بدن و تاریخ
نسترن بیابانی – بدن برای خود داستانی دارد، از جمله به عنوان موضوعی سیاسی. بدن در ایران همچنان پروژهای ناتمام است که در حال ساخته شدن است. نزاعها بر سر آن همچنان ادامه دارد.
بدن انسان، واسطی میان فرد و دنیای خارج است. احساسات بشر، از طریق آن نمود پیدا میکند. این یعنی بدنمندی نوع انسان. انسان بدون بدن نمیتواند وجود داشته باشد و نمیتواند تنها اندیشه محض باشد. تصور از بدن (body image) یک سازه اجتماعی است که با رضایت خاطر فرد نسبت به بدنش رابطه دارد. چهره، حرکات بدنی و گفتار برای انتقال برخی از معانی و پنهان کردن برخی دیگر مورد استفاده قرار میگیرد. این امر، با وجود اینکه امروزه ممکن است بدیهی جلوه کند، در طول تاریخ به روشهای مختلف و به واسطه نظامهای معنایی فلسفی، مذهبی و غیرمذهبی انکار شده است. با وجود این که روبهرو شدن انسان با بدنش از دیرباز مطرح بوده، اما به عنوان حوزهای بیرون از معرفت تلقی شده است.
در این نوشته به طور فشرده به مفاهیمی اشاره میشود که برای تغییر جایگاه گفتمانی «بدن» مطرح شده است. همچنین تغییرات مربوط به بدن در ارتباط با امر اجتماعی تحلیل خواهد شد. در پایان این این مسئله در ایران با نگاهی ویژه به موضوع کنترل بدن زنان، مورد بحث قرار خواهد گرفت.
دینها و مذهبهای جهانی، با پَست انگاشتن جهان «مادی» و امر دنیایی و جسمانیت که کاملاً مادی و دنیایی است، بدنِ انسان را تنها در حُکمِ کالبدی که حامل روح است، فرض کردهاند. دوگانه سلسلهمراتبی «روح» و «جسم» در دستگاه معنایی دین، همواره روح و معنویت و جهان متافیزیکی را برتر از جهانِ جسم و تعلقات آن معرفی کرده است. از این منظر، بدن انسانی تنها از آن جهت مفید است که بستری برای تحقق روح و کمال و «سعادت» آن جهانی آن است.
این برداشت از بدن در عصر جدید از جهتهای مختلف به چالش کشیده شده، از جمله با پیدایش پدیدهای به نام «مدیریت بدن». «مدیریت بدن» به هر نوع نظارت و دستکاری مستمر ویژگیهای ظاهری و آشکار بدن گفته میشود، دستکاری و نظارتهایی که نمود آن مشخصاً در قالب رویههای آرایشی، رژیمهای غذایی و عملهای جراحی زیبایی قابل مشاهده است.
در این نوشته به طور فشرده به مفاهیمی اشاره میشود که برای این تغییر جایگاه گفتمانی «بدن» مطرح شده است. همچنین تغییرات مربوط به بدن در ارتباط با امر اجتماعی تحلیل خواهد شد. در پایان این این مسئله در ایران با نگاهی ویژه به موضوع کنترل بدن زنان، مورد بحث قرار خواهد گرفت.
بدن و فلسفه نوین
رد پای نگاه خاص برتری معنویت و اندیشه نسبت به بدن را در فلسفه نوین غرب نیز میتوان مشاهده کرد. شاخص رنه دکارت است که با پیش کشیدن «من میاندیشم، پس هستم» در وهله اول دوگانه جسم و روح را پذیرفت و در مرحله بعد، برتری جهان معنا و اندیشه را بر جهان مادی و بدن را.
اما همگام با مصرفی شدن شیوه زیست و گسترش شهرنشینی مدرن و گمنامی هرچه بیشتر افراد در کلانشهرها و سایر تغییرات هویتی و اجتماعی، کمکم بدن و مدیریت بدن به عنوان موضوعی برای تأمل و نظریهپردازی مطرح شد. بدن برای نخستین بار به خودیخود، به موضوعی درخور برای فکر کردن تبدیل شد.
با کاهش اقتدار اخلاقیات دینی و کاهش اعتماد به روایتهای کلان مذهبی و سیاسی در عصر مدرن، بدن فرصت محقق ساختن هویت شخصی و خودبازاندیشانه را یافت. این بار بدن به عنوان واقعیتی زیستی مورد توجه قرار گرفت.
مدرنیته با اِعمال کنترل بر بدنها زمینه علاقهمندی افراد به بدن و مسائل آن را ایجاد کرد و زمینه نوعی بحران در معنای بدن را فراهم کرد. از نیمه دوم قرن بیستم و پس از تغییرات بعد از جنگ دوم جهانی، زیر تأثیر عوامل جمعیتشناختی همچون سالمندی که باعث برجسته شدن ماهیت متغیر بدن شد و سیاسی شدن بدن، رشد فرهنگ مصرفی و تکنولوژیهای جدید، چرخشی مهم در نوع رویارویی با بدن شکل گرفت. رشد کلانشهرها و گسترش پدیده جدید «گمنامی» عملأ باعث بصری شدن نمادهای منزلت و هویت شد و بدن را به محل تجمع ارزشها تبدیل کرد. گمنامی، پدیدهای بود که محصول شهری شدن جامعه و ناپیدا شدن هویتها بود. این را نخستین بار فیلسوف دگراندیش فرانسوی، میشل فوکو در قالب مجموعهای از مفاهیم، صورتبندی کرد.
عقلانیسازی بدن
فوکو تشخیص داد که در جامعههای جدید اروپا، پیوند رژیم غذایی و علوم تغذیهای موجب نوعی عقلانیسازی بدن شده است که درصدد است منطق «عقلانیت» مدرنیته را وارد بدنها کند. طی این مجموعه تغییرات، بدن پدیدهای عمیقأ جنسیتی فرض شد که باید متناسب با کارایی وجوه نظامهای اجتماعی جدید سازماندهی شود. فوکو برای نخستین بار، بدن و مواجه با آن را به مثابه امری سیاسی تحلیل کرد. از نظر او بدن ابژه قدرت است و مدیریت آن به انضباط بدنی مربوط است که دولتها روی آن اعمال میکنند.
انضباط مجموعه کنترلهایی است که نظامهای سیاسی به شکل جمعی و فردی روی بدنها اعمال میکنند، مثل کنترلهایی که در نهادهای نظامی و مدرسهها و نهادهای مذهبی روی بدن برقرار میشود. قدرت، بدن را ترسیم میکند و به منزله معنایی تکثیردهنده به کار میگیرد.
میشل فوکو همچنین با روش خاص خود یعنی «تبارشناسی»، داستان کنترل بدن را در تاریخ غرب پی میگیرد و نتیجه میگیرد که در ابتدا تکنیکها و انضباط بدنی در طبقاتی شکل گرفت که از لحاظ اقتصادی ممتاز بودند و از لحاظ سیاسی حاکم. همچنین نخستین توجهها به بدن و سکسوالیته در خانواده بورژوایی اروپایی شکل گرفت. این توجه به بدن به منظور متفاوت نگه داشتن بدن و سکسوالیته طبقه بالا از سایر طبقات پایینی جامعه بود. اما به زودی توجه به بدن و مدیریت آن در سایه گسترش رسانهها به طبقات پایینتر هم کشیده شد و باعث شد تا طبقات ممتاز، در نبردی دائمی برای به دست آوردن «تمایز» به سر ببرند. صنعت «مُد» زاده چنین تغییر تاریخی بود و به نوعی پاسخی به همین نیاز بود.
قبل از فوکو، منتقد ادبی روس، میخائیل باختین هم روی موضوع بدن و ارتباط آن با نظام اجتماعی و سیاسی حاکم نظریهپردازی کرده بود. به باور او، فرهنگ جدی پیشامدرن روسی عصر تزارها که آمیزهای از مسیحیت ارتدوکس و فرهنگ فئودالی بود، در تقابل با فرهنگ کمیک و شوخطبعانه مردمی است که خصلتی کارناوالی دارد و در دل جریانات زندگی روزمره قرار دارد. او که دلبسته کارناول بود، بدنهای «گروتسک» و ناموزونی را که در کارناوالها موجب خنده و شادی جمعی میشدند میستود. باختین سعی داشت در مقابله با اخمِ قدرتهای زمان خود که سلسله تزار و مسیحیت بودند، «سودای خنده» خیابانها را پیش بکشد و چندآوایی را در مقابل تکصدایی قدرت قرار دهد.
پیدایش مدیریت بدن
اما توجه به بدن یا همان پیدایش «مدیریت بدن» زمینههای دیگری هم داشت. رشد شبکههای حمل و نقل و گسترش ابزارهای الکترونیک در ارتباط جهانی موجبات پیدایش نوعی فرهنگ جهانی را فراهم آورد که باعث تسلط بدنها و لباسهایی خاص شد.
همگام با پیشرفتهای سریع تکنولوژیک، انسان عصر جدید، پدیدهای جدید به نام «اوقات فراغت» را پیش روی خود یافت. این زمان فراغت از کار هم معمولأ صرف چیزی جز مصرف نمیشود. بنابراین اشتها و امیال انسان انسان پیچیدهتر و ظریفتر میشود به طوری که به ضروریات و نیازهای پایهای زندگی محدود نمیشود، بلکه بالعکس، بر امور غیرضروری زندگی متمرکز میگردد.
یکی از این قلمروهای به ظاهر غیرضروری، بدن است. بدنی که اگرچه از زمانی که انسانهای غارنشین آن را رنگ میکردند مورد توجه بوده، اما هیچگاه در حد و اندازه روزگار ما مهم نبوده است. نوربرت الیاس، توجه هرچه بیشتر به بدن و گسترش کنترل خودخواسته آن را زیر نام بخشی از پروژه گستردهتر مدرنیته، یعنی «متمدن شدن» طبقهبندی میکند. طی چنین فرایندی اعمالی همچون انگشت فرو کردن در بینی، بیرون ریختن آب دهان و امثال آن زشت تلقی میشود و نوعی بیتربیتی به شمار میآید − چیزهایی که تا پیش از آن، غیر اجتماعی و غیرمتمدنانه محسوب نمیشدند. همچنین آداب غذا خوردن جدید همچون بستن دستمال و استفاده از چنگال و قاشق و صحبت نکردن هنگام غذا خوردن هم بخشی از همین فرایند متمدن شدن بود که مستلزم کنترل بر بدن و غلبه بر جنبههای زیستی آن بود.
بر این قرار بدن به محلی مورد مناقشه در کشاکش میان جامعه و جنبه زیستی آن بدل شد. پیدایش مدیریت بدن، آن را از یک امر زیستی صرف به ستیزی اجتماعی و گفتمانی تبدیل کرد. بدن به «سرمایهای نمادین» تبدیل شد که افراد در تعاملات روزانهشان سعی میکنند همواره آن را کنترل کنند و صرفاً آن بخشی را در سپهر اجتماعی به نمایش بگذارند که مورد پذیرش دیگران باشد. مصرف بدن به عنوان شکلی از ارتباط غیرکلامی که کنشگر توسط آن خصوصیاتی از قبیل شغل، طبقه اجتماعی، ثروت و دارایی و وابستگیهای گروهی خود را نشان میدهد در جامعه شهریشده امری کاملأ مرسوم است.
مسئلهمند شدن بدن در ایران
بدن، به ویژه بدن زنانه در تاریخ معاصر ایران، همواره از سوی قدرتهای وقت امری تلقی شده که باید دستکاری و کنترل شود. از دوران پدید آمدن قانون کشف حجاب رضاشاهی تا برآمدن گشت ارشادها و اجباری شدن حجاب اسلامی در عصر جمهوری اسلامی. البته کنترل بدن و پوشش آن در ایران محدود به زنان نبوده است. اجباری شدن کلاه پهلوی در عصر پهلویها و ممنوعیت کراوات در مکانهای رسمی در دوران جمهوری اسلامی هم نمونههایی از میل به کنترل بدن مردانه بوده است. اما فشار هرچه بیشتر برای کنترل بدن در ایران اغلب، روی زنان و بدن زنانه بوده است. چرا که علاوه بر ساحَت رسمی قدرت، سایر نهادهای اجتماعی از جمله خانواده و سنتها هم برای کنترل بدن زنان، با قدرت همدست بودهاند. به ویژه از زمانی که قانون ولایی حاکمیت اسلامی فرصت اجرا شدن یافت.
به دنبال تثبیت پایههای قدرت پس از انقلاب ۱۳۵۷، قانون حجاب اجباری زنان تصویب شد و برای نخستین بار پارچهای به نام «مقنعه» روی سرها افتاد، گره روسریها و شالها تندتر شد و مانتوهای بلند مرسوم شدند. اعضای بدن زنان یکی یکی پوشانده شدند و دستها و صورت، تنها نقاطی اعلام شدند که جواز نمایش در عرصه عمومی را دارند. از همان ابتدا مخالفتها با این قانون شروع شد. اما اجماعی نسبی که میان بخشهای مختلف جامعه و جمهوری اسلامی وجود داشت، مانع از شنیده شدن آن صدا شد. صدایی که اکنون پس از ۴۰ سال این بار در شرایطی متفاوت، واضحتر شنیده میشود. مانتوها بالاتر آمدهاند، روسریها به عقب رانده شده و بعضأ حتی برداشته شدهاند و پاها و سر و گردنها را هم در خیابانها میتوان مشاهد کرد، اما نه به آن شکلی که در کشورهای دیگر وجود دارد.
محدودیتهای حجاب، عملأ جا را برای نوع جدیدی از نمایش باز کردند. انسانها به دلیل خصلت اجتماعی زندگیشان در هر شرایطی نیازمند دیده شدن هستند. زمانی که حجاب اجباری فرصت تحقق این نیاز را از زنان گرفت، آنها به صورت فردی تصمیم گرفتند که راه دیگری برای دیده شدن انتخاب کنند که آنها را رویاروی نیروهای سرکوب قرار ندهد − تصمیمهایی فردی که حاصل جمع آنها یک حرکت جمعی شد. زنان به زودی تمرکز را روی چهرههایشان بردند. یعنی تنها عضوی از بدنشان که مجاز بودند به طور واضح آن را نمایش دهند. چهره برای زنان، بیش از هر عضو دیگری برجسته شد و به عرصهای برای هویتسازی بدل شد. نتیجه این تمرکز روی چهره، به زودی آشکار شد. ایران به بازاری بسیار پر رونق برای فروش لوازم آرایشی تبدیل شد. هر کِرِم و پودری میتوانست در ایران مصرف شود.
توجه بیش از به چهره، به مصرف لوازم آرایشی هم محدود نماند. در چند دهه پس از انقلاب، ایران رتبه اول جراحیهای بینی در جهان را به خود اختصاص داد. (منبع) در ایران سالانه بیش از ۸۰هزار جراحی بینی انجام میشود، جراحیهایی که طبق ارزیابی پزشکان راینولوژی، ۶۰درصد متقاضیان آنها از نظر علمی و زیباییشناسی نیازی به آن ندارند. اما به هر ترتیب انجام اینگونه جراحیها و جراحیهای مشابه همچون کاشت مو، تزریق چربی و جراحیهای سینه و شکم اکنون در ایران در حال نهادینه شدن به عنوان یک سبک زندگی است.
بدن در ایران همچنان پروژهای ناتمام است که در حال ساخته شدن است. نزاعها بر سر آن همچنان ادامه دارد. حاکمیت میداند که پروژه اخلاقسازی اسلامیاش به طور کلی و به طور خاص اخلاقسازی در مورد بدن شکست خورده است. دست به دست شدن عکسها و تصاویر نیمهبرهنه بازیگران و مجریهای تلویزیونی که مجبور میشوند پشت دوربینها مطابق استاندارد انضباطهای بدنی حاکمیت ظاهر شوند، به خوبی نشان میدهد که دیگر حتی سلبریتیهای حکومتی هم نمیتوانند همیشه و همه جا «اسلامی» ظاهر شوند و از طرف دیگر، اشتیاق بخش بزرگی از جامعه را به نادیده گرفتن قوانین مربوط به بدن یا تماشای تخطی و دهنکجی به آنها را نشان میدهد.
نظرها
آرمان
موضوع بسیار خوبی است. امیدوارم نویسنده یا نویسندگان دیگری که در این مساله نخقیق کرده اند این مساله را عمیق تر بشکافند
آرمان
از متن:از نظر دین"بدن انسانی تنها از آن جهت مفید است که بستری برای تحقق روح و کمال و «سعادت» آن جهانی آن است." در فرهنگ ما بدن انگار منشاء و منبع پلیدی ها است که همیشه باید پوشیده باشد. هر نوع لذت جوئی جسمی گوئی امری است پلید و مادی. با چنین بینشی نمایش بدن نه ستایش زیبائی که گناهی است کبیره به خصوص اگر بدن زن باشد. پس رقص سامبا هم در چنین فرهنگی به وجود نمی اید.