پایان هفته سوم دادگاه حمید نوری: شهادت از روزهای کشتار ادامه یافت
شهادت ایرج مصداقی، از جانبهدربردگان کشتار تابستان ۱۳۶۷ به سومین روز کشیده شد. روایت او به روزهای کشتار و فرستادن زندانیان نزد هیأت مرگ و نحوه مواجهه خودش با آنها اختصاص داشت و توضیحاتی درباره روند شکایتش از نوری ارائه داد. مصداقی از جمله چنین شهادت داد: «بعد از اینکه اعدامها تمام شد ناصریان به بند ما آمد و گفت رفقایتان را بالا کشیدیم. گفت حکم امام است.»
پنجشنبه ۲۶ اوت / ۴ شهریور سومین روزی بود که ایرج مصداقی، زندانی سیاسی سابق و از جانبهدربردگان کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، به عنوان شاهد روایت خود از این جنایت تاریخی را در دادگاه استکهلم ارائه داد.
محاکمه حمید نوری با نام مستعار حمید عباسی، دادیار سابق قوه قضائیه و شکنجهگر زندان گوهردشت در دهه شصت، به دلیل دست داشتن در کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت و مشخصاً تابستان ۱۳۶۷ سهشنبه ۱۹ مرداد / ۱۰ اوت آغاز شد. این اولین بار است که طی بیش از سه دهه پس از کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، یکی از متهمان به دست داشتن در این جنایت در دادگاه محاکمه میشود.
در این دادگاه پس از قرائت کیفرخواست توسط دادستانها ۳۵ شاکی و ۲۵ شاهد که همه از خانوادههای قربانیان کشتار ۶۷ یا جان به دربردگان هستند، روایتهای خود را تعریف میکنند.
دوشنبه ۲۳ اوت / اول شهریور هفته سوم دادگاه حمید نوری در دادگاه مرکزی شهر استکهلم آغاز شد و چهارشنبه ۲۵ اوت / ۳ شهریور دومین جلسه در سومین هفته از دادگاه دادیار سابق دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ادامه پیدا کرد. بیشتر زمان جلسههای این هفته به شهادت ایرج مصداقی اختصاص داشت.
روایت سومین روز دادگاه
سومین روز از هفته سوم دادگاه حمید نوری در استکهلم از ساعت ۹:۱۵ به وقت محلی آغاز شد.
این جلسه از سوی دادگاه به عنوان روز رزرو اعلام شده بود و با توجه به اینکه شهادت ایرج مصداقی در دو روز اول هفته سوم به پایان نرسید، قرار بر تشکیل آن شد.
ایرج مصداقی که از شاکیان اصلی پرونده نیز هست، ادامه شهادتش را از روز ۲۱ مرداد سال ۶۷ آغاز کرد و گفت که از پنجره سلول ماشین نیری را میدیدهاند و او با رانندهاش صحبت میکرده است.
مصداقی گفت که راننده چندین بار رفت و با گل و گلدانهایی برگشت و آنها را در ماشین گذاشت و رفتند:
«ما داشتیم به ماه محرم نزدیک میشدیم. در ماه محرم عزاداری و شادی ممنوع است. پیش از ماه محرم اما هر شب صدای بوق جشن عروسی میآمد...من روز ۲۱ مرداد برده شدم پایین. رفتم توالت از توالت که آمدم بیرون رفتم در راهرو مرگ نشستم. اسمها را میخواندند. من رفتم کنار یک نفر نشستم و خواستم با او صحبت کنم. فهمیدند و آمدند گفتند چه میکنی؟ گفتم فندک میخواست، میخواست سیگار روشن کند. من را بردند دم در دادگاه (اتاق هیأت مرگ) نگران بودم که اگر لشکری بیاید بیرون من را بشناسد و دوباره ببردم دادگاه. لُنگ را روی صورتم باز کردم و سرم را گذاشتم بین پاهایم. این کار به من کمک کرد.»
مصداقی در ادامه گفت که ناصریان میآمده و میپرسیده است چه کسی در فرعی ۱۷ بوده است؟ وقتی پاسخ میگرفته، ۳ زندانی “کرمانشاهی” را میآورده (مصداقی قبلاً در شهادتهایش در مورد این ۳ زندانی صحبت کرده است) تا علیه آنان شهادت بدهد.
در ادامه رئیس دادگاه صحبتهای ایرج مصداقی را قطع کرد و از او خواست که کوتاه به سوالها پاسخ دهد و از شرح و توضیح اضافه پرهیز کند. او از مصداقی خواست که مستقیم به اصل موضوع بپردازد. رئیس دادگاه از دادستان هم خواست درگیری فعالانهتری با شرح و روایتی که ارائه میشود داشته باشد و توضیحات را به اصل موضوع محدود کند.
پس از این وقفه کوتاه ایرج مصداقی به ارائه شهادتش ادامه داد. او از شرایط حضورش در “راهروی مرگ” گفت که آنجا به خیلی از «بچهها» سیگار داده است. او در ادامه دیدههایش در “راهرو مرگ” را با حاضران در دادگاه در میان گذاشت، به نام برخی از اعدامشدگان اشاره کرد و از آنچه بر آنها گذشته و او شاهدش بوده گفت.
مصداقی گفت که وقتی به بند برگشته دیگر زندانیان نگرانش بودهاند و گفتهاند که ناصریان با “کرمانشاهیها” آمدهاند دنبالش. مصداقی گفت بعد شنیده که ناصریان در دیگر بندها هم دنبال او گشته و این بعد از همان زمانی بوده که در راهرو مرگ او را صدا زدهاند و او پاسخ نداده است و سرش را در میان پاهایش پنهان کرده است.
ایرج مصداقی در ادامه روایتش به روز ۲۵ مرداد (روز دوم محرم) رسید. او گفت که حسینعلی منتظری یک روز قبل (۲۴ مرداد) هیأت مرگ را به قم فرا میخواند و میگوید دست کم در ماه محرم نکشید. او در شرح فضا هم گفت که پاسدارها و حاضران در زندان از جمله حمید نوری سیاهپوش شده بودند.
۲۵ مرداد وقتی بار دیگر مصداقی را پایین به راهروی مرگ بردهاند، میبیند که عادل نوری و مجتبی اخگر را نزد هیأت میبرند. او گفت که عادل نوری گفته است که رضایت میدهد به همکاری امنیتی و ناصریان و نوری مکرر وارد اتاق میشوند و خارج میشوند.
مصداقی گفت که مجتبی اخگر هم گفته است من سواد ندارم، شما بنویسید من امضا کنم:
«اینجا در اتاق باز ماند … نیری از توی اتاق داد میزد آقای ناصریان یک متهم بیاورید. ناصریان نبود، نوری هم نبود و لشکری هم. من همه ترسم این بود که بیایند من را ببرند نزد هیأت و کرمانشاهیها بیایند علیه من شهادت بدهند یا بگویند که یک نفر را در بندت به عنوان ضد رژیم معرفی کن.»
به گفته مصداقی، نیری دو سه بار صدا میزند که آقای ناصریان یک متهم بیاورید.
«من ریسک کردم، بلند شدم و رفتم توی دادگاه. آنها که من را دیدند فکر کردند ناصریان من را فرستاده. چشمبندم را که برداشتم نیری گفت انزجارنامه نوشتی؟ جواب دادم چند بار باید بنویسم. من دو هفته است نوشتهام و اینجا معطلم. آنها خندیدند؛ اینطوری که این چقدر احمق است. ما میخواهیم بکشیمش، او منتظر آزادی است. گفت برو یک چیزی بنویس برای مصاحبه خوب باشد. در این زمان ناصریان با عصبانیت وارد شد. چند بار محکم زد پشت من. او نمیتوانست بگوید که چون من نبودم، حرفهای او قبول نیست. ناصریان میگفت این خبیثها هیچکدام همکاری نکردهاند. من سریع لنگ را به چشم بستم و گفتم حاجآقا پس من بروم بنویسم. بلند که شدم از زیر چشم پروندهام را دیدم که با ماژیک بزرگ روی آن نامم را نوشته بودند.»
دادستان از ایرج مصداقی خواست که جای دیدن پرونده را روشن کند و مصداقی شرح داد که پرونده در کجای میز مقابل هیأت مرگ بوده است. او در ادامه گفت که بعد دوباره وارد راهروی مرگ شده و آنجا نشسته است:
«دیدم که ناصریان با خوشحالی دستهایش را به هم میمالید و فرج، یک زندانی را با خودش میآورد. ناصریان با خوشحالی میگفت که من هیأت را راضی کردم که بمانند. او به یکی از پاسدارها گفت که بروید به آشپزخانه بگویید برای هیأت کباب درست کنند.»
مصداقی همچنین گفت که ناصریان در روزهای ۲۲ و ۲۵ مرداد عصبانی بود:
«پاسدارها را به نام صدا میکرد و میگفت من هم خودم متهم بیاورم، هم ببرم، شماها کجایید؟ معلوم بود پاسدارها خسته شدهاند و از زیر کار درمیروند. و من دیدم که در ۲۵ مرداد، آخرین سری را در زندان گوهردشت اعدام کردند …»
ایرج مصداقی گفت که در روزهای بعد و پس از متوقف شدن اعدامها ناصریان را میدیده است که بسیار خشمگین است:
«ناصریان میآمد قدم میزد و با خشم پنجرههای ما را نشان میداد. روز ۲۸ مرداد او با هفت هشت پاسدار وارد اتاق ما شد. معلوم بود که نخوابیده …چند بار خمیازه کشید و به جاسم گفت که برو از بهداری برایم قرص بگیر سرم درد میکند. بعد رو کرد به من و گفت چند بار با تو برخورد شده؟ گفتم یک بار (هر چه کمتر میگفتی بهتر بود) گفت خبیث ویزایت صادر شد. گفتم وسایلم را جمع کنم؟ من وسیلهای نداشتم. میخواستم با دوستانم خداحافظی کنم. لنگم را به صورتم بستم و رفتم جلوی دفتر ناصریان ایستادم. سه چهار دقیقه بعد او یک زندانی را میزد و میآمد. به من که رسید من را نشناخت. گفت تو اینجا چه میکنی؟ فهمیدم از خستگی گیج است.»
ایرج مصداقی در ادامه گفت در حالی که پاسدارها از روند کار و آمدن و بردن زندانیها به اتاق هیأت مرگ خسته شده بودند، حمید نوری با انرژی و فعالانه کار میکرد. مصداقی البته گفت که روز ۲۵ مرداد نوری را ندیده است.
دادستان در ادامه در مورد کتابهای ایرج مصداقی درباره اعدامهای ۶۷ پرسید و به لیست اسامی منتشر شده در این کتابها به عنوان افراد اعدام شده اشاره کرد و پرسید که این لیستها چگونه تهیه شدهاند؟
مصداقی در ادامه گفت چند روز را خودش دیده است:
«البته من همه را ندیدم اما وقتی رسیدم قنبر نعمتی به من گفت که چه کسانی را بردند. یا با مرس خبر میدادند که چه کسانی را بردهاند و دیگر برنگشتهاند.»
مصداقی در ادامه گفت که تا سه سال بعد از اعدامها در زندان بوده و با دیگر زندانیان لیست افراد را مینوشتهاند و آخرین نسخه با دستخط مهرداد کاووسی نوشته شده است که این دستخط در کتاب مصداقی و در دیگر منابع مربوط به اعدامهای ۶۷ آمده است. دادستان پرسید که پس لیست را مهرداد کاووسی جمع کرده است؟ مصداقی در پاسخ گفت:
«همه ما (زندانیان) کمک کردیم اما نه! مهرداد کاووسی گوهردشت نبود. من راجع به اعدامشدگان گوهردشت صحبت میکنم.»
مصداقی گفت که کتاب “تمشکهای ناآرام” مشاهدات خودم است اما کتاب رقص ققنوسها و آواز خاکستر از آن لیست استفاده کردم و همچنین از منابع بسیار بیشتری هم. ایرج مصداقی همچنین گفت که در کتابهایش به زندانیان چپ هم پرداخته است و حتی تلاش کرده تا روشن کند افراد هر کدام در چه روزی اعدام شدهاند. مصداقی در ادامه گفت که در موج اول اعدامها احتمالا حدود ۴۵۰ تا ۵۰۰ نفر از هواداران مجاهدین در زندان گوهردشت اعدام شدهاند:
«ممکن است من اشتباه کنم چون هیچکس دقیق نمیداند. حدود ۲۰۰ زندانی چپگرا هم.»
او گفت که از تعداد اعدام شدگان در لیستهای منتشر شده در این لحظه مطلع نیست اما میتواند بشمرد و اعلام کند.
دادگاه حمید نوری در اینجا برای ۱۵ دقیقه استراحت تعطیل شد.
در ادامه و پس از بازگشت دادستان عکسی را به نمایش گذاشت که نام شماری از اعدامشدگان ۶۷ بر آن نمایان بود. او از ایرج مصداقی خواست که درباره حسین حقیقتجو و مهشید (حسین) رزاقی صحبت کند. مصداقی گفت که هر دو از دوستان او و هر دو ملیکش بودند (ملیکش کسی بود که حکمش تمام شده اما آزاد نمیشد):
«این دو صبح هشت مرداد در اولین سری اعزام شدند به اتاق هیأت مرگ و اعدام شدند.»
در میان توضیح ایرج مصداقی بار دیگر رئیس دادگاه از او خواست که به طور روشن، بدون طرح حواشی به سوال جواب دهد و در ادامه دادستان هم از مصداقی خواست که به طور روشن بگوید که از کجا میداند این دو اعدام شدهاند؟
مصداقی گفت که از آن جمع که آن روز برای اعدام بردند، تنها یک نفر باقی ماند.
دادستان بار دیگر به کتابهای ایرج مصداقی بازگشت و از او خواست درباره محسن سیداحمدی و محمد سیداحمدی صحبت کند. ایرج مصداقی گفت که محسن سیداحمدی ملیکش بود. ملیکشها شاید حدود ۷۴ یا ۷۵ نفر بودند که جز یکی، همگی اعدام شدند.
ایرج مصداقی در ادامه گفت که چگونه زندانیان با مُرس درباره وقایع در جریان در زندان به هم اطلاع میدادند و در این مسیر روشن شده است که چگونه عده زیادی از زندانیان را بردهاند و آنان دیگر برنگشتهاند.
دادستان بار دیگر به لیستهای منتشر شده در کتابهای ایرج مصداقی بازگشت و خواست تا که مصداقی باز هم درباره اسامی منتشر شده و اختلاف نامها در این لیستها صحبت کند. ایرج مصداقی گفت:
«ما داریم درباره کشتاری صحبت میکنیم که من با چشمبند و در حالی که جان خودم هم در خطر بود تلاش میکردم آن را بفهمم. من در یک انستیتو با امکانات زیاد نبودم و با چنین شرایطی اطلاعات را جمعآوری کردم.»
در ادامه اما رئیس دادگاه خطاب به مصداقی گفت که پاسخش ارتباطی به سوال دادستان ندارد و از او خواست با شنیدن دقیق سوال، به همان سوال پاسخ بدهد.
دادستان در مورد یک زندانی که نامش در اعدامشدگان دو روز آمده است و دلیل تکرار این نام پرسید. ایرج مصداقی گفت که چون هر دو روایت وجود داشته، این مورد به همین ترتیب ثبت شده است. دادستان گفت که پس شما این جریان را ندیدهاید و بر اساس شنیدههایتان است؟ ایرج مصداقی تأیید کرد و گفت که چنین است.
دادستان از مصداقی پرسید از کجا میداند کسانی که خودش ندیده است اعدام شدهاند؟ مصداقی در پاسخ گفت:
«قبل از اینکه خودم به راهروی مرگ بروم گفته بودند به من.»
مصداقی از کسانی نام برد که در راهرو مرگ شاهد بردهشدنشان به اتاق هیأت بوده است و دیگر برنگشتهاند.
دادستان از ایرج مصداقی پرسید در اسامی قابل مشاهده در عکس روبهرو (اشاره به تصویری که در دادگاه به نمایش گذاشته شده) کدام مورد را خودش دیده که برای اعدام رفته است؟ مصداقی گفت که هیچکدام. او گفت که این اشخاص قبل از اینکه او به راهروی مرگ برده شود، اعدام شدهاند. مصداقی از قنبر نعمتی به عنوان کسی که به او درباره برخی از اعدامشدگان اطلاعات داده است، نام برد. دادستان از افشین علوی تفرشی نام برد و از مصداقی پرسید که چرا این نام در یک کتاب به عنوان اعدامشده آمده و در کتاب دیگر نه؟ مصداقی گفت که از قلم افتاده است. در این هنگام از دادگاه حمید نوری سرش را به چپ و راست تکان میدهد.
ایرج مصداقی روایتی از اعدام کاوه نساری را تعریف کرد در حالی که خود منقلب شده بود.
به گفته مصداقی، کاوه نساری صرع داشت و بر اثر ضربه مغزی حافظهاش را از دست داده بود. در زمانی که مصداقی شهادتش را روایت میکرد، فضای دادگاه بسیار متاثر شده بوده، اما حمید نوری بدون کوچکترین واکنشی فقط به مصداقی نگاه میکرد.
مصداقی گفت:
کاوه نساری را به اتاق هیأت مرگ بردند. کارش که تمام شد برش گرداندند به بند. دوباره صدایش کردند که بیاید. در راهروی مرگ نشست روبهروی من که حمله صرعش گرفت. حمله تمام شد. او افتاده بود و نمیتوانست تکان بخورد. صدایش کردند. ظفر (زندانی دیگر) او را به دوش گرفت. کاوه تکان نمیخورد … (مصداقی با بغض) من میدیدمشان که میرفتند. میدیدم که کاوه سعی میکند خودش را بیندازد روی دوش ظفر. من میدیدم که آنها به سوی آمفی تئاتر رفتند و اعدام شدند.
بخشی از شهادت ایرج مصداقی درباره کاوه نساری را اینجا بشنوید:
ایرج مصداقی در ادامه به نامهای دیگری اشاره کرد که خود رفتنشان را به هیأت مرگ و بعد انتقالشان را برای اعدام دیده است.
دادستان در ادامه به روز ۲۵ مرداد رسید. او از مصداقی خواست که درباره اعدامهای این روز صحبت کند و ایرج مصداقی گفت که آن روز هم در راهرو مرگ بوده و موارد و نامهایی را که به آنان اشاره شده است، خودش دیده است.
دادستان از مصداقی خواست که درباره حمزه شلاوند صحبت کند. مصداقی گفت:
«او در بند ما بود. یک بار بردند و به شکل خیلی بدی زدندش. البته باز هم پیش آمده بود که او را بزنند.»
دادستان پرسید که آیا او اعدام شده است. مصداقی: «بله! اعدام شد.» دادستان پرسید «کی؟» و مصداقی پاسخ داد «نمیدانم.»
دادستان در ادامه درباره اسامی هیأت مرگ از ایرج مصداقی سوال کرد و اینکه چرا نام نیری، جعفر نوشته شده است؛ گرچه خود مصداقی هم در کتابش در پرانتز نوشته که از نام او مطمئن نیست.
مصداقی گفت نام نیری تا آن زمان در همه اسناد از جمله اسناد مجاهدین، جعفر نوشته شده بود اما بعد او تحقیق میکند و به نام درست حسینعلی برای نیری میرسد:
«نام نیری در حکم خمینی و صحبتهای منتظری نیامده بود. بعد که من حسینعلی نوشتم، آقای منتظری هم حسینعلی گفت.»
دادستان بار دیگر از کتاب ایرج مصداقی سوال کرد و تفاوت میان چاپ اول و دوم و اینکه او از کجا فهمیده نام حمید عباسی، در واقع حمید نوری است. ایرج مصداقی گفت که هنگام مرگ روحالله خمینی او در زندان بود:
«در تلویزیون شعری خوانده میشد درباره خمینی و دوست من مهدی مسخره کرد؛ یک زندانی او را لو داد. مهدی را از بند بردند بیرون و حمید نوری او را کتک زد. مهدی بعد برای من تعریف کرد که وقتی داشته کتک میخورده، نوری خم میشود و کارت شناسایی از جیبش میافتد. او زیر چشمی (از زیر چشمبند) میبیند که نام روی کارت حمید نوری است.»
ایرج مصداقی تأکید کرد که حمید نوری همین فرد است که اینجا نشسته است. دادستان در ادامه درباره یک مورد ذکر نام حمید نوری به صورت حمیدرضا نوری در کتاب دیگری از مصداقی پرسید. مصداقی گفت که این یک اشتباه “لپی” بوده و در جلدهای دیگر این کتاب هم نام به صورت حمید نوری آمده است.
او توضیح داد که نام حمید در ایران معمول است به صورت حمیدرضا بیاید و او هم یک لحظه در این مورد دچار خطا شده است.
حمید نوری از زمان صحبتهای مصداقی درباره موضوع “حمیدرضا” سرش را روی دستانش روی میز گذاشت و سر بلند نمیکرد. مدتی طولانی او در این حالت به سر برد.
دادگاه در نوبت صبح با توضیح کوتاه ایرج مصداقی درباره ایران تریبونال و همکاری او با آن به پایان رسید. او گفت که مدارکش را در اختیار ایران تریبونال قرار داده بوده است. روز سوم از هفته سوم دادگاه حمید نوری از حدود ساعت ۱۳:۴۵ به وقت محلی از سر گرفته شد.
در نوبت بعدازظهر دادستان خطاب به ایرج مصداقی گفت شما به ما بگویید وقتی در راهروی مرگ و پشت در اتاق هیأت بودید چه احساسی داشتید؟
ایرج مصداقی پاسخ داد:
«دو احساس داشتم. یکی اینکه اگر هر لحظه من را داخل بردند چه باید بگویم؟ … فکر میکردی آخرین ساعتها و روزهای عمرت است و احساس دیگرم این بود که بفهمم آنجا چه میگذرد و چه بر سر دوستانم میآید. مجبور بودم همه انرژی و تجربهام را به کار ببرم تا موفق بشوم. سعی میکردم روحیهام را حفظ کنم.
حتی سعی میکردم در راهروی مرگ با بچهها شوخی کنم؛ در آخرین لحظههای زندگیشان. میخواستیم تا آخرین لحظه خودمان را، خودشان را خوشحال نشان بدهیم. حتی در اتاق و بند هم خودم را خوشحال نشان میدادم اما زیر پتو گریه میکردم.»
دادستان از مصداقی پرسید که از نگرانی گفتید، نگرانی برای چی؟ و مصداقی در پاسخ گفت:
«نمیدانم تا حالا مرگ را تجربه کردهاید یا نه؟ شما فکر میکنید چند دقیقه دیگر زندگیتان تمام میشود. من مدتها به این فکر میکردم آیا وصیتنامه بنویسم یا نه و اگر بنویسم چه بنویسم؟ گاهی فکر میکردم این قتلعام است و نباید بنویسم اما گاهی فکر میکردم باید یک چیزی از خودم باقی بگذارم تا بدانند در آخرین لحظه به چه فکر میکردم؟ گاهی اوقات فکر میکردم آیا درست است که من انزجارنامه نوشتم؟ فکر میکردم آیا بهتر نیست با بچهها بروم [و اعدام بشوم]؟ این فشار را بچههای دیگر هم داشتند.
من یادم است منوچهر بزرگبشر و محمد فرمانی روز ۲۱ مرداد رفتند دادگاه و هر دو گفتند آن چیزی را که نوشتهاند قبول ندارند.
همه این فشار را داشتند.»
دادستان پس از این از مصداقی پرسید که این همبندیهای شما اعدام شدند؟ میدانید؟ ایرج مصداقی گفت «دار زده شدند!» دادستان دوباره پرسید این اطلاعات را از کجا دارید؟
ایرج مصداقی اینطور پاسخ داد:
«صدای تیرباران نمیآمد. قبلا وقتی در اوین اعدام میکردند صدایش میآمد، از سال ۱۳۶۳ بخشنامه شورای عالی قضایی هست که میگوید همه را دار بزنند. در آن بخشنامه آمده به جز مواردی مانند سنگسار بقیه باید دار زده شوند. ولی در آن روزها پاسدارها و از جمله همه پاسدارها، به خصوص از ۱۸ مرداد به بعد، به راهروی مرگ میآمدند و تهدید میکردند، میگفتند “لگد آخر را خودم میزنم توی شکمت”. ما نمیتوانستیم بفهمیم چه دارند میگویند. بعد فهمیدم چون بچهها را روی صندلی میگذاشتند و همان پاسدارها با لگد به شکم بچهها میزدند و آنها از روی صندلی میافتادند و دار زده میشدند. ناصریان وقتی میخواست ما را تهدید کند، میگفت “کاری میکنیم که در گُهتان غرق شوید”. برای اینکه وقتی کسی را دار میزنند اگر رودهاش پر باشد، دریچههایش غیرارادی باز میشود و خودش را کثیف میکند. بعد از اینکه اعدامها تمام شد ناصریان به بند ما آمد و گفت رفقایتان را بالا کشیدیم. گفت حکم امام است، شما فعلا جان به در بردهاید اما هر موقع بخواهیم حکم امام را راجع به شما اجرا میکنیم.»
دادستان از مصداقی پرسید وقتی صحبتهای اولیه را میکردم گفتم موج دومی هم از این اعدامها وجود داشت. در مورد موج دوم این اعدامها چیزی که میخواهم بدانم این است که آیا خود شما شاهدش بودید؟
ایرج مصداقی پاسخ داد:
«شنبه من از پشت پنجره داشتم از آن سوراخ نگاه میکردم. ۱۱ روز بود اعدامها متوقف شده بود، مراسم تاسوعا و عاشورا که روزهای عزاداری است تمام شده بود، هنوز ماه محرم بود، ما فکر میکردیم اگر آن روز نیایند دیگر تمام است.
من دیدم ماشین (حسینعلی) نیری ایستاد و وارد ساختمان شد. من با صدای بلند به بچهها گفتم نیری آمد. فکر کردند من شوخی میکنم. نیم ساعت بعد (حدودا)، محمد وهاب، یکی از زندانیانی که با ما آنجا بود صدا زدند و بردندنش. ما فهمیدیم که دوباره شروع شد.
پاسدار پشت در اسم من را خواند و گفت آماده باش میآییم دنبالت. همان موقع ما دیدیم ناصریان هم وارد زندان شد. دیدیم که محمد وهاب برگشت. پرسیدیم چه شد؟ گفت امروز مثل اینکه قرار نیست با ما برخورد کنند و ظاهرا برای زندانیان چپ آمدهاند و دارند آنها را میآورند، برای همین من را برگرداندند به بند. سعی میکردم تا آخر شب خودم را نشان ندهم، گوشه اتاق مینشستم که از چشمی دیده نشوم.»
دادستان پرسید در مورد محمود علیزاده ارزنی چه میدانید؟ و ایرج مصداقی در پاسخ گفت:
«او حقوقدان بود و ما با هم همبند بودیم ولی خیلی دربارهاش اطلاعاتی نداشتم. میدانم او هم زندانی چپ بود. سال ۶۶ با هم همبند بودیم.»
دادستان پرسید میدانید برای او چه اتفاقی افتاد؟ مصداقی گفت که «میدانم که اعدام شد اما چگونه و چطور، نمیدانم.» دادستان از او پرسید که چه زمانی شما را به اوین بردند؟ ایرج مصداقی گفت: «۲۹ بهمن ۱۳۶۷ ما، یعنی همه زندانیان گوهردشت را به اوین منتقل کردند. فقط زندانیان کرج در گوهردشت ماندند.»
دادستان گفت شما[مصداقی] اولین بار سال ۶۶ حمید نوری را دیدید و آن هم زمانی که از تونل (ضرب و جرح) رد میشدید و شما را میزدند و وقتی موج اول اعدامها شروع شد او را آنجا دیدید. بعد از تمام شدن اعدامها هم در رابطه با بازجوییها او را دیدید؟ علاوه بر اینها باز هم او را میدیدید؟
پاسخ ایرج مصداقی به دادستان اینگونه بود:
«من هر بار به دادیاری میرفتم او آنجا بود و او را میدیدم. حداقل چهار بار او را دیدم.»
ایرج مصداقی در ادامه شهادتش درباره اعدامهای ۶۷ درباره اینکه چرا نام زنان اعدام شده در لیست اولیه اعدامشدگان نیست (سوال دادستان) گفت که چون زنان با ما نبودند. او در ادامه گفت که بعدتر با انجام تحقیق و گفتوگو با جانبهدربردگان از جمله زنان و چپها تلاش کرده تا لیست اسامی را تکمیل کند، اشتباهات احتمالی را اصلاح کند و …. مصداقی گفت که موارد متعددی از جمله برخی لیستها و عکسها از جمله عکس اعضای هیأت مرگ را او برای اولین بار منتشر کرده است.
دادستان خطاب به ایرج مصداقی گفت که گزارش “اسرار آغشته به خون” سازمان عفو بینالمل را کاملا بررسی کرده است. او از ایرج مصداقی پرسید که آیا با عفو بینالملل همکاری کرده است؟ ایرج مصداقی در پاسخ گفت که برای این گزارش نه.
ایرج مصداقی در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان گفت که برای تهیه گزارش بنیاد عبدالرحمن برومند درباره اعدامشدگان که جفری رابرتسون آن را تهیه کرده است، با این بنیاد و دستیار آقای رابرتسون همکاری کرده است.
دادستان از ایرج مصداقی خواست که درباره شکایتش از حمید نوری توضیح دهد. مصداقی هم گفت که نامهای دریافت کرده با این توضیح که شخصی هست که هم نویسنده نامه و هم او میشناسد:
«بلافاصله به شمارهای که گذاشته بود زنگ زدم. گفت اگر من یک عکس برایت بفرستم میشناسی؟ عکس را که فرستاد بلافاصله گفتم حمید نوری (حمید عباسی) است. او اصلا عوض نشده در حالی که مثلا چهره ناصریان خیلی عوض شده. نویسنده این نامه من را با جستوجو در گوگل پیدا کرده بود. نام حمید نوری، عباسی را جستوجو کرده بود و به مقالههای من رسیده بود.
ایرج مصداقی در ادامه همان روایتی را که در رسانههای مختلف درباره این ماجرا گفته است، بازگو کرد: «رابطه خانوادگی آن فرد با نوری، اختلافات خانوادگی، مسأله سرپرستی فرزند آن فرد، ویزای شینگن داشتن حمید نوری، رفت و آمدش به اروپا در طول هفت سال پیش از آن و ….»
دادستان خطاب به مصداقی گفت شما عکس حمید نوری را چه زمانی دریافت کردید؟ و ایرج مصداقی پاسخ داد: اکتبر ۲۰۱۹. دادستان پرسید چه اقدامی در ادامه کردید؟
مصداقی گفت:
«اولین کار این بود که او گفت نوری ممکن است بخواهد بیاید سوئد تا پاسپورت فرزند دخترخواندهاش را بگیرد.»
مصداقی در ادامه نویسنده نامه را فردی با نام هرش صادقی معرفی کرد.
ایرج مصداقی قصد داشت جزییات این ماجرا را توضیح بدهد اما دادستان خطاب به او گفت که برویم سراغ بعد از آن؛ دادستان به مصداقی گفت من فهمیدم که شما با کسی در انگلیس تماس گرفتید و مصداقی گفت:
«من با آقای کاوه موسوی تماس گرفتم و او با خانم ربکا مونی از دفتر حقوقی مککویی به دنبال من آمدند و همه به خانه مختار شلاوند رفتیم. به حمید اشتری هم که از سال ۶۱ دوست من است خبر داده بودم که آمد آنجا. خانم مونی با این دو نفر صحبت کرد اما با حمید اشتری مصاحبهای طولانی داشت و بعد با من صحبت کردند. من بخشی از کتابم را به او دادم و بعد از گفتوگو برگشتم سوئد. خانم ربکا مونی یک شکواییه تهیه کرد و برای من فرستاد. مواردی بود که نیاز به تصحیح داشت. من اصلاح کردم و برایش فرستادم.»
دادستان پرسید از زمانی که حمید نوری دستگیر شد شما اظهارنظرهای زیادی کردید. و مصداقی گفت:
«بله، بعد از اینکه دادگاه حکم بازداشت موقت او را صادر کرد صحبت کردم اما چیز جدیدی نگفتم. من همهچیز را قبلا درباره حمید نوری نوشته بودم و چیز جدیدی نداشتم که منتشر کنم.»
دادستان از مصداقی پرسید که آیا عکسهای حمید نوری را منتشر کرده است؟ مصداقی پاسخ داد که بعد از اینکه عکسهای او منتشر شد، او هم آنها را منتشر کرده است. دادستان از او پرسید چرا؟ و مصداقی پاسخ داد که برای اینکه هر کس او را میشناسد بتواند شناساییاش کند و بعد برای شکایت احتمالی اقدام کند.
در نهایت پس از این پاسخ ایرج مصداقی، دادستان گفت که دیگر سوالی از او ندارد. دادگاه برای ۵دقیقه تنفس اعلام کرد و پس از تنفس، وکیل مدافع ایرج مصداقی و وکیل حمید نوری سوالهای مورد نظر خود را از مصداقی پرسیدند.
بدین ترتیب روز هشتم از هفته سوم دادگاه حمید نوری به پایان رسید. در روز هشتم ایرج مصداقی ادامه شهادت خود را ارائه داد. دادگاه حدود ساعت ۱۷ به وقت محلی پایان یافت. جلسه بعد سهشنبه ۳۱ اوت/ ۹شهریور خواهد بود.
گفتوگو با حاضران در محل دادگاه
در دادگاه امروز زمانی که ایرج مصداقی، روایت اعدام کاوه نساری یکی از زندانیانی که به دلیل ضربه مغزی فراموشی داشت و به بیماری صرع مبتلا بود را بازگو میکرد، فصای حاکم بر دادگاه بسیار متاثر از این روایت بود. زمانه در همین رابطه با سیامک نادری، زندانی سیاسی سابق در زندان گوهردشت و از شاهدان پرونده حمید نوری گفتوگو کرده است.
◄ برای شرکت در این نظرسنجی مرتبط با این دادگاه اینجا کلیک کنید.
نظرها
نظری وجود ندارد.