شاه برمیگردد، اما چطور؟
سعید صادقی ــ مشروطهخواهی که به دنبال سلطنت است، به بیماری شباهت دارد که برای دوا و درمانش به دنبال خلق یک بیماری است.
مشروطهخواهی که به دنبال سلطنت است، به بیماری شباهت دارد که برای دوا و درمانش به دنبال خلق یک بیماری است.
شدت و وخامت بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به اندازهای است که جامعه ایران از هر لحاظ در آستانه فروپاشی قرار گرفته است. در هیچ دورهای از تاریخ معاصر مردم این چنین نسبت به آینده بدبین نبودهاند. از یک طرف هیچ امیدی به اصلاح حکومت از بالا وجود ندارد و از طرف دیگر توانی برای تغییر دادن آن از پایین باقی نمانده است.
زمانی که تخیل آینده امکانپذیر نباشد بسیاری به توهم گذشته پناه میبرند تا نجات دهنده خود را در آن باز بیابند.
زمانی که تخیل آینده امکانپذیر نباشد بسیاری به توهم گذشته پناه میبرند تا نجات دهنده خود را در آن باز بیابند. امروز و پس از گذشت چهل و دو سال از خلع سلطنت آخرین پادشاه ایران طنین یا دستکم زمزمههای این شعار پیش از همیشه به گوش میرسد: «ای شاه ایران، برگرد به ایران». البته نمیتوان خرده گرفت به قاطبه مردمی که چنین درخواستی دارند: آنها از وضعیتِ اسفبار موجود به تنگ آمدهاند و طبیعی است که آرزوی چیزی مطلقاً غیر از جمهوری اسلامی را داشته باشند. و آن چیز در سیمای شاه بیایند. سوال اصلی اما اینجاست: مگر شاه نمرده، چطور برگردد؟
«شاه مُرده است، زنده باد شاه»
ارنست کانتروویچ در کتاب تاثیرگذار و کلاسیک خود، دو بدن پادشاه، مینویسد که پادشاه با مرگش همزمان هم میمیرد و هم نمیمیرد، چرا که طبیعت و بدنی دوگانه دارد. یک بدن انسانی و فانی که با مرگش از دنیا میرود و یک بدن الهی و نامیرا که مردنی نیست و از آغاز تا پایان تاریخ سلطنت میکند.
شاه تا در هیأت بدن طبیعی، یک فرد انسانی است و همه نیازمندیها، محدویتها و ویژگیهای یک انسان میرا را دارد، اما با توجه به بدن الهی از هرگونه خطایی مستثناست و تا ابد زنده خواهد بود. «پادشاه از یک سو به اعتبار طبیعت انسانی موجودی همسان دیگران است و از سوی دیگر به اعتبار منزلت و مقام ممتاز حاصل از قدرت و عنایت قدسی فراتر از نوع بشر قرار دارد». به دلیل همین دوگانگی بدن شاه بود که در قرون وسطا مردم بعد از مرگ هر پادشاهی شعار میدادند که «شاه مُرده است، زنده باد شاه». شاهِ فانی از دنیا میرود اما شاهِ جاوید هرگز نخواهد مرد. شاهِ میرا در ژوهانسبورگ یا قاهره میمیرد اما شاهِ نامیرا همیشه زنده است و روزی به ایران باز خواهد گشت.
براندازی برخلاف انقلاب به توطئه و دسیسه و وزیر محتاج است نه به شورش و آرمان و شجاعت. برای تغییر شخصی که بر روی تخت نشسته صورت میگیرد و نه برای دگرگونی مناسبات اجتماعی و سیاسی. به یاری شاهان دیگر جلو میرود و نه به کمک مردم. به فشارهای خارجی وابسته است و نه به حرکات مستقل داخلی. سودای تعویض بدنِ فانی شاه را دارد و بدنِ باقی او را دست نخورده نگاه میگذارد.
پادشاه یک انسان است اما برخلاف تمامی انسانهای دیگر یک بدن الهی هم دارد. فیض و فره ایزدی لازمه پادشاهی اوست و بدون وجود آن هرگز نمیتواند سلطنت کند. به همین سبب پادشاهی از اساس مقولهای دینی است و صحبت از پادشاه یا پادشاهیخواه یا سلطنتطلب سکولار بسیار بیمعنا به نظر میرسد. شاه از خداوند حق سلطنت را میگیرد و مردم تحت هیچ عنوان نمیتوانند چنین حقی را به کسی بدهند، گرچه شاید بتوانند در بعضی لحظات تاریخی چنین حقی را از او بگیرند. اگر حق سلطنت از جانب کسی غیر از خداوند به پادشاه تفویض گردد به این معناست که هر انسانی میتواند پادشاه شود و این یعنی پایان و نابودی سلطنت. خون، ژن و نژاد تجسم مادی فره ایزدی هستند و به لطف آنها یک پادشاه میتواند خودش را از دیگر انسانهای فانی جدا کند و طبیعت الوهیاش را به رخ دیگران بکشد. حتی وقتی که یک دهقانزاده از روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران به پادشاهی میرسد باید در ابتدا دست به خلق تبار و نژاد ایزدی برای خود بزند و خودش را به پادشاهان نامیرای دو هزار و پانصد سال پیش وصل کند. برای رسیدن به یک بدن الهی باید درون یک زمان مقدس زیست، زمان آفرینش، زمان کیهانی، زمانی که پیش از همه کائنات وجود داشته است. طبیعتِ انسانی پادشاه با گذشت زمانِ نامقدس، که زمان گذرای دنیای مادی است، فساد میپذیرد و نابود میشود اما طبیعتِ الوهی او در زمان مقدس حفظ میگردد و بی آنکه دچار زوال و آسیب شود دوام مییابد. تنها در این زمان ابدی و ازلی است که شاه میتواند برگردد، میتواند همیشه برگردد، هر لحظه برگردد، حتی چهل و دو سال پس از مرگش.
البته شاه برای بازگشت نیازمند به تغییر در مناسبات جهان مادی نیاز دارد چرا که باید بدنِ انسانی خود را بر روی تخت بنشاند. او نمیتواند انقلاب کند چرا که انقلاب را موجودات فانی انجام میدهند. انقلاب به معنای دگرگون شدن است و در آن نظم موجود به طور اساسی در یک لحظه واژگون میگردد. پادشاه چنین تغییر ریشهای را غیرضروری و حتی خطرناک میداند و آن را برنمیتابد به این دلیل که او یک طبیعتِ الوهی دارد که میبایست از هر گونه تغییر و تحولی مبرا باشد و تا ابد ثابت و بدون تغییر باقی بماند. او برای بازگشت به سلطنت نه به انقلاب که به چیزی مثلاً همچون براندازی نیاز دارد. براندازی برخلاف انقلاب به توطئه و دسیسه و وزیر محتاج است نه به شورش و آرمان و شجاعت. برای تغییر شخصی که بر روی تخت نشسته صورت میگیرد و نه برای دگرگونی مناسبات اجتماعی و سیاسی. به یاری شاهان دیگر جلو میرود و نه به کمک مردم. به فشارهای خارجی وابسته است و نه به حرکات مستقل داخلی. سودای تعویض بدنِ فانی شاه را دارد و بدنِ باقی او را دست نخورده نگاه میگذارد.
زمان پریشی مشروطهخواهی
مشروطهخواهان صد سال پیش از سرکوبِ بیش از اندازه اذیت میشدند و اینها از آزادی بیش از حد آزار میبینند. مشروطهخواه دیروز تنها به امید رسیدن به خیر قادر بود شر را تحمل کند و مشروطهخواه امروز فقط به شرط برقراری شر میتواند خیر را تاب بیاورد.
سلطنت همواره به صورت مطلقه برمیگردد و صحبت از بازگشت سلطنت مشروطه بیمعنا و مضحک است. مشروطهخواهی تنها زمانی معنا دارد که یک شاه شاهی کند، و در دورانی که شاهان از تاج و تخت به دورند و سودای نشستن مجدد بر روی آن را دارند مطلقاً بیمعنا نیست و کاربرد ممکنی ندارد. وقتی یک سلطنت مشروطه میشود در حقیقت به این معناست که مشروطهخواهان و پادشاه دست به یک معامله زدهاند، پادشاه بخشی از قدرتش را میدهد و در مقابل اطمینان پیدا میکند که از تخت پایین کشیده نمیشود. بدنِ فانی بیکار میشود اما بدنِ الوهی سر جای خودش میماند. شاه همچنان حکومت میکند اما دیگر دستوری نمیدهد. بدیهی است که چنین اتفاقی همیشه در پایان یک خیزش سیاسی بر ضد نظام پادشاهی رخ بدهد و در حکم نوعی آتشبس میان طرفین باشد. پادشاهی مشروطه میشود برای اینکه نظام بر نیافتند، نه اینکه مانند امروز براندازی شود تا پادشاهی مشروطه گردد. زمانی که شاه پادشاهی نمیکند و در تمنای بازگشت مجدد به قدرت است مشروطهخواهی چه معنایی دارد؟ وقتی هنوز سلطنتی نیست که بشود مشروطهاش کرد کسی که خودش را یک مشروطهخواه مینامد دقیقاً به چه چیزی فکر میکند؟ شاید با خودش بگوید که «شاهی وجود ندارد که سلطنتش مشروطه شود، پس باید در وهله نخست یک شاه را به سلطنت برسانم و بعد در ادامه مشروطش کنم». مشروطهخواهی که به دنبال سلطنت است، به بیماری شباهت دارد که برای دوا و درمانش به دنبال خلق یک بیماری است.
امروز نزدیک به صد سال از جنبش مشروطهخواهی در ایران میگذرد. مبارزان مشروطهخواه آن زمان برای آزادی و عدالت میجنگیدند و آرمان اصلیشان این بود که با مهار حاکمیت خودسارانه به کمک قانون، حداقل هوایی برای تنفس آزاد ایجاد کنند. بهاصطلاح مشروطهخواهان امروزی اما در قطب مخالف مشروطهخوان دیروز قرار میگیرند. آنها خود چرخ دنده بازگشت حاکمیت خودسرانه و انسداد و خفقان ملازم آن هستند. مشروطهخواهان صد سال پیش از سرکوبِ بیش از اندازه اذیت میشدند و اینها از آزادی بیش از حد آزار میبینند. برای آنها استبداد را دشمن اصلی میدانستند و به ساختن دنیایی نو و تازه میاندیشید در حالی که اینها از صمیم قلب به استبداد باور دارد و میپندارد که جز جهان قدیمی استبداد، چه مشروط و چه مطلقه، هیچ جهان تازه دیگری ممکن نیست. مشروطهخواه دیروز تنها به امید رسیدن به خیر قادر بود شر را تحمل کند و مشروطهخواه امروز فقط به شرط برقراری شر میتواند خیر را تاب بیاورد. «مشروطهخواهان سکولار خواهان بازگشت سلطنت هستند»، امروز چنین گزارهای برای آزادیخواهان و عدالتطلبان خندهدار به نظر میرسد، فردا خود شاه هم برگردد حتماَ به چنین مهملی خواهند خندید.
نظرها
ایراندوست
محمد رضا شاه نماد مدرنیته غربی از بالا بود که درک درستی از پائینیهای جامعه نداشت. کبر و نخوت پادشاهی و تک صدائی در سپهر سیاسی ایران آنزمان, همراه با سرکوب خشونتآمیز فعالان سیاسی، فرستادن سربازان ایرانی به ظفار برای سرکوب مردم پا برهنه و جدایی بحرین از ایران به آن راحتی و بدون درگیری سیاسی، بزدلی شاه سابق را آشکار کرد و او را از چشم هم پیمانان غربیاش انداخت ! شاه، تلویحا مدافع آزادیهای ابتدایی مدنی ولی مخالف آزادی سیاسی در جامعه بود، در جمهوری اسلامی ، آزادیهای مدنی شهروندان هم مورد دستبرد حاکمین شد، چه رسد به آزادیهای سیاسی ! امروزه عملکرد جنایت کارانه جمهوری اسلامی در ایران، حیثیت و شناسنامه ملی ملت ایران در جهان را مخدوش کرده و مردم در مقایسه با روزهای شاه و آن خرده آزادی مدنی، کارنامه جمهوری اسلامی را زیر سوال میبرند ! با توجه به تنوع اقوام و گویشها و دفاع از تمامیت ارضی ایران، یک نظام مشروطه میتواند حامل یک امید و ثبات در ایران باشد ولی با این شازده که بیش از دو سوم عمر را در خارج از ایران و میان کرویدورهای سنای آمریکا، کارمندان موساد و شیخهای عرب برای خرج معاش، وقت صرف کرده و تاکنون هیچ استعداد و حرکتی قابل اتکا در راستای دگرگونی سیاسی در ایران، از خود نشان نداده است، چه میتوان انتظار داشت ! شاید وقت آن رسیده که از تبار کریم خان زند یا یک کودک کار تیز هوش یا یک جوان هوشمند از روستا آبادی بی نشان در ایران، فردی بیابیم و او را شاه کنیم !
ریزبین
این شعارهای رضاخانی و تبلیغات گسترده برای رضاخان در ابتدا توسط افرادی همچون زیباکلام در داخل ایران مطرح شد و بطور موازی، بعضی شبکههای خارج از کشور بدان دامن زدند. شبکههای خارج از کشور بدنبال علم کردن آخرین ولیعهد ایران هستند و در فکر چنگ انداختن دوباره به قدرت و منابع غنی کشورند. از سوی دیگر، تبلیغات داخلی جمهوری اسلامی و سپاه، در فکر علم کردن یک نظامی، و پوست اندازه نظام به شکلی که حاکمان و جنایتکاران فعلی دستشان از قدرت و پول خالی نشود. بطور قطع بخش بزرگی از تبلیغ رضاخانی از اتاقهای فکر سپاه نشأت میگیرد، این اتاق فکر همانجایی است که پلان ریاست جمهوری یک نظامی را می کشد (و نه آخرین ولیعهد ایران!) و در فکر اجرا و قالب کردن آن به مردم خسته از ناکارآمدی آخوندهای دروغگو، جنایتکار و ریاکارند. هیچ انسان عاقل و بالغی حاضر نخواهد شد کشور خود را دو دستی به یک دیکتاتور بسپارد. و با شعار اینکه این شاه حکم نمایشی و فرعی دارد او را به تخت برسانند و سپس کشور با سیستم دمکراتیک، که سیستمی کاملاً مجزا از سیستم پادشاهی است به رتق و فتق امور بپردازد. چنین سخنانی در ذات خود خنده دار و بی معنی است. البته در بعضی از کشورهای پیشرفته چنین نظامهایی برقرار است. اما دلایل سلطنت طلبان، بدون در نظر گرفتن زیرساختهای متفاوت در ایران و آن چند کشور غربی، حباب روی آب است. در انگلستان، پادشاه خود از قدرت کنارهگیری کرد و قدرت را به مردم سپرد و در دیگر کشورهای اروپایی به همین شکل. اما در ایران مردم علیه نظام شاه قیام کردند و خواستار سرنگونی آن شدند. چنین نظامی به میل خود نرفت، و اگر برگردد هیچ تضمینی نیست که میل کنار رفتن داشته باشد. بنابراین شاه مورد نظر جمهوری اسلامی با شاه مورد نظر سلطنت طلبان، علیرغم متفاوت بودن اشخاص، ذات و هدفی یکسان دارد که همانا در اختیار گرفتن قدرت و منابع مالی است.
رضا
این حرفها از سر مستی هس و کلا نامربوطه
دخو
درود و با عرض ادب با سپاس از جناب سعید صادقی و این تحلیل همه جانبه از زندان تاریخی سلطنت باختگان؛ که آینده اشان را همواره باید از یک گذشته ای تخیلی و اختراعی که هیچگاه وجود نداشته است قرض کنند. جانا سخن از زبان ما میگویی: اما خیلی زیباتر, فرموله تر و مستدل تر. پس دم شما بسیار گرم. آقای ایراندوست, چگونه میتوان فردی به خرافاتی بودن شاه را "مدرن" نامید؟ یادتان هست که چندین بار ادعا کرد و حتی نبشت که مطمئن است که خود حضرت عباس نجاتش داده است! البته شاه به شکل مدرنی دربار ایران را تبدیل به بزرگ ترین فاحشه خانهء کشور نمود (خاطرات اسد الله علم)؛ که خب این هم نوعی مدرنیته است! آیا عضویت اجباری برای تمامی شهروندان ایرانی در حزب استاخیز بخشی از "آن خرده آزادی مدنی" دوران شاه بود؟ حضور ساواک در تمامی و همه ابعاد جامعه؟ طنزِ حضور همه جانبهء ساواک در برنامهء تلویزیونی "اختاپوس" یادتان می آید؟ "حسن بلژیکی", شهناز تهرانی, پرویز صیاد؟
محسن نامجو : "رضا خان "
یه روز گذشت یه پادشه از یه جا اون قدیم قد بلند و توپ رضاخان! اسمشو نگین سگ بود اخلاقش همه مث سگل ازش میترسیدن حرف کم میزد گفت راه اهن کشیدن یه روز گذشت یه پادشه از یه جا اون قدیم قد بلند و توپ رضاخان! اسمشو نگین جدی و لندهور پادشاه اخمو و شاکی سگ بود اخلاقش پادشاه سبیلو تریاکی سگ بود اخلاقش همه مث سگ ازش میترسیدن حرف کم میزد گفت ر راه اهن کشیدن حرف کم میزد گفت کِ کشف حجاب شد حرف کم میزد گفت چِ چادرُ بر چیدن حرف کم میزد گفت میم سَر مُدرس زیرِ آب شد آی ملت مُدرنیته رو اخلاق سگ آورد آی ملت چارقد و شلیطه رو اخلاق سگ آورد آی ملت مُدرنیته رو اخلاق سگ آورد آی ملت خاله خدیجه رو اعضای سگ آورد یه روز گذشت یه پادشه از گذر گهی قد بلند و توپ رضاخان تریاکی گه گهی یه روز گذشت ی رضاخان از گذر گهی سر همه رو برید بعد کردِش آگهی سر جاده دماوند یه میدونکی به نام عروسم بیست و چهار اسفندم به یاد ننه ام دستشو میبوسم بین دو تا میدون میشه خیابون شاه رضا که منم رضاخان قلدر که منم عروسم هم مثل ننه ام به اضافه چهار تا زنم خفنم خفنم خفنم خفنم میدون انقلاب باش میدون انقلاب دوباره بست راه به روم، اروم اروم گم شدم چشا به سمت آسمــون، تو فکر اینکه چی میشد نیست این آسون،نـــه! دیگه بسه راه رفتن آزادم، بال دارم، جام بالاست مــــــن من واسه اینکار زاده شدم، من اینبار آماده شدم من واسه اینکار ساخته شدم، من بیتاب، بیــتابـــم
mandana
نوشتار شما متاسفانه مثل برادران ارزشی است، که برای سفسطه بافی ، زمین و آسمان را به هم میدوزند!!، شما به قصد یک چیز هایی را فراموش میخواهید بکنید!! و انقلاب را در مقابل " برانداز" قرار میدهید؟؟ " بر اندازی بر خلاف انقلاب به توطئه و دسیسه و وزیر محتاج است، نه به شورش و آرمان و شجاعت"؟، یعنی این خمینی دزد ، آدم کش، دروغ گو و تمام این به اصطلاح انقلاب که ریشه تمام مارا در آورده ، این را شما نتیجه " انقلاب بزرگ مردم ایران" مینامید؟؟ این انقلاب یک کشور و ملت ش را نیست کرد! شمایی که در خارج از کشور زندگی میکنید، آیا نمیدانید که: هلند، نروژ سوئد ، انگلیس، بلژیک، دانمارک، اسپانیا و، و در اروپا پادشاه دارند؟ راجع آنها چه فکر میکنید، در کدام زمان زندگی میفرمائید؟. برادر ارزشی! زمان به عقب بار نمیگردد، نه رضا بهلوی آن آدم ۴۲ سال پیش است و نه ما آن مردم ۴۲ سال پیش هستیم، آیا شما به تغییر اعتقادی دارید؟ کمی مطالعه کنید، بعد بنویسید!
تنها
قانون رجعت را شاید در دین بتوانید به خرافات ارتباط دهید اما طبیعت با قانون رجعت اداره می شود. هر موجودی از خاک شکوفا شده دوباره به خاک بر می گردد تمامی ذرات هیگز اتم مولکول تا سیارات و کهکشانها و ابر خوشها همه می چرخند به به نقطه ای که آغاز کردند رجعت می کنند. جبر تاریخ و زمان و حتی سیاست نیز چنین است هر کس به آغازش رجعت می کند. شاه هم همین بود با کودتای انگلیس اما و با کودتای انگلیس رفت. جمهوری اسلامی هم همین است حتی خود ایران با کودتا تشکیل شد و با کودتا نیز از صحنه تاریخ حذف خواهد شد. این چرخه طبیعت را قانون رجعت اداره می کند . انا لله و انا الیه راجعون هم اشاره به همین دارد.
مانی
تعداد رای های مثبت و منفی به لینک این مقاله در گویا نیوز برای شما هیچ معنی خاصی دارد؟
اجتماعی گرایی
جناب "تنها" لطفا توضیح بدهید که منظور شما از "خود ایران با کودتا تشکیل شد" یعنی چه؟ و دقیقا چه دوره ای تاریخی مشخصی را در نظر دارید. در تاریخ ایران حکومت ها و دولتهای محلی با کودتا به قدرت رسیدند, اما ایران بیش از هر چیز انباشتی از تاریخ, جغرافیا و انسان شناسی است. چگونه می توان فرایند تاریخی چندین هزار سالهء کشور را به "کودتا"ی ناقابل تشبیه کرد؟
حسن
برام خیلی جالبه که خود برادران ارزشی با اسمهای مستعار و ظاهری فیلسوفانه بر ضد برادران ارزشی قلم رنجه می می کنند. به نظر می آد اینا باهوش ترین پاسدارانی هستند که وزارت اطلاعات رژیم تونسته تو بساطش پیدا کنه. جالب تر اینه که همه این پاسداران باهوش بلا استثنا شاه فقید ایران و پدرش را می کوبند ولی هرگز نه به رژیم آخوندی حمله می کنند و نه راه حلی برای سقوط و بعد از سقوط این رژیم ارائه می دهند. به وزارت خانه اطلاعات رژیم شدیدا توصیه می شود اگر این ها باهوش ترین کادری است که شماها دارید باید جدا نگران خودتون و رژیم تان بشوید چون این مقدار هوش از پایین ترین سطح هوش خوانندگان این پستها باز هم پایین تر است و این کلک شما به طور مفتضحانه ای نخ نما شده و مردم دارند بهتان می خندند ولی خوب شماها نمی بینید. برید از آنهایی که سهمیه ای نبودند استخدام کنید. شاید مشکلتان حل بشود. در ضمن ندهید تمام پستها را به یک نفر با چند اسم. پستها را به چند نفر بدهید بنویسند تا کلیشه ای بودن نوشته ها معلوم نشود.
پویا
سرکار خانم ماندانا نوشته اید که "آیا نمیدانید که: هلند، نروژ سوئد ، انگلیس، بلژیک، دانمارک، اسپانیا و، و در اروپا پادشاه دارند؟ راجع آنها چه فکر میکنید". هر چند مخاطب شما من نیستم و نویسنده این مقاله است با این حال مایل هستم نظر شخصی خودم را در اینجا بنویسم. من میدانم که در کشورهائی که شما نام برده اید نظام پادشاهی برقرار است ولی پادشاهی مشروطه. برای مثال در سوئد پادشاه هیچ گونه قدرت سیاسی ندارد. هزینه های دربار را مجلس تعیین میکند و در بودجه کشور می گنجاند. پادشاه تنها نمادی است از کشور سوئد. هر چند من با هر گونه قدرت وراثتی مخالفم ولی از انجا که دربار و پادشاه توسط مجلس منتخب مردم کنترل میشود میتوانم آن را بپذیرم. اینکه در کشورهای اسکاندیناوی پادشاهی مشروطه توانسته است ادامه پیدا کند پذیرفتن حق انتخاب مردم از طرف پادشاه بوده است. پادشاه پذیرفت که قدرت را به مردم بدهد و به انتخاب مردم احترام بگذارد. در سوئد آزادی احزاب و آزادی مطبوعات و آزادی متشکل شدن وجود دارد. حالا اگر شاه ایران در سال 1332 میپذیرفت که انتخاب حق مردم است و به حرف مصدق گوش می داد که "شاه سلطنت کند نه حکومت" شاید امروز ما هم یک پادشاهی مشروطه داشتیم و اسیر چنگال ولایت نبودیم. نام یک سیستم سیاسی مهم نیست بلکه محتوی آن مهم است. در یک رژیم سلطنتی مثل سوئد که مردم از آزادی برخوردارند مهم نیست که شاه چه کسی است. اما در ایران سلطنت یک بار بر علیه قانون اساسی کودتا کرد و قدرت مشروطه را به استبداد فردی تغییر داد که بدون شک با بازگشت به قدرت همان مسیر را دوباره طی خواهد کرد . من ترجیح میدهم در یک جمهوری غیر دینی زندگی کنم که دین و سیاست کاملا از هم جدا شوند و آزادی انتخاب برای مردم تامین شود.
حقیقتگو
می خواهید اتومبیلی بخرید و راننده اش باشید که ازاتومبیل تنها اسکلت ظاهری اش برجا مانده وموتورش سوخته است و دنده جعبه اش داغون شده است و شاسی آن پوسیده و بشدت تصادفی و کج و ماوج است ..درهایش ضربه دیده بسته نمیشوند ...شیشه هایش شکیسته است ...باک بنزین وباطری و دینامش را دزدیه اند و حتی کاسه چرخ ندارد..ده ها معیوبی دیگری دارد ویا برای اظهار جود کردن که بله اتومبیلی دارم می خواهید چنین اتومبیلی داشته باشید؟ کشور ایران درشرایط کنونی نه با داروهای شاه و یا دیگر فلسفه های سیاسی تخیلی قابل حکومت است ..درحقیقت محض قدرت های خارجی هستند که مشخص کرده و می کنند که چه اقشاری براین حاکم شوند هرچند دزد و جنایتگروفاسد و ضدمردمی باشند ونه اکثریت مردم ایران ...همانطور هم چهل سال پیش خمینی را ترجیح دادند وهمانطور درافریقای جنوبی وهمانطور که چندی پیش دربرزیل ...چرا چنین شده ومیشود وچرا می تواند چنین باشد ؟ زیراکه مردم ایران هرچند درایران ساکن هستند ارزش کشورداشتن ومسئولیت داشتن فردی درقبال داشتن کشور وحفظ آن را نفمیده اند و نمی فهمند ..وهرقشونی برحسب انتخابات خارجی ها درایران حاکم شده است پذیرفتنه اند و اختیارکشور تمام وکمال را به انها سپرده اند...وهرآنچه قشون حاک برانها روا داشته اکثریت پذیرفته اند ..فقط خورد وخوراک شان و سرگرمی روزانه شان تحت عنوان شغل برجاباشد برایشان کافی بوده است ... توهین نباشد مردم ایران که نازنین بودنشان را دراین چهل ساله نشان داده اند چه انتظار حکومت نازنین پرستانی دارند که رهبر چنین حکومتی همچون روباتی با هزارها دست وبازو آنهم بتهنائی درسراسر کشورراه بیفتد و تروخشک شان کند و نوازششان کند وقاقالی تقدیم شان کند؟ فقط کافیست با جمعی شریک شوید شرکت وکارگاهی تاسیس کنید که فقط خودتان هستید و شریک هایتان که اززمره مرده هستند ونه ردبودی ازخامنه ای و شرکاء دران وجود دارد فقط بعد ازگذشت چند هفته بدرستی خواهید که چه بلاهائی برسرتان خواهند اورد...دزدی ازصندوق واجناس شرکت وغیره !! دخالت های خانواده گی شرکاء درامور شرکت ...قلئری و توهین وضرب وشتم ...حالا به فرض به عنوان رهبر انتخاب شده اید ولازمه آن شریک کردن اقشاری درامور کشورداری تان است که ادارات و ارگان ها باشند تصور می کنید شریک هایتان درحکومت داری صادق و پاک خواهند بود ویا ازجمله همین اقشارحکومت پهلوی وحکومت خمینی و خامنه ای خواهند شد ؟ ویا برای چه موردی وموهبتی برای حکومت کردن تان جانب شمارا می گیرند؟
حسن
حیف که قیچی سانسورچی اجازه نمی ده و برای حفظ دمکراسی عقربه را به سود وزارت اطلاعات می چرخونه و اجازه می ده مطالب آنها چاپ بشه ولی جواب این مطالب چاپ نشه. رادیو زمانه با همین فرمون پیش بره حتما به دمکراسی نمی دونم ساخت کی خواهد رسید. سانسور کن تا کامروا شوی. سانسورچی خدا قوت. ببر که منصفانه نمی بری.
پویا
جناب مانی، در سال 1358 بیش از 90 در صد مردم به جمهوری اسلامی گفتند "آری" من گفتم "نه" چون به عقل خودم مراجعه کردم. در مورد این مقاله هم به عقل خودم مراجعه میکنم.
پویا
آقای حسن نوشته اند که"برام خیلی جالبه که خود برادران ارزشی با اسمهای مستعار و ظاهری فیلسوفانه بر ضد برادران ارزشی قلم رنجه می می کنند. به نظر می آد اینا باهوش ترین پاسدارانی هستند که وزارت اطلاعات رژیم تونسته تو بساطش پیدا کنه.جالب تر اینه که همه این پاسداران باهوش بلا استثنا شاه فقید ایران و پدرش را می کوبند ولی هرگز نه به رژیم آخوندی حمله می کنند و نه راه حلی برای سقوط و بعد از سقوط این رژیم ارائه می دهند." در واقع همه کسانی را که نظر خود را نوشته اند عوامل جمهوری اسلام معرفی کرده اند که با نامهای جعلی در اینجا مینویسند. شاید اولین گام این بود که ایشان با نام کامل خود نظرشان را می نوشتند تا الگوئی برای دیگران شوند. من شخصا با نام مستعار مینویسم چرا که در خارج از کشور زندگی میکنم و بیش از سه دهه است که خارج از ایران بوده ام و تنها دلیلی که با نام مستعار مینویسم محافظت از خانواده ام در ایران است. اما در رابطه شاه فقید باید بگویم که من نوجوانیم را در زمان شاه زندگی کرده ام و انقلاب را نیز تجربه کرده ام. بدون شک جنایت های ج.ا آنچنان وحشتناک است که در مقایسه با آنها شاه انسان بزرگواری به نظر می آید. اما مشکل همین مقایسه است چون جنایات جمهوری اسلامی نافی استبداد و عدم وجود آزادی های بنیادی چون آزادی بیان،مطبوعات و تشکل های سیاسی و صنفی در زمان شاه نمی شود. مساله خواندن تاریخ است تا از اشتباه های گذشته درس بگیریم. برای مثال در زمان شاه مجلسی ساخته شد به نام مجلس سنا که در واقع همین نقشی را که امروز شورای نگهبان به عهده دارد بر عهده داشت و مجلس شورای ملی که دستاورد بزرگ مشروطه بود در آن هیچ نماینده ای که متخب مردم باشد وجود داشت نداشت. با اعلام تک حزبی شدن ایران زیر حزب رستاخیز آن ته مانده ای از قانون هم که وجود داشت شاه به زباله دانی انداخت. شاه مردم را رعیت حساب میکرد و احترامی برای انتخاب مردم قائل نبود و شد آن که نباید میشد، یعنی ما از دامن استبداد شاهی به کام فاشیسم مذهبی فرو افتادیم. ما باید از استبداد به دموکراسی میرسیدیم که متاسفانه دچار طاعون فاشیسم شدیم. شاه بیست و پنج سال قدرت کامل را در دست داشت و میتوانست به تدریج فضای سیاسی کشور را برای شنیده شدن صدای نیروهای متفاوت که بر انداز نبودند باز کند و به احزاب میانه روی جبهه ملی اجازه فعالیت بدهد تا فضا کمی تلطیف شود ولی شاه آن چنان به خود غره شده بود که احساس خدائی میکرد و محصور در دایره مشتی بادمجان دور قاب چین هیچ درک درستی از آنچه در اعماق جامعه میگذشت نداشت. و حالا هم تنها یک راه برای نجات کشور وجود دارد و آن سپردن قدرت به مردم است یعنی برقراری دموکراسی. شاه مرد ولی مردم زنده اند و کشور متعلق به مردم است. نقد من بر شاه برای حمله به او نیست بلکه برای شناختن بهتر تاریخ معاصر و یاد گیری از تاریخ است. دلایل قوی باید و معنوی ـ نه رگهای گردن به حجت قوی. با آرزوی آزادی، بهروزی ،صلح، رفاه و پیشرفت برای ایران و جهان.
ایراندوست
انسان عاقل، جامعه عاقل، مردم عاقل و روشنفکر عاقل برای بهبود حال خویش به بهترین نحو ممکن از بین گزینه های موجود با خرد و هوشیاری آن را انتخاب میکند که برای حصول به نتیجه عالی کمترین ضرر و بیشترین منفعت را دارد. آیا بیرون راندن شاه و تغییر سیستم سیاسی ایران با پشت کردن به تاریخ و ماهییت ایرانی و برقراری حکومت مذهبی ارتجاعی کار عاقلانه ای بود؟در ضمن در اروپا مهد دموکراسی تا اوایل دهه ۷۰ در یونان و اسپانیا و پرتقال دیکتاتوری حاکم بود.
ایراندوست
مسول انتشار نظرها باید در کارش دقت داشته باشد و نام افراد را با ایمیل چک کند. ایراندوست آخر، آن ایراندوست که اول نوشت نیست ! "زمانه" نباید طعمه سربازان گمنام و بدنام امام زمان شود !
بردیا
از متن: » برای آنها استبداد را دشمن اصلی میدانستند و به ساختن دنیایی نو و تازه میاندیشید در حالی که اینها از صمیم قلب به استبداد باور دارد و میپندارد که جز جهان قدیمی استبداد، چه مشروط و چه مطلقه، هیچ جهان تازه دیگری ممکن نیست.« نویسندهٔ محترم، شما ببگو ، جهان تازه و نو شما چیست؟ به گمانم نه شما و نه هیچ ایرانی توان دادن جواب به این سوال را داشته باشد. ما اگر توان در انداختن جهانی تازه داشتیم، ۵۰ سال رژیم پهلوی و ۴۰ سال رژیم ج.ا ، محصول حماقت ما نمی بود.