جمهوری اسلامی خانه نویسندهای را که شکنجه کرد، حفظ میکند؟
بهآذین بعد از انقلاب دستگیر شد و از ۶۸ تا ۷۶ سالگی را در زندان گذراند. آیا جمهوری اسلامی خانه او که شکنجهاش هم شده بود، به عنوان میراث فرهنگی ایرانیان حفظ میکند؟
در حالی که رسیدگی به خانههای بازمانده از نویسندگان و چهرههای معروف فرهنگی، یکی از وظایف دولتها به شمار میرود، اما این موضوع چندان مورد علاقه سیاستگذاران فرهنگی جمهوری اسلامی ایران نیست. در مواردی هم که مثل خانه جلال آلاحمد، دولت وارد عمل شد، حاشیههای بسیاری پیش آمده و اعتراضاتی را برانگیخته است.
به تازگی نیز موضوع تخریب خانه قدیمی محمود اعتمادزاده معروف به «م.ا. بهآذین»، نویسنده و مترجم ایرانی، در تهران، در رسانههای ایران مطرح شده است.
دقیقا یک ماه پیش، کاوه اعتمادزاده، فرزند بهآذین، نسبت به تخریب خانه پدرش هشدار داد و به ایسنا گفت: «این خانه سابقه تاریخی پنجاه و چندساله دارد. خانواده بهآذین از سال ۴۶ در این خانه که در آریاشهر واقع است، سکونت داشتهاند. این ملکها آن زمان به قیمت ارزانی فروخته میشد، اما ما به هر زحمتی که بود بهای این خانه را که ۷۲ هزار تومان بود فراهم کردیم، درحالی که فقط نصف آن را داشتیم و نصف دیگر آن را وام گرفتیم.»
او ادامه داد: «سایر وارثان به دلیل نیاز مالی، ناچار شدند سهم خود را به یک بسازبفروش بفروشند و حالا ۶۰ درصد خانه دست او و ۴۰ درصد آن دست من است. البته من به دنبال وظایف فرهنگی خودم هستم و میخواهم که این خانه باقی بماند.»
فرزند بهآذین با تاکید بر این که او خانه را به همان شکلی که در زمان پدرش بوده، نگه داشته، اضافه کرد: «اتاق او، میز کارش، صندلی و تخت خواب او همانند قبل حفظ شدهاند. پذیرایی خانه که محل حضور افراد مختلف بود هنوز به همان شکل است، چون این خانه میراث فرهنگی همه ما است.»
محمود اعتمادزاده، نویسنده و مترجم ایرانی به نام «م. ا. بهآذین» شهرت داشت.
او ۲۳ دی ۱۲۹۳ در کوی خُمِران چهلتن در شهر رشت به دنیا آمد.
در سال ۱۳۱۱ جزو دانشجویان اعزامی ایران به فرانسه رفت و تا دیماه ۱۳۱۷ در فرانسه ماند. زبان فرانسوی را آموخت و از دانشکده مهندسی دریایی برِست (Brest) و دانشکده مهندسی ساختمان دریایی در پاریس گواهینامه گرفت.
پس از بازگشت به ایران به نیروی دریایی پیوست. با درجه ستوان دوم مهندس نیروی دریایی در خرمشهر مشغول به کار شد. دو سال بعد به نیروی دریایی در بندر انزلی منتقل شد و ریاست تعمیرگاه این نیرو به عهدهاش گذاشته شد.
در چهارم شهریور ۱۳۲۰ در جریان اشغال ایران و بمباران در بندر انزلی مجروح شد و دست چپش را از دست داد.
در بهار ۱۳۲۳، به گفته خودش «رشته توانفرسای خدمت نظامی از گردنش باز شد» و به وزارت فرهنگ منتقل شد.
در پی کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ او را منتظرخدمت کردند و دیگر اجازه کار در وزارت فرهنگ را به او ندادند. از روی تنگدستی به ترجمه روی آورد و آثاری ارزشمند از خود به جای گذاشت:
بابا گوریو، زنبق دره، چرم ساغری، دختر عمو بت از انوره دو بالزاک/ژان کریستف، جان شیفته و سفر درونی نوشته رومن رولان/زمین نوآباد و دن آرام از میخائیل شولوخف/شاه لیر، هملت، اتللو از ویلیام شکسپیر/استثناء و قاعده نوشتهی برتولت برشت/و همچنین: فاوست نوشتهی یوهان ولفگانگ فون گوته
او داستانها و رمانها و نمایشنامهها و خاطراتی هم هم نوشته است:
دختر رعیت (۱۳۳۰) نقش پرند (۱۳۳۴) مُهرهٔ مار (۱۳۴۴) قالی ایران (۱۳۴۴) گفتار در آزادی (۱۳۴۷) شهر خدا (۱۳۴۹) مهمان این آقایان (۱۳۵۰، چاپ ۱۹۷۵، کُلن، آلمان) از آن سوی دیوار (۱۳۵۱) کاوه (نمایشنامه، ۱۳۵۵) بار دیگر و این بار… (۱۳۷۰، انتشار: ۱۳۸۸) از هر دری… (۱۳۷۱ كلن و ۱۳۷۲) بر دریاکنار مثنوی و دید و دریافت (۱۳۷۷) نامههایی به پسر (۱۳۸۲)
در سال ۱۳۵۸ هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی تصمیم به اخراج بهآذین، سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی و برومند گرفتند. این تصمیم نهایتاً به تأیید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج کل نویسندگان تودهای، به همراه این پنج نفر از کانون نویسندگان ایران شد.
کاوه اعتمادزاده، از مسئولان فرهنگی جمهوری اسلامی خواست مانع تخریب خانه پدرش شوند و آن را به موزه تبدیل کنند.
بهآذین که ۲۳ دی ۱۲۹۳ در کوی خُمِران چهلتن در شهر رشت به دنیا آمد، نزدیک به چهل سال، از سال ۴۶ تا پایان عمرش، سال ۸۵ در این خانه ساکن بوده است.
خبرگزاری ایسنا چند روز پس از هشدار کاوه اعتمادزاده، به خانه بهآذین رفت و جزییات بیشتری از وسایل و فضای خانه منتشر کرد: اتاق بهآذین با میز کار او که بخشی از کتابخانهاش است، کتابها و نوشتههایش و بریده روزنامهها و جراید انباشته شده، ماشین تایپ این نویسنده و مترجم که روزگاری از آن استفاده میکرد و حالا در گوشهای از اتاق مانده، صندلیهای راحتی و صندلی چرخدار بهآذین و حتی بارانی کرم رنگش.
اما چه شد که بهآذین در این خانه ساکن شد؟
آن طور که کاوه اعتمادزاده تعریف کرده است، بهآذین این خانه را به إصرار برادرش خریده است: «عمویم اصرار کرد این خانه را بخریم. میگفت در آریاشهر خانههایی هست که ۷۰ هزارتومان میفروشند. پدرم میگفت ۳۰ هزارتومان بیشتر ندارد. عمویم ۳۰ هزارتومان از بانک وام گرفت و به هر ضرب و زوری بود بهآذین صاحبخانه و تا آخر عمر اینجا ماندگار شد.»
بهآذین در سال ۱۳۱۱ جزو دانشجویان اعزامی ایران به فرانسه رفت و تا دیماه ۱۳۱۷ در فرانسه ماند. زبان فرانسوی را در فرانسه آموخت و از دانشکده مهندسی دریایی برِست و دانشکده مهندسی ساختمان دریایی در پاریس گواهینامه گرفت. پس از بازگشت به ایران به نیروی دریایی پیوست. با درجه ستوان دوم مهندس نیروی دریایی در خرمشهر مشغول به کار شد. دو سال بعد به نیروی دریایی در بندر انزلی منتقل شد و ریاست تعمیرگاه این نیرو به عهدهاش گذاشته شد.
او که در چهارم شهریور ۱۳۲۰ در جریان اشغال ایران و بمباران در بندر انزلی مجروح شد و دست چپش را از دست داد و در بهار ۱۳۲۳، به گفته خودش «رشته توانفرسای خدمت نظامی از گردنش باز شد» و به وزارت فرهنگ منتقل شد، در پی کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ او را منتظرخدمت کردند و دیگر اجازه کار در وزارت فرهنگ را به او ندادند.
به همین دلیل، بهآذین از روی تنگدستی به ترجمه روی آورد. با این حال، آثاری ارزشمند از خود به جای گذاشت: از ترجمه بابا گوریو، زنبق دره، چرم ساغری، دختر عمو بت از انوره دو بالزاک، و ژان کریستف، جان شیفته و سفر درونی نوشته رومن رولان، تا زمین نوآباد و دن آرام از میخائیل شولوخف و شاه لیر، هملت، اتللو از ویلیام شکسپیر، استثناء و قاعده نوشته برتولت برشت و همچنین فاوست نوشتهی یوهان ولفگانگ فون گوته.
این مترجم نخستین فصل «جان شیفته» را در زندان قصر ترجمه کرد و درباره آن گفت: «ترجمه این اثر پیرم کرد. چه سالها که قطره قطره آب شدم و فروریختم».
او داستانها و رمانها و نمایشنامهها و خاطراتی هم نوشت: دختر رعیت (۱۳۳۰) نقش پرند (۱۳۳۴) مُهرهٔ مار (۱۳۴۴) قالی ایران (۱۳۴۴) گفتار در آزادی (۱۳۴۷) شهر خدا (۱۳۴۹) مهمان این آقایان (۱۳۵۰، چاپ ۱۹۷۵، کُلن، آلمان) از آن سوی دیوار (۱۳۵۱) کاوه (نمایشنامه، ۱۳۵۵) بار دیگر و این بار… (۱۳۷۰، انتشار: ۱۳۸۸) از هر دری… (۱۳۷۱ كلن و ۱۳۷۲) بر دریاکنار مثنوی و دید و دریافت (۱۳۷۷) نامههایی به پسر (۱۳۸۲).
این نویسنده که در سال ۱۳۲۳ به حزب توده ایران پیوسته بود، در شش دهه بعدی زندگیاش، هر چه نوشت و ترجمه کرد در راستای افکار آزادیخواهانه، انساندوستانه، استقلالطلبانه و عدالتجویانهاش بود. او همچنین عضو کانون نویسندگان ایران بود در همین خانه با بزرگان ادبیات فارسی معاصر نشست و برخاست داشت: بهرام بیضایی، محمدعلی سپانلو، هوشنگ ابتهاج (سایه)، سیاوش کسرایی، نادر ابراهیمی و توران میرهادی.
حالا فرزند بهآذین میگوید که یکی از وارثان «دستور خلع ید اینجا را گرفته و در حال پیگیری است. میگوید هفته دیگر میخواهد اینجا را تخلیه کند. اما من این اثاث قدیمی پدر را کجا ببرم؟ نگه داشتن اینجا خواسته من نیست، دوستداران فرهنگ هم میخواهند جلو این کار را بگیرند. به خصوص که کرونا آمده و امکان تخلیه نیست. موضوع را با دادگاه مطرح میکنیم و از میراث کمک میگیریم که اینطور نشود.»
در واکنش به این هشدار فرزند بهآذین، پرهام جانفشان، مدیر کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان تهران، اعلام کرد که تصمیم نهایی برای ثبت شدن یا نشدن این خانه به نظر کارشناسانِ وابسته است.
او در گفتوگو با ایسنا، گفت: «کارشناسان میراث فرهنگی در مرحله شناسایی و بررسی خانهاند. تشخیص اینکه این خانه به خاطر حضور بهآذین یا به دلیل ارزشمند بودن خود خانه واجد ارزش است، در مرحله بررسی قرار دارد.»
هنوز نظر رسمی در این باره داده نشده است و اگر خانه واجد ارزش شناخته شود، بعد از تکمیل پرونده ثبتی، به وزارتخانه میراث فرهنگی فرستاده میشود.
اما فرزند بهآذین باز دست از تلاش برنداشت و از نامه خود به مسئولان فرهنگی کشور برای ثبت ملی خانه پدرش خبر داد که بیش از ۱۲۰۰ نفر از اهالی فرهنگ و هنر آن را به نشانه تایید امضا کردهاند.
در این نامه آمده است: «در ایران نیز کیست که نداند پدرم محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذین) چه خدمات بزرگی به فرهنگ ایران کرده است؟ اما خانه به یادگارمانده او امروز در خطر است. بخشی از خانه در تملک فردی قرار گرفته که نیت تخریب این یادمان را دارد. خانهای که جانی شیفته در آن زیسته و طی دهها سال خدمات فرهنگی و ادبی بزرگی در آن به مردم ایران تقدیم شده است.»
بهآذین که از مخالفان رژیم سلطنتی بود، از انقلاب حمایت میکرد، اما با افزایش سرکوب اعضای حزب توده، دستگیر شد و از شصت و هشت سالگی تا هفتاد و شش سالگی خود را در زندان گذرانده است.
حالا باید منتظر ماند و دید آیا جمهوری اسلامی، خانه یک زندانی سیاسی پیشین که او را شکنجه نیز کرده بود، به عنوان میراث فرهنگی ایرانیان حفظ خواهد کرد؟
بیشتر بخوانید:
نظرها
بیژن
به آذین مرد بزرگی بود و مهمتر از آن یکی از فرهیخته ترین مترجمان ادبیات در ایران بود. آنان که مثل من با خواندن ترجمه های او دنیا و اروپا و تاریخ و زیبایی را شناختند قدر او را دانسته و نسبت به او حقگزار هستند. بدون خواندن جان شیفته چگونه میتوان اروپای مابین دو جنگ را شناخت . چگونه میتوان دریافت که اژدهای نازی و دیو جنگ از کدام کنام برخاست و چگونه دنیا را به آتش کشید . بدون خواندن دن آرام چگ.نه میتوان فهمید که بر روسیه در دوران جنگ جهانی اول و سپس جنگ داخلی چه گذشت. چگونه میتوان ادعا کرد که عمق عشق را دریافته. ترجمه به آذین از گوته و از فاوست هنوز از بهترین هاست. با آنکه بیش از چهار بارترجمه شده است. به آذین تا سن هفتاد و چند سالگی هنوز مرد میدان ومبارزه بود. او در اول انقلاب جنبش دموکراتیک مردم ایران را راه اندازی کرد و نشریه ای به همین نام منتشر میکرد. صرف نظر از نظریات حزبی که او خودش را متعلق به آن میدانست به آذین مردی بزرگ و مبارزی خستگی ناپذیر بود. او بعکس برخی از شاعران و نویسندگان دهه های 40 و 50 شخصیتی قوی داشت گرفتار خودویرانگری نشد و علیرغم بد عهدی برخی ناشران که موجب میشد روزگار بر او سخت بگذرد با این وجود او با کار بیشتر بر مشکلاتش فائق آمد. یادش گرامی باد.
خلیل
متاسفانه در بند پایانی شرح حال زنده یاد به آذین دچار اشتباه فاحشی شدهاید. بخشی از مطلب آقای محسن حکیمی را درباره این موضوع نقل و پیشنهاد میکنم کل آن مطلب را منتشر کنید: «اخراج اعضای گروه پنج نفری (به آذین، کسرایی، ابتهاج، تنکابنی و برومند) از سوی هیئت دبیران کانون مطلقاً واقعیت ندارد. طبق اساسنامۀ کانون، هیئت دبیران فقط می توانست عضویت نامبردگان را تعلیق کند، و این همان کاری بود که هیئت دبیران کرد. و این تعلیق نیز دقیقاً منطبق بر منشور و اساسنامۀ کانون بود، چرا که تلاش گروه پنج نفری در ممانعت از برگزاری شب های شعر و دردفاع از سرکوب گروه ها و احزاب سیاسی توسط جمهوری اسلامی از یک سو ناقض اصل دفاع کانون از آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان و، از سوی دیگر، مغایر با اصل استقلال کانون از نظام جمهوری اسلامی و هر نظام و حزب سیاسی دیگر بود. رکنی که اعضای این گروه را اخراج کرد مجمع عمومی کانون بود و نه هیئت دبیران کانون... و سرانجام این نیز خلاف واقع است که دیگر«اعضای توده ایِ» کانون «اخراج» شدند. واقعیت این است که پس از اخراج گروه پنج نفری، سی و چند تن (و نه همۀ) اعضای موسوم به «توده ایِ» کانون از عضویت در کانون استعفا دادند. پس، بودند اعضایی که به «حزب توده» گرایش داشتند و در کانون ماندند و هم اکنون نیز هستند اعضایی که این گرایش را دارند و کانون هیچ مشکلی با گرایش سیاسی آنان ندارد. طرح مسئله به این صورت که گویا هیئت دبیران و سپس مجمع عمومی کانون در سال ۱۳۵۸ با «توده ای» بودنِ برخی از اعضای خود مسئله داشته و به این دلیل آنها را «اخراج» کرده خلاف واقع و تحریف آشکار اصول و مبانی و تاریخ کانون نویسندگان ایران است.» (به نقل از: https://akhbar-rooz.com/?p=30819 )
ایراندوست
خدمات فرهنگی "به آذین" به ادبیات ایرانزمین غیرقابل کتمان است ، افسوس که این روحیه ایرانی سیاه و سفید بینی و ساده لوحی سیاسی درمورد سوسیالیسم روسی و نقش اغراقآمیز آن در برپایی یک جامعه خالی از فقر و ستمگری، نقطه سیاهی در عملکرد بخشی از روشنفکران دوران پس از انقلاب بهمن ۵۷ بوجود آورد که هرگز پاک شدنی نیست !