ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

• دیدگاه

اسلاوُی ژیژک: درباره جنبش #من‌هم

این ترجمه گفتاری انتقادی از اسلاوُی ژیژک، فیلسوف و روانکاو و منتقد فرهنگی، درباره جنبش #MeToo است. اکنون که بحث درباره این جنبش در رسانه‌های ایرانی بالا گرفته است، توجه به دیدگاه‌های گوناگون برای تعمیق نظری اهمیت دارد.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

هرچند ما باید از جنبش "#من‌هم" (#MeToo) حمایت کنیم و آن را رخدادی شگرف بدانیم ([با نظر به اینکه] مدل اساسی ارتباط بین جنسیت‌ها که شاید خیلی پیش تر از پیدایش طبقات اجتماعی در جوامع قبیله‌ای وجود داشته و مربوط بوده به نقش سلطه گرانه مردان، و امروزه به تدریج درحال از بین رفتن است) اما باید دانست که امروز چیز دیگری که به طور ریشه‌ای متفاوت است، در حال ظهور است.

به همین خاطر ما باید روی این موضوع مکث پُروسواسی از خود نشان دهیم، و مثل دیگر موارد در برابر جنبش "من‌هم" نیز دید انتقادی داشته باشیم. این از اهمیت زیادی برخوردار است.
"من‌هم" در واقع ده سال پیش از سوی زنان سیاه پوست شروع شد. و حتی این اصطلاح هم پیشنهاد آنان بود. همان زنان امروز دوباره صدای معترضانه‌شان را بلند کرده‌اند و می‌گویند: "من‌هم" دیگر آن چیزی نیست که قبلا بود. صدای ما کاری با صدای رز مک گاون و دیگر ستارگان هالیوود ندارد که چون کار و حرفه شان خوب پیش نرفته، شروع به اعتراض کرده‌اند. نه، این جنبش در زمان خود واقعا یک حرکت عمیق اجتماعی زنان بود؛ برای اولین بار زنان سیاه پوست اعتراض کردند و رنج زندگی روزانه و استثمار روزانه شان را به کوچه و خیابان انتقال دادند.

وقتی اخیرا "من‌هم" شروع شد، سرکردگانش طبقه متوسط بالا بودند، و یک مرتبه دیدیم که جنبه طبقاتی جنبش، در معنای سیاهان استثمار شده و زنان طبقه کارگر و توده‌ای بودن این حرکت همه ناپدید شد. بنابراین وقتی آدم‌هایی نظیر جوردن پترسن "من‌هم" را با انگ «مارکسیسم فرهنگی» رد می‌کنند، من باید بگویم دقیقا برعکس: مسئله‌ی "من‌هم" آن طور که برخی گمان می‌کنند، این نیست که بیش از اندازه رادیکال است؛ نه، این حرکت در واقع مثل یک ماسک است بر چهره واقعیت که با شکل و شمایلی که امروز به خود گرفته است، به راستی ربط و پیوندی با مشکلات واقعی اجتماعی نظیر فقر، استثمار روزانه و از این قبیل ندارد. این برای من به طور عمومی مسئله‌ای است مانند «نزاکت سیاسی»؛ مربوط است به شیوه مؤدبانه حرف زدن، و خوب رفتار کردن و از این قبیل. و کاری به ریشه‌های واقعی اقتصادی بحران ندارد. 

پیام جنبش «من‌هم» برای مردان باید چیزی مثل این باشد: شما گمان می‌کنید بر ما حکمروایی می‌کنید اما این طوری شما خوشبخت نمی‌شوید.

ریشه مسئله

باید دید مسئله از کجا ریشه می‌گیرد: نه فقط "من‌هم"، بل ریشه‌های وسواس‌های درست سیاسی روی نژادپرستی، سکسیسم، و از این قبیل...

بیایید رک و صادقانه برخورد کنیم: هرچند داعیان جنبش مدام از رواداری حرف می‌زنند، اما مرادشان افشای ترس از همسایه است. منظورم از همسایه یک عرب، یهودی یا سیاه پوست نیست؛ منظورم هر کسی است که در نزدیکی‌تان است. چیزی بسیار خشونتبار در نزدیکی‌های افراطی هست. جمله معروف سارتر را به یاد بیاوریم: «جهنم، دیگری است.» سارتر می‌گفت: یادبگیریم دیگری را در فاصله مناسب از خود قرار دهیم. هرکاری شما می‌کنید اعم از سیگار کشیدن، لاس زدن، هرچه - این به صورت یک تخطی و تجاوز دیده می‌شود. پس همه‌ی منطق نهفته در "من‌هم" افراطی یا "نزاکت سیاسی"، برآمده از یک فردگرایی خودشیفته است. طرف می‌گوید من خواهان آرامش خودم هستم، بقیه از من دوری کنند. 

سکس و قدرت

از همین رو، هرچند آنان به روی خود نمی‌آورند، من همیشه ادعا کرده ام هدف نهانی "من‌هم" یا به خصوص "نزاکت سیاسی"، طبقه کارگر است، زیرا آنان‌اند که ممکن است حرف‌های رکیک بزنند یا رفتاری مبتذل داشته باشند؛ مثلا علاقه به اظهارات جنسی به زنان و از این قبیل. و این در نظر من بزرگ‌ترین وجهه محکومیت "من‌هم" است.

اسکاروایلد گفته، نه، نوشته است که: «همه چیز در زندگی درباره سکس است، جز خود سکس؛ سکس درباره قدرت است.» و این امروز درست همان چیزی است که در "من‌هم" شاهدش هستیم.

مدام دارند درباره سکس حرف می‌زنند، اما براستی منظورشان سکس نیست. برای آنان سکس تنها از منشور قدرت قابل رؤیت است. سکس تنها وسیله‌ای است برای قدرت، و قدرت به بدترین شکلش. چرا؟ زیرا حتی اگر آنان در شکایت خود از حاکمیت و استثمار مردان حق داشته باشند، بسیار واضح است شکایت‌شان برای این نیست که کمکی به مردم کرده باشند. شکایت‌شان به منظور عرض اندام است؛ به منظور استفاده از قربانی بودن خود به مثابه منبعی برای قدرت خودشان.

آنان خواهان قدرت‌اند؛ و مسئله اسفبار همین جاست که امروز در بسیاری از جوامع غربی به خصوص آمریکا یکی از راه‌های رسیدن به قدرت در روابط اجتماعی این است که خود را به صورت قربانی جا بزنید. اگر قربانی باشید، کسی جرأت نمی‌کند به شما دست‌اندازی کند. و حال اگر کسی بیاید با این مدعی قربانی بودن مخالفتی کند، از قبل متهم می‌شود که با قربانی بدرفتاری کرده است و از این قبیل چیزها. بنابراین من بر این هستم که "من‌هم" خیلی آلودگی پیدا کرده است، به خصوص با این واقعیت خشن زندگی آکادمیک امریکایی، زندگی در حلقه‌های روزنامه‌نگاری، و حلقه‌های قشرهای روشنفکری که تمامش درباره قدرت و منصب‌های حرفه‌ای است... این ادعا که شما قربانی هستید به سادگی یکی از راه‌های تصریح قدرت شما می‌شود.

به نظر من ما باید رویکرد تازه‌ای اتخاذ کنیم. 

تحقیر شده در بیرون، تحقیرکننده در خانه

کافی نیست که فقط از مردان انتقاد کنیم که چرا از زنان سوءاستفاده کرده‌اند. مردان عادی به خاطر استرس کار و حرفه شان امروز نیز تحت فشارند. واضح است وقتی مردان در برابر زنان دست به خشونت می‌زنند، اگر از نزدیک نگاه کنید، در واقع حالت عنینی [Impotence] خود را به نمایش می‌گذارند.

مردان در محیط کار از سوی رئیس خود و مردان دیگر تحقیر می‌شوند و تنها کسی که باقی می‌ماند تا خشم فروخورده شان را برسرش بیرون بریزند، زنان‌اند. پس تغییر باید از این جا شروع شود.

"من‌هم" به مردان − به جز این که آنان را وادار کند خود را مقصر بدانند − یک نقش مثبت روشن ارایه نمی‌کند. پیام "من‌هم" برای مردان باید چیزی مثل این باشد: شما گمان می‌کنید بر ما حکمروایی می‌کنید اما این طوری شما خوشبخت نمی‌شوید.

"من‌هم" باید برای مردان یک دید مثبت جدید ارایه کند: اگر شما بر ما فشار مردسالارانه وارد کنید، شما هم از حق خوشبختی محروم می‌شوید. 

اما ما امروز از این نقطه دوریم. شما می‌توانید در "من‌هم" این را حس کنید: یک فشار عظیم برای انتقام گیری. این صدای خشم است؛ خشم و انتقام. و این همیشه چیز بدی است. 

علیه پافشاری بر هویت قربانی

لنین همیشه از این آگاه بود که مسئله انقلاب تنها گرفتن انتقام از سرمایه دار نیست. او به وضوح گفت: اگر ما سرمایه داری داریم که سازمان دهنده خوبی است، باید از او استفاده کنیم؛ باید به او وظیفه‌ای دیگر بسپاریم. 

جنبش «من‌هم» باید برای مردان یک دید مثبت جدید ارایه کند: اگر شما بر ما فشار مردسالارانه وارد کنید، شما هم از حق خوشبختی محروم می‌شوید.

در "من‌هم" اما شاهد بودیم که چگونه رشته‌ای از صداهای حق به جانب، اندوهگین و اعتراض آمیز به راه انداخته شد؛ آن هم از سوی فردگرایی لیبرال بورژوایی. به همین دلایل چیز درستی از این حرکت حاصل نمی‌شود. من حتی شک دارم که افراد با "نزاکت سیاسی" درصدد باشند واقعا این مسئله را حل کنند، زیرا اگر مسئله بخواهد حل شود، اول آنان باید به طور ریشه‌ای تغییر کنند.

 من می‌بینم که چگونه این معترضان، کل هویت شان بر مبنای همین قربانی اعلام کردن خود و اتهام وارد کردن به دیگران شکل می‌گیرد. اگر این را از آنان بگیرید، در یک معنا هیچکس می‌شوند. و این چیزی است که روانکاوی به ما می‌آموزاند. وقتی کسی شکایت می‌کند، همیشه حواس تان جمع باشد و سعی کنید بفهمید چه نوع لذت‌های دیگری، ارضاهای دیگری این عمل شکایت برایش به همراه می‌آورد. همه ما وقتی شکایت می‌کنیم، تقریبا همیشه به نوعی انحرافی محظوظ می‌شویم. 

سخن آخر

بنابراین "من‌هم" از سویی نشان می‌دهد که هنوز مشکلاتی اساسی داریم، و این جنبش، حرکت بزرگی است، و از سوی دیگر، این جنبش به طور رادیکال از نظر ایدئولوژیک به انحراف کشانده شده و تبدیل به ایدئولوژی فردگرایانه کاپیتالیستی شده است. 

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • فریدا آفاری

    ژیژک با این حمله بی شرمانه به جنبش من هم، در واقع زن ستیزی خود را آشکار کرده است. . لطفا رجوع کنید به این مقاله در مورد ویژگی های جنبش من هم در ایران و اهمیت ایده های تارانا برک ، یک زن آمریکایی سیاهپوست که این جنبش را آغاز کرد. https://www.radiozamaneh.com/543556/

  • Naser

    در این گذرگاه جهنمی ایکه بشر باعث بوجود آوردنش هس یک سئوال ذهنه مرا مشکل کرده که اینهمه نفرت از همدیگر و به هر قیمتی که شده بشر برای خودخواهی و مظلوم‌نمایی خود که تعدادی به جان هم افتادن تا پروپاگاندای برای خود دستپا کنن و قافل از اینکه کرامت انسانی که دارند به نیستی می‌کشانند به کجا می‌انجامد؟مگر ما نیستیم که در این کره‌ای خاکی از همدیگر تقدوس گرای می‌سازیم مگر ما و همعه ما باعث به وجود آورنده خشم،نفرت،خودخواهی،نیستیم؟و کلام آخر حقوق بشر و حقی که بشر بخواد به هم نسل خود بده ویا برای گرفتن حق از یه سیستمی که بوجود آوردنش همان بشر هس با چه مییاری می‌توان ستود و آیا فلسفه و علم به هر نوعش که زاده فکری بشر هس توانای هل مشکلات این کره‌ای زمین را دارد ؟ تا الان که نتوانسته و از این به بعد هم نمی‌تواند چون دنبال منفعتی خیشیم قافیل از همنوع دیگر و هر بشر انسان شود و هوسهای شریر خودبرتربینی و نعفجوی به هر قیمتی از خود دور کند و بداند ارزش در وجود انسان هس که کرامت دارد و یا غیر این هیچ نیس و به خاک رفتن هس. بلکه این کره‌ای خاکی زمین شود که بشود زنده گانی کرد.

  • نزهت سراج

    خانم فریدا آفاری گرامی درود برشما، از آنجایی که همواره نوشته‌های شما را می‌خوانم و کمابیش سمت و سوی فکری شما را می‌شناسم، از اظهار نظر تند شما نسبت به مصاحبه اخیر اسلاوی ژیژک درباره جنبش Me too شگفت‌زده شدم و دوباره مقاله شما زیر عنوان "ویژگی‌های «جنبش من نیز در ایران» و آنچه که می تواند از فمینیسم مدافع الغای نظام زندان در آمریکا بیاموزد" را خواندم . شما نیز در مقاله‌تان براهمیت جهت‌گیری اجتماعی و حتی همسویی جنبش " من هم" با جنبش کارگری تآکید کرده‌اید. شما در نتیجه‌گیری پایانی مقاله خودتان نوشته‌اید، " اگرچه جنبش کارگری در ایران شامل زنان بسیاری از جمله معلمان و پرستاران است، مبارزه علیه خشونت جنسیتی و جنسی هنوز وارد گفتگوی عمومی جنبش کارگری نشده است. این جدایی، هم به جنبش کارگری صدمه می زند و هم به جنبش مدافع رهایی زن. آیا امکان دارد که فعالان کارگری و زنانی که علیه خشونت جنسی مبارزه می کنند، دست به دست هم دهند تا از حق خودمختاری زنان حمایت کرده و جنبش را به پیش ببرند؟" https://www.radiozamaneh.com/543556/ همچنین شما در مقاله‌تان به تارانا برک پیشتاز جنبش " من هم" استناد کرده‌اید: " برک در مصاحبه ای در سال ۲۰۱۷ تاکید کرده که هدف و چشم انداز او در بنا نهادن کارزار من نیز این بوده که گفتگو را فراتر از سطح شاکی و متهم برده و به چالش کشیدن و ریشه کن کردن بنیادهای ساختاری قدرت و امتیاز در جامعه را مطرح کند. او از تمرکز بر زنان رنگین پوست، تراجنسیتی ها، و افرادی با ناتوانی های جسمانی آغاز کرده که بیشترین میزان خشونت جنسی را در آمریکا تجربه می کنند. دلمشغولی او همانا “تغییرات اساسی و ساختاری” و عدالت تحول محور بوده چون «بسیاری از متجاوزین خود بازماندگان خشونت جنسی اند، خصوصا سوء استفاده جنسی از کودکان. و این بسیاری از مسائل را پیچیده تر می کند. ما باید درک روشن تری از عدالت بیابیم وهمچنین آنچه که مردم برای انسان تمام و کمال شدن به آن نیاز دارند. و اگر قصدمان درمان جامعه است، باید هم متجاوزین و هم قربانیان را درمان کنیم. در غیر این صورت با یک دور باطل روبروییم.» جودیت باتلردر مصاحبه‌ای با روزنامه نیویورک تایمز دقیقا همین نگرانی را از کاراکترافراطی فردگرایانه در "جنبش من هم" https://www.radiozamaneh.com/456169 مطرح کرده است و با مقایسه جنبشی که زیر عنوان «یک زن کمتر هم نه! " از آرژانتین شروع و در آمریکای لاتین گسترش یافت، بر ضعف جنبه اجتماعی و عمومی جنبش Me too تآکید کرده است. باتلر در این مصاحبه می‌گوید، " تفاوت مهم و کلیدی جنبشی مثل «یک زن کمتر هم نه!» با جنبش «من هم» این است که براساس یک تعریف محدود از «هویت فردی» بنا نشده است. بلکه جمعی است و براساس همکاری قدرت‌‌مند گروه‌های گوناگون زنان است که از همه دفاع می‌کند: از ترنس‌سکشوال‌ها، زنان کارگر، زنان مذهبی اهل کلیسا، زنان اتحادیه‌ها و … زنانی که شاید هیچ ارتباطی با فضای دانشگاهی و نخبه‌گرای فمینیستی نداشته باشند. باتلر توضیح می‌دهد که جنبش عظیم و متنوع «یک زن کمتر هم نه!» از هر کسی که خود را زن می‌داند، فارغ از ویژگی‌های ظاهری یا این‌که از چه خاستگاه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی یا اجتماعی آمده باشد دفاع می‌کند و برای حق حیات و امنیت آن‌ها می‌جنگد. خانم آفاری عزیز، به نظر من شما نه تنها با اسلاوی ژیژک در ارزیابی درباره جنبش " من هم" اختلاف نظری ندارید، بلکه خواسته‌های رادیکال‌تری برای ارتقا این جنبش بیان کرده‌اید. اسلاوی ژیژک هم حمایت از این جنبش را ضروری می‌داند و بر فقدان ابعاد اجتماعی وطبقاتی آن تآکید کرده است. نظرات شما، تارانا برک، جودیت باتلر و ژیژک در ارزیابی از جنبش " من هم" دقیقا دارای پایه‌ها و چشم‌اندازهای مشترکی هستند. با احترام نزهت سراج

  • هوشنگ

    پرسشی که برای من در مورد استاد ژیژک مطرح است, این می باشد که چگونه این حضرت در مورد همه چیز زیر آفتاب نظر انتقادی دارد, اما وقتی به دفاع از حقوق پناهجویان در اروپا میشود و باید حمله های نژاد پرستانه علیه پناهجویان در اروپا را محکوم کرد, ایشان هیچ صحبتی نمی کند!؟ آن مثال از لنین هم بیشتر مشکل آفرین است تا مشکل گشا؛ لنین در مورد تایلوریسم توهمات بسیار خطرناکی داشت. هدف انقلاب انتقام از سرمایه نیست. اما با توهمات در مورد فرایند کار سرمایه داری هم نمیتوان انقلاب کارگری را پیش برد. چگونه میتوان هنگامی که گروه های بسیار و متنوعی از زنان به شکل های جمعی و کولکتیو در رسانه های عمومی و سپهر عمومی ظاهر میشوند و از تجربیات خود در بارهء آزارها و مزاحمت های جنسی صحبت میکنند, بدان انگ "ایدئولوژی فردگرایانه کاپیتالیستی" زد؟! فردگرایی اساتید فلسفه که همواره زندانی در برج عاج خویش هستند دست کمی از ایدئولوژی فردگرایانه کاپیتالیستی ندارد.

  • فریدا آفاری

    ژیزک در این مصاحبه جنبش من نیز را با اتهام فردگرایی بورژوایی و قدرت طلبی رد کرده. او مانند چپ استالینیست خواسته های مبارزات زنان را به مقوله های اقتصادی محدود می کند. انکار می کند که مبارزه علیه خشونت جنسی یک مبارزه به حق و جهانشمول است که زنان طبقه کارگر را نیز در بر می گیرد. شکی ندارم که اگر تارانا برک این مصاحبه را بشنود، آن را توهینی به خود و مبارزات زنان سیاهپوست آمریکایی تلقی خواهد کرد. ژیژک نمی خواهد بپذیرد که جنبش من نیز در واقع جنسیت گرایی و زن ستیزی را در میان مردان روشنفکر و فرهیخته به چالش کشیده. همچنین لطفا توجه کنید به نقل قولی از بحث نرگس ایمانی، فمینیست سوسیالیست ایرانی که در مقاله ام به آن استناد کرده بودم. https://www.radiozamaneh.com/543556/