ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

هایدگر و محیط زیست − معرفی کتاب

جویا آروین − کتابِ "چرخش زیست‌محیطیِ هایدگر" برخی بن‌انگاره‌ها در فلسفه‌ی هایدگر را بازخوانی کرده و در ارتباط با مفهوم‌هایی در فلسفه‌ی سیاسی و اجتماعی، مهم‌تر از همه مفهوم آزادی، قرار می‌دهد.

فلسفه‌ی مارتین هایدگر در همان نخستین برخورد ممکن است پیوندی جدی را با فلسفه‌ی محیط زیست نشان دهد. «دازاین» (Dasein) که انگاره‌ی کلیدی در فلسفه‌ی هایدگر است و آن جور بودنی را که انسان است مشخص می‌کند، به «بودن-در-جهان» تعبیر می‌شود. یعنی دازاین در بن و پایه با در محیط بودن تعریف می‌شود؛ دازاین همواره همان در-جایی-بودن است و این سرشتین ویژگیِ آن است. این جور مفهوم‌بندی قرار است بر دوگانگیِ سوژه-ابژه یا انسان-طبیعت فراتر رود. زین‌‌سان آشکارا چنین می‌نماید که دازاین را باید در تقابل با مفهوم «سوژه» در دیدگاهِ فیلسوفانی چون رنه د‌کارت و ایمانوئل کانت فهمید.

البته در مقابلِ این برداشت کلی می‌توانیم گونه‌ای انسان‌محوری را نیز در اندیشه‌ی هایدگر سراغ بگیریم چراکه دازاین محیطِ خود را از طریق به‌کارگیری و دسترس‌پذیری کشف می‌کند. افزون بر این، باید در این نکته نیز درنگریست که دازاین در دیدگاه هایدگر جوری بودن است که متخصِ انسان است و نه هیچ موجود دیگری، و بدین‌سان از نظر هستی‌شناختی دازاین از جز-دازاین متمایز می‌شود. پس به نظر می‌رسد آن دوگانگی که قرار بود از میان برود باز به گونه‌ای دیگر (گرچه شاید به‌ گونه‌ای ملایم‌تر) بازسازی می‌شود.

Frank Schalow: Heidegger’s Ecological Turn. Community and Practice for Future Generations. Routledge 2022
Frank Schalow: Heidegger’s Ecological Turn. Community and Practice for Future Generations. Routledge 2022

با این همه اما بی‌تردید نمی‌شود برخی فاصله‌گرفتن‌های جدی از نگرش انسان‌مدار را — که در دوران مدرن فراگیر شد — در دیدگاه هایدگر نادیده گرفت. به عبارت دیگر، دیدگاه هایدگر را نمی‌توان دربست در همان راستای نگرش خِرَدِ ابزاری که در دوران مدرن چیرگی یافت قرار داد، نگرشی که بسی پی‌آمدها برای محیط زیست داشته است. به نظر می‌رسد فلسفه‌ی هایدگر در کلیتِ خود در این راستا پرورانده شده که طرحی از اساس نو در نگرش بشرِ مدرن‌شده درباره‌ی خود و جهان خود دراندازد و از همین رو ظرفیت‌هایی در خود دارد که می‌تواند پشتوانه‌ی چرخشی زیست‌محیطی باشد.

برای نمونه، از آنجا که بحران زیست‌محیطی از دلِ نوع خاصی از مناسبات اجتماعی-سیاسی سربرآورده، می‌توان پرسید که اندیشه‌ی هایدگری آبستنِ چه‌ گونه از اجتماع و مناسبات سیاسی است. پرسش‌هایی از این نوع دست‌مایه‌ی کتابِ چرخش زیست‌محیطیِ هایدگر است. در این کتاب برخی بن‌انگاره‌ها در فلسفه‌ی هایدگر — برای نمونه، «سرپرستی»، «سکنی‌گزینی»، و «وارستگی» — در شیوه‌ای نو به بررسی و واکاوی گرفته می‌شود و در ارتباط با مفهوم‌هایی در فلسفه‌ی سیاسی و اجتماعی، مهم‌تر از همه مفهوم آزادی، قرار می‌گیرد. نویسنده پرهیز دارد از اینکه تفسیرهای رایج و پذیرفته از فلسفه‌ی هایدگر را تکرار کند و البته آن تفسیرها را رد هم نمی‌کند. در عوض او می‌کوشد افقی نو برای خوانشِ فلسفه‌ی هایدگر بگشاید، نُو-افقی که به کارِ دورانی درگیر در گرفتاری‌های زیست‌محیطی بخورد. حاصلِ کار اثری است میان‌رشته‌ای و خواندنی نه صرفاً‌ برای هایدگرپژوهان بلکه نیز به‌طورکلی برای پژوهشگرانی که در زمینه‌هایی چون پدیدارشناسی، هرمنوتیک، فلسفه‌ی قاره‌ای و فلسفه‌ی محیط زیست کار می‌کنند.

کتاب در یک مقدمه و پنج فصل بخش‌بندی شده است. مشکلاتِ روش‌شناختی در ارتباط دادنِ فلسفه‌ی هایدگر به محیط زیست به‌طور خلاصه در مقدمه طرح شده است. سپس در فصل یکم نویسنده نشان می‌دهد که از دلِ گفت‌وگویی که هایدگر با سنت فلسفی غربی برقرار می‌کند می‌توان گونه‌ای نگرش درباره‌ی امر سیاسی را یافت. به‌ویژه گفت‌وگو و ارتباطی که هایدگر با فلسفه‌ی کانت برقرار می‌کند در این فصل مورد توجه قرار می‌گیرد. یکی از مفهوم‌هایی که در این گفت‌وگو و مراوده اهمیت دارد مفهوم آزادیِ بشر است. نویسنده کندوکاوهایی را نشان می‌دهد که هایدگر در زمینه‌ی آزادی انجام داده است. در این کندوکاوهای هایدگری آزادی در حقیقت راهی برای رهایی از تنگناهایی ست که دوگانگی‌ها برای انسان پدید می‌آورند، دوگانگی‌ها میان اندیشه و عمل، روح و طبیعت، عقل و احساس. نویسنده معتقد است این درک از آزادی را می‌توان به‌مثابه سنگ‌ بنای امر سیاسی برگرفت.

فصل دوم بر دیدگاه هایدگر در فلسفه‌ی اخلاق متمرکز است. نویسنده در این فصل این نکته را طرح می‌کند که در دیدگاه هایدگر سرپرستی و مراقبت و نگهداری بسیار برجسته است. سرپرستی و مراقبت البته می‌تواند گونه‌ای رابطه میان انسان و طبیعت را نیز نشان دهد، اما در دیدگاه هایدگر چونان راهنمای عمل به‌طورکلی برجسته می‌شود و در نظر نویسنده این موضوع درگاهی برای ورود به بحث در زمینه‌ی امر سیاسی در نظر هایدگر است.

در فصل سوم نویسنده امر سیاسی در دیدگاه هایدگر را در هم‌سنجی با امر سیاسی در دوران مدرن بررسی می‌کند. امر سیاسی در دوران مدرن از درونِ کلیتی فن‌سالارانه، از درون تکنیک‌مندی (technicity)، برمی‌آید. می‌توان پرسید که چنان برآیشی چگونه خواهد بود وقتی بدانیم که به‌‌زودی با بحران‌ زیست‌محیطی روبه‌رو می‌شویم. نویسنده می‌خواهد در این فصل نشان دهد که چگونه در دوران مدرن درهم‌آمیزیِ سیاست و اقتصاد باعث شده که ویژگیِ بوم‌مندی (endemic) در امر سیاسی پوشیده بماند. دیدگاه هایدگر درباره‌ی امر سیاسی اما به نظر نویسنده می‌تواند بسیاری از باورهایی را که در دوران تکنیک-سیاست در دوران مدرن فراگیر شده از بن و پایه دگر کند.

در فصل چهارم نویسنده دیگربار به مفهوم آزادی در نظر هایدگر رو می‌کند. هایدگر درکی از آزادی را از راه مفهوم‌هایی چون «وارستگی»‌ (Gelassenheit) و «رها کردن» (Seinlassen) پرورانده است. نویسنده با واکاوی در این درک از آزادی می‌کوشد نشان دهد که از این طریق می‌توان امر سیاسی را در جایی بیرون از پارادایمِ فن‌سالارانه جای داد.

سرانجام در فصل پایانی نیاز به یک چرخش زیست‌محیطی و لوازمِ چنین چرخشی با نظر به فلسفه‌ی هایدگر بحث و بررسی می‌شود. به دید نویسنده چرخش زیست‌محیطی لازم دارد که قانون و هنجار به معنایی نو فهمیده شود (و نه به معنای معیارهای ثابتی برای درست و نادرست) تا تاریخ‌مندی و جایگاه ویژه‌ی بشر امروز در درازنای تاریخ را نشان دهد. لازم است نقش انسان از نو به‌مثابه — به تعبیر هایدگر — «سکنی‌گزین در زمین» تعریف شود و با این بازتعریف است که درک تازه‌ای از امر سیاسی ممکن می‌شود. در این درک تازه هدفِ اصلی از امر سیاسی آفرینش یک بوم-جامعه است.

از پیش‌گفتار کتاب:

هایدگر در نوشته‌های دامنه‌دارش محوری هستی‌شناختی برای ارجاع به هنجارها (norm) فراهم می‌آورد. او این محور هستی‌شناختی را نه به‌طور مستقیم بلکه به‌طور غیرمستقیم از راه معیاری (measure) که از سکنی‌گزینیِ انسان برمی‌آید (و در کشاکش یا تضادی که او میانِ جهان (world) و زمین (earth) نشان می‌دهد) فرآهم می‌آورد. اما او فرضی مربوط (در بنیادِ سکنی‌گزینیِ انسان) را پیگیری نمی‌کند: آزادی‌ای که [در معنایی سلبی] در نظر هایدگر در تقابل با انحصارگریِ منافع بشری، برای مثال از راه «وارستگی» (letting-be)، اعمال می‌شود ممکن است نمونه‌ای به دست دهد برای ‌گونه‌ای «نیکی» در معنایی مثبت و ایجابی. هنجار برای آنکه به کار آید باید بافتاری (context) نو برای پیدایش قوانین و نیرویی برای شکل‌گیری و کاربستِ این قوانین را نیز به همراه داشته باشد، نیروی که در طول تاریخ تحت عنوان «عدالت»‌ مطرح بوده است. امروزه که بحران زیست‌محیطی را مورد توجه قرار می‌دهیم گذاری از وضعِ قوانین حاضر و آماده به سرچشمه‌ی پیدایش آنها را شاهدیم یعنی آستانه‌ی این گذار را حس می‌کنیم، و هایدگر به این گذار آگاه بود وقتی به «معیار»‌ اشاره می‌کند. برخلاف هایدگر اما ما می‌توانیم بی‌واسطه‌تر و مستقیم‌تر ارتباط میان تعیین معیار و پیدایش بافتاری نو برای عدالت را ردیابی کنیم. ما این امتیاز را داریم که کاربستِ معیار را در مقام عمل دریابیم، این کاربست در توازن‌بخشی میانِ منافع بشر و منافع غیربشر و از طریق مجموعه‌ای از رویه‌هایی که به‌هدف محافظت از زمین و ساکنان زمین و طبیعت شکل می‌گیرند آشکار می‌شود. چنان رویه‌های زیست‌محیطی فقط در شکل کنش‌ها نمودار نمی‌شوند بلکه همچنین در شکل تابلوهای راهنما (برای مثال، ابتدایی‌ترین علامت‌ها) و شکل‌گیریِ بوم-جامعه و حکمرانی از راه قوانینی که برای مقابله با نیروی فناوری و تکنیک‌مندی در سطح جهان وضع شده‌اند نمودار می‌شوند.

در همین زمینه، از همین نویسنده

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • فرزین شکوه

    1. لذت می برم از واژگان نو پارسی: تکنیک‌مندی (technicity) برآیش بوم‌مندی (endemic) دوران تکنیک-سیاست در دوران مدرن "در فصل سوم نویسنده امر سیاسی در دیدگاه هایدگر را در هم‌سنجی با امر سیاسی در دوران مدرن بررسی می‌کند. امر سیاسی در دوران مدرن از درونِ کلیتی فن‌سالارانه، از درون تکنیک‌مندی (technicity)، برمی‌آید. می‌توان پرسید که چنان برآیشی چگونه خواهد بود وقتی بدانیم که به‌‌زودی با بحران‌ زیست‌محیطی روبه‌رو می‌شویم. نویسنده می‌خواهد در این فصل نشان دهد که چگونه در دوران مدرن درهم‌آمیزیِ سیاست و اقتصاد باعث شده که ویژگیِ بوم‌مندی (endemic) در امر سیاسی پوشیده بماند. دیدگاه هایدگر درباره‌ی امر سیاسی اما به نظر نویسنده می‌تواند بسیاری از باورهایی را که در دوران تکنیک-سیاست در دوران مدرن فراگیر شده از بن و پایه دگر کند." 2. خوش حالم آغاز کرده ایم واژگان آلمانی را بیش تر بشناسیم. «وارستگی»‌ (Gelassenheit) «رها کردن» (Seinlassen) با داشتن واژه Sein، این واژه ترکیبی، دقیق تر، "رها کردن به خود/هستی خود" است تا صرفا "رها کردن" در فضای روشن فکری ما در ایران، عمدتا دو زبان انگلیسی و فرانسه جا افتاده اند. هر کدام این زبان ها زاویه دید جدیدی برای ما باز می کنند. 3. خ.خ. 6-7: "دازاین را باید در تقابل با مفهوم «سوژه» در دیدگاهِ فیلسوفانی چون رنه د‌کارت و ایمانوئل کانت فهمید." "در تقابل" می نماید. ترجیح من این روزها این است که در تکامل باهم ببینیم. 4. صحبت جدید و ناب است. خوب است در کنش ی هم تجربه اش کنیم تا صرفا مفهومی دریابیم. 5. بهترین گزاره در کلیت متن برای من: پاراگراف 8، خ.خ. 3-4: "نویسنده با واکاوی در این درک از آزادی می‌کوشد نشان دهد که از این طریق می‌توان امر سیاسی را در جایی بیرون از پارادایمِ فن‌سالارانه جای داد."

  • آزادگان

    فلسفه‌ی هایدگر بسیار زیبا و دلنشین و به‌خودکشنده است. اما این را هم نباید نادیده گرفت که فن‌سالاریِ مدرن چنان فراگیر شده است که هرگونه نقدی بر آن هم به‌ناچار در درون خودش انجام می‌شود. پرسش این است که آیا دیدگاه کسانی چون هایدگر می‌تواند ما را یاری کند از این چرخه یا بهتر بگویم چرخ‌دنده‌های تکنیک و فن‌سالاری رها شویم. آیا آن وارستگی که هایدگر می‌گوید در اینجا به کار می‌آید؟

  • محسن

    مفهوم وارستگی بار عرفانی و زاهدانه دارد و شاید کاربردش برای یک مفهوم هایدگری خالی از ایراد نباشد. اگر مجبور شویم شاید بد نباشد به ریخت وا-رستگی بنویسم تا هم از معنای زاهدانه و عرفانی فاصله بگیریم و هم کمی هیدگرزده‌اش کنیم چون هیدگر هم این خط فاصله را خیلی دوست دارد. البته در این زمینه آقای نیکفر بهتر می‌تواند بگوید چون هم دستی در ترجمه دارد و هم دستی در فلسفه هیدگر

  • مجید سهرابی

    چرا ما ایرانی‌ها این همه به هیدگر علاقه‌ داریم؟ من نام هیدگر را که بر تیتر این نوشته دیدم بر آن کلیک کردم. جا دارد دلبستگی ما به هیدگر را نیز بررسی کنیم. او فیلسوفی بوده که از نازی‌ها هم پشتیبانی کرده و نوشته‌هایی که اخیرا از او پیدا شده هم مهر تاییدی بر این حرف است. آیا می‌شود میان اندیشه و فکر او و مرام سیاسی اش مرزی کشید؟