«ترانههای سرزمین مادری» − موسیقی خیابانی کردستان
سیاوش حسنیفر – از سنندج شروع میکنیم و سپس گشتی میزنیم در پهنه موسیقی کُردی، آن هم با نظر به خیابان.
موسیقی، خیابان را دلپذیر میکند. هنرمندان خیابانی از گروه آن زحمتکشان و آفرینشگرانی هستند که از شهر جایی برای زیستن میسازند.
در این نوشته از سنندج شروع میکنیم و سپس گشتی میزنیم در پهنه موسیقی کُردی، آن هم با نظر به خیابان.
خیابان ششم بهمن (پاسداران) سنندج جایی شده است برای شنیدن نغمههای دلپذیر.این خیابان تجاری اصلی و پر تردد شهر، محل کار انواع گروهها و افرادی است که هر کدام در گوشهای از پیادهرو نشستهاند و نغمههای آشنای پیونددهنده با گذشته را مینوازند. صدای آنها و سازهایشان طنین خاصی در بازار میافکند و حس سرزندگی و همزمان غم خاصی را القا میکند. اشعاری که میخوانند، معمولاً دمدستیترین شعرهاست و برای درک آنها تکاپوی خاصی لازم نیست، اشعاری که برای همه آشنا است و در خاطرهها حک شده است.
ابزار کارشان دف و ضرب و نی و دایرههایشان است و صدایشان. کسی را مجبور به پرداخت پول نمیکنند و رهگذران میتوانند ساعتها در کنار آنها بایستند و گوش دهند. آنانی که امکانش را دارند و میخواهند این زحمت را ارج بنهند، پولی به آنها میدهند.
چه چیزی را موسیقی خیابانی مینامیم؟
موسیقی خیابانی، به معنای نغمهها، آوازها، ترانهها و سازهایی است که در خیابان و پیادهروها، ایستگاههای اتوبوس و میدانها، بازارها و به طور کلی در عرصه عمومی، به صورت نوعی اجرای بدون برنامه قبلی و تنها با هدف سرگرمی و معمولاً کسب درآمد، توسط خوانندهها و نوازندگان حرفهای و غیرحرفهای اجرا میشود.
این نوع موسیقی در ایران سابقهای طولانی دارد. در واقع پیش از به وجود آمدن استودیوهای مدرن ضبط موسیقی و دوربینها و دستگاههای نگهداری و انتشار گستردهی موسیقیهای ضبطشده، بسیاری از اجراها خیابانی بودند و در بطن زندگی روزمره جای داشتند.
برخی از این نواها رنگ و بوی مذهبی داشتند و همراه با شعائر مذهبی و در میان شمار زیادی و به صورت زنده اجرا میشدند. برخی دیگر در عروسیها و جشنها و به مناسبتهای مختلف اجرا میشدند. اما با روی کار آمدن سالنهای مجهز کنسرت و ضبط موسیقی و همچنین با گسترش نظارتهای دم و دستگاههای ارشادی و قوانین صدور مجوز کنسرت و تکثیر موسیقی، کمکم این نوع موسیقی از زندگی روزمره و کوچهها و خیابانها و خانهها رخت بربست و به استودیوهای ضبط و سالنهای ارشادی روانه شد. موسیقی از جانب دستگاه عریض و طویل فرهنگ و ارشاد، به لهو و لعب تعبیر شد و به موسیقی مجاز و غیرمجاز تقسیم شد.
در این میان بودند کسانی که به طور حرفهای اهل موسیقی و فرهنگ کنسرت و آلبوم نبودند و اساسأ هنرشان از یک سو متمایز از الگوها و استانداردهای تعریفشده حاکمیت بود، و از طرف دیگر، با جهان موسیقی مدون و هزینههای آن، بیگانه بودند. آنها همان اهالی موسیقی خیابانی بودند که علاقهای به سالنها و تدوین آلبوم و فضای فکری و مناسبات حاکم بر آن نداشتند و این گونه موسیقی را نه تمرین کرده بودند و نه اضطرار مادی حاکم بر زندگیشان اجازهی طی کردن مسیر طولانی مشهور شدن و موسیقیدان شدن و غیره را به آنها میداد. آنها میبایست از هنرشان در همان حدی که یاد گرفته بودند پول در میآوردند و زندگیشان را اداره میکردند.
یکی از مناطقی که این نوع موسیقی در آن سالها رواج داشته و هنوز هم دارد، کردستان است.
در کنار این گروه از هنرمندان البته باید از جوانانی هم یاد کنیم که ساز آموختهاند و عمدتا به خاطر علاقه به حضور در میان مردم و هنرنمایی برای آنان در خیابان هنرش را عرضه میکنند.
کردستان: رد پای دیرین موسیقی خیابانی
در کردستان به هر مناسبت و بهانهای، نوع خاصی از موسیقی، همراه اتفاقات و جریانات زندگی شده است. حتی آیینهای مذهبی هم در این منطقه کاملأ آمیخته با موسیقیهای متنوع است. مانند آنچیزی که در موسیقی دراویش مشاهده میشود. حضور دورهای دراویش در محلهها و روستاها همزمان میشد با دفنوازی و خواندن سرودهای عرفانی. چیزی که امروزه کمرنگتر شده اما در آیینهایی همچون مراسم سالانه پیرشالیار همچنان حضوری پررنگ دارد. علاوه بر این بخشی از خوانندگان موسیقی خیابانی، امروزه هم ترجیح میدهند که نواهای درویشی و عرفانی را بخوانند. این نوع از موسیقی هم در کردستان طرفدارهای خاص خود را دارد.
میتوان گفت موسیقی خیابانی، قبل از به وجود آمدن خود خیابان در کردستان شکل گرفته است. مشخصأ درمکانی به اسم خیابان اجرا نشده است، اما رنگ و بویی کارناوالی داشته است. در میان سایر اقوام هم این نوع موسیقی رواج داشته است. مثل گروه عاشیقلار (عاشقها) که در میان ترکزبانان ایران رایج بوده است. این گروه به صورت سیال و در یک سفر دائمی بین روستاها و شهرهای مختلف به اجرای موسیقی میپرداختند. بسیار محبوب بودهاند و حضور آنها هیجان خاصی در میزبانهایشان به وجود میآورده.
در گذشتهای نه چندان دور، عروسیها در کردستان اغلب چندین روز طول میکشید. از یک هفته قبل، مهمانان دور و نزدیک، به صورت حضوری دعوت میشدند. یک تیم چندنفره داوطلب آشپزی میشدند. کودکان و نوجوانان در تدارکات جشن کمک میکردند و زنان کارهای عادی خود را به تعلیق در میآوردند. عروسیها اغلب در فصل پائیز برگزار میشدند. یعنی زمانی که کار کشاورزی به اتمام رسیده بود، محصولات برداشت شده بود و فراغتی نسبی برای برگزاری یک جشن مفصل وجود داشت. به مدت سه روز تمام بساط غذا و پذیرایی در خانه داماد آماده بود و در روز سوم بود که عروس از خانه پدری به خانه داماد میآمد. در طول این چند روز، یک میدان در نزدیکی خانه داماد برای رقص کٌردی و شادی آماده میشد. این کار را جوانان انجام میدادند. زمانی که هنوز برق به بسیاری از روستاها نرسیده بود، خوانندگان عروسیها با ضمیمه کردن صدای منظم دستها به صدای خود، دعوتشدهها را به رقص میآوردند: نوعی از موسیقی که «چپله» (کف زدن) نامیده میشود و طی آن ترانههای شاد فولکلور طوری اجرا میشوند که مهمانان بتوانند با ریتم آن برقصند.
برق و سرنوشت موسیقی خیابانی کٌردی
بعدها که برق همهگیر شد و به دنبال آن پای اُرگ به موسیقی باز شد، کار خوانندههای پر تلاش قبلی آسانتر شد. نسل جدید خوانندهها میتوانستند با میکروفون، حجم صدایی چندین برابر خوانندههای پیشین از باندهای صوتی پخش کنند. آنها همچنین دیگر مجبور نبودند ضمن آواز خواندن دست بزنند و میتوانستند در فاصلهای که نوازنده مینواخت، استراحت کنند و صدایشان گرفته نمیشد. بعدها نسل قبلی خوانندههای «چپله»، به منظور تحقیر نسل جدید خوانندههایی که همراه با سازهای جدید در عروسیها میخواندند و از فرهنگ پیشین خوانندگی فاصله گرفته بودند، بر آنها نام «لوتی برقی» (مطرب برقی) نهادند.
شیوه نواختن هم تغییر کرده بود. پیش از این سازهای بادی «نرمهنی»، «جوزهله» و «شمشال» (سازهایی شبیه به نی و فلوت) با زحمت بسیار نواخته میشدند و همراه با دف و ضرب، به صورت بداهه و بدون تمرین قبلی و تنها بر اساس شناخت ضمنی نوازندگان سازها از همدیگر و ملودیهای نغمهها، نواخته میشدند و همنوازی آنها شور خاصی به حلقهی رقص میداد. اما با آمدن برق، تمام این سازها بدون زحمت خاصی تنها با فشار دادن چندین دکمه به صورت آماده و با صدای بسیار بلندتری نواخته میشدند. خوانندههای قدیمی به این سبک اجرا عادت نکرده بودند و حتی تنظیم صدایشان به صورت هماهنگ با سازهای برقی برایشان دشوار بود. سرنوشت آنها در واقع شبیه متصدیهای توزیع نفت در روستاهایی بود که گاز وارد آنها شد!
پیدایش گروههای مردمی موسیقی
پس از این گروههای چندنفره موسیقی که نواختن و خواندن با سازهای جدید را هم بلد بودند، سر بر آوردند. کمانچه، نی، دف و ضرب از اصلیترین سازهایی بودند که کاربرد بیشتری در گرم کردن مراسمها و جشنهای مردمی داشتند و به همین دلیل بیشترین استفاده را هم داشتند. بعدها که ویولون وارد موسیقی ایرانی شد، به اسم «کمانچه فرنگی» شناخته میشد.
گروه خانوادگی کامکارها و عندلیبیها در سنندج جزو اولین گروههایی بودند که برای ترانههای پراکندهی کٌردی، آهنگسازی کردند و آنها را به شکلی متفاوت اجرا کردند. کار و سبک اجرایی آنها به طور کلی در موسیقی خیابانی نمیگنجد، اما شروع به کار آنها به نوعی محلهای بود. زمانی که آنها هنوز مکان خاصی برای تمرین نداشتند، حیاط خانههایشان تنها مکانی بود که به این منظور از آن استفاده میکردند. همسایهها و هممحلهایهای آنها از صدای تمرینها متوجه شده بودند که آنها هر شب در ساعتهای خاصی تمرین میکنند و مینوازند. به همین دلیل اطراف خانهی کامکارها و پشت بامهای مشرف به خانه آنها، عملأ به سکوهای تماشاچیان آنها تبدیل میشد و مردم هر شب برای گوش دادن به صدای تمرین آنها، به پشت بامهای نزدیک کامکارها میرفتند. اما تغییر سبک کار کامکاران، این فرصت را از آنها گرفت.
کاک برات و همراهانش یکی دیگر از گروههای چند نفرهای بودند که در اغلب شهرهای کردستان دعوت میشدند و آنچه را که بهمن قبادی در فیلمش «ترانههای سرزمین مادری» نامید، اجرا میکردند. عروسیهایی که کاک برات قرار بود آنها را بچرخاند، بسیار شاد و محبوب بودند. انواع مختلفی از موسیقی و ترانههای کٌردی توسط کاک برات و گروههای دیگر شبیه کاک برات و گروهش در مراسمهای مختلف اجرا میشد. از لحاظ فرم موسیقی کٌردی به انواع بیت یا بالوره، لاوک، سیاچمانه، حیران، هوره، مور، چمری و چپله تقسیم شده است که هرکدام، سبک اجرا و تاریخ خاص خود را دارند و در مناطق مختلفی رشد یافتهاند. اما همگی آنها به نوعی ریشه در زندگی مدنی دارند و فرم کنونی آنها ثمرهی یک تکامل است.
به لحاظ توسعهی سختافزاری موسیقی در کردستان، پیشرفت ساخت صنایع دستی چوبی به علت وجود چوب درختان جنگلی مرغوب و استعداد فراوان در زمینه تعلیم و یادگیری موسیقی موجب شده این استان به یکی از مناطق عرضه وسایل موسیقی، به ویژه موسیقی سنتی تبدیل شود که نمونه آن ساخت دف، دیوان، تار، سهتار، ویولون، قانون و سنتور است. در این میان، شهر سنندج یکی از مراکز اصلی تولید آلات موسیقی کٌردی ایرانی است و نام و آوازهای ویژه در این زمینه دارد. پرکاربردترین سازهای رایج در موسیقی کٌردی نیز دف، نی، سورنا، نایه، دهول (دُهُل)، تنبک، تنبور، سنتور، کمانچه و شمشال هستند.
موسیقی به عنوان جزئی از زندگی روزمره مردم در کردستان، در پیوندی دو سویه با حوادث، تحولات تاریخی، عشق و ابعاد مختلف زندگی اجتماعی توسعه یافته است. به همین دلیل ِتمهای اصلی این موسیقی را غم غربت، پایداری و مقاومت، زن، طبیعت، هویتیابی، میهندوستی، دنیاگریزی، تقدیرگرایی، آئین، عاطفهگرایی، مفاهیم حماسی و تاریخی، مرگ و زندگی، اعتراض، شور و نشاط عشق و دلدادگی، اندوه، کرد و کردستان تشکیل دادهاند. امروزه همان مضمونها را در خیابانها و در قالب موسیقی خیابانی میتوان شنید و هنوز هم این قدرت را دارد که روحیات بسیاری را به سوی خود جلب کند و طرفدار دارد. آهنگها بدون سانسور خاصی خوانده میشوند. هر چند زمزمههایی به گوش میرسد که میخواهند آنها را نیز مجبور به مجوز گرفتن کنند و زیر نظر قرار دهند.
نظرها
کرماشانی
نویسنده توصیف بسیار زیبایی از پیوند موسیقی با زندکی مردم کورد ارائه داده است، اما متأسفانه طبق معمول که کوردهای سوران دست به قلم می برند، حق کوردهای جنوب کوردستان و مناطق کرماشان و ایلام و لکستان را ادا نکره است. نویسنده نام نوشتار خود را «...... موسیقی خیابانی کردستان» گذاشته، اما کوردستان را به سنندج و نهایتاً شهرهای اطرافش تقلیل داده است، چطور از هوره و مور و چمری که سنت های موسیقایی خاص مناطق کوردستان جنوبی هستند نام به میان می آید، اما نام خود این مناطق به میان نمی آید؟ چطور از تنبور نام به میان می آید، اما از کرماشان و دین یارسان نامی به میان نمی آید؟ و این در حالی است که از سنندج به عنوان مرکز ساخت ساز در کوردستان نام برده یم شود، در حالی که شهرهای گاواره و صحنه در کرماشان هستند که مراکز اصلی تولید تنبور و سه تار و تار هستند. جالب است که علت رونق ساخت ساز در کردستان را هم «وجود چوب درختان جنگلی مرغوب» عنوان می کنند، در حالی که به جز چوب بلوط که به صورت محدود برای ساخت ساز به کار می رود، چوب درختان جنگلی کاربرد محدودی برای ساخت ساز دارد و این درختان باغی مانند توت و گردو هستند که اصلی ترین مادۀ اولیه برای تولید ساز هستند. اما بزرگترین نقد را باید به کاربرد اصطلاح «موسیقی کٌردی ایرانی» وارد کرد که نویسنده به کار برده است. نویسنده موسیقی کردی را بخشی از موسیقی ایراین در نظر گرفته است، در حالی که این رده بندی به هیچ عنوان درست نیست. اگرچه در زمینۀ رده بندی زبان ها و نیز تقسیمات سیاسی مدتهاست که شرق شناسی دست به برساخت هویتی به نام «ایرانشهر» و «ایران زمین» زده و ذیل آن کردها را به زیرمجموعۀ ایرانی ها بدل ساخته است، اما در زمینۀ موسیقی دم خروس ایرانشهری ها از عبای شرق شناسی بیرون می زند. چرا که اصلی ترین ویژگی موسیقی ایرانی یعنی ربع پرده در موسیقی کوردی (و نیز دیگر ملیت های ساکن ایران) وجود ندارد. بنابراین نمی توان موسیقی کردی را زیرمجموعۀ موسیقی ایرانی دانست و خود بنیانگذاران موسیقی ردیف دستگاهی ایرانی هم این را می دانستند و به همین خاطر هم بود که عنوان «موسیقی نواحی» یا «مقامی» را جعل کردند تا بتوانند جلوی استقلال این بخش از نظام معرفتی ملیت ها را بگیرند و به اصطلاح «باگ» های هویت سازی یکپارچۀ خود را برطرف کنند. سازهایی مانند دف و دیوان و تنبور به راستی قابل تطبیق با گام های ایرانی نیستند و حتی الان پس از دستکار یهای بسیار در پرده بندی و ویژگی های فیزیکی این سازها باز هم نمی توان آن ها را برای اجرای بخش اعم موسیقی ایرانی به کار برد. بنابراین اصطلاح «موسیقی کُردی ایرانی» یک جعل و اشتباه در علم موسیقی است که امیدوارم از سر سهو بوده باشد.
happy
در تایید نظر اول ، این رو هم اضافه کنم که موسیقیدانها خودشون اذعان میکنن که موسیقی ایرانی بیشترین تاثیر رو از موسیقی کوردی گرفته. فایل صوتی در خصوص همین موضع در اختیار دارم که از رادیوهای ایران پخش شده و به این تاثیرپذیری موسیقی ایرانی از موسیقی کوردی ، صحه گذاشته