• دیدگاه
چرا پروپاگاندای پوتین در سوریه موفق شد، در اوکراین نه؟
میثم بادامچی − این تصویر، از یک حمله هوایی جنگندههای روسی است، اما نه در اوکراین بلکه در سوریه. چرا چنین تصویرهایی واکنشهای کنونی را نداشتهاند؟ چرا افکارعمومی ایران و غرب در مبارزهی مردم سوریه در برابر اشغال کشورشان (مشخصا استان حلب و منطقههای مجاور) به دست قوای روس در چند سال قبل، آنطور که باید و شاید در کنار مردم سوریه نبودند؟
در ایران در جریان جنگ اوکراین، دولت نظامیگرای ابراهیم رئیسی آشکارا گرایش هواداری روسیه دارد. دو خبرگزاری ایرنا و ایسنا که زیر مدیریت دولت وقت هستند، از جهاتی مانند خبرگزاری روسیه خبرپراکنی میکنند. فارس و تسنیم و البته صداوسیما هم وضعیت بهتری ندارند. رسانههایی هم هستند که اگر چه زیر کنترلاند، اما گاهی میکوشند لعابی از بیطرفی هم به خبرنویسی و خبرگویی بدهند. با اینحال نه افکار عمومی ایران و نه افکارعمومی جهانیان، آنطور که اقتدارگرایان میپسندند، همدل پوتین نیستند. زلنسکی شده قهرمان دنیا. پرسش آن است که چرا؟
همینطور میشود پرسید چرا افکارعمومی ایران و غرب در مبارزهی مردم سوریه در برابر اشغال کشورشان (مشخصا استان حلب و منطقههای مجاور) به دست قوای روس در چند سال قبل، آنطور که باید و شاید در کنار مردم سوریه نبودند؟ پیش از پرداختن به این پرسش به عنوان مقدمه چندسطری درمورد تفسیرمان از اهداف پوتین در حمله به اوکراین مینویسیم.
هدف قرار گرفتن لیبرال-دموکراسی از سوی پوتین
میشود گفت یکی از اهداف پوتین از حمله به اوکراین، تشکیل یک اتحاد اقتدارگرایانه علیه دموکراسیهای لیبرال دنیا بود. پوتین دل خوشی نداشت که اوکراین، یک کشور ۴۴ میلیونی که از پرجمعیتترین اعضای سابق جماهیر کمونیستی شوروی است، دارای نظام سیاسی لیبرال-دموکراتیکی باشد که عضو ناتو و اتحادیه اروپا هم خواهد بود. پوتین تصور میکرد با اشغال اوکراین و تاسیس نظامی غیردموکراتیک در آن میتواند مدلی شبیه بلوک شرق و جمهوریهای غیردموکراتیک شوروی سابق را احیا کند و از وزیدن باد دموکراسی در آیندهی روسیه و علیه خودش هم جلوگیری کند. بااین تفاوت که چسب این اقتدارگرایی جدید بجای کمونیسم شوروی لابد قرار بود سرمایهداری استبدادی باشد. (پوتین اعتقادی به سوسیالیسم از هیچ نوعش ندارد. او به هیچ وجه چپ نیست.)
ولی تجربهی چین به خوبی نشان داده حتی سرمایهداری استبدادی هم برای تداوم خویش محتاج داشتن روابط حسنهی اقتصادی با ایالات متحده، اتحادیه اروپا و کل جهان است. با واکنش بسیار شدیدی که این روزها از سوی غرب علیه پوتین شاهد بودهایم (در قالب تحریمهای بیسابقه و هدفمند)، میشود حدس زد آرزوی پوتین موانع بسیاری برای عملی شدن دارد. تحریمهای شدیدی که علیه روسیه این روزها اعمال شده فقط با تحریمها علیه جمهوری اسلامی، ونزوئلا، کرهی شمالی و لابد سوریه (! ) قابل قیاس است و هدفشان خارج کردن روسیه از چرخهای اقتصاد دنیا است.
به علاوه پوتین فراموش کرده بود که بر خلاف اتحادیه جماهیر شوروی که چسبی به نام سوسیالیسم حتی در آمریکای لاتین، هزاران کیلومتر دورتر، کشورها را به شوروی نزدیک میکرد، ناسیونالیسم و امپریالیسم روسی از نوع تزاری که الگوی اقدامات او در تجاوز به اوکراین است برد بسیار کمتری دارد و فراتر از مرزهای فدراسیون روسیه فعلی چندان مشتری ندارد. درحوالی همان مرزها هم اکثر مردمان جمهوریهای مستقل شده از شوروی سابق با ناسیونالیسم روسی رابطهی خوبی ندارند (جز بخشی از اقلیت روس ساکن این کشورها؟ ) و با آن همزادپنداری نمیکنند. از ملیگرایی اوکراینی و مقاومت قهرمانانهاش که جلوی چشمان ماست بگذریم، اکثریت مردم آذربایجان و تاجیکستان وحتی ارمنستان... به نظر علاقهای به آمدن زیر چتر روسیهی پوتین ندارند.
دستگاه تبلیغاتی پوتین و سلیمانی و اسد
اما برویم سراغ بحث تبلیغات. اهمیت پروپاگاندا در جنگ البته امری نیست که اهل مطالعه ندانند. در این زمینه آثار فراوانی منتشر شده. نقش گوبلز در پیشرویهای هیتلر در جنگ جهانی دوم زبانزد خاص وعام است.
درهر جنگی، جز پیشروی عملی و نظامی در «میدان»، تبلیغات و ابزار نرم نقش بسیار مهمی را در پیروزی نهایی ایفا میکند. اصطلاحا پیروزی بر دلها و ذهنها هم لازم است. ولادیمیر پوتین (از جمله بواسطهی شغلش در ک گ ب) و بشار اسد و جمهوری اسلامی هم برغم خوی استبدادی با قواعد نبرد تبلیغاتی بخوبی آشنا هستند و در صورت لزوم از آن بهره میبرند. حداقل اگر بتوانند.
بر این اساس بود که پوتین در نطق شروع جنگ اوکراین در صبح ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ هدف قشونکشی را «غیرنظامیکردن و پاکسازی اوکراین از نازیسم» اعلام کرد و گفت «برای مقابله با نسلکشی و به خاطر محافظت انسانها»، و به تقاضای «جمهوری خلق دونباس» حمله میکند. او همچنین لشکرکشی به اوکراین را با توسل به «حق دفاع از خود» در منشور سازمان ملل متحد (فصل ۷، ماده ۵۱) توجیه کرد.
به هزار و یک دلیل، این توجیهات پوتین برای حمله به اوکراین جز عدهی بسیار اندکی از دوستداران او را در افکار عمومی دنیا قانع نکرده است. (این وضعیت احتمالا در مورد خارج از روسیه که دسترسی به رسانههای آزاد راحتتر است صادقتر هم باشد.) برعکس شاهدیم این خود پوتین است که همه را یاد نازیها انداخته! مقاومت مردم و ارتش اوکراینی در برابر ارتش روس این روزها بسیاری را یاد مقاومت فرانسویها، ایتالیاییها و بقیه گروههای مقاومت در ایام جنگ جهانی دوم امیاندازد و موجب شده اخبار مقاومت اوکراین، در شکلی بسیار مثبت، در صدر خبر رسانههای دنیا قرار گیرد. هر لحظه که تلویزیون و رسانهای را روشن میکنیم میبینیم چندین روزنامهنگار و تحلیلگر دارند یکصدا در حمایت از مردم اوکراین سخن میگویند. (مثلا اینکه شهر خارکیف، دومین شهر پرجمعیت اوکراین که از محلهای اصلی مقاومت اوکراینیها دربرابر اشغالگران روس است، استالینگراد پوتین خواهد شد! )
پس تااینجای کار دستگاه تبلیغاتی و پروپاگاندای پوتین در جنگ روانی علیه اوکراین هرگز به هدف مطلوب خود نرسیده است. (پوتین به گمانم هرگز تصورش را هم نمیکرد.) ولی چرا افکار عمومی جهانی در مبارزهی مردم سوریه در برابر مثلث اسد، پوتین و قاسم سلیمانی/خامنهای، به همین میزان در کنار مردم سوریه نبود و نیست؟ این موضوع البته دلایل مختلفی دارد و در خاورمیانه بودن سوریه در برابر اروپایی بودن اوکراین قطعا نقش مهمی درش ایفا میکند. ولی به تنهایی کافی نیست.
چطور اسلامهراسی غربیها در سوریه به داد پوتین رسید
واقعیت آنست که پوتین حملهکننده به اوکراین با نیات امپریالیستی، همان پوتینی است که در پاییز سال ۲۰۱۶ و قبلتر استان حلب و برخی دیگر از مناطق شمال سوریه را با خاک یکسان کرد (یادم است خود فرمانده روسی در رسانهها صریحا میگفت حداقل ۴۰هزار مخالف را در بمباران کشتیم! ارقام کل کشتههای جنگ سوریه البته بسیار بزرگتر است. البته در میان حامیان اسد هم کشته زیاد است.) در آن عملیات (چنانکه ظریف هم در فایل صوتی معروف اعتراف کرده) قاسم سلیمانی پیاده نظام پوتین بود.
واقعیت آنست که آنچیزی که در مورد سوریه مصداق داشت و در مورد اوکراین طبیعتا نمیتواند مصداق داشته باشد اسلامهراسی غربیها و برخی ایرانیان سکولار بود و کمکی که این موضوع به مثلث پوتین، اسد، خامنهای/سلیمانی در تبلیغات کرد.
در طول جنگ سوریه، بنا بر هزار و یک دلیل، «لولویی» درست شد به نام اسلام سنی جهادی، که البته خود غرب در فضای پسا۱۱سپتامبر و بعد از حمله به برجهای دوقلو در نیویورک بدست مسلمانان عرب بنیادگرای عضو القاعده، بسیار در ایجادش نقش داشت. مسئله این نیست که داعش و النصره و اسلام جهادی در سوریه وجود نداشتند یا خطری نداشتند (که قطعا داشتند.) مسئله این است که حامیان اسد در توسل به خشونت در سوریه، بنا بر گواهی آماری که امروز در دسترس همه هست، و به واسطهی امکانات تکنولوژیکی پیشرفته که در دست جهادیها نبود، مخربتر بودند.
با اینحال دستگاه تبلیغاتی پوتین و سلیمانی و بشار اسد بخوبی توانستند بر موجی از اسلام[سنی]هراسی سوار شوند و جنایاتشان را به مبارزه با اسلام جهادی پیوند بزنند، بدون آنکه افکار عمومی غرب و ایران (بر خلاف مورد اوکراین) واکنش زیادی از خود نشان بدهد. البته روحیات ضدعرب و شوونیستی برخی ایرانیان (در کنار ضدیت با اهل تسنن در مورد قشر مذهبیتر شیعی)، هم به نوبهی خود به داد پوتین آمد و باعث کرختی افکار عمومی ایران و حتی برخی روشنفکران در برابر جنایات مثلث مزبور شد.
پس شانس خوب اوکراینیها آنست که کسانی که شعارهای اسلامی سربدهند و اللهاکبر و لااله الا الله بگویند و برابر چکمهپوشان پوتین و اسد و حزبالله لبنان بایستند در اوکراین حضوری ندارند. پوتین نمیتواند از نمد اسلامهراسی غربیها (ویا عربستیزی ایرانیان سکولار و سنیستیزی ایرانیان مذهبی شیعه) برای خودش کلاهی شیک و خوشپوش برای توجیه اشغالگری ببافد. برای همین دستگاه پروپاگاندای پوتین در اوکراین بر خلاف سوریه کار نمیکند. ولی حیف سوریه که ویران شد! [1]
––––––––––
پانویس
[1]نویسنده دراین یادداشت برای پیچیده نشدن بحث به موضوع کردهای شمال سوریه و رفتار ترکیه به ایشان نپرداخته، گرچه معتقد است رفتار ترکیه با گروههای کردی شمال سوریه و ه د پ در ترکیه (از جمله در ماجرای کوبانی) خارج موازین عدالت و انصاف بود و همزمان، برغم خواستهی دولت ترکیه، به تداوم قدرت سیاسی بشار اسد به نوعی کمک کرده است.
نظرها
احمد روحی
تفسیر منطقی ست،موافقم که ترس پوتین از پذیرش لیبرال دموکراسیست از طرف کشورهای اطراف؛ وهراس دارد که که پرسش در ذهن مردم روسیه هن بزودی ایجاد شود