظهای که درآن هستیم نیز میرسد، ابداعی خیالی باشد.
چند زن باید خاک شوند تا دست کم مردانی که متعصب و خشونتگر نیستند و چه بسا به خاطر عدم تمایل به خشونت، زیر فشار مردانگی مسموم قرار دارند، متوجه شوند که خودسوزی زنان اراده و مرگ آنها تقدیرشان نیست و نسبت به جلوگیری از آن مسئولیت دارند؟
جامعه به قتل کودکی با داس، به خودسوزی دختری که به صرف «خواستن» برابری برای تماشای یک مسابقه فوتبال در ورزشگاه بازداشت شده، به تجاوز و قتل کودکی که قاتلش خود فرزند دختر دارد، واکنش نشان میدهد. اما اگر یک عنصر تکاندهنده در کنار این قتلها (اجازه بدهید سحرخدایاری را هم مقتول نظام مردسالار جمهوری اسلامی در نظر بگیریم) نباشد، آن را قتلی مشابه با قتل مردان میبیند. مردمی که تمام مسیرهای تغییر قانون را به روی خود بسته میبینند، «در میان این همه مصیبتی که آوار شده»، مسائل هولناکی چون ازدواج کودکان، خودسوزی زنان بهخاطر تعصب مردسالارانه و قتلهای «ناموسی» را هم به صورت تقدیری ناخواسته میپذیرند و میگذرند و از خود سلب مسئولیت میکنند.
اما چند زن باید خاک شوند تا دست کم مردانی که متعصب و خشونتگر نیستند و چه بسا به خاطر عدم تمایل به خشونت، زیر فشار مردانگی مسموم قرار دارند، متوجه شوند که خودسوزی زنان اراده و مرگ آنها تقدیرشان نیست و نسبت به جلوگیری از آن مسئولیت دارند؟ چه اتفاقی باید بیفتد تا بفهمیم که شکل خوشخیمی از ناموس و غیرت وجود ندارد و حتی «بیخطر»ترین دشنامهای جنسی هم این «فرهنگ» مسموم را تقویت میکنند؟ چند کودک باید در قالب ازدواج فروخته شده و مورد تجاوز قرار بگیرند تا مردان جامعه جلوی نگاه جنسی به کودکان موضعگیری کنند؟
یکی از دلایل مهم ناپایداری اعتراض به خشونت علیه زنان در ایران، سلب مسئولیت از مردان در مسائل زنان و جدا کردن مطالبات زنان از مطالبات عمومیست. کمارزش تلقی کردن زنان، محدود کردن آنها به آشپزخانه و رختخواب مردان و دیگر نقشهای کلیشهای، گناهآلود دیدن بدن زن و حفاظت از ارزشهایی که به خشونت علیه زنان و فرودستی آنها در اقتصاد و اجتماع منجر میشود، به وضع پایدار و «نرمال» تبدیل شده و در کوتاهترین زمان ممکن، هر حرکت روبهجلویی را به سمت برابری، متوقف میکند و فرو مینشاند.
دراین وضعیت علاوه بر جنسیت (که تنها به دوگانه زن و مرد محدود نمیشود) مولفههای دیگر نیز درگیرند و بدون توجه به آنها هر نگاهی به مساله تبعیض، ناقص است. با اینوجود زنستیزی حاصل نرمها، قوانین و قواعدیست که توسط مردان نوشته و حفظ و اجرا میشود. در جامعهای که خانه به خانه آن، نقشی هر چند نامرئی از مردسالاری از خود دارد مگر آنکه مردی بیدار در آن خانه زندگی کند، در فضایی که زنان یا به سکوت وادار میشوند یا صدایشان جدی گرفته نمیشود، مردان دست کم در انفعال نسبت به خشونت علیه زنان، در سکوت در مقابل آزار زنان و سکسیسم (تبعیض جنسیتی) روزمره، در بازنگری تعریف خود از مردانگی و دادن آگاهی به همجنسانشان نسبت به خشونت علیه زنان، در همدستنشدن با قوانین ظالمانه جمهوری اسلامی علیه زنان، مسئولند.
مبارزه با خشونت علیه زنان، یا خشونت علیه کسانی که بهخاطر شباهت به زنان (صدای زنانه، رفتار زنانه، بدن زنانه) مورد خشونت قرار میگیرند و به صورت کلی مبارزه با خشونت، به عنوان یکی از اصول «مردانگی مسموم» و به چالش کشیدن وضع «پایدار»ی که در آن خشونت و تبعیض برای زنان قوت روزانه است، فقط مسئولیت فعالان حقوق زنان نیست، وظیفه همه مردان و زنان و دیگر جنسیتهاست.
نظرها
بابا لنگدراز
تا وقتیکه حکومت زنستیز و کودکآزار ج.ا حکمرانی میکند
ایراندوست
در یک حکومت دینی که مردم را گوسالههای دیندار و خدا ترس میپندارد و میپروراند و بجای دسترسی به پزشک، مددکار اجتماعی و روانشناس برای نوجوانانی که در فشار خانوادگی- طبقاتی- اقتصادی و اجتماعی هستند، به نصیحت یا تحکم اکتفا میکند. اینگونه حوادث نه تنها غیر معمول نیست بلکه مکرر در گوشه و کنار کشور اتفاق میفتد ولی اینبار رسانهایی شده و در یک گفتمان اجتماعی به نقد کشیده میشود ! فرهنگ فقرآلود اسلامی ایرانی، شرم و بی آبرویی را در موارد اینچنینی بزرگ جلوه میدهد و بخاطر زنده نگه داشتن ارزشهای کاذب جنسی، مرگ را راه نجات غیرت و شرف شخصی، خانوادگی و اجتماعی خود میداند !اینطور که گفته شد "رومینا" هشدار داده بود که اگر به خانه پدری برگردد، کشته میشود ولی گوش شنوایی از طرف فرد یا افراد مسول و تصمیمگیرنده این ماجرا بدلیل نادانی و ناتوانی از درک و عمق این معظل اجتماعی , وجود نداشت. اینچنین حوادثی اولین بار نیست و آخرین بار هم نخواهد بود، فقط در یک جامعه دمکراتیک با گفتمان آزاد و نقد اجتماعی ، میتوان به شهروندان آموزش حقوق انسانی داد و تشکیلات امداد رسانی بوجود آورد تا از اینگونه اتفاقات جلوگیری کرد. فعلا با این حاکمیت تک صدائی که خود را نماینده خدا بر روی زمین میداند و هیچ تحقیق و چهارچوب علمی در حوزه فرهنگ،جامعه، روانشناسی فردی و جمعی را نمیداند و نمیفهمد و مشکل اصلیاش هم نیست چون در پیکار سرکاری با نظام سلطه به رهبری آمریکا در جهان است و اقتدار و بقایش ارزشمندتر از جان و شعور شهروندانش است، کاری نمیتوان پیش برد !
بابک خرم دین
جناب "حقیقتگو" ** غیر ممکن است که اخبار قیام های مردم ایران در سه سال اخیر را نشنیده و نخوانده باشید. خصوصا اینکه در تمامی این مبارزات و موردها این زنان ایرانی بوده و هستند که بخش عظیمی از این مبارزات را بر عهده دارند. ادامهء مبارزات سه سالهء اخیر در ایران و خصوصا نقش رهبری کنندهء زنان در متن این رزمندگی ها مسیر, راه و روشی خواهد بود که نهایتا خدای مرد سالاریِ اسلامی/ایرانی را به زباله دان تاریخ انداخته و دفن خواهد کرد. حمل بر جسارت نشود. اما بر خلاف جمعبندی شما اتفاقا خیلی کارها می توان پیش برد. اما اول باید از خواب گران پدرسالاری و مذکریت و خود مرکزیت بیدار شد. با احترام ===
شهیندخت
▪️زن کشی کار آسانی است: از «دکتر» نجفی تا «کربلایی» اشرفی سیمین کاظمی وقتی هفتم خرداد سال گذشته، محمدعلی نجفی، میترا استاد را کشت، در فضای اجتماعی ایران، موجی از همدردی با قاتل به راه افتاد و قوه تخیل جماعت به کار افتاد تا بلکه دستهای آلوده به خون وزیر و نخبه سیاسی سابق شسته و پاک شود. در این مسیر در سناریوهای مختلف از میترا استاد دیوی ساخته شد که خود انگیزه قتل به دست قاتل داده و هر چه که بر سرش آمده مستحق آن بوده و امروز که سالگرد قتل میترا استاد است، هنوز دادگاه نجفی در جریان است و تکلیف آن خون ریخته شده نامشخص. داستان هایی که درباره استاد ساخته شد، بدون آنکه راست یا دروغ اش مهم باشد، حداقل پیامدش توجیه قتل آن زن بود و جاانداختن و پذیرش اینکه قربانی خود می تواند مقصر باشد، و قابل سرزنش. شاید از اثرات همین داستانها بود که در فضای اجتماعی فشاری برای مجازات قاتل و اینکه تکلیف خون ریخته شده چه می شود، شکل نگرفت. از طرفی چون در نظام حقوقی ایران انسان ها تحت مالکیت خانواده و اولیاء دم هستند، نهایتاً سرنوشت قاتل به دست خانواده مقتول سپرده می شود که بکشند یا ببخشند و خانواده مقتول نجفی را بخشیدند. جامعه مدنی ایران هم که نمی توانست با قتل نجفی به عنوان مجازات همدستی کند، به ناچار سکوت اختیار کرد و اکنون صرفاً ناظر خاموش سریال دادگاههای نجفی است که آیا قاتل به آن سه تا ده سال زندان که قانون برای جنبه عمومی جرم پیش بینی کرده محکوم می شود یا خیر. حال بعد از یکسال از ریخته شدن خون میترا استاد، زن کشی دیگری اتفاق افتاده که این بار مقتول رومینا اشرفی ۱۳ ساله است که به دست پدرش در یکی از بخش های تالش به قتل رسیده است. اما فضای اجتماعی در این قتل دیگر نمی تواند قربانی را سرزنش کند، چون قربانی کودک ۱۳ ساله ای است که در قالب آن کلیشه زن دیو صفت و شیطانی که برای میترا استاد ساخته شد، جا نمی نمی گیرد. در عوض حتی برخی «عشق» او به یک مرد سی و چند ساله را (که در نگاهی دقیق تر چنین رابطه ای مصداق کودک آزاری است) ستایش می کنند. حال همگی در این قتل همداستانند که بر خلاف «دکتر» نجفی که شخصیت سیاسی موجهی است، «کربلایی» اشرفی، هیولایی است که داس مرگ به دست بر بالین دخترش حاضر شده و خون او را ریخته است. اما این را هم می دانند که کربلایی هم مثل دکتر از مجازات متناسب با جرم قتل یک انسان، قسر در می رود چون جان دخترش تحت مالکیت خودش است و قانوناً این حق را داشته که اگر فرزند خطایی کرد جانش را بگیرد. افکار عمومی که در ماجرای قتل میترا استاد، او را مستحق مرگ جلوه می داد، اکنون با این تناقض روبه روست که چگونه می تواند پدر رومینا را سرزنش کند، که چرا مرتکب قتل شده است، چون پدر رومینا هم بر اساس ارزش ها و هنجارهایی که به آن ها وفادار است، رومینا را مستحق مرگ می دانسته. واقعیت آن است که جامعه ای که زن کشی نجفی را به هر علتی توجیه کرد و از پیگیری قتل میترا استاد بازایستاد، همدست کربلایی اشرفی در قتل دخترش است. آشکار است که پدر رومینا در متن یک جامعه مردسالار آن هم در یک اجتماع محلی بسته که روابط خارج از ازدواج زنان در آن غیر قابل تحمل است، فرار یا ربوده شدن رومینا را ننگی می دانسته که تنها با ریختن خون دختر پاک می شده، و اکنون هم احتمالا می داند بعد از چند سال که در پناه قانون از زندان خلاص شد، می تواند با افتخار سرش را بالا بگیرد که در پایبندی به ارزش های جامعه اش خون ریخته است. اما نکته اینجاست که همان قدر که علت قتل رومینا آشکار است و تأثیر نکبت مردسالاری در وقوع این قتل روشن است اما توجیه کنندگان قتل میترا استاد منکر این هستند که موضع شان درقبال قتل او، مصداقی از زن ستیزی و متأثر از بالا آمدن رسوبات تفکر مردسالاری در ذهن شان است. واقعیت این است که زن کشی کار آسانی است، چه برای دکتر نجفی، چه برای کربلایی اشرفی. زن کشی آسان است چون زن موجودی بی ارزش تر از مرد به حساب می آید. زن کشی آسان است چون در قانون، زن یک نیمه انسان است. زن کشی آسان است چون همه هستی زن به اندام جنسی اش و رفتارهای مرتبط با آن پیوند خورده است. زن کشی آسان است چون مردسالاری علاوه بر شکل عریان و خشن اش، در شکل و شمایل شیک و شهری هم خودش را به روز می کند، بدون آنکه دیده شود. برگرفته از کانال تلگرامی نویسنده
اعتراض بە قتل رومینا اشرفی در سنندج
اعتراض بە قتل رومینا اشرفی در سنندج جمعی از فعالین حقوق زنان در سنندج، در اعتراض به قتل فجیع و دلخراش رومینا اشرفی بدست پدرش در پارک آیتی سنندج بە منظور اعتراض و محکومیت این جنایت با در دست داشتن شعارهای "زن ناموس هیچکس نیست! قتل رومینا را محکوم میکنیم! دست ناموسپرستی از زندگی زنان کوتاە!" #زنان_پیشرو #نان_کار_آزادی_ #شادی_رفاه_آبادی @zan_j
جمعه 9 خرداد ماه، اعتراض علیه قتل رومینا اشرافی
جمعه 9 خرداد ماه، اعتراض علیه قتل رومینا اشرافی با شعار « زن ناموس کسی نیست» وارد دومین روز خود شد. تجمع روز گذشته در پارک ایتی و تجمع امروز در تفریحگاه آبیدر برگزار شد.
گزارشی از اعتراض بە قتل رومینا اشرفی در سنندج
گزارشی از اعتراض بە قتل رومینا اشرفی در سنندج جمعی از فعالین حقوق زنان در سنندج، در اعتراض به قتل فجیع و دلخراش رومینا اشرفی بدست پدرش در پارک آیتی سنندج بە منظور اعتراض و محکومیت این جنایت با در دست داشتن شعارهای "زن ناموس هیچکس نیست! قتل رومینا را محکوم میکنیم! دست ناموسپرستی از زندگی زنان کوتاە!" و شعارهای دیگر مورد توجە عابرین و مردم در پارک آیتی سنندج قرار گرفت. لازم بە یادآوری است یکی از فعالین حقوق زن متنی را در محکومیت قتل هولناک رومینا اشرفی قرائت کرد کە در آن ضمن اعلام همدردی با مادر رومینا اشرفی بە زمینە های تبعیض قانونی علیە حقوق زنان، ناموسپرستی و کودک آزاری اشارە میکند و در پایان میگوید پایان خشونت و کشتار زنان و رومیناها در گرو تغییر بنیادی است کە از طریق اعتراضات اجتماعی بدست میاید. این حرکت اعتراضی با خشم و نفرت شرکت کنندگان نسبت به قتل رومینا اشرفی و کشتارهای ناموسی پایان یافت. جمعی از فعالین حقوق زنان سنندج ٨ خرداد ١٣٩٩ #قتل_ناموسی
مرادی
چه زن چه مرد همه باید تابع دستورات خدا باشیم...هیچکدام یله و رها نیستیم...اصلا طبیعت رها و بی حساب و کتاب نیست... حالا ما نتوانستیم یا نخواستیم یا مانع شده اند که ما دستورات خدا را درست بفهمیم و برای ما مشکلات انباشته ایجاد شده است تقصیر خدا چیست؟ خدا آماده قبول توبه ماست...
زندیق
خواهر مرادی دوران تابع بودن و بردگی خیلی وقت است که گذشته است. اما امت حزب الله کماکان به دنبال پیدا کردن برده و مطیعان برای پر کردن جیب های خود میباشند. هم خدای شما دورغین است, هم پیغمبر شما, هم قرآن شما و هم مذهب شما. طبیعت اتفاقا خیلی هم رها و بی حساب و کتاب هست. اما جهالت اسلامی و دشمنی اسلام با علوم از درک بی انتهایی, نامحدود بودن و بی حساب کتاب بودن طبیعت و ماده قاصر است و چنین موضوع ساده و پیش پا افتاده ایی را برای شما ثقیل, مشکل و ناممکن کرده است. کائناتی که ما در آن زندگی می کنیم ۱۳.۷ بیلیون سال عمر دارد, یعنی ۱۳,۷۰۰,۰۰۰,۰۰۰. کرهء زمین ۴,۴۵۳ بیلیون سال امر دارد, ۴,۴۵۳,۰۰۰,۰۰۰. بر حسب تحقیقات علمی طی ۵۴۰ میلیون سال اخیر (۵۴۰,۰۰۰,۰۰۰) در کرهء زمین تا به حال شش بار کل حیات و زندگانی موجودات از بین رفته و منقرض شده است, که اکنون به خاطر بحران جهانی محیط زیست به هفتمین انقراض داریم نزدیک می شویم. آخرین مثال در این مورد ویروس اپیدمیک کرونا است که فقط یکی از نشانه ها و علایم این بحران زیست محیطی جهانی می باشد. شیوهء زندگی در جهان امروز تکیه به علوم و روش های علمی است. نه اشاعهء خرافاتی که حتی سگهای خیابان را نیز به خنده و قهقه می اندازد. پس محترمانه آن خدا و پیغمبر و قرآن و امام و ...کذایی را دم کوزه گذارده و آبش را بخورید. یک نمونهء ساده در دروغ محض بودن و کذب کامل تمامی این تظاهرات به "خدا پرستی" در این حقیقت ساده است که حتی خود شما مسلمانان تا بیماری یا احیانا ,زبانم لال, ویروس کرونا بگیرید سراغ قران و روغن بنفشه و خاک مرقد نرفته, بلکه به دنبال جدیدترین و علمی ترین روش های طبی و واکسنها میگردید. در جهان از مسلمانان منافق تر و دروغگو تر نمیتوان پیدا کرد.
مرادی
جناب زندیق قبلا بحث کافی با شما داشتیم...از ادامه بحث معذورم ...متشکرم
Fatemeh
متاسف هستم برای جامعه ای که در رسانه هایش ، مانند صدا و سیما ، مرد سالاری ، پدر سالاری و تبعیض بین مردان و زنان را تبلیغ میکند و به جای قضاوت و مجازات درست قاتلانی که از سر ناموس و غیرت ، گناهکار شدند ، بی تفاوت میگذرد و هیچ اهمیتی به حقوق زنان و حقوق بشر نمیدهد . ما نباید بی توجه به این مسائل باشیم ، بلکه باید خودمان قدم هایی برداریم ، ابتدا با خودشناسی و خود آگاهی باید شروع بکنیم ، اطلاعات جامعه شناسی خود را بالا ببریم و با دور ریختن باور های غلطی که در جامعه جا افتاده است ، به زندگی ، و حقوق انسان ها دید درست و منطقی پیدا بکنیم . در جامعه ای که مرد سالاری و برتری مرد از زن ، تبعیض بین قومیت ها ،باور ها و اعتقادات دینی و ... وجود دارد و حتی تبلیغ میشود ؛ به طور مثال در فیلمی ایرانی ، قتل یا حساسیت های ناموسی تبلیغ میشود ، و مرد های مقصر را قهرمان جلوه میدهند ، روشن است انسان های نا آگاه متاثر میشوند و این ریشه در این باور ها به همین فرهنگ سازی ، تربیت و تبلیغ غلط بر میگردد ، اما ما میتوانیم با اطلاع رسانی درست ، آگاه ساختن بقیه و اتحاد ، اعتراض خود را به اینگونه تبعیض ها بیان کنیم تا از وقوع و تکرار همچین حوادث تلخی مثل قتل رومینا ، فاطمه و ریحانه جلوگیری کنیم