دویدن با ویلچیر ــ درباره انتشار کتاب جدید اشرف فروغ در کابل
دویدن (نامههایی برای ملیله) مجموعه نامههای عاشقانهای است که به تازگی از اشرف فروغ منتشر شد. رونمایی از این کتاب در کابل پس از قدرت گرفتن طالبان اتفاق مهمی برای اهالی فرهنگ افغانستان بود. طارق قاسمی در گزارشی از کابل دراینباره به گفتوگو با اشرف فروغ درباره این کتاب نیز پرداخته است.
کابل ــ بیش از دو ماه از سقوط کابل گذشته است. در این هفتاد و اندی روز یا بهتر بگویم هفتاد و اندی سال، آنقدر همه چیز سریع اتفاق افتاد که اصلاً نفهمیدیم چه بلایی بر سرمان نازل شد. خیلیها مهاجر شدند، خیلیها به کُنج و گوشهای رفتند و به سختی میشود آثار زنده بودن را در وجود آنها دید. چهارراهی «پُلسرخ» در کابل که به عنوان نبض تپنده فرهنگ در این شهر شناخته میشد، حالا شده مثل تمام چهارراهیهای زشت و کثیفِ این شهر: چهارراهی شهید، چهارراهی سرای شمالی، چهارراهی فواره آب و صدها چهارراهی دیگر که فقط نام چهارراهی را دارند.
وقتی دوستانمان را در چهارراهی «پُلسرخ» میبینیم، بعد از یک احوالپرسی سرد، اولین پرسش این است: هنوز در این شهر نفس میکشی؟ انگار نفس کشیدن هم در این در شهرِ بلاخیز و بلاکشیده جرم شده است. مثل تمامی چیزهایی که قبلاً زندگی را در خطرناکترین شهر دنیا یعنی کابل پذیرفتنی میکرد، اکنون در کابل جرم پنداشته میشود؛ کتاب خواندن، استاتوس نوشتن در فیسبوک، مقاله نوشتن در روزنامه و.... حتی ممکن است به خاطر طرز لباس پوشیدنت شلاق بخوری، یا اینکه مدل موهایت به مزاج و ذوق کدام ملا و مولوی خوش نخورد و به جرم غربی و دموکرات(به معنی ضد دین) بودن مجازات شوی.
در این میان اما، یک تن قلمش را به رسم اعتراض به وضع موجود بالا برده و در مقابل تمامی ناملایمات کتابی نوشته است: دویدن (نامههایی برای ملیله)، اثر اشرف فروغ نویسندهای که با ویلچیر میدوید، کسی که در کودکی وقتی هیچ تقصیر و گناهی نداشت و اصلاً نمیدانست جنگ یعنی چه و باید از کدام سمت طرفداری کند، بر اثر اصابت ترکش «هاوانی» سرگردان و معلق در آسمان سیاه-خاکستری کابل رگ نخاعش پاره و شد و از آن به بعد مجبور شد روی ویلچیر بنشیند.
اشرف فروغ در سن ۳۰ سالگی علاوه بر این که قلم به دست خوش ذوقی است، ورزشکار توانایی نیز بوده، بستکبال رویویلچیر بازی میکند و توانایی و استعدادش را در این زمینه به همگان نشان داده است.
روز رونمایی از این کتاب (ششم عقرب / آبان) روز بزرگی برای اهالی فرهنگ و کتابدوستان کابلی بود. در فضای مجازی علاوه بر نشر خبرهای ناگوار، خیلی از دوستان اشرف فروغ در مورد این کتاب استاتوس نوشته و ابراز خوشحالی کردهاند، دوستانی که حال «پلسرخ» مأمن سکون آنان نیست.
علی محبی در صفحه فیسبوکش نوشته است: «فروغ نازنین، قلب تپنده کابل است؛ با مهربانی بیدریغاش، با لبخند و قصه و چای و با دویدن در روزگاری که قلب این شهر از تپش بازمانده است. تا فروغ است کابل کابل و پلسرخ پلسرخ است».
سیدضیا قاسمی شاعر و نویسنده، از آن سوی مرزها از دیار سرد اسکاندویناوی با خوشحالی نوشته: «اشرف جان ما قلم زیبایی دارد و دلنشین مینویسد. برنامه رونمایی کتابش در کابل التیامی خواهد بود برای دل غمگین اهالی قلم و فرهنگ. امیدوارم دوستان مقیم کابل به صورت گسترده شرکت کنند. زنده باد اشرف و زنده باد نشر گرامی واژه».
پای صحبتهای این نویسنده جوان و خوشصحبت نشستم و از انگیزه وی در مورد نوشتن و نشر کتابش در شرایط ویژه و پراختناق افغانستان پرسیدم:
▪طارق قاسمی: میشود به صورت مختصر با اشرف فروغ آشنا شویم؟
اشرف فروغ: در کابل و در جنگ به دنیا آمدم. دانش آموخته زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه کابل استم. هفت هشت سالم بود که بر اثر اصابت یک راکت در چند قدمیام، تمام زندگی محکوم به نشستن روی یک ویلچییر شدم و اینکه دیگر هرگز دویده نتوانم. زندگیام همهاش مجموعهای از تلاش و تقلای بیپایان برای فرار از مرگ و دویدن پی نان بوده است.
من اما کوشش کردم به هر قیمتی شده سر پا ایستاده شدن و دویدن را فراموش نکنم.
آسان نبود. اصلا آسان نبود.
اما من دیگر تبدیل به یک یوز پلنگ شده بودم و پوستم هم شبیه پوست کرگدن شده بود.
شرط زنده ماندن در افغانستان همیشه همین دو چیز است. باید مثل یوزپلنگ بدوی و پوستت مثل کرگدن کلفت باشد.
▪️ چرا دویدن (نامههایی برای ملیله)؟ آیا توضیحی در مورد کتاب، عنوانش و هدفی از نوشتن این کتاب به ما میدهید؟
ــ: ملیله (اسم مستعار) یک اتفاق خصوصی و شخصی زندگیام بود. آدمی که آمد و رفت و خیلی چیزها را در من تغییر داد.
ابتدا که برایش نامه مینوشتم قصد نشرش را اصلا نداشتم اما بعدها که مجموعه نامه ها تکمیل شد، با خودم فکر کردم چرا این تجربهی شخصی خودم را با دیگران در میان نگذارم. مخصوصا اینکه عشق تابوترین عمل ممکن در این مملکت است و یک تجربه جمعی میان همه آدمها.
نامه ها عاشقانه است و در کنار آن به دیگر مسایل اجتماعی جامعه افغانستان هم پرداخته شده است.
▪️ اما چرا دویدن؟
ــ: خوب این زندگی لعنتی همهاش دویدن است. در افغانستان بیشتر از همه جای دنیا. برای من که روی یک ویلچییر نشستهام این دویدن شکل یک مسابقهی مرگبار را دارد. بدوم زنده استم، ندوم میمیرم.
در این وضعیت تصور کنید دویدن پشت دختری که هرگز قصد ماندن نداشت چقدر سخت و غمگین است.
▪️ با آمدن طالبان وضعیت کتاب و کتابخوانی در افغانستان چگونه است؟
ــ: وضعیت کتاب و خوانی بعد از روی کار آمدن طالبان به شکل غمانگیزی رو به افول است. اول به این دلیل که قشر فرهنگی و کتاب خوان جامعه همه از مملکت فرار کردند و دوم وضعیت اقتصاد مردم به حدی خراب است که اگر بخواهند بروند کتاب بخرند، از گرسنگی میمیرند.
▪️ مخاطبین این کتاب بیشتر چه قشری هستند؟
ــ: مخاطبین کتاب به طور خاص جوانان استند چون که سخن از عشق و رابطههای احساسی است اما هرکس در هر سن و سالی میتواند کتاب را بخواند، دوستش داشته باشد و کمی بیشتر با حال و هوای کابل این روزها آشنا شود.
▪️ مخاطبین فارسی زبان در خارج از افغانستان چگونه به کتابتان دسترسی پیدا کنند؟
ــ: به دلیل اوضاع سیاسی افغانستان جریان و مشکلاتی که سر راه صنعت چاپ و نشر کتاب قرار دارد، کتاب فعلا تنها داخل افغانستان قابل دسترس است اما امیدوارم آقای قاسم مدیر نشر واژه، بتواند در زودترین فرصت کتاب را به دسترس همه پارسی زبانان دنیا قرار بدهد.
▪️ با ویلچیر چطور میشود دوید؟
ــ: فقط با عشق.
نظرها
Fatema
Pole Sorkh, qalbe tabande Kabul Jan