نوزدهمین روز دادگاه حمید نوری: شهادت سولماز علیزاده، فرزند یکی از اعدامشدگان در سال ۶۷
نوزدهمین جلسه محاکمه دادیار سابق دستگاه قضایی جمهوری اسلامی به شهادت سولماز علیزاده، فرزند محمود علیزاده یکی از اعدامشدگان سال ۶۷ اختصاص داشت. سولماز علیزاده از چگونگی اعدام پدرش، نامههایی که بین آنها رد و بدل شد و سالها صبر برای سوگواری گفت.
پنجشنبه ۲۳ سپتامبر / یکم مهر نوزدهمین جلسه دادگاه حمید نوری در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم برگزار شد. سولماز علیزاده، فرزند محمود علیزاده از زندانیان سیاسی اعدامشده در تابستان ۶۷ به عنوان اولین کسی که فرزند یک فرد اعدامشده است، در مقام شاکی از کانادا شهادت خود را ارائه داد.
سولماز علیزاده هنگام اعدام پدرش کلاس دوم راهنمایی بود و خودش پیشتر گفته وقتی خبر اعدام پدرش به آنان رسید، گرچه صدای ضجههای خانواده را میشنیده اما به طور مشخص برایش روشن نبوده است که چه اتفاقی افتاده است.
این اولین بار است که طی بیش از سه دهه پس از کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، یکی از متهمان به دست داشتن در این جنایت در دادگاه محاکمه میشود.
توماس ساندر، رئیس دادگاه خود را به سولماز علیزاده معرفی کرد و توضیح داد که او به درخواست دادستانها در این جلسه حضور پیدا کرده است. رئیس دادگاه همچنین گفت از او خواهند خواست درباره پدرش و زندانی شدن او در زندان گوهردشت، ارتباطاتش و همچنین نحوه اعدامش توضیح بدهد. رئیس دادگاه به سولماز علیزاده گفت دادستانها، وکلای مشاور او و وکلای مدافع حمید نوری از او سوالاتی خواهند پرسید.
وکیل مشاور توضیح داد که جلسه درباره محمود علیزاده اعظمی است، او ۲۰ فروردین ۶۳ دستگیر شده است مصادف با ۹ آوریل سال ۱۹۸۴. محمود علیزاده دارای دکترای حقوق بود و در بانک مرکزی کار میکرد. علت بازداشت محمود علیزاده هواداری یک شاخه از گروه فدائیان [جنبش انشعابی ۱۶ آذر] بود. وکیل مشاور توضیح داد که سولماز علیزاده در زمان دستگیری پدرش ۸ سال داشت و محمود علیزاده ۲ سال حکم زندان داشته، با این وجود بیشتر از حکماش زندان کشید و در نهایت اعدام شد. او در سه زندان از جمله گوهردشت، اوین و قزلحصار زندانی بوده است.
وکیل مشاور اشاره کرد علاوه بر شهادت سولماز علیزاده و صحبتهای او، مهدی اصلانی، یکی دیگر از شاهدین و شاکیان پرونده که همبندی محمود علیزاده بوده، بعدا در همین دادگاه در مورد محمود علیزاده شهادت خواهد داد.
وکیل مشاور به برخی ادله اسناد کتبی اشاره کرد که در کیفرخواست وجود دارد و گفت دادستانها بعدا درباره آنها توضیح خواهند داد. وکیل مشاور به سولماز علیزاده اطلاع داد که جلسه شهادت او به صورت تصویری و صوتی ضبط میشود.
بعد از توضیحات وکیل مشاور، دادستانها پرسشهای خود از سولماز علیزاده را آغاز کردند. مارتینا وینسلو به عنوان یکی از دو دادستان پرونده خودش را به سولماز علیزاده معرفی کرد. او از سولماز علیزاده خواست سعی کند چیزهایی بگویید که خود به یاد دارد و با چیزهایی که از دیگران شنیده است تفکیک کند و مشخص شود کدام شنیدهها از دیگران است و کدام بخش خاطراتی است که خودش به یاد دارد.
دادستان گفت علاوه بر توضیحات وکیل مشاور چند سوال میپرسد و قصد دارد بشنوند که خود سولماز علیزاده تایید میکند، سوالات درباره تاریخ بازداشت پدرش و سن او در آن زمان بود.
دادستان از علیزاده پرسید در آن زمان کجا زندگی میکردند؟ سولماز علیزاده توضیح داد که در نارمک تهران زندگی میکرد. دادستان درباره افراد خانواده از او پرسید و علیزاده توضیح داد با مادر و پدرش زندگی میکرده است. او گفت به یاد دارد که یک روز در ماه فروردین ماموران به خانه آنها هجوم برده و همه چیز را به هم ریختند.
سولماز علیزاده در پاسخ به پرسش دادستان درباره اعدام پدرش گفت که خانواده این مسئله را از او مخفی میکردند: «آدمها میآمدند و گریه میکردند ولی چون من در مدرسه دانشآموز ممتازی بودم، نمیخواستند به من بگویند.»
دادستان از سولماز علیزاده پرسید چرا پدرش با وجود پایان دوره محکومیت در زندان اعدام شد و علیزاده توضیح داد که از پدرش خواسته بودند تا شروط آزادی را بپذیرد و او قبول نکرده بود. به گفته سولماز علیزاده آنها از پدرش از سازمانی که به آن تعلق داشت اعلام انزجار کند و در زندان اعتراف به مسلمان بودن میکرد و دیگر خود را «چپ یا خدانشناس» نمیدانست.
محمود علیزاده از اعضای شاخهای انشعابی از فدائیان خلق به نام «جنبش ۱۶ آذر» بود.
نامههایی به سولماز از زندان
سولماز علیزاده در ادامه شهادت خود به دادگاه توضیح داد که در زندان قزلحصار هر دو هفته یک بار پدرش را در زندان ملاقات میکرد و طی این دیدارها دریافت که حال او از بقیه زندانیان بهتر است، چون با خبر شده بود که ورزش میکند و روحیه خوبی دارد.
سولماز علیزاده همچنین تاکید کرد در دورهای که پدرش در زندان قزلحصار بود، جناح آیتالله منتظری کنترل زندانها را بهعهده داشت.
سولماز علیزاده اسناد و مدارکی را به دادگاه سوئد ارائه کرده بود که دادستان به بعضی از آنها طی جلسه بیستم دادگاه حمید نوری اشاره کرد. یکی از این اسناد نامهای که سولماز علیزاده حدس میزند برای اولین بار از طرف پدرش در تاریخ ۱۵ مهرماه ۱۳۶۳ برای او نوشته شده و این نامه از زندان اوین فرستاده شده بود. او همچنین نامه دیگری نیز در تاریخ ۱۵ اسفندماه همان سال از پدرش دریافت کرده است.
سولماز علیزاده در همان سال برای پدرش نامهای نوشته بود و آن نامه نیز در میان دیگر اسناد در اختیار دادگاه قرار داده شده بود. آخرین نامههایی که بین سولماز علیزاده و پدرش رد و بدل شده است مربوط به اواخر تیرماه ۱۳۶۷ است که نشان میدهد نامهها از زندان گوهردشت فرستاده شده است.
سولماز علیزاده گفت نامهها را قبلا خوانده اما نمیخواهد مجددا آنها را در دادگاه بخواند، زیرا از نظر روحی به او فشار میآورد. دادستان گفت این موضوع را درک میکند و نیازی به خواندن نامهها نیست.
در ادامه جلسه دادگاه علاوه بر نامهها، سولماز علیزاده گفت اعدام پدرش در زندان گوهردشت دو دلیل دارد. اول اینکه با همبندیهای پدرش صحبت کرده و اینکه شخصی وجود دارد که آخرین صحبتهای پدرش را در مقابل هیات مرگ شنیده، اما او نمیتواند در دادگاه نامش را بیاورد.
دادستان از علیزاده پرسید چه چیزی درباره دادگاه پدرش شنیده است.
سولملز علیزاده چنین توضیح داد پدرش چون حقوقدان بوده اولا که هیات مرگ را محکوم کرده و گفته دادگاه را به رسمیت نمیشناسد. و سئوالات آنها را به دادگاههای ایدئولوژیک قرون وسطی تشبیه کرده است. و حاضر نشده است که به سئوالهای آنها درباره مسلمان بودن یا نبودن پاسخ دهد. و در پایان صحبتهایش جمهوری اسلامی را به حکومت نازیها تشیبه کرده است اما نه بهطور مستقیم.
سولماز علیزاده توضیح دادشخصی که این سخنان را برای او نقل کرده برای آنها توضیح نداده که آیا اعدام شده یا نه، ولی پدرش فقط یکبار مقابل دادگاه و هیات مرگ حاضر شده و احتمال میدهند در سمت چپ دادگاه نشانده شده باشد (افرادی که با حکم اعدام از دادگاه بیرون آمدند در سمت چپ راهروی مرگ مینشستند) و بعدا اعدامش کردهاند.
علیزده گفت وسایل پدرش را برای آنها فرستادند و خانواده به این صورت متوجه اعدام پدرش شده است و فکر میکند دایی پدرش به زندان رفته و وسایل او را تحویل گرفته است. بهگفته علیزاده در «گواهی مرگ دروغین» علت مرگ پدرش «مرگ طبیعی» نوشته شده است.
یکی از مواردی که سولماز علیزاده در دادگاه به آن اشاره کرد، مشخص نبود محل دفن پدرش بعد از گذشت ۳۳ است.
دادستان برای آخرین سوال از سولماز علیزاده درباره وسایلی پرسید که به مادرش تحویل داده شده است. علیزاده گفت جزئیات را نمیداند چون مادرش ضجه میزده است:
«مادرم ناله میکرد اما نمیگذاشتند من بفهمم. علتاش این بود که من متوجه شدم آن سال پای مادرم شکسته بود و پایش توی کچ بود. اما هنگامی که شدیدا گریه و زاری میکرد به من گفتند: مادرت افتاده پایش دوباره شکسته به همین دلیل درد شدید دارد و از درد گریه و زاری میکند. من هم قبول کردم. دایی من هم در را بست تا حواسم را پرت کند. وی شروع کرد از من درباره درسم پرسیدن تا من چیزی نفهمم.»
دادستان همچنین از سولماز علیزاده پرسید چه زمانی متوجه شده که پدر اعدام شده است؟
سولماز علیزاده گفت مادرش سعی کرد به او بفهماند که پدرش اعدام شده، اما او متوجه نمیشد تا اینکه مادرش از داستان فیلم گلهای داوودی استفاده کرد:
«مامان سعی میکرد مسئله را غیرمستقیم به من بگوید. کسانی که ما در ملاقاتها میدیدیم اسامی آنها را به من میگفت و میپرسید یادته؟ من هم میگفتم بله یادم است. گفت شوهرش آن اعدام شده است. تمام کسانی که ما آنها را میدیدیم معلوم بود که همه اعدام شدهاند. ولی باز هم من متوجه نمیشدم تا این که مادرم مرا به سمت دیگری برد و از من درباره یک فیلم ایرانی پرسید. به اسم «گلهای داوودی». داستان این فیلم چنین بود که مادر کشتهشدن پدر خانواده را از فرزند نابینایش مخفی کرده بود. پسر نابینا بود. مادر من از من پرسید فیلم گلهای داوودی یادته؟ گفتم بله. گفت یادته مادر کشتهشدن پدر را از بچهاش مخفی کرده بود. گفتم بله یادمه از من سوال کرد به نظرت مادر کار درستی کرده یود؟ گفتم نه واقعیت را باید به پسرش میگفت. چشمهای مادرم پر از اشک شد. گفت من باید واقعیت را به تو بگویم. تا این که گفت پدر تو هم با بقیه زندانیان اعدام شده و دیگر نیست.»
سولماز علیزاده به دادگاه گفت در سال ۲۰۱۲ بعد از برقراری ارتباط با دوستان پدرش شروع به عزاداری کرده و تحت رواندرمانی قرار دارد. او در پاسخ به سوال دادستان که اطلاع از واقعه اعدام پدرش برای او چه معنایی داشت چنین گفت:
«اصلا نمیتوانم توصیف کنم، حتی گریه نکردم و مات و مهبوت و شوک بودم. تا چند روز فکر میکردم در یک دنیای مجازی سیر میکنم و بسیار هولناک بود. همانطور که دادگاه هم میداند ما حتی اجازه سوگواری هم نداشتیم و این هم درد ما را بیشتر میکرد. شاید این را به دادگاه بگویم که من از سال ۲۰۱۲ گریههایم را آغاز کردم. من زندانیانی را ملاقات کردم که با پدرم هم زندانی بودند و او را میشناختند. من از ۱۳ سالگی تا ۳۵ سالگی سوگواری نکرده بودم.»
پس از تمام شدن سوالات دادستان، وکلای مشاور سوالات کنترلی را از سولماز علیزاده پرسیدند و بعد از آن نوزدهمین جلسه دادگاه حمید نوری در سال ۳۷ دادگاه شهر استکهلم به پایان رسید.
سولماز علیزاده پیشتر در تاریخ اول مهر ماه ۹۹ به زمانه گفته بود: «… امید دارم روز دادخواهی خاوران نزدیک است. چنین روزی خواهد رسید. دور یا نزدیک خواهد رسید. من به امید آن روز نفس میکشم.»
جلسه بعدی دادگاه حمید نوری سهشنبه ۲۸ سپتامبر / ۵ مهر خواهد بود. در این جلسه بر اساس جدول از پیش اعلام شده، بناست احمد ابراهیمی، زندانی سیاسی سابق به عنوان شاهد و شاکی شهادت خود را ارائه بدهد.
دادگاه رسیدگی به اتهامهای حمید نوری تا آوریل سال آینده میلادی ادامه دارد و احتمالا تعداد جلسات آن به حدود ۹۰ جسله خواهد رسید.
فراخوان برای گردهمایی مقابل دادگاه حمید نوری در استکهلم
روز ۱۹ سپتامبر گروه «دادخواهان خاوران» با انتشار فراخوانی اعلام کرد همزمان با شرکت سه تن از اعضای خانوادههای جانباختگان در دادگاه نوری، صدیقه حاج محسن (خواهر حسین حاج محسن) و لاله بازرگان (خواهر بیژن بازرگان) در روزهای ۲۵ و ۲۶ مهر/۱۸ و ۱۹ اکتبر و هم چنین عصمت طالبی (خواهر عادل طالبی) در روز ۶ آبان /۲۸ اکتبر ، در روزهای ۱۸ و ۱۹ اکتبر مقابل دادگاه حمید نوری تجمع خواهند داشت.
در متن این فراخوان آمده است:
حمید نوری یکی از مجریان اصلی فاجعه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶٧ در چنگ عدالت گرفتار شده است. او نماینده حکومتی است که رئیس جمهورش ابراهیم رئیسی یکی از تصمیم گیرندگان اصلی و عضو هیئت مرگ بوده است.
محاکمه نوری در نفس خود پیام اجرای عدالت را دارد و طلیعه امید را در دلها زنده کرده است.
این گروه در ادامه از دیگر خانوادههای دادخواه، فعالان سیاسی، مدنی و حقوق بشری برای شرکت در این دو روز تجمع دعوت بهعمل آوردهاند.
نظرها
سعید آبدار
سلام...، بر خود لازم و ضروری میدانم که پیگیر لحظه به لحظهٔ دادگاه فوقالعاده حساس و سرنوشت ساز جنایت پیشه ای همچون حمیدنوری باشم. سالهاست آرزوی من و امثال من ِ ایرانی است که روزی نظاره گر محاکمهْ جلادان و جنایتکارانی باشیم که با نقابهای گوناگون فقط حاکمیت و ابقای خود را تحکیم بخشیده و در این مسیر، ستاندن جان انسانهای بیگناه از نوشیدن جرعه ای آب برایشان ساده تر بوده اســـت..!! از رادیو زمانه عزیز صمیمانه سپاسگزارم که بدون هیچ تأخیر و وقفه ای ، عین آنچه که در دادگاه رخ داده است را برای ما که اسیر در کشور خود هستیم، بازگو و تشریح میکنـد.