عثمان هورامی و «سیاچَمانه»، آوای عشق و زندگی
فریبا دانشمهر – این نوشته به معرفی «سیاچَمانه» و هنرمندی که استاد این نوع آواز است، اختصاص دارد: عثمان هورامی، سیاچمانهخوان در هورامان کردستان.
سیاچَمانه، آوازِ ویژه مردم هورامان در کردستان است که بخشی از آن در خاک عراق کنونی و بخش دیگر آن در ایران واقع شده است. آوازی که تنها با صدای خواننده، بدون هیچ برنامه خاصی و بدون همراهی هیچ سازی اجرا میشود. این آواز با نام یک خواننده نامدار عجین شده است، طوری که گویی این دو لازم و ملزوم یکدیگرند: با نام عثمان هورامی.
عثمان هورامی و سیاچَمانه
نامش تقریبأ برای تمام مردم کردستان و حتی برخی از دوستدارانِ ویژه موسیقی و هنر در سراسر ایران آشنا است. عثمان هورامی. او «سیاچمانه»خوانی یکهتاز بوده که کمتر کسی در هنر سیاچمانه توانسته خود را رقیبِ او فرض کند.
عثمان هورامی، این گنجینه صدا و آوازِ موسیقی کُردی، در روستای مرزی «کهیمنه» شهر پاوه در سال ۱۳۱۴ متولد شد. این روستا در جریان جنگ هشت ساله ایران و عراق، خالی از سکنه شد و مردمش آواره شهرها و روستاهای دیگری شدند که به نسبت امنیت بیشتری در برابر توپ و تانکها و شیمیایی دو طرفِ نزاع داشتند.
خانواده عثمان از جمله خوشصداترینها بودند. مادرش، صدای دلنشینی داشت و حتی چندین آواز را با پسرش، همخوانی کرده است. پدر و عموهایش هم صدای رسایی داشتند و گوشِ فرزندشان از همان کودکی به آوازِ خاصِ دیارش، عادت کرد و آن را زمزمه کرد. او در میان سیاچمانهخوانهای اصیل پرورش یافت و با ذوق و استعداد و پشتکار خودش توانست استاد این عرصه شود و این سنت موسیقیایی را حفظ کند.
نفَسِ عمیق و تسلط ویژه عثمان هورامی بر فراز و فرودها و تکنیکهای ریز و درشت سیاچمانه، به همراه صدای دلنشین و زیبای او به زودی نام و آوازهاش را به روستاها و دیگر شهرهای کردستانِ عراق و ایران رساند. او علاوه بر تبحر در سیاچمانه، در بازخوانی ترانههای فولکلورِ شاد (چپله) هم مهارت خاصی داشت و همین باعث شد تا از آن پس، عروسیهای شهرها و روستاهای اطراف را تنها با حضور او برگزار کنند. افراد دیگری هم به عنوان دوست و همکارش از همان روستای کهیمنه و اطراف با او به هنرنمایی میپرداختند: حسین کهیمنهیی، جمیل نوسودی، مولود هورامی، صباح هورامی، حسن خاور و بخشه هورامی، از جمله سرشناسترین افرادی بودند که تجربهی آواز خواندن با عثمان هورامی را داشتهاند و نوار کاستهایی با او ضبط کردهاند.
اولین تجربهها
عثمان هورامی، اولین آهنگهایش را به شکل رسمی در حوالی سال ۱۹۶۵ میلادی و در رادیوهای کرمانشاه و بغداد ضبط و منتشر کرد. بعد از این بود که برای حضور و آواز خوانی در مجلسهای مختلف در شهرهای سنندج، کرکوک، مریوان، سقز، حلبچه و غیره دعوت شد و به شهرت رسید. او پس از کشتار موسوم به «انفال» در حلبچه توسط حزب بعث عراق و صدام حسین، در ۲۶ اسفند ۱۳۶۶ خورشیدی، چندین آواز محزون را که بیشتر شبیه به مصیبتنامه بود، خواند و صدای او برای مردم کردستان، به بازتابی از غم و دردِ ناشی از این نسلکُشی تبدیل شد. اما بیشتر کارهای ماندگار او نه در استودیوهای ضبطِ آهنگ و نه در رادیو و با وسایل مدرن ضبط موسیقی، بلکه در مراسم و دورهمیها و عروسیها و با ضبط صوتهای قدیمی بر روی نوار کاست شدهاند. به گفته اطرافیانش، نزدیک به ۱۷۰۰ نوار کاست از او موجود است که هر کدام را با یکی از خوانندگان هورامی ضبط کرده است. خودِ او در مصاحبهای با تلویزیونِ استانی سنندج گفته بود که حتی روزهایی را به یاد دارد که ۵ نوار کاست را تنها در یک روز، ضبط کرده است.
با توجه به این که تمامِ آوازهایش تنها با صدای خود او و بدون همراهی ابزار و ساز خاصی (جز موارد بسیار محدودی که با ضرب و نی و شمشال خوانده است)، خوانده شده، این حقیقتأ در نوعِ خود، یک رکورد محسوب میشود. هر نوار کاست قدیمی، به طور متوسط در هر سمت۴۰ دقیقه گنجایش داشت. یعنی هر نوار کامل، میتوانست ۸۰ دقیقه صدا ضبط کند. به این ترتیب، گنجایش ۵ نوار کاست برابر است با ۴۰۰ دقیقه. به تعبیری دیگر، عثمان هورامی احتمالأ با همراهی یک خواننده دیگر، توانسته است در یک روز بیشتر از ۶ ساعت، آواز بخواند. آن هم بدون این که خللی در صدایش ایجاد شود. اما متأسفانه سالها بعد از آن، مطابق آنچه که خودِ او تعریف میکند، پس از آن که عدهای او را مهمان خوردن یک بستنی کردند، برای همیشه صدایش را از دست داد و دیگر هیچگاه نتوانست سیاچمانه بخواند. آن هم در حالی که هنوز، حرفها برای گفتن داشت.
عثمان هورامی پس از تحمل دهها سال آوارگی و خسارتها و مصیبتهای ناشی از جنگ، سرانجام در شهر مریوان سکنی گزید. از جمله افتخاراتی که تاکنون کسب کرده است عبارتاند از: نشان بلوط طلایی در کردستان، نشان افتخار هنری گلاویژ، نشان شانزدهمین جشنواره آواز ایران، مدال کنگره مشاهیر کُرد. آوازهایی که خوانده است، به مبنایی برای بسیاری از اجراهای موسیقی کُردی بعد از خود تبدیل شده که اغلب با آهنگسازیهای جدید و ابزارهای نوین موسیقی اجرا شدهاند، آن هم بدون این که نامی از او و دوستانش برده شود.
سیاچَمانه
عثمان هورامی را بیشتر از هر چیز، با مهارتش در «سیاچمانه» خواندن شناختهاند، آوای خاصی که مختص هورامان است، آوازی بدون نُتبندی مشخص که به تعبیرِ خودِ سیاچمانهخوانها گلوی هورامی میخواهد.
فرمِ این آواز، دربرگیرنده مجموعهای از صداهای کش و قوسداری است که تحریرهای ریز و درشتی ضمیمه آن میشود و اجرای صحیح آن به قدری دشوار است که بیشتر خوانندههای سیاچمانه، دونفره آن را اجرا میکنند. خواننده اول، مصراع اول یک بیت شعر را با فرم سیاچمانه میخواند و مصراع بعدی را به خواننده دوم واگذار میکند. خواننده دوم باید در حالی که هنوز خواننده اول، مصراع اول را به اتمام نرسانده، با صدای تازه نفس خود، به پیشواز خواننده اول برود و کلمه یا حروف آخرِ کلمه آخر را با او همخوانی کند و سپس مصراع دوم را شروع کند.
محتوای آواز هم به طور معمول، شعرهای فولکلوری است که هر مصراع آن ده هجا و مضمونهای غالب آن، عشق و ستایش طبیعت و غم است. این آواز، اگرچه با لحنهای به نسبت متفاوتی اجرا میشود که تنها به گوشِ طرفداران خاص آن قابل تشخیص است، اما همه آنها فرم مشترکی دارند و دو کلمه آخر بیشتر سیاچمانهها هم اغلب «کنا لیل» یا «آخ لیل» است. کنا، مخفف همان کلمه «کناچه» به معنی دختر است و لیل هم مخفف «لیلی» که میتواند خطاب به هر معشوقهای باشد، حتی اگر نامش هم لیلی نباشد.
روایتها پیرامون چیستی سیاچمانه
در میان اظهار نظرهای غیرمُدَوَن و پراکندهای که درباره سیاچمانه انجام شده، عدهای گفتهاند که زیر و بمهای بسیار طولانی در سیاچمانه، یادآور پَستیها و بلندیهای طولانی کوههای هورامان است و در واقع از آن الهام گرفته است. این دسته، معتقدند که نفَس و توانایی مردم هورامان هم در سیاچمانهخوانی، به دلیل رفت و آمد آنها در کوههای بلند هورامان است و آنها این توانایی را مدیون شیوه زیستشان هستند که آنها را به نفسهای عمیق و حبس آن در سینه عادت داده است. دستهای دیگر، صداهای خاص مردم هورامی را به تغذیه آنها از مواد طبیعی نسبت دادهاند. چنین گزارههایی البته همگی در حد اظهار نظرهای آزموده نشده هستند.
درباره ریشههای تاریخی سیاچمانه هم وضعیت به همین صورت است. عدهای معتقدند نام سیاچمانه از دو واژه سیا یا همان سیاو، به معنی سیاه و چمان یا چمانه، به معنی چشم و چشمها تشکیل شده است. بنابراین سیاچمانه، آوازی است در وصف چشمسیاهانِ زیبای هورامان.
عدهای دیگر «چم» را همان چشمه یا رودخانه معنی کردهاند و میگویند، این آوازی است درباره رودخانههای سیاه و شاید هم مشخصأ آوازی درباره رودِ سیروانِ هورامان. کلمه «سیا» هم در اینجا میتواند نمایانگر اندوه و حزنی باشد که سیاچمانهخوانها به نمایندگی از هورامان و تاریخ آن با خود حمل میکنند.
برخی دیگر، جنبههای آیینی سیاچمانه را برجسته کردهاند و میگویند این آواز در اصل، فرمی بوده که مُغهای زرتشتی با آن، به عبادت میپرداختهاند و در اصل آوازی است مربوط به ستایش اهورا مزدا، خدا در آیین زرتشت، همانطور که خودِ هورامان هم میتواند به معنی سرزمینِ اهورا باشد.
سیاچمانه میتواند دربرگیرنده تمام این روایتها باشد یا نباشد.
آنچه امروزه همچنان از این نوای تاریخی پابرجا مانده، آوازی است که در خود، حاوی عشق، نوعدوستی، طبیعتدوستی و ستایش زندگی است. سیاچمانه اکنون، زبانی است که تاریخ و فرهنگ و زندگی اجتماعی مردم هورامان میتواند از خلال آن، صحبت کند و پیام آن را به دیگر زبانها و فرهنگها برساند. خاصبودگی سیاچمانه میتواند گوش دادن به آن را برای افرادی هم که با زمینهی فرهنگی و تاریخی آن آشنا نیست، تجربهای اصیل در ذائقه موسیقایی باشد.
اگر نوای سیاچمانه را با مفاهیم فنی امروزی موسیقی از نظر بگذرانیم، این نوا، بیشترین نزدیکی را به دانگهای پایهی دستگاه «شور» در موسیقی ایرانی دارد. شاید همین هم باعث شده تا سیاچمانه خصلتی تسلیبخش به خود بگیرد. آن هم برای مردمی که بارها در طول تاریخ، به شکلهای مختلف غارت شدهاند و آواز خواندن، از واکنشهایی بوده که میتوانستهاند در برابر آن از خود نشان دهند.
نظرها
نظری وجود ندارد.