تأملی بر خشم: دعوت به بازاندیشی جنبش اعتراض به خشونت جنسی
رها بیانی − این نوشته دعوتی است به بازاندیشی راهی که تا کنون پیمودهایم و تاکید براهمیت جنبه آموزشی جنبشهای اجتماعی، تربیت ترمیمی و بهره گیری مسئولانه از فضای احساسی موجود.
این نوشته دعوتی است به بازاندیشی راهی که تا کنون پیمودهایم و تاکید براهمیت جنبه آموزشی جنبشهای اجتماعی، تربیت ترمیمی و بهره گیری مسئولانه از فضای احساسی موجود برای تغییر موثر و پایدار که حق زندگی بدون خشونت را برای همه طلب و تشویق کند.
از دیدگاه مطالعات جنبشهای اجتماعی نوین، ظهور و گسترش اعتراض به خشونت جنسی (#منهم) در فضای مجازی بین کاربران ایرانی داخل و خارج از کشور امری اجتناب ناپذیر به نظر میرسد. این جنبش در بستری تاریخی - ولی درحال تغییر- از خشونت علیه زنان از یک سو، و از سوی دیگر توانمند شدن ما با حضور فعال و موثر در عرصههای مختلف اجتماعی - در ایران و جهان - شکل گرفته است و در ارتباطی تنگاتنگ با فرآیندها و جنبشهای پیشین و نوظهور در زمینه عدالت و خودآگاهی جنسی-جنسیتی درسطح جهانی (مانند #MeToo) است.
این جنبش با تاکید بر شکستن سکوت میکوشد خشونت جنسی را (باز) تعریف کند، مقابله و پیشگیری از آن را به همگان بیاموزاند و در مقابله با فرهنگ مردسالار، صدای اعتراض زنان را به رسمیت بشناسد تا قدرت جمعی و فردی را برای دفاع از حق خود برای زندگی بدون خشونت به دست بیاورد. از این منظر جنبش "منهم" در بستر جنبش گسترده تر عدالت جنسیتی یک داد تاریخی است که دیر یا زود از گلوی زنان ایرانی هم بیرون میآمد: برونریزی خشمی انباشته، خشم از تبعیض، سرکوب و خشونت علیه زنان که نسل بعد از انقلاب ۵۷ به طور خاص تجربه کرده، به اشکال مختلف به چالش کشیده و امروز از طریق فضای مجازی فرصتی برای بازگویی روایتهای شخصی و جمعی آن یافته است.
این خشم در بطن و متن پستها و هشتگهایی که نام متهمین را در کنار واژههایی چون "متجاوز" و "تجاوزگر" فریاد میزنند و به سرعت نیز در شبکههای اجتماعی باز نشر میشوند از یک طرف، و رویارویی گاه خشونت آمیز افراد پیرامون صحت و سقم روایت ها، مجرم انگاری متهم و اصرار به طرد فوری او از اجتماعی که به آن وابسته است به وضوح قابل مشاهده است.
ورای تضاد و تکثر آرا در این موارد - که به لحاظ تئوری و اخلاقی به واقع مناقشه برانگیز هستند، کارکرد و نیروی خشم - و احساسات به طور کل - در شکل گیری و هدایت جنبشهای اجتماعی و کنشهای مدنی امری قابل تامل و تفکر است.
پرسش درباره کارکرد خشم
اگر جنبشهای اجتماعی را در معنای وسیع تر، فرایندی آموزشی تعریف کنیم که در طی و نتیجه آن انواعی از آگاهی، ایدئولوژی و کنشهای نو و کهنه تولید و باز تولید میشوند، سوال مهم از فعالان جنبش منهم در مقطع کنونی و از دیدگاه جامعه شناسي آموزش عمومی (Sociology of Public Pedagogy) این است:
- خشم به جامعه چه نوع آگاهیای میدهد و چه کنشی را میآموزد؟
- آیا میتواند نیروی سازندهای برای یادگیری همگانی و تغییر در فرهنگ خشونت جنسی باشد؟
- تفاوت بین خشم افسار گسیخته و خشم آگاه چیست؟
- نقش فعالان در هدایت احساسات عمومی و پیشبرد معنی دار جنبش چه میتواند باشد؟
- و در نهایت ارتباط بین خشم آگاه و مسئولیت فردی و اجتماعی ما در ترمیم و آموزش جمعی چیست؟
لزوم بازاندیشی جمعی "منهم”
هدف از طرح این پرسشها انکار جدایی ناپذیری و نکوهش احساسات و - خشم به طور خاص - از جنبشهای اجتماعی و تقلیل آن به امری ثانویه نیست. به استناد تاریخ زیسته و خوانده، این دو لازم و ملزم یکدیگرند و تفکیک قاطعانه عقلانیت (rationality)و احساسات (emotions) – حتی در ساحت اندیشه غیر ممکن است و در درس-نامههای جامعه شناسی مردود شناخته شده است.
اهمیت این پرسشها در دعوت آنها به بازاندیشی جمعی فرآیندی است که “منهم” تا کنون پیموده است و جستجوی راهکارهایی که به تولید هوشیاری و شعور جدید (new consciousness) در خصوص انواع خشونت جنسی (تجاوز، تعرض و آزار) در جامعه بینجامد و جنبش را به ارائه لیست و تکرار روزانه نام متهمان، رسوا سازی عمومی (public shaming) و طرد آنها تقلیل ندهد.
علاوه بر نبود مکانیسم برای حقیقت یابی که به طور مستقل - ولی در امتداد سیستم قانونی و قضایی- بتواند صدای متهم و فرد آزاردیده را بشنود و بسنجد، یکی از چالشهای اساسی پیش روی این جنبش در عرصه عمومی ایجاد توازن بین خشم و نفرت فردی و جمعی از فرهنگ خشونت جنسی از یک سو و نحوه روایت و آشکار سازی از سوی دیگر است که بتواند به بالا بردن آگاهی افراد کمک و از باز تولید خشونت جلوگیری کند. فعالیت رسانه گروهی “بیدارزنی” متشکل از گروهی از کنش گران حقوق زنان ازجمله نمونههای اندک و بسیار خوب در این زمینه است. این رسانه با پرهیز از ایجاد فضایی هیجانی و ذکر نام متهم – که به صورت بالقوه میتواند با تهییج احساسات یادگیری عمومی را مخدوش کند - به نشر روایتهای خشونت جنسی در طیف گستردهای از جامعه میپردازد.
یادگیری همدلانه
هدف عالی آموزشی که در این روش مستتر است تاکید بر این مهم است که مردان، زنان و دگرباشان ابتدا در خصوص انواع خشونت جنسی حساس شوند و روایتهای آزار دیدگان را بشنود. از منظر روانشناسی آموزش ابتکار هوشمندانه گروه بیدارزنی استفاده از “یادگیری هم دلانه ” (learning through empathy)است که از طریق آن افراد - فرای از هویت قربانی و متهم - به درک احساسی و عقلانی از تجربه خشونت جنسی میپردازند و با رنج ناشی از آن همزاد پنداری میکنند. بر خلاف روال رایج کنونی که با نشر مکرر و روزافزون نام متهمان و تشویق بر طرد فوری آنها از جامعه به نظر میرسد نوعی از “تربیت تنبیهی” را آموزش میدهد، یادگیری هم دلانه فضای عمومی را برای فهم رنج و درد ناشی از خشونت جنسی و تفکر در خصوص پیچیدگیهای روابط جنسی و حدود رضایت و اجبار را فراهم میآورد. در این روش به عبارت دیگر تاکید بر “تجربه ” و روایت فرد آزاردیده است و نه تنبیه متهم پیش و یا پس از حقیقت یابی و رسیدگی قضایی. تحقیقات گستردهای که در نظامهای آموزشی در جوامع برآمده از جنگ و خشونت انجام شده نشان میدهد که یادگیری هم دلانه نقشی بسیار موثر در دستیابی به صلح پایدار ایفا میکند و میتواند در ترمیم زخمهای روانی قربانیان و مجرمان و پیوستگی اجتماعی به طور کل تاثیرات قابل توجهی بگذارد.
نقد تربیت تنبیهی
به گواه مطالعات فراوانی که تا کنون در کشورهای مختلف منجمله ایران انجام شده است، تربیت تنبیهی – به معنی ترساندن جامعه از عواقب جرم به منظور بازداری که به عنوان نمونه میتوان به گرداندن مجرمان در شهر و شلاق زدن آنها در ملا عام برای درس عبرت همگان اشاره کرد -، از میزان موفقیت بسیار کمی در امر پیشگیری برخوردار بوده و با اعمال خشونت به باز تولید آن و گسست اخلاقی جامعه در دراز مدت کمک میکند.
علاوه بر ناکارآمدی این روش در بازداری، خطر تربیت تنبیهی برای جنبش منهم از منظر دیگر اینست که میتواند به سرعت توجه عمیق مخاطبین خود را از دست داده و روایتهای خشونت جنسی را به شایعات روزمره (gossip) و یا سرگرمی سطحی و تکراری (entertainment) تنزل دهد که نشانههای آن اکنون قابل مشاهده است. علاوه بر از دست رفتن امکان یادگیری جمعی و پیشگیری از خشونت جنسی، تربیت تنبیهی از طریق تهییج احساسات و (باز) تولید خشم ناآگاه، توجه را از مقابله با فرهنگ خشونت و تجاوز (rape culture) به فرد متهم – که در اغلب موارد اخیر افراد شناخته شده و سلبریتی هستند - تغییر و تقلیل داده و حل مسئلهای به غایت پیچیده را در تنبیه و مجازات شخص خاصی جستجو میکند. با توجه به خلأهای قانونی فعلی برای شنیدن و سنجش روایتها و همچنین نبود مکانیسمهای مدنی برای حقیقت یابی به منظور ترمیم، باز تولید و هدایت این خشم به سوی متهمان در فضای عمومی میتواند نتیجه عکس داده و به بروز اشکال مختلف از خشونت و خصومت علیه متهم (و بستگانش)، روایت گر تجاوز و فعالان جنبش منجر شود و چرخهای جدید از خشونت را به وجود آورد: حملات گسترده، روزمره و خشونت آمیز در شبکههای مجازی از نمونههای اولیه این دور باطل هستند.
تربیت ترمیمی
با توجه به گستردگی نوع جنسی خشونت در جامعه ایرانی - داخل و خارج از کشور- و شرایط بحرانی فعلی که به گواه بسیاری از متفکران، جامعه ما را بیش از پیش در خطر گسست اجتماعی-اخلاقی قرارداده است، “منهم” به عنوان بخشی از جنبش عدالت خواهی، فرصتی بسیار مهم برای تمرین یادگیری جمعی و “نگاه به خود” است که میتواند در دیگر جنبشهای تغییر خواه به کار گرفته شود. این نوشته دعوتی است به بازاندیشی راهی که تا کنون پیمودهایم و تاکید براهمیت جنبه آموزشی جنبشهای اجتماعی، تربیت ترمیمی و بهره گیری مسئولانه از فضای احساسی موجود برای تغییر موثر و پایدار که حق زندگی بدون خشونت را برای همه طلب و تشویق کند.
جنبش اعتراضی زنان ایرانی به خشونت جنسی میتواند در این راه طرحی نو در اندازد: نمونهای برای کشورهای دیگر.
این یادداشت از منتقدان، همراهان و فعالان این جنبش دعوت میکند تا با نگاهی نقادانه به خود و به راه پیش روی مقابله با خشونت، به راهکارهایی مسئولانه برای ترمیم جامعه بیندیشند.
نظرها
داود بهرنگ
با سلام من توجه عزیزانی را که در این باره کار دانشگاهی و یا خدمات اجتماعی در یکی از کشورهای اروپایی [در اروپای غربی] می کنند به این نکته جلب می کنم که در ایران [و در خاور میانه تا به آن سر سرزمین هندوستان] مسئلۀ ما از این قراری نیست که من و شما این جا و آن جا ـ در اینترنت ـ می خوانیم و یا در بارۀ آن چیزی از رسانه های جمعی می شنویم؛ یا می بینیم. در غرب ساختاری که هر آن معطوف به سامان است از برای زندگی آدمیزاد وجود دارد. چرایی رفتار و کار و کردار آدمیزاد ـ در معنای عام و عمومی ـ از پیش پاسخ یافته است. همگان نیز بر این باورند که زندگی ـ از بهر هر کس ـ باید به سامان باشد. ما در ایران [و در خاور میانه تا به آن سر سرزمین هندوستان] نه این را داریم؛ نه آن را. من ـ همچون بسیاری دیگر ـ بر این باورم که در اجتماع آدمیان باید شرایط زیست و زندگانی آدمیان ـ و همه آدمیان ـ برابر باشد. در غرب [و در اروپای غربی] همگان بر این باورند که این حقی موجه و قانونی از بهر همگان است. [اساس اندیشۀ کودکستان و درس و دبستان و بهداشت و درمان دولتی و رایگان ـ از برای همگان ـ این است.] ما در ایران [و در خاور میانه تا به آن سر سرزمین هندوستان] نه این را داریم؛ نه آن را. ادامه در 2
داود بهرنگ
(2) ما ایرانی ها کمتر به این می اندیشیم که رفتار اجتماعی آدمیان هنگامی موجه است که پاسخ موجه به چرایی اش از پیش معلوم باشد؟ چرا من هنگامی که برایم مقدور است ـ به این یا آن شکل ـ نباید متعرض به حقوق دیگران ـ اگر که حقوقی دارند ـ شوم؟ چرا؟ 7 سال پیش ویدیویی را "جبهۀ النصره" از انشعابیون القاعده در اختیار خبرگزاری ها قرار داد که نشانگر رویداد تجاوز محمد قاسم النصوح به نوۀ دختری اش به نام یسرا در حوالی ادلب در سوریه بود. محمد قاسم النصوح شیخ و رهبر یکی از فراکسیون های داعش به نام "احباب الصحابه" بود که خبر ناپدید شدنش و نوۀ دختری اش را و خبر احتمال ربوده شدنش به دست نیروهای سوری را الجزیره پیشتر منتشر کرده بود. می پرسم آیا ما از این محمد قاسم النصوح ها در ایران [و در خاور میانه تا به آن سر سرزمین هندوستان] کم داریم؟ و می پرسم آیا ما از این یسراها در ایران [و در خاور میانه تا به آن سر سرزمین هندوستان] کم داریم؟ من که نه خواننده و نه هنرپیشه و نه نوازنده ام از شما می پرسم: من اگر چنان چه زنی دارای یک یا دو فرزندم و چون بیکارم و نمی توانم کرایه خانه ام را بدهم و جای آن در برابر تعرضات جنسی صاحبخانه یا پسر صاحبخانه یا بنگاهی یا پسر بنگاهی تمکین می کنم چه کنم؟ ادامه در 3
داود بهرنگ
(3) آهای مردم ایران! من اگر که بچه ام به من می گوید که معلم قرآن در کلاس قرآن دست به این جا و آنجایم می زند چه کنم؟ من اگر که زنی یا دختری بی خانمانم و اکنون در اتاقی در یک گاراژ زندگی می کنم و شبها مورد تعرض جنسی چند مرد قرار می گیرم ـ که گاه پول هم به من می دهند ـ چه کنم؟ من اگر که همسرم معتاد است و اغلب زندان است و پدر یا برادر همسرم مرا در خانه مورد تعرض جنسی قرار می دهد چه کنم؟ من پدر ندارم. مادرم بیمار است. برادرم بیشتر وقت ها مرا مورد آزار جنسی قرار می دهد چه کنم؟ من خانۀ پدر و مادرم شهرستان است. نمی توانم جایی بروم. در مواردی که همسرم چند نفر را که مثل خودش همگی معتادند به خانه می آورد و من مورد تعرض جنسی قرار می گیرم چه کنم؟ من که همسرم معتاد است به گاهی که او چند نفر را با خود به خانه می آورد و قمار بازی می کند و من مورد تعرض جنسی قرار می گیرم چه کنم؟ من پدرم بیمار است. خرج خانه را من می دهم. در یک شرکتی به چند نفر جوانی که آنجا کار می کنند چایی می دهم. گاه می روم از بیرون برایشان خوراکی می خرم. در مواردی که مورد تعرض جنسی قرار می گیرم چه کنم؟ با احترام داود بهرنگ