تجربه «شورای کارگری» در فولاد اهواز
گفتوگو با میثم آلمهدی
بازخوانی تجربه سازمانیابی کارگران گروه ملی فولاد ایران (فولاد اهواز) در گفتوگو با میثم آلمهدی.
■ ایدهی شورا چطور در میان کارگران فولاد شکل گرفت؟
میثم آلمهدی: ببینید ایدهی ادارهی شورایی در میان ما اصلا به این شکل به وجود نیامد که یک عده روشنفکر یا جوان از تهران بیایند با ما صحبت کنند و به ما یاد بدهند یا به جای ما فکر کنند و ما مُقلد آنها باشیم. ما به این جوانها به چشم نیرویی که میتوانند برای ما بازوی رسانهای باشند نگاه میکردیم و هیچ چیز بیشتری در میان نبود.
ما موضوع شوراها را تقریبا ۴-۵ سال پیش در فولاد مطرح کردیم؛ خیلی قبلتر از آن شکلی که در فضای ۹۶-۹۷ مطرح شد. در آن زمان اما چیزی جز شورای اسلامی جلوی روی ما نبود. در نتیجه چون ما آن را قبول نداشتیم، شروع کردیم خودمان به جستجو کردن در اینترنت، در کتاب و مجله که «شورای مستقل» چطوری باشد. شروع کردیم در مورد تونس، ترکیه و عراق خواندن، دربارهی تاریخ شوراهای کارگری، و به این نتیجه رسیدیم که میخواهیم «شورا» داشته باشیم. هنگامی که در جریان اعتراضات هفتتپه، موضوع «شورای مستقل» از زبان آقای بخشی مطرح شد، ما گفتیم این نقطهی خوبی برای شروع است، چون ما درگیر آن بودیم اما نمیدانستیم چه اسمی برای آن بگذاریم.
برای همین ما تصمیم گرفتیم شورای مستقل داشته باشیم و این تصمیم را اعلام کردیم. ما در تمام فرآیند تکوین ایده به هیچ احدی وابستگی نداشتیم. یک عده جوان میآمدند و تحولات کارگری ما را دنبال میکردند و ما هم به آنها به چشم میانجی رسانهای که مبارزه و تلاش ما را انعکاس دهند نگاه میکردیم.
■ آنچه در آن زمان دربارهی فولاد بیشتر شنیده میشد بحث کمیتهها بود تا خود شورا، تفاوت این موارد در فولاد به چه شکل بود؟
حالا چرا ما میگوییم «کمیته» یا «کمیتهی بخشها»: ما در هر کارخانهای یک سالن بزرگ و بخشهای مختلفی داریم. مثلا تیرآهن خودش دو بخش است، لولهسازی دو بخش است و همینطور داخل شرکت بخشهای دیگر وجود دارد. خود بخش یک مثلا قسمت مفتول و میلگرد را دارد؛ ما پنج بخش داشتیم که باید تصمیم میگرفتیم چطور نیروی این بخشها را فعال بکنیم. مشکل ما این بود که همهی بخشها برای اعتراض فعال نبودند و ما باید فکری برای فعال شدن آنها میکردیم.
برای همین تصمیم گرفتیم کمیتههای ریز داخل بخشها را تشکیل بدهیم. این کمیتهها به ذات خودشان متشکل هستند اما به معنای کلاسیکش صنفی-سیاسی نبودند. ما تلاش کردیم از این فضا استفاده بکنیم؛ در نتیجه در اتاقهای استراحت کارگران را جمع میکردیم و بحث کمیتهها را مطرح میکردیم تا ذهن همه درگیر بحث شود. ما تجربه داشتیم که آغاز این حرکتها میتواند چه ضربهای از ناحیهی کارگران غیرفعال بخورد. به این ترتیب از مسائل مربوط به ایمنی سالنهای کار گرفته تا صندوقهای مالی و انواع موضوعات ریز و درشت را در این جلسات مطرح میکردیم.
این کمیتهها باید یک مرکزی برای همفکری میداشتند. خود ضرورت این مسأله در جریان اعتصاب مطرح شد و کارگرانی که در آغاز نظرشان این بود که تشکیل چنین چیزی مشمول برخوردهای امنیتی میشود، در موقع اعتصاب دیدند که بدون آن نمیشود پیش رفت.
■ بحث مجمع عمومی از کجا پدید آمد و نسبت آن با صحبتهایی که امروز ذیل عنوان «جنبش مجمع عمومی» چیست؟
مجمع عمومی این صورتبندی سیاسی-حزبیای که میگویند «جنبش مجامع عمومی» نیست، به ذات خودش که مجمع عمومی تشکیلات نیست. مجمع عمومی یک ظرفیت نظارتی، یک رابط بین شوراهای کارگری با آن کمیتههای ریز است. اینکه درون این مجمع عمومی چطور نظارت بکند و چطور پیش برود خود یک بحث مهم است که ماهیت این مجمع عمومی را روشن میکند.
در این راستا از کمیتههای کوچکی که داخل بخشها تشکیل شده بودند، افرادی به عنوان نماینده میآمدند و هیشه هم در جلسات مجمع عمومی یا این دورهم نشستن ثابت نبودند؛ ولی همهی اعضای کمیتهها حق داشتند که حاضر باشند و حرف هم بزنند. نقش این مجمع عمومی این بود که تمامی آن کمیتههایی که در بخشها تشکیل شدند، و بحثهایی که میکردند، در این جا نتیجهاش در قالب اتخاذ تصمیماتی به ثمر مینشست. در واقع شورا اینجا بود که به عنوان دستاورد این مجمع عمومی معنا پیدا میکرد و مجمع عمومی بر آن نظارت میکرد. پس اول کمیتههای بخشها بودند، بعد مجمع عمومی بود و بعد شورا به عنوان نتیجهی آنها.
اما با درنظر گرفتن شرایط امنیتی حاکم به هنگام اعتصاب، فکر کردیم که با علنی شدن شورا، ما ۹ نفر نمایندهی آن را زیر ضرب میبریم؛ پس وقتش نبود. برای همین در مجمع عمومی و سالن همفکریای که داشتیم، تصمیم گرفتیم که موضوع علنی نشود. در عوض بحثها حول محور این بود که چطور این شورا ضدکارگری نشود و واقعا به عنوان ماحصل کار کمیتهها و مجمع باشد.
■ مکانیسم تصمیمگیری و نمایندگی در این کمیتهها و شورا به چه شکل بود؟
تصمیم بر این گرفته شد که افراد داخل شورا به هیچ وجه افراد ثابتی نباشند. در واقع مسأله این بود که فرد مادامی میتواند به عنوان نماینده باشد که تخلف نکند. در غیر این صورت اگر اسناد و مدارک در مجمع عمومی ثابت کند فرد تخلف کرده است، او خلع میشود. منظورم از ثابت نبودن این بود.
همچنین تصمیم گرفتیم که مثلا دو نفر در مدیریت باشد، دو نفر در فروش و دو نفر در خرید. سوألی که پیش آمد این بود که ممکن بود این نمایندگان در جایی که هستند تحت تأثیر روابط سرمایهدار-کارگر و پولهایی که بود دچار انحراف بشوند. برای همین تصمیم گرفتیم که این افراد چرخشی باشند. از آنجایی هم که باید گزارش هفتگی به مجمع میدادند، در نتیجه این باعث میشد همهی افراد درگیر در فرآیند باشند.
■ بحث سرکوب چطور پیش آمد و میراثی که از این حرکت در فولاد باقی ماند چگونه است؟
در فولاد، هنگامی که ما مجمع عمومی را تشکیل دادیم بحث سرکوب پیش آمد و ۴۱ کارگر را دستگیر کردند. به همین خاطر نشد که ایده به طور تمام و کمال پیاده شود. الآن در فولاد ارتباطگیریها و جمع همفکری همچنان برقرار است و این از میراث آن دوران است.
از آن طرف شورای اسلامی هم فشار میآورد و هنگامی که بحث تشکل مطرح میشود سروکلهشان پیدا میشود اما تکلیف بچهها با آنها روشن است و به اصطلاح دیگی که برای من نجوشد میخواهم که سر سگ در آن بجوشد، یعنی وقتی اجازهی شکل دادن تشکل مستقل ما را نمیدهند ما هم نمیگذاریم تشکل آنها کار بکند.
این بحثها هنوز در میان کارگران مطرح است که ما چطور میتوانیم بحث شورایی را درون جامعه پیاده کنیم. مثلا در ارتباط با خود کارگران مسأله این بود چطور زنان کارگران را بتوانیم از طریق کارگاههای خیاطی در این وضعیت درگیر کنیم چون آنها هم بخشی از جامعهی کارگری هستند. نکتهی دیگر در این راستا به بحران مردسالارانهای برمیگشت که بین همکاران زنِ واقع در بخشهای مدیریتی با کارگران مرد ایجاد میشد و ناشی از این نگاه بود که زن ضعیف است و فقط باید در این پستهای دفتری باشد. این زنان کارگر وقتی درگیر این کمیتهها و مسائل کارخانه بشوند، قدرت آنها آشکار میشود. آنها میتوانند بدل به میانجی و رابطی با زنان کارگران مرد بشوند و همین نیروها مسألهی شورا را به درون جامعه ببرند.
هیچ کس بهتر از خود زنها نمیتواند مسائلشان را درک کند و در نتیجه آنها سفیران شورا در جامعه هستند. ما اگر رفقای زن را درگیر در بحثهای کمیتهها و شورا نکنیم، نمیتوانیم مسألهی شورا را به درون جامعه ببریم. در یک شرایط اعتصابی که صندوقهای مالی فلج میشود، زنان خانهدار و زنان کارگر میتوانند نقش اصلی را در سازماندهی ایفا کنند. آنان هستند که با بازتولید شرایط زندگی و حمایتهای مالی میتوانند شرایط بحرانی را مدیریت کنند و به ادامهی اعتصاب یاری برسانند.
■ تفاوت شکل کار شورایی در فولاد و هفتتپه به چه شکل است؟
ببینید ما دو نمونه شورا داریم: شورای مدیریتی، شورای نظارتی.
از شورای نظارتی شروع میکنم: از آنجایی که شرکتی مثل شرکت فولاد که وابسته است، یعنی نمیتواند خودش بدون تأمین فولاد اولیه کار بکند، پس از آنجایی که شرکتهای تأمینکنندهی مواد اولیه خودشان شورای کارگری تشکیل ندادند، ما در یک ماهی هم که کارخانه را دراختیار داشتیم، وقتی میخواستیم تولید بکنیم، مواد اولیه نداشتیم؛ در نتیجه تولید برای ما ممکن نبود. به این ترتیب شورای ما اگر میخواست مدیریتی باشد، یعنی شرکت را مدیریت کند، این در عمل به دلیل این وابستگی برایش ممکن نبود، چرا که دولت میتواند با تحریم مواد اولیه آن را فلج کند. اما اگر در شرکت ذوب یا معدن که تأمین کنندهی مواد اولیه هستند کارگران شورای مدیریتی تشکیل دهند، کارگران قادرند تولید خود را مستقل به پیش ببرند. در کارخانهای نظیر ما اما به ناگزیر باید نظارتی پیش برویم تا بحث شوراها به حد قابل قبولی در سراسر کشور توسعه پیدا کند.
اما برسیم به شورای مدیریتی: اگر برای مثال هفتتپه را درنظر بگیریم، آنجا از کاشتن بذر تا بستهبندی همهاش داخل خود شرکت اتفاق میافتد. یعنی از صفر تا صد تولید دست خود شرکت است. اینجا کارگران قابلیت مدیریت خود را دارند. اینجا ما کارگران کاشت و برداشت را داریم، کارگران تعمیراتی داریم، کارگران مدیریتی، کارگران سمپاش و بستهبندی و ... داریم که همه داخل شرکت هستند.
اما چطور خود این تشکلات مدیریت بکنند که کارگرانِ داخل در بحث مدیریتی به فردگرایی کشیده نشود و یا مجموعهی شورا از بدنه جدا نشود و به فردگرایی درنغلطد، خودش بحث طولانی دیگری است.
■ باز هم به بحث کمیتهها برگردیم که در مرکز صحبتهای شماست، چطور این کمیتهها بر سیاسی شدن کارگران اثر میگذارند؟
در بحث از کمیتهها باید بگویم که ما در بخشهای مختلف کارگران زیادی داریم. شما اگر به آرشیو اعتراضات فولاد برگردید، از روز اول اعتراض تا لحظهی سرکوب، ما در این فرآیند کارگران زیادی داشتیم که وسط نمیآمدند؛ تنها هنگامی که پای آنها به اعتراض باز شد که کمیتهها تشکیل شدند. نقش کمیتهها در مقام سازمانهای ریز درون کارخانهها درگیر کردن فعالانهی کارگران در تعیین سرنوشتشان است. از درون همین کمیتهها افراد به مجمع عمومی یا هر اسم دیگری که میخواهید، وارد میشوند، این به هیچ بحث حزبی و سیاسیای ربطی ندارد و من خواهش میکنم به آنجا نبریدش.
ضرورت کمیتهها در شکلگیری پایهی اساسی تشکل است. چرا کمیتهها مهم هستند، چون تکتک کارگران را درگیر مسأله میکنند. در قالب کمیته، تشکل کارگری آنقدر کوچک است که حتی به کارگرانی که به اعتصاب اهمیت نمیدهند یا به دلایل دیگری در آن شرکت نمیجستند، هویت سیاسی داده میشود. این اهمیت دارد چرا که از نظر روانشناسی این کارگر همواره نادیده گرفته شده، رأیش همیشه بیاهمیت فرض شده و به اصطلاح او حس بیهویتی میکند. در قالب کمیته او احساس مداخله در امور کارخانه را میکند. پس امروز ما کارگران باید به این تشکلهای خُرد اهمیت بدهیم و آنها را شکل بدهیم. ما نمیتوانیم مستقیم برویم شورا و مجمع عمومی تشکیل بدهیم.
اینجا یک مسألهای هست و آن اینکه اگر ما بیاییم مستقیم مجمع عمومی را شکل بدهیم هیچ ضمانتی نیست که مسیر درست را طی کند. پس چه کار میکنیم؟ تشکلهای ریزی درست میکنیم که معطوف به مجمع عمومی بشود و مجمع عمومی هم معطوف به شورا. در این راستاست که هویت کارگری شوراها روشن میشود. وقتی تشکل کمیتهها و نظارت آنها بر مجمع عمومی باشد، مجمع عموی و شورا نمیتوانند مسیری خلاف رأی کمیتهها بپیمایند. اهمیت این موضوع در این است که ما در روابطی با کارفرما و دستمزد قرار داریم که مستعد منحرف کردن کارگر از مسیر درست است.
ما اگر در درون کارخانهها این تشکلهای ریز را داشته باشیم و از آنها نمایندگانی باشد و مجمع عمومیای شکل بگیرد، میتواند سازماندهیای شکل بگیرد که فساد و تخلف در آن به حداقل ممکن برسد و تصمیمگیری در درون آن جلوهای جمعی بهخود میگیرد.
نظرها
نظری وجود ندارد.