«خانه دیگری»: دعوت به مهربانی و خرد
داریوش رسولی - «خانهی دیگری» ساخته بهنوش صادقی با روایتی روان و ساده و به دور از هیاهو و جنجال، نگاه عمیقی به خردورزی و مهربانی و بخشش دارد.
«خانهی دیگری»، نخستین اثر سینمایی بهنوش صادقی است. لازم است برای تحلیل بهتر فیلم نگاهی به خلاصهداستان آن بیندازیم. داستان دربارهی مرد سالمندی به نام حبیب است که سالها خارج از ایران زندگی کرده و اکنون به خانهی دوران جوانیاش برگشته تا روزهای پایانی عمرش را در آنجا بگذراند. اینک حبیب در خانهی قدیمی خود میزبان یکی از اقوام دور و فقیرش، اکرم خانم و خانوادهاش، است. تیمور، یکی از فرزندان اکرم، با خانم مسن همسایهشان تصادف کرده و باعث آسیب نخاعی او شده است. خانوادهی خانم همسایه بابت این تصادف مبلغی را بهعنوان دیه درخواست کردهاند. حبیب از دخترش، مرجان، میخواهد برای آزادی تیمور از زندان، پول را فراهم کند. مرجان برای تهیهی پول دچار سختیها و مشکلاتی میشود.
گذشت و دوری از انتقام
«خانهی دیگری» روایتی روان و ساده دارد. بهنوش صادقی برخلاف اکثر فیلماولیها ابدا به سمت هیاهو و جنجال نرفته است. فیلم او نگاه عمیقی به خردورزی و مهربانی و بخشش دارد. در روزگاری که حاکمیت میکوشد با ترویج خشونت، از فحاشی به افراد تاثیرگذار گرفته تا اعدام کردن معترضان، جامعه را خشن و افسرده کند، این فیلم قابل توجه میشود.
نخستین سکانس فیلم با پرداخت مبلغی توسط مرجان به زنی که خود را مسافری در راه مانده معرفی میکند آغاز میشود. همان ابتدا مرجان متوجه میشود زن دروغ گفته و مسافر نیست، اما واکنش منفیای نشان نمیدهد. این سکانس کوتاه، معرف شخصیت مهربان و آرام مرجان است.
پیام خوش ابتدای فیلم در سکانس معرف حبیب ادامه پیدا میکند. او که برای رضایتگرفتن به خانهی مصدوم تصادف رفته است، سخنش را با «بخشندگی و بخشایش» آغاز میکند سپس در ادامه میگوید: «ما همیشه میخواهیم مورد بخشش واقع شویم، اما نوبت به خودمان که میرسد، نمیبخشیم». «خانهی دیگری» ما را وامیدارد از خودمان بپرسیم: «آیا حاضریم به خشونت و انتقام نه بگوییم؟». مثلا روزی را تصور کنید حکومت فاسد جمهوری اسلامی سقوط کرده است، چه میکنیم؟ آیا مانند روحانیون پیروز سال 1357 حمام خون راه میاندازیم یا نه، تصمیم به اجرای واقعی عدالت و دوری از انتقام میگیریم؟ «خانهی دیگری» پیام مهمی دارد: برای رسیدن به جامعهای عاری از خشونت، ابتدا باید حرکت در این مسیر را از خودمان و روابط اجتماعیمان آغاز کنیم.
نقد تبلیغات حکومت دربارهی مهاجران ایرانی
بهنوش صادقی راوی داستان مردی است که به زادگاه و خاستگاهش برگشته و این همان چیزی است که ایرانیان تبعیدی بسیاری در انتظارش هستند. همانها که بعد از سال ۵۷ یا در چهار دههی اخیر بهخاطر سیاستهای خشن و ضد انسانی حکومت روحانیون مجبور به جلای وطن شدند. هرچند حبیب سیاسی نیست و توانسته به کشورش برگردد اما باید از خودمان بپرسیم چه چیزی باعث مهاجرت انسانهای ارزشمندی مانند او شده است؟
بهنوش صادقی برخلاف اکثر فیلماولیها ابدا به سمت هیاهو و جنجال نرفته است. فیلم او نگاه عمیقی به خردورزی و مهربانی و بخشش دارد. در روزگاری که حاکمیت میکوشد با ترویج خشونت، از فحاشی به افراد تاثیرگذار گرفته تا اعدام کردن معترضان، جامعه را خشن و افسرده کند، این فیلم قابل توجه میشود.
سالهاست جمهوری اسلامی به ما میگوید ایرانیان ساکن خارج از کشور دچار مشکلات اخلاقی، روحی و عصبی فراواناند. حکومت با گفتههای مسمومش سعی کرده زندان بزرگی که برای مردم ساخته را بهترین کشور و ساکنانش را خوشبختترین مردم جهان معرفی کند، در حالی که چنین نیست. اتفاقا حبیب برخلاف آنچه حکومت ایران علیه غرب و کشورهای آزاد تبلیغ میکند، نهتنها دچار بیاخلاقی نشده که نسبت به افرادی که در ایران تحت ظلم ولایت فقیه زندگی کردهاند، فردی آرامتر است. فیلمساز بهدرستی نشان میدهد فشارهای ناشی از فقر اقتصادی و فرهنگی مردم ایران را خسته و عصبی و خشن کرده است. جامعه دچار خشمی پنهان است که در مواردی مانند تصادفهای رانندگی و... ناگهان فوران میکند. مردمی که اجازهی اعتراض به سیاستهای نادرست حکومت را ندارند، بر سر یکدیگر فریادشان را میزنند، درست مانند رفتار هرمز و خانوادهی مصدوم.
از طرفی فیلم به زندگی سرد سهیل و مرجان میپردازد. طبقه و روش زندگی این زوج با اکرم خانم و فرزندانش متفاوت است. سهیل جامعهی نوکیسهی به ثروترسیدهی امروز را نمایندگی میکند. در نخستین سکانسی که او را میبینیم در جواب درخواست مرجان میگوید: «(پول) را برای آن پایینیها (خانوادهی اکرم) میخواهی؟ (آنها) فقط شما را میچاپند». این دقیقا همان نگاه از بالا به پایین حاکمیت و همینطور نوکیسههای پرورشیافته در سایهی «رجال سیاسی» جمهوری اسلامی است. همانها که فرودستان و مردم را رعیتهایی میدانند که فقط میخواهند حکومت یا ثروتمندان را بچاپند. از منظر دستگاه قدرت و ثروت، فرودستان مزاحمان مصرفکنندهای هستند که وبال گردن شدهاند، «آن پایینیها» فقط برای کارکردن و ارائهی خدمات به «بالاییها» ساخته شدهاند و اگر تقاضای اضافهای داشته باشند باید با مشت آهنین پاسخشان را داد.
خانهی دیگری و مصائب زنان
«خانهی دیگری» به نگاه مردسالارانهای که نسبت به زنان در جامعه وجود دارد نیز اشاره میکند. مثلا زمانی که دوست مرجان از او میخواهد سهیل را برای مشاورهگرفتن به دفترش بیاورد، سهیل میگوید نیازی به مشاوره ندارد زیرا دیوانه نیست و این مرجان است که کمعقل است. این همان نگاه سنتی مردان به زنان در ایران است. هنوز هم مردان بسیاری هستند که خانوادهشان را «بچهها» خطاب میکنند. آنها همسر و فرزندانشان را بچه و کمعقل میدانند. یا در جای دیگری سهیل به مرجان میگوید: «داد نزن، صدایت اذیتم میکند». فرهنگ مردسالارانهی ایرانی خصوصا در این چهل سال اخیر با همین ادبیات با زنان صحبت کرده است: «حرف نزنید، ساکت باشید، اعتراض نکنید که صدای زنان آزاردهنده است». ظهور و حضور جمهوری اسلامی نیز چنین رفتارهایی را تشدید کرده است. نگاهی به برخورد حاکمیت با جنبشهای آزادی و برابریخواهانهی زنان در دهههای گذشته گویای این مطلب است.
اما در خانهی دیگری، فقط سیاهی و رفتار ناپسند مردانه را نمیبینیم. مقابل کاراکتری مانند سهیل، حبیب هم دیده میشود. نگاه و رفتار صحیح او با زنان میتواند الگوی مناسبی برای مخاطب باشد. حبیب به خانهاش، وطناش، همسر مرحومش و آدمهای اطرافش عشق میورزد. حتی از اینکه خانوادهی اکرم در ازای پول و کمکهایش به او محبت میکنند، ناراحت نمیشود و این مسئله را طبیعی و بر اساس نیازهای اقتصادی میداند. او مردم را دوست دارد. آدمها را بر اساس عقاید و نظرات خود تفکیک نمیکند و آنها را همانگونه که هستند میپذیرد.
حبیب بیمار است و سرانجام از دنیا میرود، او در وصیتنامهی مختصرش از مرجان و سهیل میخواهد مشکلات اکرم خانم و خانوادهاش را حل کنند. این پایانبندی لطیف به ما میگوید: مهرورزی و خرد، در آستانهی مرگ است و نسل جوان، خصوصا زنان، وارثان اصلی این صفات نیک هستند. نام نمادین فیلم «خانهی دیگری» ما را متوجه این امر مهم میکند که خانهی جمعی ما، وطن ما، متعلق به دیگران یعنی نسلهای بعدی است و ما فقط امانتدار آن هستیم، از این رو ما را به جمعشدن در خانهی کهنمان، دعوت میکند. هرچند با ظهور حکومت خمینی و مریدانش مهرورزی و خردمندی از کشور گریزان شد، اما دوباره میشود باز گردیم و زندگی را بسازیم. همانکاری که حبیب کرد. او میدانست باید تیمور بخشیده شود تا جشن ازدواج هرمز برگزار شود زیرا محال است بدون بخشش، بتوان نعمت زندگی را جشن گرفت.
بیشتر بخوانید:
نظرها
علیرضا
فیلم علاو ه بر ضعف های تکنیکی اش، از نظر محتوا سراسر کلیشه است. این فیلم با تمام توان کوشیده بود تهی دستان شهری را سربار، بیکاره، مبتذل و در بهترین حالت شایسته ترحم و نوازش از طرف طبقات مرفه نشان بدهد.