ایرانیان با کشف نفت چه چیزی را گم کردند؟
سیاوش بارانی در این یادداشت از منظر محیط زیستی به مرور برخی تأثیرات منفی نفت از زمان کشف آن تاکنون، بهویژه روی سبک زندگی مردم ایران میپردازد.
دوران کرونا دوران توقفها است. چیزهایی از حرکت ایستادند که در ذهنمان نمیگنجید؛ از چرخش زائران حول خانه چهارگوش خدا تا جابهجایی بدنها در سواحل و عشترکدهها، از پروازهایی به چهار گوشه دنیا تا حرکت قطارها از شهری به شهر دیگر. پیامد این توقفهای کرونایی، کاهش موقت بحران زیست محیطی بوده است.. حالا پرسشی که به میانجی کرونا پیشروی بشر قرار گرفته این است که آیا این همه ایجاد آلودگی برای تولید نیازهای اصلی انسان یعنی نان، مسکن و بستر واقعاً ضروری و اجتنابناپذیر است؟
روند این شبهتوقف کرونایی در حوزه نفت ایران، قبل از کرونا آغاز شده بود، از زمان خروج دونالد ترامپ از برجام. هرچند آمارها درباره میزان صادرات نقت ایران با توجه صادارت قاچاقی آن متناقض و غیر شفاف است اما ظاهراً به کمترین میزان خود رسیده است. اکنون ما شهروندان یک کشور صادرکننده انرژیهای فسیلی باید همان پرسش زیستمحیطی بالا را درباره نفت از خودمان بپرسیم. آیا صادرات نفت برای ایران به هزینههای زیستمحیطی آن میارزد؟ پاسخ به این پرسش که به حوزهای مربوط میشود که برای ما حالا قدمتی بیش ازصد سال دارد، بهسادگی ممکن نیست و نیازمند بررسی جوانب گوناگون و مطالعات بینارشتهای است. در مطلب پیشرو، تا آنجایی که حدود متعارف یک مقاله اجازه میدهد، به برخی تأثیرات منفی نفت از زمان کشف آن تاکنون، بهویژه روی سبک زندگی مردم ایران، از نقطهنظری محیط زیستی پرداخته شده است.
سلام به نفت، وداع با رَمه و خاک
استخراج نفت در ایران پنجم خرداد ماه سال ١٢٨٧ شمسی در مسجد سلیمان شروع شد؛ البته پیش از آن ویلیام ناکس دارسی (اولین سرمایهگذار نفتی ایران) قرارداد یا در واقع امتیازنامهای را با حکومت مظفرالدین شاه (١٢٨٠ شمسی -١٩٠١ میلادی) منعقد کرده بود. و کارشناس و مسئول اکتشافات او در ایران یعنی جورج برنارد رینولدز نیز با شیخ خزعل (حاکم خرمشهر) و سران ایل بختیاری از سال ١٢٨٣ ارتباط گرفته و به تفاهم رسیده بود. رینولدز البته آشناییای در حد سلام و علیک با زبان فارسی نیز داشت. و کار در این دوران به تأسیس شرکت کوچکتری به نام شرکت نفت انگلیس و بختیاری هم کشید.
در ابتدای امر این طور بود که شرکت نفت ایران و انگلیس، با همکاری خانها و قدرتمندان محلی، نیروی کار خود را از عشایر و روستاییان اطراف منابع نفتی تأمین میکرد.[i]
همین زمینه تغییر اجباری شغل و سبک زندگی در مناطق جنوبی ایران شد. شرکت نیز با پرداخت رشوه به قدرتمندان محلی و رشوهای بزرگتر به نظام اداره کل کشور کار را پیش برد. خانها در این دوران علاوه بر گماردن تفنگچی برای حفاظت اموال شرکت، تعدادی کارگر هم میفرستادند. این کارگرها موظف بوند بخشی از دستمزد خود را به خانهای محلی پرداخت کنند و در واقع به آنها باج بدهند. البته نیروی کار روستایی در زمان برداشت و نیروی کار عشایری در زمان ییلاق، کار را ترک میکردند و نیروی بیکار برای صنعت نوپای نفت وجود داشت. آرنولد ویلسون، افسر گارد حفاظتی کنسولگری بریتانیا در اهواز غنای طبیعی منطقه را مانعی میدانست که کار شرکت را کند میکرد: «همه جا به قدری وفور نعمت است كه تأمين معاش مستلزم زحمت و مشقت نمیباشد و از همين نقطه نظر است كه شركت نفت بايد با التماس و تمنا و پرداخت دستمزدهای گزاف كارگر و عمله استخدام نمايد.»[ii]در این حرف حقیقتی تاریخی نهفته است؛ مردم بومی در هارمونی و هماهنگی با محیط طبیعی به راحتی میتوانستند نیازهای خود را برآورده کنند و همین زندگی هماهنگ با محیط، باعث حفظ زیست بوم منطقه میشد.
اما با گسترش کار و وابستگی صنایع و نیروهای نظامی بریتانیا و جهان به نفت، نیاز به نیروی کار گسترش یافت به طوری که کارگران ایرانی شرکت نفت ایران و انگلیس از ٢٥٠٠ نفر در سال ١٢٨٩ شمسی به ١٧ هزار نفر در هشت سال بعد رسید که این رقم ٤٠ درصد نیرو کار کارگری آن دوران ایران را تشکیل میداد. ورود استعماری صنعت نفت همچنین باغث ایجاد شهر-شرکتها در این مناطق، مهاجرت بومی به آنها و تغییر سبک زندگی عشایری و روستایی شد.
پس از کشف نفت و رشد این صنعت و ساخت پالایشگاه در آبادان مسئولان شرکت، رفته رفته دستمزد بالاتری را به کارگران پیشنهاد دادند. سرآغاز حکایت مزد بالای شرکت نفتیها همین جاست. از طرف دیگر تلاطمهای دوران پس از مشروطه و آفات و بلایای طبیعی در کل کشور، باعث شد که نیروی کار زیادی از لرستان و کردستان و سایر مناطق کشور، برای کار عازم جنوب شوند. و این یعنی در مقیاس ملی، نوعی تغییر شغل و سبک زندگی صورت پذیرفت. قحط سالیهای بین سالهای ١٩١٢ تا ١٩١٤ هم موج بزرگی را بهویژه از اصفهان به جنوب کشاند. شرکت نیز هم مزد را بالا برده بود و امكانات بهداشتی در اختیار کارگران میگذاشت. آب آشاميدنی میداد، واكسيناسيون و آبلهكوبی میکرد و بیماران بيماریهای واگيردار را قرنطینه میکرد و ...[iii]
علاوه بر کارگران بومی و مهاجر ایرانی، کارگران خارجی هم از آغاز کار در این صنعت مشغول بودند. کارگرانی با ملیتهای انگلیسی، پرتغالی، لهستانی، ترکیهای، هندی و چینی. هندیها بزرگترین جمعیت کارگر مهاجر نفتی آن دوران بودند. به دلیل حضور استعماری بريتانيا در هندوستان، هرجا انگلستان وارد میشد، کارگر هندی نیز در کار بود. اما تحفه هندی برای کارگران ایرانیها مزایایی نیز داشت. آنها بودند که نیروی کار ایرانی را با همبستگی کارگری آشنا و به حقوق صنفی آگاه کردند. کارگران ایرانی با کارگران هندی در اعتراض و اعتصاب نسبت به شرایط کار، دستمزد و نحوه برخورد کارفرمایان همراه شدند که مثلاً در یک مورد هم به افزایش ٨٠ درصدی دستمزد انجامید.[iv]
درعین حال، سبک زندگی اهالی منطقه نفتی جنوب که بیشتر وابسته به دامداری، صیادی و کشاورزی بود، با ضرباهنگی شدید و درنتیجه غیرپایدار تغییر کرد. و شهرنشینی صنعتی جای زندگی روستایی و عشایری را گرفت. این نکته را باید در نظر داشت که شکل زندگی عشایری در میان سایر سبکهای زندگی ایرانی بیش از همه با محیطزیست سازگار است و فارغ از هرنگاه رومانتیکی به گذشته، معرف بهترین نوع رابطه متقابل با محیط زیست است.
همزمان با اینکه نفت سبک زندگی بومیان جنوب نفتی را تغییر داد، روند مهاجرت از سایر نقاط کشور نیز جمعیت بزرگی را به این مناطق تحمیل کرد، جمعیتی که نیازمند غذا و آب و زیرساختهای مدنی و رفاهی بود.
خوزستان از نظر آب غنیترین استان ایران است و کشاورزی هم در آن رونق دارد اما با روند نفتی تغییر اقلیم و تغییر سبک زندگی (و البته بهدلیل خشکسالی و جنگ)، این منطقه که به طور تاریخی از نظر غذایی مولد بود، دچار تغییرات عمده شد. توسعه نامتوزان و عدم ایجاد زیرساختهای لازم همزمان با تغییرات را نیز باید به فهرست مشکلات افزود. ناپایداری و ناموزنی تغییرات خساراتهای محیط زیستی سنگینی به بار آورده است. یک مثال ملموسترین مسأله تامین آب شرب روستاها و شهرهای خوزستان است، معضلی که امروز در صدر اخبار هست.
این قضه توسعه نفتی، روی دیگری نیز دارد که به همان اندازه درناک است. و آن مربوط به نمونهها و موقعیتها و وهلههایی میشود که بساط نفت با همه تغییراتی که پدید آورده از جایی جمع میشود. ما هنوز در تاریخمان مثالها و موارد زیادی از این رویداد نداریم اما میدانیم این عاقبت ترسناکی است. وضعیت خود مسجد سلیمان، اولین شهر نفتی ایران، از این بابت هشداردهنده است. اما مثالهای روشنتری نیز وجود دارد که نشان میدهد کاخ نفتی، خانه پوشالی است: در دل خوزستان منطقهای به نام «نفت سفید» وجود دارد که در روندی شتابناک در طول چند دهه ابتدا از محیط طبیعی به روستا تبدیل شد و بعد شهر و در نهایت به یک ویرانه. «نفت سفید» جایی است که یکی از اهالیاش به روزنامهنگاری که گزارشی برای مجله آفتاب نوشته میگوید «نفهمیدیم چی به چی شد. شهر یکباره فروریخت و شد دهات.»
تبدیل جزیره دوستدار محیط زیست به مرکز نفت و جنگ
جزیره خارک نمونه جالبی از رودن تغییرات زیستمحیطی به میانجی نفت به دست میدهد. زمانی این جزیره به خاطر صید و تجارت مروارید رونق مناسبی داشت. اهالی این جزیره همچنین به شکل محدود به کشاورزی و باغداری مشغول بودند و محصولات متنوعی چون خرما، لیمو ترش، غلات، انار، انگور و انجیر تولید میکردند. در سال ١٣٣٦ تصمیم گرفته شد این جزیره که هنوز چاه نفتی نداشت، به مرکز اصلی ذخیره، بارگیری و صدور نفت تبدیل شود. نفت از مناطقی مثل گچساران با لوله از زیر دریا به خارک منتقل و از انجا صادر میشد. از آن پس، تغییرات و گسترشهایی که در این جزیره روی داد آن را تا سال ١٣٥٣ به بزرگترین مرکز بارگیری و بندر صادراتی نفت خام ایران تبدیل کرد. در جزیره، دادگاه جای کدخدا را گرفت و آبشیرینکن، کابلهای برق زیرزمینی، درمانگاه، مدرسه، پارک، سالن اجتماعات، خانههایی برای سکونت پرسنل نفت و پایگاههای ژاندارمری و نیروی دریایی ساخته شد. سپس پتروشیمی خارک که تولیدکننده گوگرد بود، به بهرهبرداری رسید. در نتیجه این تغییرات، جمعیت جزیره که در سال ١٣٣٥ فقط ٦٤٧ نفر بود تا سال ١٣٥٣ به ٨٣٥٣ نفر رسید که طبیعتاً اکثر آنها مهاجر بودند. این وضعیت جدید جمعیتی باعث شده بود که جزیره با مشکل مایحتاج غذایی روبهرو شود و غذای مورد نیاز با هواپیما از شهرهای دیگر ( و طبعاً با هزینه بالا) برای جزیره ارسال شود.[v] در عین حال، آلودگی های نفتی در جزیره خارک با از بین بردن ماهیها و فرآوردههای دریایی به تدریج و بهشکلی فزاینده منبع اصلی غذایی اهالی جزیره را از آنها گرفت.
با ورود نفت به خارک، مواد و مصالح ساخت و ساز هم تغییر کرد و موادی جای مصالح بومی مثل سنگ و نخل یا غیربومی مثل تخته ساج هندی را گرفت که مشکلات مربوط به نخاله و آلودگی محیط زیست را به همراه آورد.
در طرح توسعه خارک ،منازل مسکونی تا سال ١٣٤٦ از ١٢٠ خانه به ٣٧٥ واحد افزایش یافت. قبل از نفت، چاههای آب نیاز آب آشامیدنی و کشاورزی اهالی خارک را تآمین میکرد، اما به خاطر افزایش مصرف آب شرب و صنعتی، چاهها دیگر پاسخگو نبودند و ابتدا آب از آبادان به جزیره حمل میشد اما سپس سر و کله آبشیرینکنها پیدا شد. تا سال ١٣٥١ تعداد تأسیسات تقطیر یا آب شیرینکن به سه عدد رسیده بود. این تأسیسات به خاطر ضربات جبرانناپذیری که به حیات دریایی وارد میکنند امروز در میان فعالان محیطزیست منتفدان زیادی دارد. شکی نیست که این تغییرات کاملاً بهشکلی آگانه طی نشده است. مثلاً نیم قرن پیش، آگاهی نسبت به مخاطرات طبیعی تأسیسات تقطیر وجود نداشته یا کم بوده است. صورتحساب هزینههای محیطزیستی را اما برحسب آگاهی نمیتوان نوشت. و خسارات تحمیلی مستقل از آگاهی ما عمل میکنند. داستان خارک و مصائب تبدیل از آن از یک جزیره خودکفا به یک منطقه نفتی به همینها خلاصه نمیشود. موضوع، امنیتی و نظامی شدن آن به دلیل نفت است. خارک از سال ١٣٦٣ تا پایان جنگ به یکی از اهداف ثابت بمباران ارتش عراق تبدیل شد. اوجگیری این حملات در میانه دهه شصت باعث کاهش شدید صادرات نفت ایران و شعلهور شدن جنگ نفتکشها شد که یکی از ابلهانهترین درگیریهای تاریخ بشریت بود. گفته میشود از ١٩٨٠ تا ۱۹۸۷، رقمی معادل ٢٨ درصد تولید نفتی کل کشورهای خلیج فارس در حملات نظامی به محمولهها نابود و حیات جانوری و گیاهی این پهنه آبی دچار سنگینترین خسارات ممکن شد. خارک کماکان در وضعیتی به سر میبرد که در هر تنش ژئوپلیتکی احتمالی در منطقه، از جمله اهداف شماره یک حمله و تخریب است. نیویورک تایمز سال گذشته گزارش کرد که در پی حمله به تأسیسات نفتی آرامکو در عربستان سعودی، خارک در صدر فهرست حمله متقابل نظامی ارتش ایالات متحده قرار داشته است.[vi]
ملی شدن تغییر سبک زندگی
درآمد نفت چه زمانی که شرکت نفت ایران و انگلستان کار مزدی را جایگزین کار روی زمین و البته آب در جنوب کرد و چه بعد از ملی شدن نفت، چه بعد از شوک نفتی در دهه ٧٠ میلادی، عاملی در جهت تغییر سبک زندگی بوده است. نه فقط در جنوب که در کل کشور.
در دوران پهلوی و به خصوص در دو دهه آخر آن درآمد هنگفت نفت (که حالا دارای اتحادیه صادرکنندگان هم شده بود) باعث شد تا از طرفی پول و بودجه فراوان برای اجرای طرحهای توسعهای کشور به دست آید و از طرف دیگر، این درآمد در این رژیم غیردموکراتیک، باعث انباشت عظیم ثروت در دستان اقلیتی کوچک شود. همین رویه اقتصادی-سیاسی سرمایهداری رانتی در رژیم غیردموکراتیک پس از انقلاب هم با کمترین تغییر دنبال شد، و صرفاً آقازدادهها جای چپاولگران کرواتی را گرفتند. پول نفت صرف پروژههای عظیم عمرانی شد، روند صنعتیشدن کشاورزی ادامه یافت، روی رودخانهها سدهای عظیمی بسته شد و کشاورزان و عشایر برای کار در کارخانهها یا خدمات شهری کوچ کردند. در سال ١٣٣٥، حدود ٣٢ درصد جمعیت ١٩ میلیونی ایران شهرنشین بودند، روند مهاجرت به کلانشهرها بهویژه پس از اصلاحات ارضی چنان شدید و گسترده بوده که در سال ١٣٩٥ جمعیت شهرنشین به ٧٤ درصد رسید. این در حالی بود که سرمایهگذاری صنعتی بیشتر روی کالاهای مصرفی وارداتی و مونتاژی چون اتومبیل و وسایل خانگی متمرکز شد[vii]، و نیروی کار که پیش از این عمدتاً خودش مولد غذای خویش بود، به نیروی یک تکمحصولی کارمزدی تبدیل شد که تنها هنرش فروش عمر و خرید محصولات عمدتاً وارداتی بود.
جامعه نفتی با سرعتی برقآسا به رفاه مصرفی نسبی رسید و به همان نسبت از تولید فاصله گرفت و چیزی که در این میان فراموش شد، توجه به ابعاد محیطزیستی این تغییر بود، حتی توجه به این مسأله ساده که مصرف مخرب است یا تولید زباله میکند و با زباله باقی مانده چه باید کرد. نهایتاً این شکل سریع و ناپایدار تغییر در سبک زندگی، موقعیتی را به وجود آورد که امروز دامن ایران را گرفته است.
دهههاست ایران یکی از فاجعهبارترین کشورهای دنیا نظر به حجم تولید زباله و مدیریت آن است. رقم فعلی تولید زباله شهری و روستایی ایران روزانه بیش از ٥٨ هزار تن است.
کنایهآمیز وضعیت چرخیهای «نان خشکی» هستد که برای سالها در ایران فعال بودند و نان خشک را (که خود نشانی از عدم آگاهی یا توجه به شکل مصرف غذا است) از خانهها دریافت میکردند و همسنگ آن ظروف پلاستیکی را به مردم میدهند که تولید جانبی همان صنعت نفتی است که ارتباط جامعه را با نان را بریده و صنایعی چون تولید ظروف فلزی به نفع تولید ظروف پلاستیکی از پا انداخته است.
رژیم پهلوی مقوله فرهنگ و فرهنگسازی را با کانون پرورش فکری و یا خرید گرانترین آثار تجسمی دنیا برای موزه هنرهای معاصر و در شکل پست آن با فیلمفارسی و موسیقی مبتذل تلویزیونی تعریف میکرد. جمهوری اسلامی همان سینما را بازتولید کرد و البته چنان در مداحی و نواهای تبلیغاتی مذهبی سرمایهگذاری کرد که حتی محبوبیت موسیقی بیمحتوای پهلوی، در دوران جمهوری اسلامی دوچندان شد. در هر دو رژیم با پول نفت جاده ساختند و شهروندان را صاحب خودرو کردند تا نشان دهند رفاه اجتماعی بالا رفته است، اما فرهنگ راندن و چرایی راندن موضوع بحث و یادگیری نبود. نتیجه: در جادهها و شهرها سالانه هزاران نفر کشته یا ناقص شدند و آلودگی هوای شهرها هزینههای هنگفت طبیعی و انسانی به جامعه تحمیل کرد.
طبعاً تفاوتهای زیادی بین کشورهای «جهان سومی» بدون نفت همچون پاکستان و افغانستان با ایران از نظر زیربناها، جادهها، مدارس و بیمارستانها وجود دارد اما ایرانیها هنوز فرصت نکردهاند حساب کنند چقدر خاک، منابع آب، دریا، حیات وحش و گیاه، فرهنگ زندگی درست در کنار طبیعت و غیره را به خاطر نفت از دست دادهاند و خلاصه هزینههای این تخریبها چقدر بوده تا آن را در کفه دیگر ترازو در برابر دلار وارد شده به کشور به خاطر صدور فسیل بگذراند تا روشن شود هزینه و فایده ماجرا را. بحث در اینجا درباره نوستالژی صفای «از دست رفته» ایل و روستا و باور به تمدن به عنوان کلیتی جامد و لایتغیر نیست بلکه موضوع فراموشی همه دانش عملیای است که حیات را در گستره جغرافیای زندگی ما ممکن کرده بود تا حدی که خود این حیات امروز در معرض خطر قرار گرفته.
خلاصه بلای تغییر سبک زندگی با نفت را متفکری چون پرویز کیمیاوی در فیلم سینمایی «اوکی مستر» در دهه پنجاه شمسی به نمایش گذاشته است اما جامعه نشئه نفت در آن زمان حساسیتی به ماجرا نداشت و امروز هم زیر بمباران رسانهها و سخنان سیاستمداران هنوز تشخیص ماجرا آسان نیست که آیا این وضعیت فلاکتبار اقتصادی که گرفتارش هستیم ناشی از قطع شدن عطر خوش نفت به خاطر تحریمهاست یا بوی گندنظام نفتی و فاسد اداره کشور؟
پانویسها:
[i] ربابه معتقدی، صنعت نفت و تحول جمعيتی و شغلی در مناطق نفت خيز جنوب ايران، تحقيقات تاريخ اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال ١٣٩٢
[ii] لقمان دهقان نیری، خاطرات سر ادروارد ویلسون و چگونگی دستیابی انگلستان بر جنوب ایران
[iii] ربابه معتقدی، صنعت نفت و تحول جمعيتي و شغلي در مناطق نفت خيز جنوب ايران، تحقيقات تاريخ اجتماعي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، سال ١٣٩٢
[iv] جمشيد نوروزی و فاطمه معزی، كارگران هندی صنعت نفت ايران در اواخر قاجاريه و دوران پهلوی اول، تحقيقات تاريخ اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال ١٣٩٦
[v] حبیبالله سعیدینیا و احمد لعبتفرد، صنعت نفت و توسعۀ اقتصادی، اجتماعی مناطق شمالی خلیج فارس-مطالعه موردی خارک ( ۱۳۳۵ - ۱۳۵۵ / ۱۹۵۶ – ۱۹۷۶)،
[vi] نیویورک تایمز: درصورت حمله ایران، پالایشگاه آبادان و جزیره خارک هدف قرار خواهد گرفت، ٢٨ شهریور ١٣٩٨، رادیو فرانسه
[vii] محمد علی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی از مشروطه تا پایان سلسله پهلوی، نشر مرکز، سال ۹۴
نظرها
غ.
نوشته ای بسیار عالی بود که دغدغهی مهمی را با خود داشت. به نکته ای پرداخته بود که کمتر به آن توجه میشود: هماهنگیِ پیشین مردم با محیط زیستشان و ابتلا به انواع مشکلات محیط زیستی بعد از نزول نعمت نفت بر سر لرها و خوزی ها و البته کل ملت ایران. ممنونم از آقای بارانی. آقای بارانی لطفا یک بار دیگر متن را بخوانید و غلط های موثر در فهم متن را اصلاح کنید. متشکرم.