سودای توسعه و تجاری شدن: نمونه طرح منطقه بانه و مریوان
کژال – این یک بررسی انتقادی از طرح منطقه آزاد است. ادعاها با واقعیتها سنجیده میشوند. بر این نکته هم تأکید میشود که منطقه آزاد، یعنی منطقه دست آزاد کارفرمایان برای هر گونه اجحاف در حق کارگران.
طرحِ منطقه آزاد تجاری بانه و مریوان پس از سالها رفت و برگشت میانِ مجلس و مجمعِ تشخیص، سرانجام در سال ۱۳۹۸ به تصویب رسید. میگویند اقداماتِ مقدماتی آن هماکنون در حال پیشروی است.
سالها پیش از این مسئولانِ استانی در همراهی با بازاریان و حتی بخشهایی از طبقه پایین جامعه در شهرهای مرزی کردستان از مزایای چنین تصمیمی میگفتند. مقامات مدام بر طبلِ «توسعه» کوبیدند و گفتند این طرح موجبِ توسعه بانه و مریوان و محدوده منطقه آزاد تجاری آنها خواهد شد.
در این مقاله با نگاه به چنین ادعاهایی سعی میکنیم از مجرای شواهدی که تاکنون در اینباره وجود دارد، این نگاهِ خوشبینانه را به پرسش بکشیم و این موضوع را به ویژه از منظرِ سرنوشتِ کارگرانِ منطقههای آزادِ تجاری نگاه کنیم. همچنین تلاشی هم در راستای نقدِ اسطوره «توسعه» به طور کلی انجام خواهد شد.
منطقه کوچکِ آزاد تجاری بانه و مریوان
خبرِ پر هیاهوی منطقه آزاد مریوان و بانه در حالی در میانِ مردم این منطقه پیچیده که تنها کلیتی گُنگ از آن برای بیشترِ آنها روشن است. این که بانه و مریوان هم منطقه آزاد تجاری شدند و تمام! مسئولانِ استانی هم به همین خبر اکتفا کردند. اما طبقِ اظهار نظرهای نمایندگان مجلس در اینباره، نقشه پیشنهادی مطرحشده برای این طرح، آن را به کوچکترین منطقه آزاد تجاری کشور تبدیل کرده است. مساحتِ منطقه حدود ۸ هزار هکتار است که یکسومِ آن در بانه و مابقی آن در مریوان است. این مساحت در مقایسه با منطقههای آزاد تجاری دیگر در کشور بسیار کم است.
یکی از شرایطِ کمیسیونِ مالی مجلس برای اجرای این طرح این است که محدوده منطقه آزادِ بانه و مریوان نباید شاملِ هیچکدام از منطقههای جمعیتی باشد. یعنی نه شهرِ بانه و مریوان و نه روستاهای آنها نباید در محدوده طرح قرار گیرند. گویا تنها قرار است چندین بازارچه مرزی برای آسان کردنِ مبادلههای مرزی و گمرکی ایجاد شود. چنین شرطی برای بانه و مریوان در حالی است که بیشترِ منطقههای شهری و جمعیتی در طرحهای دیگرِ منطقه آزاد در کشور، جزوِ محدوده طرح هستند. از جمله شهرهای آبادان، ماکو و اروند.
علاوه بر این درباره موردِ خاصِ منطقه آزادِ بانه و مریوان اعلام شده که جوازِ وارداتِ ماشینهای سواری خارجی در این محدوده تنها مختصِ افرادی است که در آن محدوده «مجوز فعالیت اقتصادی» داشته باشند. به زبانِ سادهتر یعنی همان پولدارها از این امتیاز بهره میگیرند و مردمِ عادی نمیتوانند ماشین وارد کنند. این مورد به این دلیل اهمیت دارد که یکی از انگیزههای مردمِ منطقه به دل خوش کردن به طرح این بود که با منطقه آزاد شدن میتوانند به آسانی ماشینهای گرانقیمت خارجی را با هزینهای کمتر خریداری کنند.
خلاصه اینکه وقتی طرح منطقه آزاد بانه و مریوان را با طرحهای مشابه مقایسه میکنیم به توخالی بودن آن همه هیاهویِ تبلیغاتی درباره اهمیت آن پی میبریم. مقایسه گونهای نقد درونی است، یعنی میبینیم در چارچوب طرحها و ادعاها را با هم میسنجیم.
لفاظی «توسعه» و فقدانِ زیرساخت
باز هم اگر بنا را بر نقدِ درونی این طرح بگذاریم و با روشها و مفاهیمِ خودِ گفتمانِ «توسعه» درباره آن صحبت کنیم، متوجه نقصهای دیگری میشویم. از جمله این که از اساس هیچگونه زیرساختی برای ایجادِ منطقه آزادِ تجاری در محدوده بانه و مریوان وجود ندارد. از مهمترین این زیرساختها امکان حمل و نقل است. هنوز هم بخشهایی از جاده مریوان ـ بانه خاکی است. بخشِ آسفالتِ آن هم البته بیشباهت به جاده خاکی نیست. جادههای سنندج به مریوان و بانه هم وضعیتِ مطلوبی ندارند.
از جمله طرحهای دیگری هم که گویا در راستای طرح منطقه آزاد پس از سالها انجام شد احداث جاده جدید سنندج ـ مریوان بود، جادهای که آمارِ نگرانکننده تصادفها در چند ماه گذشته در آن نشان میدهد که نمیتواند یک زیرساختِ مطلوب برای حمل و نقل باشد. تابلوهای آن هنوز ناقصاند، کارگرانِ راه و شهرسازی در تونلهای آن همچنان مشغولِ نصبِ چراغ و علامت هستند و پیچهای تند و حسابنشده آن پس از یک مسیرِ نسبتا طولانی کَفی هم بلای جانِ مسافران شده.
جدای از زیرساختهای بینشهری و بین استانی، در خودِ شهرهای بانه و مریوان هم شرایطی برای منطقه آزاد شدن فراهم نیست. راه رفتن در گذرگاهها، پیادهروها و خیابانهای جلو پاساژهای شهرِ بانه بسیار دشوار است. این خیابانها و پیادهروها کِششِ آن همه مسافر و رهگذر و ماشین را ندارند و تقریبا عصرِ روزهای آفتابی سوزن انداختن نیست.
وضعیت در شهرِ مریوان هم مشابه است. تراکمِ داروخانهها، مطبهای پزشکی، بیمارستان، پاساژها و غیره همگی در خیابانهای باریکِ مرکزِ شهر، باعث شده قدم گذاشتن به این فضا به تجربهای پر استرس و خستهکننده تبدیل شود. چنین فضایی نمیتواند میزبانی یک منطقه آزاد تجاری را داشته باشد.
منطقه آزاد از منظری دیگر
«فقیرها فقیرتر و پولدارها پولدارتر میشوند». این چکیده ارزیابی بخشهایی از طبقه پایین در شهرهای بانه و مریوان از منطقه آزاد شدنِ شهرشان است. به ویژه آنهایی که روی دیگرِ سکه «منطقه آزاد شدن» را دیدهاند − همانهایی که نه زمینی دارند تا با منطقه آزاد شدن گرانتر شود، نه مغازه و پاساژی و نه منفعتی در حذفِ رویههای معمولِ گمرکی؛ بلکه به عکس، فاصله طبقاتی در شهرشان بیشتر و بیشتر میشود. آنهایی که اجارهنشیناند باید پولِ بسیار بیشتری بابتِ سکونتشان پرداخت کنند، کالا و خدماتِ گرانتری دریافت میکنند و نه تنها منفعتِ خاصی از چنین طرحی نمیبرند، بلکه ارزشِ مزدشان و قدرت خریدشان هم کاهش پیدا میکند.
دودِ تجاری شدن به چشمِ آنهایی میرود که چیزی به دارایی اندکشان اضافه نشده و از آن هم کم شده. هزینه زندگی به احتمال زیاد بالاتر خواهد رفت و تلاشِ بیشتری میطلبد. در نقطه مقابل، صاحبانِ مِلک و منتفعانِ بازاری فربهتر خواهند شد و ارزشِ داراییهایشان بالاتر خواهد رفت.
سرنوشتِ کارگران
در مقابلِ فربه شدنِ طبقه دلال و به اصطلاح «انگلی» ای که در اینگونه سیستمهای درآمدی شکل میگیرد، شاهدِ نحیفتر شدنِ زحمتکشان به ویژه کارگران خواهیم بود. معنای «آزاد شدنِ منطقه» در ساز و کارهای مرتبط با کار و تولید، بیشتر آزاد شدنِ تاجران، مالکان و صاحبانِ ثروت از قید و بندهای بیمه و قرارداد و تأمین اجتماعی در به کارگیری کارگران است.
«منطقه آزاد بودن» معمولا دستاویزی میشود برای آن بخشِ اندک از جامعه محلی که قدرت و ثروت را در انحصارِ خود دارد برای استثمار و بهرهکشی. نمونه ساده آن هم کولبرانی هستند که در شهرهای بانه و مریوان نه شغلشان به رسمیت شناخته میشود، نه تشکُلی دارند و نه ماهیتِ کارشان چنان است که فرصتی داشته باشند برای هدف و منفعتِ مشترکی همبستگی داشته باشند. آنها با عجله و از ترسِ نیروهای مرزبانی دوان دوان خود را به محلِ مبدأ بار میرسانند و بلافاصله به همان عجله و ترس و دلهره سعی میکنند کولشان را به مقصد برسانند. منتفعانِ واقعی در این زمان در مغازهها و انبارهایشان در بازارِ شهر نشستهاند و کوچکترین دلنگرانی به خود راه نمیدهند. کولبرها عملا با آنها ارتباط نمیگیرند. بلکه با راننده سیافهایی در ارتباطاند که کول را از آنها تحویل میگیرند و با همان اضطراب و دردِسر آن را به انبارها و بازارها میرسانند. معمولا کارِ پرداختِ دستمزدِ کولبران هم توسطِ یک واسطه در آن میان انجام میشود. نظمِ بازار در این چارچوب طوری چیده شده که عملا هیچکَس را قابلسرزنش نشان ندهد. انباردارها، صاحببارها، بازاریها و تاجران خودشان را «کاسب» مینامند. بارِ معنایی «کاسب» هم در این دو شهرِ مرزی طوری جا افتاده که گویی همه مردم موظفند به این «کاسب»ها کمک کنند که کسبشان را بچرخانند. اما در مقابل، کولبرانی که بساطِ کسب و کارِ این «کاسب»ها را با رنج و زحمت و گاهی به قیمت جانشان فراهم میکنند در این بازی زبانی وجود ندارند.
ثمره بدیهی تسلطِ اقتصادِ به اصطلاح «آزاد» چیزی جز این نیست. هماکنون هم شهرهای بانه و مریوان از لحاظِ سازمانِ تقسیم کار اجتماعی ساز و کاری شبیه به منطقه آزادها دارند. طرحِ رسمی تجاری شدنِ این دو منطقه تنها جنبه حقوقی آن را رسمیت و مشروعیت میبخشد.
این تنها کولبران نیستند که قربانی چنین نظمی میشوند. از کارگرانِ جابجاکننده بار و جنس در محدوده بازارهای مرکزی و پاساژها گرفته تا واکسیها و کارگران پیلهوری همه متأثر از نظمِ نئولیبرالی هستند که با شدتِ دوچندان در منطقه آزادِ تجاری پیاده میشود. هیچکدام از این صنفها اتحادیه و تشکلی برای دفاع از حقوقشان ندارند. هیچکدام از آنها از بیمه و مزیتهای شغلی مرسوم در سایرِ صنفها برخوردار نیستند. اگر روزی یک کارگرِ پیلهوری در اثرِ فشارِ کاری دیسکِ کمر بگیرد دیگر مشخص نیست چه بر سرِ آینده او و بستگانش خواهد آمد.
اسطوره «توسعه»
تبلیغات گسترده در مورد مزیتهای تجاری شدن بانه و مریوان اغلب همراه با توسل به این موضوع است که این طرح برای منطقه «توسعه» به بار خواهد آورد. در حقیقت آنچه توسعه مییابد بازارِ فروش و جریانِ گردش سرمایه است نه زندگی واقعی مردم. طرح منطقه آزاد تنها با این هدف تصویب شده، آن هم با آن همه شرط و تبصره.
با پیاده شدن طرح منطقه آزاد، نه تنها توسعهای برای شهرهای بانه و مریوان در کار نخواهد بود، بلکه هماکنون هم میتوان آثارِ مخربِ تسلطِ نظمِ بازار بر این دو شهر را مشاهده کرد. بانه م مریوان در استان کردستان از بینظمترین و بیبرنامهترین شهرهای استان هستند. آنها بدون فراهم کردنِ زیرساختهای شهری سکونت، رشد کردهاند و بیشتر محلههایشان خاکی است. امکانات و زیرساختهای شهری پاسخگوی جمعیتِ ساکن در آنها نیست. این را میتوان از مقایسه این دو شهر با شهرهای سنندج و سقز فهمید. با وجود این که سقز و سنندج هم انبوه مشکلاتِ خود را دارند، اما از لحاظِ برخورداری از عنصرهای شهری و رفاهی عمومی زندگی، به نسبت بانه و مریوان وضعیت به مراتب بهتری دارند. آنها از اقتصادِ مرزی و مناسباتِ آن دورتر هستند و رشدِ آنها تنها وابسته به اقتصادِ مرزی و قاچاق و امثالِ آن نبوده. رشدِ آنها به نسبت تدریجیتر بوده و فرصتِ فراهم شدنِ زیرساختها در آنها وجود داشته.
ارزیابی پژوهشهای دانشگاهی از اثراتِ تسلطِ نظمِ تجاری و مالی حاکم بر شهرِ بانه نشان داده که ساخت و سازهای غیررسمی و غیراصولی، گسترشِ محدودههای اسکانِ حاشیهای و تولیدِ فضای غیررسمی از جمله پیامدهای تسلطِ اقتصادِ بازاری و مرزی بر کالبدِ این شهر بوده است. از لحاظِ اجتماعی نیز بازماندگی تحصیلی کودکان و نوجوانان و روی آوردنِ آنها به اشتغالِ کاذبِ مرزی، گسترشِ اشتغال کاذب در میان زنان و افزایش شمارِ کارگرانِ فصلی و بیکاران از جمله مهمترین پیامدهای آن هم در مریوان و هم در بانه بوده است. اسطوره «توسعه» به دستاویزی برای اقناعِ مردم در ارتباط با چنین طرحها و برنامههایی بدل شده. در حالیکه توسعه یک فرایندِ همهجانبه، تدریجی و دارای پیامدهای خاص خود است و موفقیت آن تنها با مشارکتِ مردمی امکانپذیر است. منطقه آزاد شدن نه تنها برای بانه و مریوان توسعه در معنای واقعی آن را به بار نخواهد آورد، بلکه موجبِ افزایش مشکلاتِ زندگی بخشِ مهمی از جمعیت مردم این مناطق هم خواهد شد.
نظرها
نظری وجود ندارد.