«کشتارگاه» روایتی از سلاخی ایران
داریوش رسولی- «کشتارگاه» با همه ضعفهایش در فیلمنامه به ما میگوید: در ایران تحت مدیریت جمهوری اسلامی فقر و حاشیهنشینی مانند بیماریهای ژنتیک، موروثی شده است.
در «کشتارگاه» به کارگردانی عباس امینی جنایتی اتفاق میافتد و کارفرمایی به نام «متولی» مسئولیت آن را بر دوش نگهبان کشتارگاهش «عبد» و فرزند او «امیر» مینهد. متولی یکی از مفسدان بزرگ اقتصادی است. او مانند بسیاری از مدیران فاسد جمهوری اسلامی تحت پوشش مشاغل قانونی، از بانکها وامهای کلان میگیرد، از عراق دلار میخرد و با احتکار و روشهای فاسد، قیمت ارز را مدیریت میکند، در عین حال بازار گوشت را نیز در دست دارد.
امینی در این فیلم کوشیده تعریفی از وضعیت کنونی ایران و درماندگی مردم، خصوصا نسل جوان، ارائه دهد. از طرفی انتخاب نام نمادین «متولی» که صاحب «کشتارگاه» است، چنین مینماید که ایران برای متولیانش به کشتارگاهی بدل شده که در آن به انواع فساد و جنایت مشغولاند. به همین علت، فیلم علیرغم ضعفهایی که دارد، اثری قابل توجه است.
جوانان، وارثان فقر و رنج
«کشتارگاه» روایت زندگی امیر، جوانی برآمده از طبقهی کارگر و تهیدست جامعه است. او مانند بسیاری از جوانان ایرانی بارها کوشیده تا وضعیت زندگیاش را تغییر دهد. از پناهجستن به «جنگل کاله» فرانسه گرفته تا پادویی برای «متولی».
در همان ابتدای فیلم، «متولی» عبد را تهدید میکند تا به کمک امیر جنازهی مقتولان یافتهشده در سردخانه را دفن کنند. سکانس بیرونکشیدن جنازهها از سردخانه توسط امیر، بر دوشکشیدن اشتباهات نسل قبل توسط نسل جدید را تداعی میکند. پیش از این نیز امیر بهخاطر گردنگرفتن جرم پدرش، دو سال زندانی شده است. از سخنان و سرگذشتش چنین برمیآید بارها تاوان جرائم و اشتباهات پدرش را داده است.
کشتارگاه» به ما میگوید: «در ایران تحت مدیریت جمهوری اسلامی فقر و حاشیهنشینی مانند بیماریهای ژنتیک، موروثی شده است و کسی که در خانوادهای فقیر به دنیا میآید، سرانجام فقیر از دنیا میرود و از خود فرزندانی فقیر به جا میگذارد» و این دور باطل تا زمانی که حکومت فاسد کنونی تغییر نکند، ادامه خواهد داشت.
ساختار فاسد جمهوری اسلامی باعث شده سرنوشت جوانانی مانند امیر از پیش تعیینشده باشد. زندگی ناپایدار و پریشان امیر، از او فردی عصبانی و پرخاشگر ساخته است تا حدی که در مهاجرت ناموفقش نیز با پلیس فرانسه درگیر و به ایران بازگردانده میشود. سرگذشت امیر نشان میدهد آسیبهایی که بر او و جوانان ایرانی وارد شده، چنان عمیق است که با روشهایی مانند جلای وطن هم ممکن است هرگز درمان نشود. گویی «کشتارگاه» به ما میگوید: «در ایران تحت مدیریت جمهوری اسلامی فقر و حاشیهنشینی مانند بیماریهای ژنتیک، موروثی شده است و کسی که در خانوادهای فقیر به دنیا میآید، سرانجام فقیر از دنیا میرود و از خود فرزندانی فقیر به جا میگذارد» و این دور باطل تا زمانی که حکومت فاسد کنونی تغییر نکند، ادامه خواهد داشت.
عباس امینی در «کشتارگاه» روایتگر جوانانی مانند امیر است که از همهجا راندهشده و به گمان خود چارهای جز تندادن به همکاری با تبهکاران اقتصادی ندارند. سکانس نمادین بازی فوتبال «متولی» و دوستانش تاییدی بر این مدعاست.
امیر که برای اعتراض به ماجرای اجساد یافتهشده در سردخانه نزد متولی رفته، توسط او به بازی دعوت و وارد زمین بازی مفسدان اقتصادی میشود. پس از این امیر شروع به خرید و فروش ارز برای متولی میکند. با این شیوه متولی پشت نام امیر پنهان میشود تا هیچ رد و اثری از او و نقشی که در مدیریت قیمت ارز دارد، دیده نشود. روشی که اختلاسگران و مدیران فاسد جمهوری اسلامی در تمام این سالها از آن بهره بردهاند. آنها در سایهی نام دیگران، به اختلاس و تباهی و جنایت میپردازند و هرگز در هیچ دادگاهی محاکمه نمیشوند. امثال متولی از افرادی مانند امیر ویترینهایی با عنوان سلطان سکه و ارز و... میسازند تا در وقت ضرورت آنها را به چوبهی دار یا زندان بسپارند. نگاهی به پروندههایی از این دست و بررسی پیشینهی محکومانشان، گویای این مطلب است.
زنان و کارگران، قربانیان تبعیض و فساد
«کشتارگاه» به استثمار کارگران توسط کارفرمایان نیز اشاره میکند. در همان گفتوگوهای ابتدایی فیلم، عبد به امیر میگوید چارهای جز دفن اجساد و اطاعت از متولی ندارد. هرچند به لحاظ حقوقی صاحب کشتارگاه نیز بابت کشتهشدن آن سه نفر باید نزد قانون پاسخگو باشد، اما عبد میداند اگر به درخواست کارفرمایش تن ندهد بیکار میشود و باید خانهی سرایداری را تخلیه کند.
در ایران کم نیستند کارگرانی که وضعیتی مشابه عبد دارند. بیم بیکاری برای آنها تبدیل به نقطهضعفی شده تا اکثر کارفرمایان، بهراحتی حقشان را پایمال کنند. بسیاری از کارگران بیمه نمیشوند، حق اولاد و مسکن و اضافهکاری دریافت نمیکنند و میزان دریافتی ماهانهشان پایینتر از حداقل قانونی است. از آنجا که در ایران تشکلهای صنفی همیشه با برخورد خشن حکومت مواجه شده، صنفهای کارگری هم توانایی احقاق حقوق این طبقهی ضعیف جامعه را ندارند.
نکتهی دیگر فیلم توجهاش به وضعیت زنان در جامعهی مردسالار ایران است. «کشتارگاه» فضایی مردانه دارد و زنان داستان، حتی دختر هاشم (یکی از مقتولان)، تنها ناظر رویدادها هستند. مردان «کشتارگاه» زنان را به حاشیه راندهاند، عبد از همسرش میخواهد در خانه بماند و در کارها دخالت نکند. در جای دیگر وقتی دختر هاشم میخواهد وارد بازار دلالان ارز شود، امیر به او نهیب میزند از آن مکان مردانه دور شود. متولی و همکارانش نیز همگی مرد هستند. شاید به همین علت در پایان فیلم، دختر هاشم، متولی را از مردان میرباید تا خودش انتقام بگیرد. گویی او که بهخاطر جنسیتاش هرگز توسط مردها جدی گرفته نشده، دیگر برای خونخواهی نیز به آنها اعتماد ندارد.
«کشتارگاه» به ما نشان میدهد اگر زنان حضور موثری داشتند، رویدادها طور دیگری شکل میگرفت. مثلا ممکن بود همسر عبد مانع دفن جسدها شود و راز جنایت متولی زودتر برملا میشد. عباس امینی بهدرستی مدیریت مردانهی جمهوری اسلامی را به تصویر میکشد و نکوهش میکند. فیلم ما را وامیدارد به این موضوع بیاندیشیم: «اگر زنان در مدیریت جامعه نقش داشتند، حتما اوضاع بهتری داشتیم».
نقاط ضعف فیلم
«کشتارگاه» سناریویی دارد با هدفی بزرگ اما پرداختی ضعیف. فیلمنامه دچار اضافهگویی و اطناب است که کارگردان نیز به آن دامن زده. مثلا سکانس گریختن امیر و دختر هاشم از نیروی انتظامی میتوانست کوتاهتر شود یا پلانهای آبتنی احشام در رودخانه چیزی به فیلم اضافه نمیکند. از طرفی شاهد رویدادهای تصادفی در فیلم هستیم، مانند دیدار امیر و خانوادهی هاشم در جنوب، یا مواجهشدن امیر و دختر هاشم در بازار ارز.
اما بزرگترین نقطه ضعف فیلم پایان آن است. اعتراف ناگهانی عبد و امیر نزد اقوام هاشم و تسلیمکردن متولی به آنها خام و ناپخته است. کشتن متولی، به همان روشی که هاشم و پسرعموهاش را کشته بود، باعث میشود فیلم از یک جریان اعتراضی و سیاسی خارج شود. داستانی که به چگونگی فعالیت مفسدان اقتصادی پرداخته و رویکردی سیاسی دارد، ناگهان با انتقام به پایان میرسد. چنین پایان ضعیفی نجات جامعه از شر «متولی فاسد» را اقدامی تلافیجویانه میداند. به همین علت فیلم علیرغم مسیر خوبی که در روند داستان طی کرده، سرانجام با پایانی ضعیف، ابتر میماند. با این حال «کشتارگاه» فیلمی قابل توجه است و گویای این مطلب که علیرغم سانسور و نظارتهای شدید دولتی، جامعهی هنری ایران در پی یافتن راههایی برای اعتراض و افشاگری است.
بیشتر بخوانید:
نظرها
بهمن
قبل از هر چیز نگاهی به کارنامه و سوابق تهیه کننده اصلی ( جواد نوروز بیگی ) و جانشین تهیه کننده ( علی طلوعی ) بیندازید ! خط محوری که در فیلم طرح و دنبال میشود پاک کردن رد پای عوامل اصلی " بازار ارز " است . واقعه اگر کسی نداند که " ارز " از چه طریقی وارد بازار و قیمت گذاری میشود و مقصر را در چهره ی بدهکار بانکی و قصاب و بقال و ماهیگیر جنوبی و زن خانه دار و... ببیند " نادان " نیست بلکه " همدست " است !
بیژن
خط اصلی فیلم پاک کردن رد پای عوامل اصلی بازار ارز است . یک بدهکار بانکی ، یک قصاب و چند زن و مرد بینوا که بسته های دلار را در بدنشان مخفی و حمل میکنند ! جواد نوروزبیگی ، تهیه کننده ی اصلی فیلم است .سوابقش را دنبال کنید تا بفهمید فیلم چه میخواهد بگوید !
احمدی
چه ذوقی کردین از این فیلم اصغر فرهادی مدتهاست داخل کشور از این فیلمها میسازه البته اون سلاخی رو چسبوندین به اسم فیلم که دیگه کار رو تمام کردین نظام زیر رو شد