پانزدهمین روز دادگاه حمید نوری: «از آن روز به بعد هر روز اعدام میشوم»
پانزدهمین جلسه محاکمه دادیار سابق دستگاه قضائی جمهوری اسلامی به شهادت رمضان فتحی، زندانی سیاسی سابق و از جانبهدربردگان کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ اختصاص داشت. فتحی روایت کرد که حمید نوری را هم در زندان اوین و هم در زندان گوهردشت ملاقات کرده. او گفت در زمان اعدامها یک بار شنیده که گفتهاند: «بقیه را هم بیاورید [برای اعدام]. لشکری داد زد بدن اینها هنوز گرم است و نمیتوانیم از طناب بیاوریمشان پایین.»
محاکمه حمید نوری با نام مستعار حمید عباسی، دادیار سابق قوه قضائیه و شکنجهگر زندان گوهردشت در دهه شصت، به دلیل دست داشتن در کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت و مشخصاً تابستان سال ۱۳۶۷، سهشنبه ۱۹ مرداد / ۱۰ اوت آغاز شد.
دوشنبه ۱۴ سپتامبر/۲۳ شهریور ۱۴۰۰ پانزدهمین جلسه رسیدگی به اتهامات حمید نوری (با نام مستعار عباسی) در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم به شهادت رمضان فتحی، زندانی سیاسی سابق و از جانبهدربردگان کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ به عنوان شاکی و شاهد اختصاص داشت.
این اولین بار است که طی بیش از سه دهه پس از کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، یکی از متهمان به دست داشتن در این جنایت در دادگاه محاکمه میشود.
در این دادگاه ۳۵ شاکی و ۲۵ شاهد که همه از خانوادههای قربانیان کشتار ۶۷ یا جانبهدربردگان هستند، روایتهای خود را تعریف میکنند.
در دادگاه حمید نوری تا به حال ایرج مصداقی، نصرالله مرندی، مهدی برجسته گرمرودی، همایون کاویانی، سیامک نادری و محسن اسحاقی شهادت دادهاند. همه این شاکیان و شاهدان، نوری را به نام حمید عباسی شناسایی کرده و از نقش او در اعدام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ گفتهاند.
محسن اسحاقی اولین کسی است که شهادت داده حمید نوری را خارج از زندان و در جریان سرکوب اعتراضات کوی دانشگاه در سال ۷۸ دیده است، شهادتی که سویه تازهای به پرونده حمید نوری به عنوان یک فرد امنیتی در دستگاههای قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی افزوده است.
شهادت رمضان فتحی
دادگاه با معرفی رمضان فتحی توسط وکیل مشاور او آغاز به کار کرد. رمضان فتحی دو بار در تاریخهای ۱۵ و ۲۵مرداد ۶۷ به راهروی مرگ برده شده، اما هیچوقت در مقابل هیأت مرگ قرار نگرفته است. به گفته وکیل مشاور او، فتحی دچار آسیبهای شدید روانی حاصل از عملکرد حمید نوری شده است. این آسیبها باعث شده که فتحی نتواند کار کند و زودتر از موعد بازنشسته شود.
با پایان صحبتهای وکیل مشاور رمضان فتحی، رئیس دادگاه به فتحی توضیح داد که بازجویی از او آغاز و به شکل صوتی و تصویری ضبط میشود. سپس دستیار دادستان صحبتهایش را آغاز کرد و روند بازجویی را برای رمضان فتحی شرح داد. او از فتحی خواست با توجه به اینکه روانشناسش تأکید کرده بازجویی از او نباید طولانی باشد، هر زمان که به استراحت نیاز داشت، اعلام کند.
دادستان سپس با اشاره به صحبتهای وکیل مشاور رمضان فتحی گفت:
«شما سال ۶۰ به اتهام هواداری از مجاهدین در آن زمان بازداشت و پس از ۳ سال حکم زندان به شما ابلاغ شده است. این درست است؟»
رمضان فتحی پاسخ داد:
بله، من را در دو دادگاه به اعدام محکوم کرده بودند که در دادگاه سوم این حکم شکست. قاضی هر سه دادگاه من هم [حسینعلی] نیری بود.
دادستان از فتحی خواست که از زمان حضورش در زندان گوهردشت در آستانه اعدامهای سال ۶۷ بگوید. فتحی توضیح داد که گوهردشت سه سالن معروف یک، ۲ و ۳ داشت و او بیشترین زمان حبساش در گوهردشت را در بند ۲ گذرانده است.
فتحی از جابهجا شدنش در بندها و سالنهای مختلف گفت و تاکید کرد این امر (جابهجا کردن زندانیان) برای زندانبانان امری عادی بود. او گفت حدود یک سال پیش از شروع اعدامها از بند ۲ به بند ۳ منتقل شده است. رمضان فتحی گفت با ایرج مصداقی در دوره اعدامها همبند بوده است.
رمضان فتحی در پاسخ به سوال دادستان گفت که کتابهای ایرج مصداقی و خاطرات او از اعدامهای سال ۶۷ را نخوانده است. سپس دادستان از فتحی خواست که روایت خود را آغاز کند و تأکید کرد آنچه دیده و شنیده را تفکیک کند و اگر از موضوعی مطمئن نیست حتما ذکر کند که مطمئن نیست. رمضان فتحی روایت خود را چنین آغاز کرد که اعدامها فقط به سال ۶۷ محدود نبوده است. او از نقش حمید نوری در اعدامهای سالهای اول دهه ۶۰ در زندان اوین گفت و اظهار داشت نوری را در اتاق اعدام اوین دیده است.
دادستان در اینجا صحبت فتحی را قطع کرد و به او یادآور شد که دادگاه صرفا به اعدامهای سال ۶۷ در زندان گوهردشت میپردازد و امکان، فرصت و وقت پرداختن به موارد پیش از آن را ندارد. دادستان گفت قصدش بیاحترامی یا بیتوجهی نیست و تنها قصد دارد روشن کند که دادگاه به چه موردی میپردازد. رمضان فتحی اما توضیح داد که باید زمینه اعدامها را توضیح دهد و اینکه به خاطر نماز یا ورزش چه بلاهایی سر آنها آمده است. او گفت دستهبندی زندانیان از مدتها پیش از سال ۶۷ آغاز شده بود و زندانیان حبس ابد یا با محکومیتهای بالا از مدتها قبل جدا شده بودند تا در وقت لازم اعدام شوند.
فتحی در ادامه شهادت خود به شکنجه در اتاق گاز اشاره کرد که پیش از این در شهادت شاکیان قبلی هم به آن اشاره شده بود:
«اتاقی کوچک که زندانیان زیادی را وارد آن میکردند و این زندانیان در فشردگی دچار احساس خفگی میشدند.»
فتحی همچنین از تونلی گفت که پاسدارها به سرکردگی عباسی (حمید نوری) درست میکردند و زندانیان با عبور از این تونل مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند و سپس وارد اتاق گاز میشدند. رمضان فتحی در ادامه از بازجوییهای اطلاعاتی زندانیان گفت و به موردی به نام “محمد” اشاره کرد که اکنون در ایران زندگی میکند. فتحی گفت محمد را به بازجویی اطلاعاتی بردند؛ «او خودش برای من تعریف کرد.»
فتحی گفت که این بازجوییها زمینه برای اعدام برخی زندانیان بوده است. در ادامه رئیس دادگاه از رمضان فتحی خواست که به مقطع اعدامهای سال ۶۷ بپردازد. دادستان هم از او خواست که از آغاز مرداد ۶۷ شروع کند. رمضان فتحی گفت از پنجشنبه ۶ مرداد میخواهد حرفهایش را آغاز کند:
«پنجشنبه ۶ مرداد بود که آمدند ۱۰ نفر از بند ما جدا کردند و بردند به دادیاری. مسئول دادیاری در آن زمان آقای عباسی (حمید نوری) بود. او از این افراد سوال و جواب کرده بود گویا. سوالهایی مثل نام، نام خانوادگی، اتهام. این بچهها بچههای شجاعی بودند و اتهامشان را “مجاهدین” گفتند. ما هرچه صبر کردیم اینها را نیاوردند به بند تا ساعت ۱۱ شب. وقتی که آمدند ما پرسیدیم که چه خبر؟ گفتند که سوال و جواب کردهاند و با ارعاب و وحشت برشان گرداندهاند به بند و گفتهاند بروید! میآییم سراغتان. این پنجشنبه ۶ مرداد بود.»
رمضان فتحی در ادامه به روز ۷ مرداد پرداخت و گفت:
«جمعه ظهر بود که آمدند و تلویزیون ما را بردند. هواخوری را هم قطع کردند. یک استرس و فشاری حاکم شد که چه خبر است و چه اتفاقی دارد میافتد؟ ما با هم صحبت میکردیم که این کارها برای چیست تا روز شنبه ۸ مرداد. شنبه اول آمدند و آن ۱۰ نفر را بردند. بعد آمدند و ۲ نفر از متهمهای کرج را بردند. حدود ساعت ۱۱ بود که یکی از آن متهمان کرجی را برگرداندند به بند. من حدسم این است که نگهبانها اشتباه کرده بودند. ما از او پرسیدیم که چه خبر؟ او گفت که هیأت مرگ آمده و جلوی بچهها حکم اعدام و برگه گذاشتهاند برای وصیت. او همچنین گفت که خیلی از بچهها آنجا بودهاند.»
رمضان فتحی در ادامه صحبتهایش به فضای کلی زندان و مکان حسینیه در انتهای بندشان اشاره کرد و اینکه درِ این حسینیه از بند آنان همیشه باز بوده و از آنجا به عنوان جای خواب استفاده میکردند. او گفت از پشت فضای آهنی پنجره سوراخی درست کرده بودند و میدیدند که پاسدارها مشتاقند وارد سوله روبهرو شوند تا ببینند چه خبر است:
«پاسدارها خیلی اشتیاق عجیبی نشان میدادند که بروند داخل آن سوله. شنیده بودم گفته بودند دیدهاند با فرغون طناب میبرند به آنجا. من بعد دیدم [داود] لشکری با یک فرغون دمپایی میآید و فهمیدم که دارند بچهها را اعدام میکنند.»
رمضان فتحی در ادامه به شب شنبه اشاره کرد که با “روحالله” (یکی زندانی اعدام شده) حرف زده است و حدود ساعت ۱۱ که دیگران خواب بودند، با هم رفتند تا از آن سوراخ پنجره ببینند چه خبر است:
«جسدها را بلند میکردند و محکم میانداختند توی ماشین. ما تا ۳۰ جسد شمردیم ….»
فتحی گفت با روحالله قرار گذاشتند که چیزی به بچهها نگویند. او در ادامه روایتش گفت که در یک مورد (تنها در یک مورد) پاسدارها آمدهاند و وسایل “موسی” را با خودشان بردند. به گفته رمضان فتحی در روزهای بعد زندانبانان از جمله حمید عباسی (حمید نوری) آمدند و زندانیان با حکم بالای ۱۰ سال را با خودشان بردند:
«پیش از اینکه این بچهها را ببرند به ما گفته بودند که برویم توی اتاقهای خودمان. بعد که بردندشان، آن تعدادی که زنده مانده بودند را بعدازظهر برگرداندند به بند فرعی روبهروی ما. اینها که برگشتند با مورس با ما تماس گرفتند. ممکن است بگوئید با توجه به فاصله چطور توانستند با مورس تماس بگیرند. با توجه به پایین و بالا بودن، ما بالا بودیم و آنها پایین، از طریق انگشتها و دستهایشان به ما پیام دادند. آنها گفتند که اکثر بچهها اتهامشان را “مجاهدین” گفتهاند و اعدام شدهاند. یکی از این بچهها جزییات پرونده من را میدانست و خبر داد که نیری رئیس است و کمی محافظهکارانه برخورد کن ….»
رمضان فتحی به دادگاه توضیح داد شب دوازدهم که فردایش سیزدهم بود باز دم پنجره رفتند و دیدند که دو خاور جسد میبرند. او گفت که در ادامه باز زندانبانها آمدند و این بار گفتند همه چشمبند بزنند و بیرون بیایند:
«چشمبند به اندازه کافی و برای همه نبود و به همین دلیل بعضی بچهها لنگ بستند به چشمشان. ما را بردند “زیر هشت” و آنجا آمدند تکتک سوال و جواب کردند. لشکری و عباسی و یک نفر دیگر که من حدس میزنم نماینده وزارت اطلاعات بود آمدند از من سوال و جواب کردند: نام، نام خانوادگی، اتهام … متأسفانه من آن لحظه شهامتش را نداشتم که بگویم “مجاهدین”. گفتم هوادار. لشکری گفت هوادار چی؟ گفتم شما خودتان میدانید هوادار چی. چرا از من میپرسید؟ احساس میکنم نماینده اطلاعات لگدی به او زد که گیر نده ….»
رمضان فتحی در ادامه گفت که فردایش آنها را به راهروی مرگ بردند که بسیار شلوغ بوده است:
«خیلی شلوغ بود و کسانی را گروه گروه میبردند به سمت چپ که منتهی به آمفی تئاتر بود (میبردند برای اعدام). آقای عباسی (حمید نوری) آنجا شیرینی پخش میکرد میان خودشان و شعار میداد که “عاشورای مجدد مجاهدین”. حتما الان هم خودش یادش میآید ….»
فتحی به برخی زندانیان و نحوه بردنشان برای اعدام اشاره کرد از جمله کاوه نثاری که بیماری صرع داشت و روی دوش یک زندانی به محل اعدام رفته است. رمضان فتحی در ادامه توضیح داد یک نوبت شنیده است که صدا زدهاند «بقیه را هم بیاورید» و لشکری داد زده که بدن اینها هنوز گرم است و نمیتوانیم از طناب آنها را پایین بیاوریم.
رمضان فتحی در ادامه گفت که آن روز وقت نشد او را نزد هیأت مرگ ببرند و به انفرادی بر گردانده شد. او روز ۲۵ مرداد هم برای ملاقات با هیأت مرگ به راهروی مرگ برده میشود، اما در آن روز هم این اتفاق نمیافتد. فتحی در ادامه به مواردی از شکنجه اشاره میکند از جمله اینکه آنها در مقطعی مجبور بودند در همان ظرفی که زندانیان بیمار در آن مدفوع میکردند (اجازه نمیدادند آنها به توالت بروند)، غذا بخورند.
رمضان فتحی در ادامه به بازگشت “هیأت” به زندان در اوایل شهریور ۶۷ اشاره کرد. او گفت که منتظر بودند تا باز آنان را به “دادگاه” ببرند، اما در آن مقطع هیأت مرگ برای رسیدگی به زندانیان “غیرمذهبی” و مارکسیست به زندان گوهردشت بازگشته بود. او در ادامه روایتش گفت گاهی عباسی (حمید نوری) و دیگران میرفتند و با آنها برخورد میکردند:
«ساعت یک شب میآمدند و میگفتند اتهامت چیست؟ یا لشکری میگفت که فکر نکنید شما جان سالم به در بردهاید ….»
رمضان فتحی به دادگاه گفت که این روند تا بهمن ۶۷ ادامه داشته است. فتحی در پایان روایتش گفت اگرچه او اعدام نشده، اما آرزو میکند که کاش اعدام شده بود، چون از آن زمان به بعد هر روز اعدام میشود.
با پایان روایت رمضان فتحی او در بخش بعدی دادگاه به سوالهای دادستان پاسخ داد. دادستان از او خواست اگر میتواند آن ۱۰ نفر اول که از بند آنها بردند را نام ببرد. او پاسخ داد:
«مسعود کواری، رضا زند، حسین قهرمانی، محمد شمس … و کسانی دیگر که یادم نمیآید.»
فتحی البته تأکید کرد که محمد شمس اعدام نشده چون اتهامش متفاوت بود. او در پاسخ به سوال دادستان که پرسید از کجا میداند این افراد اعدام شدهاند، گفت:
«بازماندهها را برگرداندند به بند. ضمن اینکه من پس از آزادی سر مزار برخی از آنها رفتم و قبرشان را دیدم.»
رمضان فتحی گفت که در یک مورد از شکنجههایی که در دهه ۶۰ متحمل شده، ۳۵۰ ضربه کابل به کف پایش زدهاند. فتحی در فراز دیگری از شهادتش در پاسخ به دادستان درباره زندانیای به نام “موسی” صحبت کرد و گفت نام خانوادگی او را در این لحظه به خاطر نمیآورد. فتحی گفت:
«موسی از زندان کرج آمده بود [فتحی در شهادتش به نام او اشاره کرده بود] و به همین دلیل ابراهیم رئیسی را میشناخت. رئیسی که الان رئیس جمهور است آن زمان دادستان کرج بود. او هم گویا موسی را میشناخت و خودش خواسته بودش که ببرندش به ملاقات هیأت مرگ.»
رمضان فتحی در بخش دیگری از شهادتش بار دیگر به ابراهیم رئیسی پرداخت و گفت بر اساس شواهد و قرائن او نفر دوم کمیته (هیأت) مرگ بوده است. فتحی همچنین از حمید عباسی (حمید نوری) به عنوان کسی یاد کرد که گروهی از زندانیان را برای اعدام به سمت آمفیتئاتر برده و یکساعت و نیم بعد برگشته است. او گفت که این جریان را خودش از زیر چشمبند (لنگ) دیده است، وقتی که در راهروی مرگ نشسته بود و منتظر ملاقات با هیأت مرگ بود. فتحی گفت عباسی (نوری) هم حتما خودش این موارد را به خاطر دارد و به یاد میآورد.
فتحی در پاسخ به پرسشهای دادستان مواردی را که در روایتش مطرح کرده است تکرار کرد و به سوالها و ابهامهای پیش آمده پاسخ داد. او درباره دیدن از زیر چشمبند توضیح داد و همچنین در این مورد که خودش در مورس زدن با زندانیان دیگر نقش نداشته و یکی از دوستان او این کار را انجام میداده است.
رمضان فتحی در پاسخ به یک مورد از ارجاعات دادستان به نام یکی از دوستان او، گفت که نمیتواند نام خانوادگی آن فرد را ببرد چون او در ایران زندگی میکند. فتحی گفت میتواند موضوع را باز کند و شرح دهد که دادستان گفت نیازی نیست. فتحی همچنین از برخی زندانیان نام برد که در جریان اعدامهای سال ۶۷ اعدام شدند.
رمضان فتحی: «این اعدامها ادعایی نیستند و واقعا اتفاق افتادهاند»
در ادامه جلسه پانزدهم دادگاه حمید نوری، رمضان فتحی به سوالهای دادستان، وکیل مشاور و وکلای مدافع حمید نوری پاسخ داد.
دادستان از رمضان فتحی خواست که توضیح دهد اگر با چشمبند در راهروی مرگ نشسته بوده، از کجا میداند که حمید نوری شیرینی پخش میکرده است؟ فتحی توضیح داد که این امکان با شلوغ شدن راهرو و کمتوجه شدن پاسدارهای نگهبان فراهم میشد. دادستان این سوال را چند بار دیگر تکرار کرد و فتحی به آن جواب داد.
دادستان در ادامه نقشهای از زندان گوهردشت را برای رمضان فتحی به نمایش گذاشت و از او خواست محل استقرار هیأت مرگ و راهروی مرگ را مشخص کند. فتحی گفت نقشهای که خودش دارد بهتر است، دادستان گفت امکان نمایش آن نقشه را دارد و در ادامه نقشه به نمایش درآمد. فتحی بر اساس سوالهای دادستان، مواردی که پیش از این مطرح شده است را دقیقتر اشاره کرد. او درباره دیدن کامیونهای حمل جسد توضیح داد و اینکه از کجا میتوانسته آن کامیون را ببیند (بر اساس نقشه).
در ادامه سوالهای دادستان، روند بررسی شهادت به روز ۲۵ مرداد میرسد. فتحی گفت:
«ظهر بود. ناگهان یک صدای زنگ مانندی آمد و قطع شد. انگار که در را بستند و صدا قطع شد. مدتی بعد اعضای کمیته (هیأت) مرگ در حال خروج از اتاق بودند که ناصریان و عباسی رفتند سراغشان و با خشم و عصبانیت گفتند که حاج آقا تکلیف این چند نفر را هم روشن کنید …. احتمالا خطاب آنها به نیری بود. یا نیری و رئیسی. ناصریان با آنها صحبت میکرد. آنها ولی محلی نگذاشتند و رفتند.»
دادستان از رمضان فتحی پرسید که اینها را از کجا میداند و چگونه دیده است؟ فتحی گفت راهرو خلوت شده بوده و صداها راحت شنیده میشد. او گفت ناصریان و عباسی (حمید نوری) که قبل معلوم بودهاند (صدایشان آشنا بوده) و اعضای هیأت مرگ را هم در همان روزها شناختهاند. دادستان پرسی که آیا حمید عباسی (حمید نوری) هم با هیأت مرگ حرف زده است؟ رمضان فتحی گفت وقتی او با رئیسش (ناصریان) بوده، قاعدتا ناصریان صحبت میکرده است.
او در ادامه در جواب دادستان که پرسید حمید عباسی (نوری) را برای اولین بار چه زمانی دیده است، گفت:
«سال ۶۲ در اتاق اعدام در زندان اوین.» رمضان فتحی از دادستان پرسید آیا میتواند درباره اتاق اعدام اوین توضیح بدهد که دادستان در پاسخ گفت فرصت این کار وجود ندارد. او درباره سمت حمید نوری در زندان اوین از رمضان فتحی پرسید و فتحی پاسخ داد که نوری آن زمان جوان بیست و یکی دو سالهای بوده و در آغاز کارش اما با توجه به اینکه آدم بیرحمی بود زود پیشرفت کرد. او گفت نوری بعد به معاونت دادیاری رسید. به گفته فتحی، او بارها و بارها با نوری در زندان گوهردشت برخورد داشته است.
دادستان سپس از رمضان فتحی پرسید که اولین بار چه زمانی خبر بازداشت حمید نوری را شنیده است؟
رمضان فتحی گفت:
«چند روز بعد از بازداشت او توسط پلیس سوئد، خبرش را خواندم؛ همراه با دیدن عکس پاسپورت او.»
فتحی گفت که ۱۰۰ درصد مطمئن است که این فرد حمید عباسی است:
«فقط آن زمان عینک نداشت.» رمضان فتحی توضیح داد که از چند سال قبل از نام واقعی حمید عباسی آگاه شده و نام او را در سایتها خوانده است. در خبر بازداشت او هم خوانده که حمید نوری (عباسی) بازداشت شده است.
در ادامه دادستان بار دیگر به حضور رمضان فتحی در راهروی مرگ در روز ۲۵ مرداد بازگشت و از او خوداست که دیدهها و شنیدههایش را دقیقتر کند. فتحی همچنین در پاسخ به آخرین سوال دادستان درباره احساسش از حضور در راهروی مرگ گفت:
«خاطرات سال ۶۲ و تجربهای که از آن زمان داشتم تکرار شد. سینهام گرم شده بود انگار که چراغی در دلم روشن کردهاند. من گفتم به شما که فکر میکنم کاش من هم با آنها رفته بودم. آنها آدمهای شجاعی بودند. شاید من ترسو بودم. اگر من آن روز رفته بودم آسانتر بود چون از آن روز به بعد هر روز اعدام میشوم. بچهها از آن روز به بعد هر روز با من هستند. ما با هم زندگی میکنیم. با هم فوتبال بازی میکنیم و ….»
با پایان این فراز از شهادت رمضان فتحی، سوالهای دادستان از او به پایان رسید. فتحی در ادامه به سوالهای وکیلان مدافع پاسخ داد. اولین سوال مربوط به دیدن کامیونهای حمل جسد بود.
وکیل مدافع از او پرسید: «این ماشینها را چه زمانی دیدید؛ چه وقت از روز؟»
رمضان فتحی: شب بود. بعد از ساعت ۱۲ شاید. ۱۱:۳۰، ۱۲ به بعد.
وکیل مدافع: خب شب که تاریک است و چیزی دیده نمیشود؟
رمضا فتحی: نه، محوطه چراغ داشت و روشن بود.
وکیل مشاور رمضان فتحی در ادامه از او درباره پاسداری به نام “فرج” پرسید و او توضیح داد که فرج یکی از پاسدارهای امنیتی بوده است. فتحی در ادامه درباره نامهای برخی اعدامشدگان که از سوی وکیل مشاور او مطرح شد صحبت کرد و گفت که کدام یک را میشناسد و کدام یک را نمیشناسد. سپس وکیل مشاور به شرایط روحی و روانی رمضان فتحی پرداخت و گفت که او از سال ۲۰۱۶ به مشاور و روانپزشک مراجعه میکند.
فتحی گفت سالها با کابوس زندان سر کرده و خواب میدیده که “لاجوردی” دارد او را اعدام میکند. او سپس با شرح موارد مراجعه به روانشناس و روانپزشک گفت که بدترین احساسش مربوط به این مسأله است که دوستانش را اعدام کردهاند و او زنده است:
«بدترین احساس من این است. اینکه فکر میکنم به دوستانم خیانت کردهام.»
رمضان فتحی در ادامه و در پاسخ به سوال یکی از وکلای مدافع به ماجرای اتاق اعدام زندان اوین میپردازد:
«… ما را از زندان گوهردشت بردند اوین که اعدام کنند [فتحی در این زمان زیر حکم اعدام بود]. ما را بردند به بازپرسی هفت که معروف بود به بیرحمی. ما را بردند آنجا و چهار روز زدند. ما میگفتیم که اول میزنندمان بعد اعدام میکنند. بعد از چهار روز ما را بردند به آموزشگاه و ۱۳ نفر بودیم که رفتیم در اتاق ۱۰۲. ما سه ماه در این اتاق بودیم و اینجا مثل ترمینال بود که هی زندانی میآمد و میرفت برای اعدام. هر هفته روزهای یکشنبه و چهارشنبه اعدام میکردند و عده زیادی اعدام شدند ….»
رمضان فتحی در ادامه به اتهامش که منجر به صدور حکم اعدام برایش شده بود اشاره میکند:
«هواداری از مجاهدین و فروختن نشریه که آن زمان برای انتخابات ریاست جمهوری آزاد بود.»
وکیلی از او پرسید که آیا اصطلاح «محارب» را شنیدهای؟
رمضان فتحی: بله، دشمن خدا. محارب و مرتد.
وکیل: پس شما به این اتهام به اعدام محکوم شدید؟
فتحی: بله!
وکیل: و دستکم بیش از ۵۰۰ نفر در سال ۶۲ با این اتهام اعدام شدند؟
فتحی: حداقل.
فتحی در ادامه به تیربارانهای سالهای اول دهه ۶۰ اشاره کرد و گفت صدای تیربارانها مثل صدای خالی کردن تیرآهن بوده است:
«نگهبانهای بند تعداد تیر خلاصها را میشمردند تا ما بفهمیم ….»
در ادامه از فتحی خواسته شد تا در صورت امکان شماری از زندانیان را که از آنها نام برده میشود را شناسایی کند.
پس از وقفهای کوتاه دادگاه با طرح پرسشهای وکلای مدافع حمید نوری از رمضان فتحی ادامه پیدا کرد. فتحی در پاسخ به سوال وکیل مدافع نوری که از او پرسید آیا به پخش زنده دادگاه نوری گوش کرده است یا نه، گفت:
«گوش کردهام. همان بلاهایی را که گفتهاند -چه بسا بیشترش- را سر من هم آوردهاند.»
وکیل نوری درباره آشنایی فتحی با ایرج مصداقی و کتابهای مصداقی پرسید. رمضان فتحی تأکید کرد ایرج مصداقی را میشناسد و با او همبند بوده است. او از نصرالله مرندی هم به عنوان یکی دیگر از همبندیانشان یاد کرد. فتحی در واکنش به وکیل مدافع حمید نوری که اعدامهای سال ۶۷ را اعدامهای ادعایی خواند، گفت:
«این اعدامها ادعایی نیستند و واقعا اتفاق افتادهاند.»
وکیل مدافع حمید نوری اما گفت نظر موکلش درباره “اعدامها” این نیست. او در ادامه درباره جزییات لباسها و ظاهر نوری در بیش از ۳۳ سال گذشته از رمضان فتحی سوال کرد. فتحی گفت خودش یادش نمیآید که هفته قبل چه لباسی تنش بوده:
«ما فکر نمیکردیم که این جزییات تعیین کننده باشد. من کلیت را در ذهن دارم ….»
وکیل مدافع نوری در ادامه درباره جزییات زندان گوهردشت و فضای کلی سوال پرسید. سپس به موضوع “اتاق گاز” پرداخت و درباره تعداد زندانیانی که وارد این اتاق میشدهاند. وکیل نوری همچنین درباره تونلی که پاسدارها درست میکردند و زندانیان را کتک میزدند از فتحی پرسید. رمضان فتحی در پاسخ به وکیل مدافع حمید نوری که درباره نقش نوری در این تونل پرسید، گفت که عباسی رئیسشان بود. فتحی گفت دستور عباسی را ندیده یا نشنیده، اما بر اساس شواهد و قرائن چنین نتیجه میگیرد که او در این مورد مسئولیت داشته است.
رمضان فتحی همچنین به بازجویی یک زندانی به نام “علی طاهرجویان” توسط حمید عباسی (حمیدنوری) اشاره کرد:
«علی را بردند بازجویی تا مناسبات بند را لو بدهد. خیلی به او فشار آورده بودند. وقتی آمد خیلی ناراحت بود. شب آمد پیش من گفت فندکت را بده. فندک را دادم به او. رفت توی آشپزخانه و نفت چراغ را ریخت روی خودش و خودسوزی کرد. یک زندانی دیگر یعنی حمزه شلالوند آمد و او را همانطور برد زیر دوش حمام تا خاموشش کند. آتش علی خاموش شد اما بیهوش شد و متأسفانه در بهداری فوت کرد چون لج کردند و نبردندش به بیمارستان خارج از زندان. تابستان یا پاییز ۶۵ بود که ما در اعتراض به این اتفاق و فشاری که به علی آورده بودند اعتصاب غذا کردیم.»
وکیل مدافع حمید نوری به این روایت در کتاب ایرج مصداقی اشاره کرد و بار دیگر از رمضان فتحی پرسید که آیا کتابهای ایرج مصداقی را خوانده است یا نه؟ رمضان فتحی بار دیگر تاکید کرد که کتابهای مصداقی را نخوانده است. در ادامه وکیل حمید نوری به ماجرای دو زندانی در زندان کرج که با رمضان فتحی همبند بودند، اشاره کرد. فتحی گفته بود که یکی از این زندانیان را دوباره به بند برگرداندهاند و او خبر داده که به زندانیانِ برده شده یک برگه حکم اعدام و یک برگه دادهاند برای نوشتن وصیتنامه.
وکیل حمید نوری ادعا کرد که گفتههای امروز رمضان فتحی با بازجوییاش نزد پلیس سوئد متفاوت است. او از دادگاه اجازه گرفت و بخشی از بازجویی فتحی نزد پلیس سوئد را خواند. بر اساس آنچه وکیل نوری خواند، رمضان فتحی در نزد پلیس به نقل از آن زندانی کرجی گفته است سه برگه به زندانیان داده میشده است و اسمی هم از برگه حکم اعدام نیامده است. فتحی اما گفت که روایتش همان است و اگر گفته دو یا سه کاغذ، این را شنیده و روایت کرده است.
فتحی میگوید قضاوت در این باره را به عهده هیأت منصفه میگذارد. در ادامه وکیل مدافع حمید نوری به موضوع دیدن فرغون طناب یا دمپایی پرداخت. او گفت که رمضان فتحی در بازجویی پلیس حرفی از دیده شدن “فرغون طناب” نزده است. فتحی گفته بود خودش دیده لشکری با فرغونِ دمپایی میآید و دوستانش دیدهاند پاسدار با فرغونِ طناب میرود. او در ادامه گفت که بر اساس آنچه به یاد میآورد فرغون طناب را به پلیس گفته است. وکیل مدافع حمید نوری اما تأکید کرد که این نکته گفته نشده است. وکیل مشاور رمضان فتحی هم تأیید میکند که موضوع فرغون طناب در بازجویی پلیس مطرح نشده است.
وکیل مدافع حمید نوری در ادامه به موضوع دیده شدن کامیونهای حمل جسد اشاره کرد و گفت چگونه او (رمضان فتحی) و دوستش در آن شب اول که این کامیونها را دیدهاند، اطلاعاتی درباره آن ندادهاند؟ فتحی گفت:
«در آن شب ما دو نفر تصمیم گرفتیم درباره آنچه دیدهایم صحبت نکنیم.»
او گفت که این تصمیم آن لحظه بود. مشابه این اتفاق اما در شب ۱۲ مرداد هم میافتد و رمضان فتحی با دوستش تقی که اکنون در ایران است، باز هم ماشینهای حمل اجساد را میبینند. در این نوبت زندانیان دیگری هم این ماشینها را میبینند و به همین دلیل هم فتحی و دوستش درباره این موضوع با بقیه زندانیان صحبت میکنند.
وکیل مدافع حمید نوری در ادامه به تفاوت روایت و شهادت رمضان فتحی و ایرج مصداقی در مورد وقایع شب ۱۵ مرداد پرداخت. فتحی اما در پاسخ گفت:
«افراد در جاهای مختلفی بودند. ضمن اینکه اینها باید با ۱۵۰ زندانی برخورد میکردند. حالا شاید یکیشان یک موقع خسته میشد یا نبود یا….»
وکیل مدافع حمید نوری در ادامه به دیگر مواردی پرداخت که رمضان فتحی در شهادتش ارائه کرده است. او به ناصر منصوری و کاوه نثاری اشاره کرد و گفت:
«شما (فتحی) گفتید که منصوری و نثاری را ۱۵ مرداد اعدام کردند اما ایرج مصداقی تاریخ اعدام آنان را ۲۲ مرداد گفت و در کتابش هم اینطور نوشته است.»
رمضان فتحی گفت او کاری به روایت ایرج مصداقی ندارد و آنچه را خودش دیده روایت میکند. او در یک مورد دیگر مربوط به اعدام زندانی دیگری هم همین مسأله را تکرار میکند و میگوید:
«شاید ایرج این موارد را از کس دیگری و به اشتباه شنیده باشد.»
وکیل مدافع حمید نوری سپس به جریان روز ۲۵ مرداد پرداخت. رمضان فتحی در پاسخ به وکیل نوری گفت که شاید او اصلا در راهروی مرگ تنها بوده است:
«سکوت بود و هیچ صدایی نبود ….»
وکیل حمید نوری اما گفت که این اظهارات با گفتههای رمضان فتحی در نزد پلیس سوئد متفاوت است. او از رو خواند که فتحی گفته است: «”ما” تا ساعت ۱۱ شب آنجا بودیم ….» فتحی در پاسخ گفت که شاید تا ساعت ۱۱ شب چند نفر بودهاند و از آن زمان تا ۱۲:۳۰ شب او خودش تنها بوده است.
وکیل حمید نوری بار دیگر روایت رمضان فتحی را با روایت ایرج مصداقی مقایسه کرد. فتحی در پاسخ گفت ایرج مصداقی هم نگفته که مطمئن است:
«او هم مثل من چشمبند داشته و از کجا میداند که من هم آنجا بودم یا نبودم ….»
وکیل نوری روایت فتحی و مصداقی را در مورد اعدام یکی دیگر از زندانیان مقایسه کرد و فتحی گفت آنچه او (خودش) میگوید درست است. وکیل نوری به عنوان آخرین سوال درباره زمانی پرسید که رمضان فتحی برای اولین بار به نام واقعی حمید عباسی (حمید نوری) پی برده است. فتحی در شهادت خود گفت از سه سال قبل نام واقعی نوری را میدانسته است.
وکیل مدافع حمید نوری بار دیگر به اظهارات رمضان فتحی نزد پلیس برگشت و با مقایسه اظهارات او درباره زمان شناسایی نام واقعی حمید عباسی گفت که این اظهارات ضد و نقیض است. فتحی اما ضد و نقیض بودن اظهارات خود را نپذیرفت و گفت که او چندین بار با نام واقعی حمید عباسی برخورد داشته است.
وکیل مدافع حمید نوری بر ضد و نقیض بودن تاریخهای مطرح شده در مورد زمان شناسایی نام واقعی حمید نوری از سوی رمضان فتحی اصرار کرد، اما فتحی تأکید داشت که چنین نیست. وکیل نوری گفت که چرا تاریخهای مختلفی را در این مورد ذکر کردهای و فتحی گفت که تاریخها به موارد و زمانهای مختلف برمیگردد.
در ادامه وکیل حمید نوری عکسهایی را به نمایش گذاشت و درباره شناسایی این عکسها از رمضان فتحی سوال کرد. فتحی در پاسخ گفت (در مورد یک عکس) که به پلیس سوئد هم گفته است این عکس را نمیشناسد. او در پایان پاسخهایش به وکیل حمید نوری فرصت خواست تا موضوعی را مطرح کند. رمضان فتحی گفت:
«من بعد از ۱۵ سال یک عکس از خانمم را نشناختم، اما عکس و تصویر حمید نوری را هرگز از یاد نمیبرم.»
آخرین سوال وکیل نوری از فتحی درباره منوچهر اسحاقی بود که فتحی گفت برای دوره کوتاهی او را میشناخته است.
با پایان سوالهای وکیل مدافع حمید نوری، دادستان یک سوال کنترلی درباره یک زندانی پرسید و از رمضان فتحی خواست روشن کند که از کجا میداند آن زندانی اعدام شده است؟ فتحی گفت در این مورد مطمئن است و تردیدی ندارد:
«زندانیهای باقی مانده را یک جا جمع کردند و او آنجا نبود….»
یکی از وکیلان مشاور (مدافع) به عنوان آخرین سوال از رمضان فتحی پرسید که آیا در دوره اعدامها هم مورد اذیت و آزار و شکنجه قرار گرفته است؟ فتحی در پاسخ گفت: «در دوره اعدامها نزدند، اما با پایان اعدامها شروع کردند به زدن.»
با این پاسخ رمضان فتحی، پانزدهمین جلسه دادگاه حمید_نوری در استکهلم به پایان رسید. جلسه بعدی دادگاه روز پنجشنبه ۱۶ سپتامبر/ ۲۵ شهریور برگزار میشود. در این جلسه مهدی اسحاقی، زندانی سیاسی و از جانبهدربردگان اعدامهای سال ۶۷ به عنوان شاکی و شاهد، شهادت خواهد داد.
مهدی اسحاقی کسی است که به گفته ایرج مصداقی برای اولین بار هویت حمید عباسی را به عنوان حمید نوری شناسایی کرده است:
«او را به دنبال مسخره کردن شعری از روحالله خمینی از بند بیرون بردهاند و حمید عباسی خودش او را زیر مشت و لگد گرفته است. در این اثنا کارت شناسایی عباسی از جیب او افتاده و مهدی اسحاقی موفق شده نام واقعی او را ببیند و بخواند: حمید نوری!»
جلسهای درباره دادگاه حمید نوری در کلابهاوس
سرور کسمایی، نویسنده و مترجم در اتاقی در کلابهاوس در حاشیه برگزاری دادگاه حمید نوری گفت که این دادگاه بر پایه ثبت خاطرات زندانیانی شکل گرفته است که در سالهای گذشته این خاطرات را ثبت و ضبط کردهاند. کسمایی گفت این امر یک دستاورد تاریخی و تاریخسازی است نه اینکه یک نفر برود و یک فرد را در یک کوچه و خیابانی ترور کند. کسمایی در ادامه گفت گام اول مربوط به این دادگاه را کسانی برداشتند که پیش از این به ثبت روایتهایشان پرداختهاند و اکنون دادگاه در واقع مشغول راستیآزمایی همین روایتهاست.
پیش از صحبتهای سرور کسمایی، مختار شلالوند که برادرش را در جریان اعدامهای سال ۶۷ از دست داده، در پاسخ به بحث و گفتوگویی درباره انتقام گفت که شخص او به دنبال انتقام نیست و به دنبال روشن شدن حقیقت است. شلالوند گفت که به نظر او چرخه اعدام و انتقام باید یک جا شکسته شود:
«آنچه در جریان دادگاه بر حمید نوری میگذرد، عملا انتقامیست که از او گرفته میشود.»
یکی دیگر از زندانیان سیاسی سابق که درباره دادگاه حمید نوری صحبت میکرد مریم نوری است. او در اتاق «محاکمه حمید نوری، دادخواهی» در کلابهاوس میگوید:
«جمهوری اسلامی در زمینههای مختلف آدمها را غارت کرده است و میکند. به دنبال این غارتگری ارتباط من با دنیا عملا قطع شد تا وقتی که خبر بازداشت حمید نوری را شنیدم. من بسیار شاد شدم، اما نمیدانستم چرا. من باید به این چرایی فکر میکردم. آنچه میتوانم بگویم این است که این بازداشت روح و امید تازهای در کالبدم دمید و پیوندی زد میان آن جنبش دادخواهی در جریان و آنچه در درون ما بود. یک پل شکسته در واقع از این طریق ترمیم شد و همین باعث شادی و امیدواری من شد.»
منیره برادران، زندانی سیاسی سابق هم گفت که این دادگاه فرصتی شد برای شنیده شدن:
«اگر شما فکر کنید که شنیده نمیشوید، حرفتان در دهانتان میماسد. این دادگاه همچنین فرصت مستندسازی را برای ما فراهم کرد و به ما نشان داد که چقدر شناساندن اعدامیان و همبندیان ما مهم است؛ اینکه این مستندسازی باید بسیار دقیق باشد که البته ما در این زمینه وضعمان بد نیست و میتوانم بگویم که خوب است.»
جلسه شانزدهم دادگاه نوری (حمید عباسی) در استکهلم روز پنجشنبه ۱۶ سپتامبر/ ۲۵ شهریور از حدود ساعت ۹ صبح به وقت محلی آغاز خواهد شد و دستکم تا ساعت ۱۶:۳۰ (چهار و نیم بعدازظهر) به وقت محلی ادامه خواهد یافت. زمانه این جلسه را در توئیتر و سایت خود پوشش خواهد داد.
نظرها
نظری وجود ندارد.