ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

ماجرای اخراج به‌آذین از کانون نویسندگان چه بود؟

در گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار، نویسنده و پژوهشگر ساکن آمریکا، تلاش کرده‌ایم به جنبه‌هایی از زندگی محمود اعتمادزاده با تخلص «به‌آذین» از چهره‌های مطرح تاریخ ادبیات معاصر ایران بپردازیم.

این روزها تلاش‌های کاوه اعتمادزاده، فرزند محمود اعتمادزاده معروف به «م. ا. به‌آذین»، برای ثبت ملی خانه پدرش به عنوان میراث فرهنگی، بار دیگر نام این نویسنده و مترجم ایرانی را در رسانه‌ها مطرح کرده است.

محمود اعتمادزاده (م.ا.به‌آذین)، نویسنده و مترجم ایرانی
محمود اعتمادزاده (م.ا.به‌آذین)، نویسنده و مترجم ایرانی

به‌آذین از جمله چهره‌های مطرح تاریخ ادبیات معاصر ایران است که هم در جهت‌دهی به جریان‌های ادبی روز نقش داشت و هم فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی‌اش پررنگ بود. همچنین زندگی سیاسی و اجتماعی او همواره زوایایی برای اکتشاف به ویژه در میان نسل جدید خوانندگان ایرانی دارد.

در گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار، نویسنده و پژوهشگر ساکن آمریکا، تلاش کرده‌ایم به جنبه‌هایی از زندگی به‌آذین بپردازیم. نقره‌کار  تاریخ کانون نویسندگان ایران را در چندین جلد نوشته و منتشر کرده است. گفت‌و گو با او در دو بخش انجام شد. بخش نخست را می‌خوانید:

گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار

  • همانطور که خود شما پیشتر اشاره کرده‌اید، در روند شکل‌گیری کانون نویسندگان، به‌آذین که توده‌ای‌ها از او پیروی می‌کردند در آغاز مخالف نشستن در کنار آل‌احمد بود و به همین دلیل او و سایر توده‌ای‌ها بیانیه شکل‌گیری کانون را با یک هفته تاخیر امضا کردند. قبل از این که به نقش به‌آذین در شکل‌گیری کانون نویسندگان ایران بپردازیم، اساسا کانون بر چه بستری به وجود آمد؟

برای پی بردن به چرائی اینگونه رفتارها در کانون، یعنی عدم تحمل یکدیگر و دسته‌بندی‌های ایدئولوژیک – سیاسی، حزبی و سازمانی، باید سراغ ریشه‌ها رفت. من خیلی کوتاه فقط در حوزه‌ای محدود و معین مکث می‌کنم.

انجمن‌ها و محافل ادبی یاخته‌‌های سازندۀ کانون نویسندگان بودند. ردپای جمع‌های ادبی در ایران را می‌توان در قرن‌ها پیش از قرن ۱۸میلادی یافت. نیمه دوم قرن دوازدهم – اواخر دوره افشاریه - "پیشقدمان نهضت ادبی" در راه شکل‌دهی انجمن‌های ادبی گام برداشتند. نخستین جمع را در این دوره "میرسید علی مشتاق" که از سادات حسینی اصفهان بود بر پا کرد (۱۱۷۱ ه- ق)، "منظومه‌ای از گویندگان جوان که اکثرا از مردم اصفهان بودند" حول انجمن مشتاق گرد آمدند.

مسعود نقره‌کار، نویسنده تبعیدی ایرانی
مسعود نقره‌کار، نویسنده تبعیدی ایرانی

میرزا عبدالوهاب نشاط حاکم شهر اصفهان در زمان آغا محمدخان قاجار انجمنی از سخنوران گرد آورد که "به امور ادبی و کار روی اسلوب‌های گوناگون کلام" می‌پرداختند. بتدریج ده‌ها انجمن ادبی تا هنگام انقلاب مشروطه شکل گرفت، انجمن‌هایی که اکثر آنها متمایل به دربار بودند و حاکمان نقش پایه‌ای در شکل‌گیری‌شان داشتند. اهل قلم مخالف حکومت هم در" خلوت می‌ماندند" و منزوی بودند.

اهل قلم آزاداندیش و آزادیخواه پیش ازآغاز گفتمان‌های مدرن فرهنگی و هنری، و پیدایی افکار و جنبش مشروطه، که بخشی از بانیان فکری‌اش اهل فرهنگ و هنر بودند، که غیرمتشکل و سازمان‌نایافته عمل می‌کردند. تا این هنگام تاریخ شاهد نقش‌آفرینی چهره‌ها و شخصیت‌های فرهنگی و هنری‌ای بود که به ندرت، و یا فقط در انجمن‌های صرفا ادبی، به یکدیگرنزدیک می‌شدند، و همدردی، همکاری و همفکری میان آن‌ها نادر بود. عدم مشارکت صنفی و گروهی، و گریز از جمع و تشکلی فراتر از جمع شعرخوانی و اقتراح و طبع‌آزمائی نادرو از ویژگی‌های اهل قلم بود. ازدستاوردهای جنبش مشروطه درک و فهم بیش ازپیش ضرورت تشکل‌ها صنفی برای دستیابی به حقوق دموکراتیک بود. از مشروطه به این سو، دیگر روشنفکری فرهنگی و هنری فقط در وجود و حضور چهره‌ها و شخصیت‌های روشنفکراهل فرهنگ و هنرخلاصه نمی‌شد، جمع‌ها و تشکل‌های روشنفکری فرهنگی و هنری اهمیت بیشتری یافتند. منطق انقلاب مشروطه، به عنوان حرکتی مردمی، آزادی‌خواهانه و عدالت جویانه سبب شد تا کیفیت برنامه‌ای و ساختاری بسیاری از انجمن‌های ادبی و تشکل‌ها تغییر کند. در این دورۀ بسیاری ازانجمن‌های ادبی تلاش کردند از دربار و حکومت فاصله بگیرندو مستقل عمل کنند. برخی از این جمع‌ها در حد تشکل‌های سازمان یافته و دمکراتیک پیش رفتند اما بسیاری درحد همان جمع‌های شعر خوانی و اقتراح و طبع آزمایی باقی ماندند.

با رشد روزنامه‌نگاری و روزنامه‌ها که هرکدام گاه نقش یک تشکل را بازی می‌کردند، و همچنین شکل گیری و رشد تشکل هاو انجمن‌ها‌ی " زنان" و گروه‌های اجتماعی دیگر، بخشی ازاهل قلم نیز درکنار و در همکاری با انجمن‌ها و محافل مختلف ادبی (مثل ادبای ربعه و سبعه و…) به درک و اهمیت تشکل صنفی و دمکراتیک خود پی می‌بردند. جو غالب در جامعه فرهنگی و هنری میهنمان، و در جمع‌ها و محافل گروه‌‌های اجتماعی مختلف سیاسی شده بود. اکثر افراد انجمن‌ها و محفل‌ها، انجمن‌ها و محفل‌های سیاسی، در معنای حزبی و سازمانی نیز بودند و به یکی از صف‌بندی‌ها و نحله‌های سیاسی، به ویژه اندیشه چپ تعلق و وابستگی داشتند.

مهم‌‌ترین رویداد فرهنگی و هنری و یکی از رخدادهای مهم ادبی در دویست سال گذشته، برگزاری "نخستین کنگره نویسندگان ایران" در سال ۱۳۲۵ بود. ۴ تیر ماه این سال به دعوت "انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی" این کنگره با شرکت بیش از ۱۰۰ نفر از نویسندگان و شاعران و محققان ایرانی، که برپا دارندگان بسیاری از جمع‌ها و محافل ادبی بودند، برگزار شد.

ملک‌الشعرای بهار، عبدالحسین نوشین، نیمایوشیج، احسان طبری، صادق هدایت، بزرگ علوی، علامه دهخدا، پرویز ناتل خانلری و.... از شرکت‌کنندگان در این کنگره بودند. این کنگره در باغ " خانه فرهنگ" و در حضور قوام السلطنه، نخست وزیر و عده‌ای دیگر از وزرا و سفیر کبیر شوروی در ایران بر پا شد. نقش حزب توده در برپائی این کنگره و حضور قوام و سیاستمداران دیگر، حضورو سیطره سیاست حزبی و دولتی بر عرصه فرهنگ و هنر آن روزگار را نشان می‌دهد.

کلید شکل‌گیری تشکل‌های صنفی و دمکراتیک اهل قلم در این کنگره زده شد. در قطعنامه این کنگره تاکید شد: "نویسندگان ایران در نظم و نثر، سنت دیرین ادبیات فارسی، یعنی طرفداری از حق و عدالت، و مخالفت با ستمگری و زشتی را پیروی نمایند ودر آثار خود ازآزادی و عدل و دانش و رفع خرافات هواخواهی نموده و.... ". در این قطعنامه قرار شد: " کنگره تاسیس یک کمیسیون تشکیلات موقتی را که بنیاد اتحادیه گویندگان و نویسندگان ایران باشد، پی‌ریزی کند. "

در دوره نخست وزیری مصدق نهادهای دموکراتیک و صنفی بیش‌تر و فعال‌تر شدند، اما کودتای ۲۸ مرداد امان نداد. دوره پس از کودتا، دوره انجمن‌های خانگی و تجمع‌های مخفی در کافه‌ها و انتشاراتی‌ها بود. البته بودند انجمن‌ها و "کلوپ"های اهل قلمی که در نزدیکی با دربار از امکان‌ها و فعالیت علنی برخوردار می‌شدند.

سال۱۳۴۱ شاه و "فرهنگ‌ورزان و هنرپروران" دور و برش، همچون فرح دیبا و اشرف پهلوی و شجاع‌الدین شفاها دست به کار شدند تا مجدانه و فعالانه، و با سیاست تطمیع و تحبیب و تهدید، تشکل‌های فرهنگی و هنری درباری و مناسب "انقلاب سفید" به وجود آورند. از سوی دیگر بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر، به ویژه اهل قلم آزاداندیش و آزادیخواه گامی فراتر از انجمن‌ها و جمعیت‌های ادبی برداشته و در راه تاسیس تشکل‌های مستقل صنفی و دموکراتیک پیش می‌رفتند.

در همین دوره بخشی از نویسندگان و شاعران که جمع‌‌های ادبی خود را در خانه‌ها، کافه‌ها، دانشگاه‌ها، کتابفروشی‌ها، دفاتر روزنامه‌ها و مجلات مستقل و مطب‌ها (به ویژه مطب "دلگشا"ی دکتر ساعدی) برپا می‌کردند به فکر تاسیس تشکل مستقل صنفی و دموکراتیک اهل قلم افتادند. همین مجموعه سرانجام در کنار فعالیت‌های ادبی و پژوهشی، با اعلام اعتراض علنی خود علیه سانسور و نبود آزادی اندیشه و بیان و قلم، کانون نویسندگان ایران را شکل دادند. این تلاش‌ها که در فاصله سال‌‌های ۱۳۴۶-۱۳۴۵ صورت گرفت، سبب شدند تا کانون نویسندگان ایران فعالیت رسمی و علنی خود را از اردیبهشت سال ۱۳۴۷ آغاز کند.

  • با توجه به این پیشینه، نقش به‌آذین در شکل‌گیری کانون نویسندگان ایران چه بود؟

با اتکا به اسناد و شواهد، به آذین نویسنده، مترجم و کوشنده فرهنگی و سیاسی‌ای تاثیرگذار در شکل‌گیری کانون نویسندگان ایران بود. بیش از دو دهه از عمر فعالیت‌های فرهنگی وسیاسی به آذین می‌گذشت که کانون نویسندگان ایران شکل گرفت.

درباره چگونگی شکل‌گیری کانون نویسندگان ایران روایت‌ها مطرح شده که به نظر من دو روایت مستند و قابل اتکاترند، در هر دوی این روایت‌ها نامی از به آذین به عنوان یکی از پیشگامان و مطرح کنندگان ایجاد تشکل کانون نویسندگان ایران به چشم نمی‌خورد.

سیروس طاهباز و رضا براهنی " محتوای فکری جلسه با هویدا " و جلسات سال ۱۳۴۵ را آغاز شکل‌گیری کانون نویسندگان ایران می‌دانند. رضا براهنی که در رابطه با چگونگی شکل‌گیری کانون نویسندگان ایران به سیروس طاهباز نیز مراجعه کرده، می‌نویسد: "او گفت، یعنی جمله‌اش را دیکته می‌کرد و من نوشتم ": فکر کانون در همان پاییز ۴۵ در مطب ساعدی به پیشنهاد آل‌احمد مطرح شده است. بنده آل‌احمد و ساعدی را بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران می‌دانم. " (۱)

داریوش آشوری، محمدعلی سپانلو، باقر پرهام، شمس آل‌احمد و.... تحریم کنگره نویسندگان و مترجمانی را که در زمستان سال ۱۳۴۶ دولت وقت در صدد برپایی آن بود را سرآغاز شکل‌گیری و فعالیت کانون نویسندگان ایران می‌دانند. در آن هنگام به آذین و اهل قلم عضو و هوادار حزب توده نیز محافل و جمع‌های خود را داشتند.

او ۲۳ دی ۱۲۹۳ در کوی خُمِران چهل‌تن در شهر رشت به دنیا آمد.
در سال ۱۳۱۱ جزو دانشجویان اعزامی ایران به فرانسه رفت و تا دی‌ماه ۱۳۱۷ در فرانسه ماند. زبان فرانسوی را آموخت و از دانشکده مهندسی دریایی برِست (Brest) و دانشکده مهندسی ساختمان دریایی در پاریس گواهی‌نامه گرفت.
پس از بازگشت به ایران به نیروی دریایی پیوست. با درجه ستوان دوم مهندس نیروی دریایی در خرمشهر مشغول به کار شد. دو سال بعد به نیروی دریایی در بندر انزلی منتقل شد و ریاست تعمیرگاه این نیرو به عهده‌اش گذاشته شد.
در چهارم شهریور ۱۳۲۰ در جریان اشغال ایران و بمباران در بندر انزلی مجروح شد و دست چپش را از دست داد.
در بهار ۱۳۲۳، به گفته خودش «رشته توان‌فرسای خدمت نظامی از گردنش باز شد» و به وزارت فرهنگ منتقل شد.
در پی کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ او را منتظرخدمت کردند و دیگر اجازه کار در وزارت فرهنگ را به او ندادند. از روی تنگدستی به ترجمه روی آورد و آثاری ارزشمند از خود به جای گذاشت:
بابا گوریو، زنبق دره، چرم ساغری، دختر عمو بت از انوره دو بالزاک/ژان کریستف، جان شیفته و سفر درونی نوشته‌ رومن رولان/زمین نوآباد و دن آرام از میخائیل شولوخف/شاه لیر، هملت، اتللو از ویلیام شکسپیر/استثناء و قاعده نوشته‌ی برتولت برشت/و همچنین: فاوست نوشته‌ی یوهان ولفگانگ فون گوته
او داستان‌ها و رمان‌ها و نمایشنامه‌ها و خاطراتی هم هم نوشته است:
دختر رعیت (۱۳۳۰) نقش پرند (۱۳۳۴) مُهرهٔ مار (۱۳۴۴) قالی ایران (۱۳۴۴) گفتار در آزادی (۱۳۴۷) شهر خدا (۱۳۴۹) مهمان این آقایان (۱۳۵۰، چاپ ۱۹۷۵، کُلن، آلمان) از آن سوی دیوار (۱۳۵۱) کاوه (نمایشنامه، ۱۳۵۵) بار دیگر و این بار… (۱۳۷۰، انتشار: ۱۳۸۸) از هر دری… (۱۳۷۱ كلن و ۱۳۷۲) بر دریاکنار مثنوی و دید و دریافت (۱۳۷۷) نامه‌هایی به پسر (۱۳۸۲)
در سال ۱۳۵۸ هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلام‌حسین ساعدی و اسماعیل خویی تصمیم به اخراج به‌آذین، سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی و برومند گرفتند. این تصمیم نهایتاً به تأیید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج کل نویسندگان توده‌ای، به همراه این پنج نفر از کانون نویسندگان ایران شد.

پیش از صدور" بیانیه" تحریم کنگره، در اواسط بهمن ماه سال ۱۳۴۶ "تحریم همکاری روشنفکران با جشن هنر شیراز" مطرح شد: "... ساعدی پیشنهاد ما را تغییر داد و یا شاید بشود گفت تکمیل کرد. ساعدی معتقد بود که ما باید علیه استبداد دستگاه و سیاست فرهنگی آن موضع بگیریم نه علیه اشخاص و در این راستا البته می‌توانیم جشن هنر شیراز را بهانه کار قرار دهیم. ساعدی خود آستین بالا زد و با همکاری آشوری متنی تهیه کرد... پانزده نفری امضا کردند، اما وقتی متن را برای امضا به به آذین پیشنهاد کردند او از تایید آن خودداری ورزید و نویسندگان وابسته به حزب توده نیز از او پیروی کردند، و بدین طریق کوشش ساعدی به بن بست رسید.... " (۲)

متن "بیانیه" تحریم کنگره دربار که انتشارش را می‌توان آغاز فعالیت کانون دانست اول اسفند ماه ۱۳۴۶ در خانه داریوش آشوری توسط جلال آل احمد، داریوش آشوری، نادر ابراهیمی، بهرام بیضایی، محمد علی سپانلو، اسلام کاظمیه، فریدون معزی مقدم، اسماعیل نوری علا و هوشنگ وزیری تهیه شد. "... متن را همسر آشوری دو سه بار تایپ کرد تا ۹ نسخه از آن به دست آمد و قرار شد که هر کدام از ما یکی ازنسخه‌ها را ببرد و از نویسندگان و شعرای آشنا‌ی خود امضا جمع کند...... " (۳). نادر ابراهیمی قرار شد از به اذین، کسرایی، سایه و... امضا بگیرد.

" …. نادر ابراهیمی به سراغ به آذین می‌رود. جلسه اول نتیجه‌ای نمی‌گیرد. زیرا به آذین می‌گوید "من کنار آل‌احمد نمی‌توانم بنشینم" اما در جلسه دوم پس از بحث و گفت‌وگوی بسیار و تذکر این مطلب که بالاخره این کار، یعنی تشکیل کانون تا حدود زیادی ییش رفته و جمع قابل توجهی اعلامیه را امضا کرده‌اند، بهتر است ایشان، یعنی آقای به آذین نیز با دیگران همدلی و همراهی نشان بدهند، به آذین در تاریخ ۸/۱۲/۴۶ یعنی یک هفته بعد از جمع‌آوری امضاهای نخستین، بیانیه مذکور را امضا می‌کند و به دنبال به آذین، ابتهاج و کسرایی نیز بیانیه را امضا می‌کنند... " (۴)

و در جلسه‌ای که در خانه جلال آل‌احمد برگزار شد شرکت کردند. "کانون ما آنگاه پا گرفت که به آذین وکسرایی اعلامیه ما را امضا کردند و در آن عصر زمستانی به خانه آل احمد آمدند. کانون بر دو ستون استوار شد: آل احمد و به آذین. پس اگر چه به آذین جزو آن نه نفر نبود، اما تنها او بود که با شکستن دیوار ضخیم بین حزب توده و نیروی سوم و آمدن به خانه آل احمدامکان پا گرفتن کانونی متشکل از کلیه نویسندگان مترقی ایران را ممکن کرد. ما در کانون پیرو خط مشی آل احمد بودیم… (۵)

در همین جلسه "کمیسیون ویژه"‌ای مامور شد تا اساسنامه‌ای برای فعالیت‌های این جمع، که در جلسات بعد نام کانون نویسندگان به خود گرفت، تنظیم کند…. اساسنامه تنظیم شد و در جلسات متعدد به بحث گذاشته شد و افراد از نظرگاه‌های حقوقی و اجتماعی آن را حک و اصلاح کردند. " در اواسط فروردین ماه... درست هنگامی که می‌خواستیم آن را به امضای شرکت کنندگان در جلسه که "هییت مؤسس" شناحته می‌شدند برسانیم و کانون را رسما" افتتاح شده بدانیم به آذین که در تمام جلسات حضور داشته بود ناگهان اعلام کرد این اساسنامه کافی نیست. "

نظر به آذین این بود: ".... ما باید اصول اعلام شده در بیانیه اول اسفند ۴۶ را به ویژه در باره دفاع از آزادی بیان و قلم" بدون حصر و استثنا " را واضح‌تر و مشروح‌تر تدوین کنیم... در حقیقت اساسنامه ما احتیاج به یک مرامنامه دارد…" (۶) و آل احمد به خود به آذین پیشنهاد کرد مرامنامه را بنویسد.

روز اول اردیبهشت۱۳۴۷ در جلسه‌ای به آذین متن "درباره یک ضرورت " را خواند و پس از اصلاحاتی به عنوان مرامنامه کانون پذیرفته شد، " حاضران پای مرامنامه و اساسنامه صحه گذاشتند و کانون نویسندگان ایران از آن لحظه به بعد رسما" فعالیت خود را آغاز کرد. "

دردوره اول فعالیت کانون (۱۳۴۹-۱۳۴۶) سه جناح‌بندی در کانون شکل گرفت: جناح آل‌احمد و همفکرانش (نیروی سومی‌ها)، جناح به آذین و همفکرانش (حزب توده‌ای‌ها) و جناحی میانه که تلاش می‌کرد کانون را در مسیر فعالیت‌های صنفی و دموکراتیک سوق بدهد.

در این میان جناح به آذین متشکل و سازمان‌یافته عمل می‌کرد و رهنمودهای حزبی را مد نظر داشت. برای نمونه: به‌آذین که پیشنهاد کرده بود "آزادی بیان و قلم بدون حصر و استثنا" می‌باید واضح‌تر و مشروح‌تر در اسناد کانون بیاید در اسفند ماه ۱۳۴۷ بدون تصویب هییت دبیران مقدمه‌ای به گزارش سالانه هییت دبیران به مجمع عمومی اضافه کرده بود که در آن " از اعضای کانون خواسته شده بود که در نگارش آثارشان گوشه و کنایه و بخصوص مکتب "سمبولیسم" را کنار بگذارند. "

  • چه عواملی موجب توقف فعالیت دوره اول کانون شد؟

وجود و گسترش اختلاف‌نظرها، فشار رژیم پهلوی و ساواک‌اش بر کانون و کانونیان، و مرگ جلال آل‌احمد فعالیت‌های کانون را در سال ۱۳۴۹ متوقف کردند.

این که چرا آل‌احمد کنار به‌آذین نمی‌نشست، و یک تشکل صنفی و دموکراتیک، یک تشکل روشنفکری ِمدعی مدافع آزادی اندیشه و بیان، و باومند به پلورالیسم فرهنگی و هنری عرصه باندبازی‌ها و درگیری‌های ایدئولوژیک – سیاسی و حزبی و سازمانی و گروهی می‌شود ناشی از ویژگی عدم تحمل دیگری و دگراندیشی و اختلال‌های فرقه‌گرائی، خودخواهی و خودحق‌پنداری‌های بیمارگونه به دلائل تاریخی و فرهنگی و اخلاقی بوده است. البته به شرایط سیاسی و فرهنگی جامعه، حاکمیت استبداد و بافت مذهبی جامعه از یکسو و کج درکی و بد فهمی بخشی از اهل قلم از مفاهیمی مثل آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، سیاست، حزب، تشکل‌های صنفی و دموکراتیک و… نیز بر می‌گردد. همین ویژگی‌ها، فکرها و رفتارها سبب شده‌اند تا تاریخ کانون نویسندگان نمونه درخشان ضعف‌ها و قوت‌های جنبش روشنفکری ما شود.

به هنگام شکل‌گیری کانون، نویسندگان و شاعران محفل و گروه‌های مختلف و متعددی داشتند که نظرگاه‌های سیاسی بیش از هرچیز نخ تسبیح این نوع ارتباط‌ها بود. در واقع این ادامه روشی بود که وجود استبداد سیاسی، اهمیت و جایگاه سیاست در جامعه، فقدان تقیسم کار و وظایف، نا مشخص بودن نسبی حوزه‌های فعالیت و نداشتن تعریف از خود درحوزه‌های مختلف روشنفکری سبب شده بود. به همین دلیل بسیاری از روشنفکران فلسفی، فرهنگی و هنری نیزدراین تشکل‌ها به عنوان کادرهای سیاسی و تشکیلاتی درکنار روشنفکران سیاسی فعالیت می‌کردند، و تلاش می‌کردند خط سیاسی و تشکیلاتی خود را برتشکلی صنفی و دموکراتیک غالب کنند، و این آغاز بروز بحران بود.

عملکرد به آذین در دوره دوم کانون چگونه بود و او و دیگر اعضای نزدیک به حزب توده چه نسبتی با انقلاب ایران داشتند؟

پس از تعطیلی موقت کانون در سال ۱۳۴۹، کانونیان تا زمستان سال ۱۳۵۵ به طور پراکنده و در محافل گوناگون به فعالیت فرهنگی و هنری خود ادامه دادند. در این سال تعدادی از اعضای قدیمی کانون و تنی چند از نویسندگان و پژوهشگران در دیدارهایشان توافق کردند تا کانون را مجددا" فعال کنند. علی اصغر حاج سید جوادی، منوچهرهزارخانی، شمس آل احمد، اسلام کاظمیه و باقر پرهام با تنظیم نامه سر گشاده‌ای خطاب به امیرعباس هویدا، نخست وزیر وقت کار را شروع کردند.

".... قرار شد برای گرفتن موافقت و امضای دیگران به راه افتیم.... هزار خانی پیشنهاد کردکه آقای به آذین و دوستان نزدیک ایشان را هم در جریان بگذاریم و از آنها بخواهیم به این حرکت بپیوندند... من، هزارخانی، اسلام وشمس همراه باسرکارخانم دانشور به منزل به آذین رفتیم و در آنجا علاوه بر او آقایان کسرایی و تنکابنی هم حضور داشتند. متنی که تهیه شده بود خوانده شد وآقای به آدین ایراد گرفت که این متن باید تغییر کند... در جلسه بعد‌ی که باز در منزل به آذین بود ایشان دو متن را که تهیه کرده بودند برای ما خواندند... یکی از این دو متدر حقیقت مقاله تند و تیزی علیه حکومت و دستگاه پلیس سیاسی آن بود... زبان و بیان واصطلاحات مقاله هم البته" مارک دار" بود ونشان می‌داد ازجریان سیاسی معینی سر چشمه می‌گیرد. متن دیگرمتن کوتاه تری بود که آن هم آشکارا با الهام از مواضع یک حزب سیاسی معین تدوین شده بود. من سکوت را شکستم و گفتم... این مطلبی که شما نوشته‌اید ضمن آنکه ازچارچوب اقدام اهل قلم بیرون است، و بیش تر به یک ادعانامه سیاسی شبیه است تا به بیانیه نویسندگان تحت عنوان دفاع از آزادی قلم و بیان و مخالفت با سانسور.... متن دوم شما هم متنی است که از مواضع سیاسی حزب معینی الهام می‌گیردو نمی‌توان آن را به عنوان موضع کانون نویسندگان ایران پذ یرفت. دیگران هم در همین زمینه صحبت هایی کردند. سر انجام آقای به آذین قانع شد... و پس از وی دوستان ایشان هم به این حرکت پیوستند... " (۷)

مجموعه ۵ جلدی ” بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران” را انتشارات باران در سوئد، در سال ۲۰۰۲ در ۳۴۹۹ صفحه منتشر کرد.
مسعود نقره کار برای تدوین این دوره پنج جلدی، قریب ۱۰ سال به گردآوری مآخذ، گفت‌و‌گو با نویسندگان درگیر در جریانات تشکیل کانون، و مطالعه و بررسی مدارک تاریخی، مشغول بوده است،
جلد اول کتاب، پس از یک بازنگری ِ فشرده از فرهنگ و هنر ایران در دوران معاصر، به زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شکل‌گیری کانون نویسندگان ایران به همراه حدود ۲۰۰ صفحه سند و عکس می‌پردازد.
جلد دوم کتاب، پس از مرور رویدادهای مربوط به نشر کتاب و امور نوشتاری از سال تعطیل شدن کانون، رویداد شب های شعر گوته، انقلاب ۵۷، شکل‌گیری دوره دوم کانون نویسندگان ( ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۰)، فعالیت‌ها، انشعاب در کانون و نقش حزب توده در آن، شکل‌گیری ” شورای نویسندگان و هنرمندان ایران”، و دیدگاه‌ها و جمع‌بندی‌ها، اسناد و عکس ها را شامل می شود.
جلد سوم، بحث های مربوط به چگونگی آغاز فعالیت مجدد و علنی کانون نویسندگان و رویدادهای مربوط به آن ( دوره سوم ۱۳۶۷ تا ۱۳۸۰) را، همراه با اسناد و عکس ها در بردارد.
جلد چهارم، مربوط به تاسیس ” کانون نویسندگان ایران درتبعید” ( ۱۳۶۱= ۱۹۸۲میلادی) است که شامل چگونگی شکل‌گیری، فعالیت‌ها، بازتاب‌های این کانون نسبت به فعالیت‌ها و دیدگاه‌های کانون در درون مرز و رابطه کانون با ” انجمن قلم ایران” می‌شود. این جلد از کتاب نیز تعداد زیادی اطلاعیه، اعلامیه، و بیانیه‌های کانون نویسندگان ایران در تبعید را به هراه عکس‌هایی از اعضاء و هیئت دبیران کانون در طی دوره های گذشته به چاپ رسانیده است.
جلد پنجم، مصاحبه‌های مسعود نقره کار است با اعضای دوران متفاوت کانون نویسندگان، که اکثر آنان هم اکنون در برون مرزهای ایران زیست می کنند و برخی از آنان در حال حاضر عضو کانون نویسندگان در تبعید هستند.
(ملیحه تیره‌گل، شهرگان)

از این تاریخ تا انقلاب بهمن کانون نویسندگان ایران فعالیت‌های متعدد، چشمگیر و مؤثری داشت که" ده شب شعر" در انستیتوگوته یک نمونه بود، و به آذین نقش موثری در برگزاری و اداره‌ی این شب‌ها داشت. در شب دهم، شب پایانی نیز به آذین سخنرانی کرد و درواقع جمعبندی‌ای از آنچه درآن شب‌ها گذشت ارائه داد. تلاش برای غالب کردن تفکر سیاسی و حزبی، و سوء استفاده‌های ایدئولوژیک – سیاسی از تریبون کانون نیز در این " ده شب" بارها خود را نشان داد. آنچه در این دوره به ویژه بعد از" ده شب" از مشکلات و موانع فعالیت موثرترکانون بود همین گروه بندی‌های سیاسی (حزبی و سازمانی) در کانون بود. به آذین و سایر توده‌ای‌ها به گونه‌ای چشمگیر سعی می‌کردند خط حزب توده را در کانون جاری و کانون را به زایده حزب توده بدل کنند. اعضا وهواداران سا زمان‌های چریکی در کانون، به ویژه سازمان چریک‌های فدایی خلق نیز همین مسیر را می‌رفتند. عده‌ای ازاعضای کانون اما کانون را صنفی و دموکراتیک می‌خواستند.

به مواردی دیگر از عملکرد سیاسی به آذین در کانون در این دوره اشاره می‌کنم:

وقتی شمس آل احمد، هزار خانی و... به خانه به آذین رفتند " آقای به آذین در ابتدا زیر بار نرفته و گفته بود شما گروه حاج سید جوادی هستید". (۸) ظاهرا" مخالفت به آذین با حاج سید جوادی وگروه او به دلیل نظرات و رفتار سیاسی حاج سید جوادی بود اما درست چند ماه بعد طرح دیدار" هیات دبیران موقت" با شخصیت‌های سیاسی‌ای چون سنجابی، بختیار و فروهر سبب کشمکش و جدل در کانون شد، هیات دبیرانی که به آذین ازاعضای مؤثراش بود.

در این دوره به آذین و افراد جناح‌اش متاسفانه کار را نه فقط به دسته بندی و یارگیری سیاسی که به توهین، تحقیر وحتی فحاشی به مخالفان خود در کانون کشاندند. چنین روندی سبب اعتراض حاج سید جوادی اسلام کاظمیه و با قر مومنی، و کناره گیری آنان از کانون شد. (۹)

در گیرودار انقلاب بهمن به آذین ودیگر حزب توده‌ای‌های کانون به فعالیت سیاسی علنی و ساختن شعبه‌های سیاسی حزبی با نام‌های متفاوت روی آوردند ضمن اینکه همان سیاست پیشین را در رابطه با کانون پیش گرفتند.

برخی معتقدند که اخراج اعضای گروه پنج نفری (به آذین، کسرایی، ابتهاج، تنکابنی و برومند) از سوی هیئت دبیران کانون مطلقاً واقعیت ندارد و طبق اساسنامۀ کانون، هیئت دبیران فقط می‌توانست عضویت نامبردگان را تعلیق کند. شما خروج به آذین از کانون را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ماجرای اخراج "گروه ۵ نفری از کانون نویسندگان و رخداد انشعاب سال ۱۳۵۸ در کانون و شکل‌گیری "شورای نویسندگان و هنرمندان " وابسته به حزب توده ایران، یک اتفاق فی البداهه و غیرمترقبه نبود، من به پاره‌ای از ریشه‌های بروز چنین اتفاق‌هائی در کانون اشاره کردم. قضاوت‌ها هم از سوی دو طرف ماجرا چندان دقیق نبود، به ویژه از سوی حزب توده‌ای‌ها.

"... چندی بعد در کانون نویسندگان ایران حوادثی رخ داد و ما می‌شنیدیم که کسانی بر ضد به‌آذین و دوستانش کودتا کرده‌اند و می‌خواهند رهبری کانون را به‌دست بگیرند. این حرکت در نظر من که شاهد فعالیت‌های چند سال اخیر به‌آذین بودم، بسیار ناجوانمردانه بود. افسوس می‌خوردم که تا پیش از آن عضو کانون نشده‌بودم تا در جبهه دفاع از به‌آذین باشم" (۱۰)

اما ماجرای اخراج و انشعاب چگونه آغاز شد.

مهر ماه ۱۳۵۸ در حالی که هیات دبیران کانون نویسندگان در اعتراض به آزادی‌کشی و فرهنگ‌ستیزی حکومت اسلامی در تدارک شب‌های "آزادی وفرهنگ" بود، به آذین و توده‌ای‌های کانون به پیروی از مشی سیاسی حزب توده، به این دلیل که چنین اقدامی انقلاب و خط ضد امپریالیستی امام خمینی را تضعیف می‌کند با این اقدام مخالفت کردند. این گروه: "... بدون توجه به شیوه برخورد دموکراتیک در داخل کانون، بدون در نظر گرقتن موضع و اساسنامه کانون نامه‌های خود را همراه با مقالاتی تحریک آمیز و سرا پا دروغ و بهتان، نخست در روزنامه" مردم " ارگان مرکزی حزب توده ایران و سپس در" اتحاد دموکراتیک مردم ایران" و.... منتشر کردند.. " "... آقای به آذین و دوستان ایشان کوشیده‌اند، اعضای کانون نویسندگان ایران را تلویحا" و در مواردی تصریحا"، متهم به مخالفت با انقلاب ایران کنند و خود را دوستدار رهبری انقلاب و از پیروان صدیق اسلام بنمایانند. " (۱۱)

با بالا گرفتن اختلاف‌نظرها هیات دبیران کانون (شاملو، ساعدی، خویی، پرهام و یلفانی) رای به تعلیق" گروه ۵ نفره" (به آذین، کسرایی، ابتهاج، تنکابنی و برومند) داد. و سرانجام نیزمجمع عمومی فوق العاده کانون نویسندکان ایران به دلیل نقض مرامنامه و اساسنامه کانون توسط گروه ۵ نفره، در ۱۱ دی ماه ۱۳۵۸ با اکثریت آرا رای به اخراج این گروه داد.

بنابراین هیئت دبیران کانون طبق اساسنامه کانون اقدام و حرکت کرد. این اخراج را برخی از اعضای قدیمی کانون که در هیچکدام از دسته‌بندی‌ها سیاسی در کانون شرکت نداشتند "اجتناب‌ناپذیر" و برخی دیگر "غیردموکراتیک" دانسته‌اند.

"... نقطه جدایی اعضای حزب توده در همان دوره اول بسته شد و طبعا" در دوره انقلاب، هر قدر کانون از اتمسقر سیاسی تاثیربیش تری می‌پذیرقت، ادامه همکاری سیاسی کسانی که بنیادهای فکری‌شان همخوانی نداشت، ناممکن تر می‌شد. جدایی توده‌ای‌ها امری بدیهی، و طبیعی بود" (۱۲)

"... این مساله غیر مترقبه نبود، البته آنها که فرمان اخراج دادند ازتوده‌ای‌ها بهتر نبوده‌اند این مسایل از همان اول شکل گیری کانون وجود داشت و بالاخره یک روز باید بیرون می‌زد این اتفاق و اتقاق‌های دیگر در کانون نویسندگان باعث شده‌اند که در استقاده از لقب دموکراتیک دادن به این تشکل کمی احتیاط شود. " (۱۳)

"... آنگاه داستان تصمیم کانونیان برای برگزاری شب‌های شعر دانشگاه پیش آمد و به آذین ـ در برابر حیرت همه ما ـ با آن مخالفت کرد. معلوم بود که در دیوار ستبر اعتقادش به «آزادی بی حد و حصر» ترکی ایجاد شده است. حالا که ظاهراً توده‌ها به قدرت رسیده بودند و امامشان علم مبارزه ضد امپریالیستی را خود به دوش گرفته بود، به آذین ـ شاید به فتوای کیانوری ـ گرفتن آن شب‌ها را «مصلحت» نمی‌دانست و این از مردی که ۱۲ سال تمام از فراتر قرار داشتن آزادی نسبت به هر مصلحتی سخن گفته بود بعید می‌نمود. کار به اختلاف بین کانونیان و تصمیم هیئت مدیره (که شاملو در آن چهره مرکزی بود) به اخراج توده‌ای‌ها از کانون کشید. با کمال حیرت دیدم که توده‌ای‌ها خود مجدانه خواستار این اخراج‌اند. به زودی دانستم که می‌خواهند این اخراج را بهانه‌ای کنند برای مشروع نشان دادن تصمیمشان به تشکیل «شورای نویسندگان و هنرمندان ایران» برای پشتیبانی از «خط امام». در مجمع عمومی فوق العاده کانون که برای رسیدگی به مشکل توده‌ای‌ها تشکیل شده بود، من ـ همراه با سپانلو و باقر پرهام ـ پیشنهاد کردیم که اخراج توده‌ای‌ها تبدیل به تعلیق عضویت آنها برای شش ماه شود چرا که فکر می‌کردیم تشکیل شورای طرفدارن خط امام نتیجه‌ای جز انگشت نما شدن کانون بعنوان مرکز روشنفکران ضد خط امام و تعطیل آن نخواهد داشت، امری که ما سه تن در بحث‌های قبلی خود (با حضور کسان دیگری که بردن نامشان را لازم نمی‌دانم اما همگی زنده‌اند و در کار) به صلاح ندانسته بودیم....

آن شب به آذین ـ و، به تأسی از او، بقیه «توده‌ای‌ها» ـ با پیشنهاد ما به شدت مخالفت نموده و اصرار کردند که اخراجشان هرچه سریع تر انجام گیرد. فریدون تنکابنی حتی فریادزنان گفت که: «من این حکم اخراج را مثل مدال افتخار به سینه‌ام خواهم زد!» و اخراج عملی شد. شب عجیبی بود. میهن بهرامی را در گوشه‌ای دیدم که می‌گریست و می‌گفت: «من چگونه می‌توانم آقای به آذین را که به من قصه‌نویسی یاد داده و از ارکان این کانون است اخراج کنم؟» سعید سلطانپور، در مقابل اعتراض من به نحوه رأی‌گیری، گفت که «این تازه مقدمه تصفیه کانون است!» من آنچنان از این سخن برآشفتم که با تأسف فراوان همانجا از کانون استعفاء دادم و بیرون زدم، به خیال اینکه سپانلو و پرهام هم همین کار را خواهند کرد که نکردند. به نظر من کانون نمی‌بایست عامداً «طرفداران خط خمینی» را اخراج می‌کرد. من این کار را نامعقول ارزیابی می‌کردم و همین را هم در استعفانامه‌ام نوشتم..... " (۱۴).

به هرگونه دربارۀ رخداد انشعاب در کانون نویسنگان دیدگاه‌های متفاوتی مطرح شده است، اما آنچه مسجل است اینکه هیئت دبیران وقت طبق اساسنامه اقدام کرده است، اگرچه نقش افراد وابسته به سایرگروه‌های چپ، به ویژه سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران و سازمان‌های چپِ پاگرفته در مقطع انقلاب را در"سوءاستفاده"های اساسنامه‌ای به سود خط ایدئولوژیک–سیاسی‌شان، و در نتیجه در بروز این دست رخدادها نمی‌باید نادیده گرفته شوند.

منابع:
۱- رضا براهنی، تاریخ کانون نویسندگان ایران (روایتی دیگر) کلک، شماره ۶، شهریور ۱۳۶۹ (ص ۲۱۵ تا ۲۹۹)
۲- محمد علی سپانلو، خاطراتی از فصل اول کانون نویسندگان ایران ۱۳۴۹-۱۳۴۶، مجله کلک، شماره ۴، تیر ماه ۱۳۶۹ (ص ۲۳۰ تا ۲۳۳)
۳- همانجا
۴- باقر پرهام، حزب توده و کانون نویسندگان ایران، کتاب جمعه، شماره ۲۵، ۲۶، ۲۷ و ۲۸، بهمن و اسفند ۱۳۵۸
۶- ۵- اسماعیل نوری علا، کیهان، شماره ۱۰۹۰۱، مورخ ۱۸/۱۰/۵۸
۶-منبع شماره ۳
۷- منبع شماره ۵
۸- کیان کاتوزیان (حاج سید جوادی) از سپیده تا شام (خاطرات)، فروردین ۱۳۷۸، مارس ۱۹۹۹ (پاریس)
۹- باقر مومنی، از یک در به صد در (نقدی بر کتاب" از هر دری" نوشته‌م. آ. به آذین)، بخشی از تاریخ
حنبش روشنفکری ایران، مسعود نقره کار، جلد ۲ ص۲۳۷ تا ۲۶۷
۱۰- شیوا فرهمند راد، در حاشیه جهان به آذین، سایت ایران امروز، ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
۱۱- گزارش هیات دبیران کانون: حبرنامه کانون نویسندگان ایران، شماره ۳، دی ماه ۱۳۵۸
۱۲- هوشنگ وزیری، بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران، جلد ۵، ص ۱۰۰
۱۳- نادر نادرپور، بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران، جلد ۵، ص۷۴
۱۴- اسماعیل نوری علا، نیزه‌ای زیر گلوی به. آذین، سایت پویشگران، ۱۶ جون ۲۰۰۶

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • ایراندوست

    وقتی روشنفکران یک کشور اینگونه با هم نبرد فکری داشته باشند و غیر دموکراتیک با یکدیگر رفتار کنند، از عوام و توده مردم آن کشور چه انتظاری باید داشت؟پیغام کسرایی در تبعید از روسیه به ابتهاج در ایران از طریق شجریان که کنسرتی در روسیه داشت چه جالب بود که گفت به ابتهاج سلام برسان و بگو همه آن باورها و آرزوها، هیچ و پوچ و دروغ بود! واکنش ابتهاج به این پيام این بود، یعنی چه... مگه میشه؟! اینست روشنفکر سوسیالیست زده، سوسیالیسم ندیده جهان سومی!

  • افرا

    خواهش می کنم از تیتر زدن به سبک****خودداری کنید: ماجرای این چه بود،ماجرای آن چه بود...چرا این طوری شد چرا اون طوری شد....این سبک نشری های زرد و بی محتواست...و از نشریه وزین شما به دور است ...لطفاً دقت کنید

  • غلامرضا

    با سلام این روشنفکران خود نقش مهمی در بیراهه بردن انقلاب مردم داشتند اینان هیچگاه نگفتند که خمینی مخالف حق رأی به زنان و مخالف با الغای رژیم ارباب رعیتی و واگذاری زمین مالکان بزرگ به کشاورزان و رعیت بود وبه نسل‌های آینده هم خیانت کردند

  • بهزاد جهانی

    توجه فرمایید ! اینها را با هم یکی نگیرید: کمونیست، سوسیالیست، دموکرات، آزادیخواه، طرفدار حکومت شوروی، طرفدار لنینیسم، طرفدار استالینیسم، روسو فیل (عاشق روسیه)، توده ای، جاسوس شوروی، جاسوس روسیه، مامور کا گ ب ، اکثریتی. بدون در نظر گرفتن تفاوتهای بسیار زیاد میان موضوعات بالا، و یکی دانستن همه ی اینها ، بحث به هیچ جا نمی رسد. به آذین کدام یک از اینها بود؟ آیا فرد (یا حزب و گروهی) که منافع سیاسی کشور دیگری را به منافع ملی کشور خود ترجیح می دهد، روشنفکر و دموکرات و سوسیالیست است؟ آیا فرد (یا حزب و گروهی) که به خاطر منافع یک کشور دیگر ، از رژیم خونخوار و عقب مانده ی جمهوری اسلامی حمایت می کند ، دموکرات و روشنفکر و سوسیالیست است؟ آیا فردی (یا حزب و گروهی) که تمام عمرش در توهم «سوسیالیست » بودن شوروی است، و آگاهانه و ناآگاهانه در خدمت این توهم است، روشنفکر است؟ به آذین متعلق به نسلی است که دچار این توهم بودند و نتوانستند تفاوت میان مفاهیم بالا را درک کنند. این مسئله فقط مخصوص ایران نیست. عده زیادی ، تقریبا در تمام کشورهای دنیا، دارای این نسل هستند. نگاهی به کمونیسم اروپایی و جدایی احزاب کمونیست اروپای غربی، از حزب کمونیست شوروی بیندازید. مشکل حزب توده و اکثریت این بود و هست که سرسپرده ی کا گ ب شدند، بازیچه ی مافیای روسیه و سیاستهای بین المللی روسیه و رقابت با غرب و جاسوسی شدند، و در این راه ،به جمهوری اسلامی بسیار خدمت کردند و می کنند. و نمی دانند که با این خدمت، دارند به آزادی و دموکراسی و استقلال فکری خیانت می کنند. سرسپردگان این توهم، هنوز در ایران ، در سازمانهای دولتی و حکومتی، به حکومت خدمت می کنند، مشورت می دهند، به این امید که مورد قبول روسیه ی معظم قرار گیرد. زیرا نمی توانند غیر از آنچه «برنامه ریزی شده اند» رفتار کنند .

  • بهزاد جهانی

    چرا برخی کامنت ها را حذف می کنید؟