• دیدگاه
استادی دانشگاه در ایران − پرسش دربارهی این کار از زاویهی اخلاقی
جویا آروین − در ایران مرسوم است که وقتی کسی ردای استادیِ دانشگاه بر تن میکند دیگر هر حرفی در زمینهی سیاست (در واقع نقد «نظام») نزند. از همین جا بحث را شروع میکنیم.
بحث سیاسی نکن!
در ایران مرسوم است که وقتی کسی ردای استادیِ دانشگاه بر تن میکند دیگر هر حرفی در زمینهی سیاست نمیزند. بسیاری از همانهایی که تا چندی پیش در دوران دانشجویی در خوابگاهها کمابیش آزادانه با هم دربارهی مسائل سیاسی حرف میزدند اکنون که سِمَت استادی گرفتهاند معتقدند استاد نباید سر کلاس بحث سیاسی بکند!
اما «بحث سیاسی» دقیقاً چه بحثی است؟ اگر بخواهیم این اصطلاح را به زبان دیگری ترجمه کنیم نمیتوانیم بهآسانی معادلی برایش بیابیم. درحقیقت بحث سیاسی در ایران لزوماً بحثی در زمینهی دانش سیاست یا فلسفهی سیاسی یا رویدادها در دنیای سیاست نیست بلکه بحثی است که «نظام» را نقد کند. در واقع «بحث سیاسی» همان «انتقاد از نظام» است. پس حتا هرگونه انتقاد سیاسی نیز لزوماً بحث سیاسی نیست. شما میتوانید مخالفان نظام یا حتا سیاستهای اصلاحطلبی را نقد کنید. بحثهایی از این دست اما «بحث سیاسی» در معنای اخص آن نیست. وقتی بر اصل نظام یا رهبری و یا سیاستهای کلی نظام نقدی داشته باشید آنگاه این میشود بحث سیاسی.
تا چند سال پیش هنوز بسیاری از عامهی مردم هم میترسیدند در کوی و برزن «بحث سیاسی» بکنند. اما در این چند سالی که گذشت وضع تغییر کرده است. گویی کاردِ گرفتاریهای اقتصادی که به استخوان رسیده ترس مردم هم ریخته است. خیزشهای فراگیر و اعتراضهای صنفی و گروهی که در چند سال اخیر روی داده نشان میدهد که گروههایی که از حاکمیت استقلال بیشتری دارند بیشتر محتمل است که به کنشگری دست بزنند: عامهی مردم، تودهی مستقل از دولت (برای نمونه، کارگران فصلی، کشاورزان، و البته بیکاران)، بهطورکلی آنهایی از میانِ طبقات پایین جامعه که در استخدام دولت نیستند، و حتا آنهایی که در استخدام دولت هستند اما سطح درآمد پایینی دارند و چون گروه بزرگی هستند قادر به تشکلسازی و خیزش هستند (برای نمونه معلمان و کارگران استخدامی). اگر تغییری اساسی بخواهد در ایران کنونی روی دهد بیشک به دست چنین گروههایی خواهد بود و این یعنی در ایران مدل تغییر از بالا به پایین (یعنی مدل اصلاحطلبی) جایی در آیندهی نزدیک نخواهد داشت.
به هر رو، این سالها در میان عامهی مردم و گروههای کمبرخوردارتر انتقاد از حاکمیت یا همان «بحث سیاسی» به یک هنجار تبدیل شده است. این را میتوان در فضای مجازی نیز مشاهده کرد؛ همرسانیِ محتوای انتقادی این روزها در میان عامهی مردم بسیار رایج است. در استادان دانشگاه اما تغییری در این حد دیده نمیشود، شاید به این علت که این گروه بیشتر به حاکمیت وابسته هستند و در سطح درآمد بالاتری جای دارند.
برخی کلاسهای دانشگاهی در ایران بهویژه در علوم انسانی از نظر فهم سیاسی بسیار آموزنده و بینشافزا هستند، نه به علت محتوای کلاس که معمولاً ارزشی علمی-پژوهشی ندارد، بلکه با نگاهی نشانهشناسانه. برای نمونه بسیار پیش میآید که استاد در آغاز کلاس بگوید کسی ضبط نکند، با اینکه موضوع هیچ ربطی به مسائل سیاسی ندارد. اما میدانیم که نگاه نقادانه را نمیشود از علم و بهویژه از علوم انسانی و اجتماعی گرفت و برای همین استادان دانشگاه هم نمیتوانند دستکم اَدای نقادی را درنیاورند. بسیاری از آنان خوش ندارند کدوی بیباری به حساب آیند که هیچ خاصیتی ندارد. برای همین معمولاً تنگناهای محافظهکارانه به نقدها سمتوسو میدهد. درنتیجه پیکان نقدها دقیقاً مسئله را نشانه نمیرود. یا این جور است که انتقادها خیلی کلی طرح میشوند چنانکه گویی، آنطور که در سنت ما شایع است، کسی از اوضاع و احوال زمانه، از فلک یا از سرنوشت دارد شکایت میکند، و یا انتقادها عمداً به بیراهه میرود. برای نمونه، استادانی که به اندیشهی چپ گرایش دارند ممکن است اوضاع اقتصادی را بهطورکلی نقد کنند اما برای مثال هیچ اشارهای به غول اقتصادیِ سپاه نکنند. یا استادانی که به نگرش لیبرال گرایش دارند ممکن است از حقوق اقلیتهای فرهنگی-زبانی بگویند و با میهندوستی درافتند بیآنکه از سلطهی مذهبی بر اقلیتهای مذهبی چیزی بگویند. بیراهههای نقد در میانِ دانشگاهیان در ایران پدیدهی بسیار جالبی ست و باید بررسی شود که چه پیآمدهایی دارد.
الگوی آیپیامی
برخی میگویند استاد دانشگاه باید به کار دانش و پژوهش بپردازد و به سیاست کاری نداشته باشد. این گروه میگویند دخالت در سیاست کار استادان نیست بلکه استادان کارهای مهمتری دارند. راستش بسیاری از استادانی که چنین دیدگاهی دارند صرفاً عافیتجو هستند و در دانش و پژوهش نیز بهروز نیستند یا حتا خود به فساد آلودهاند. اما اگر درنگریم که در ایران تا چه اندازه همه چیز سیاستزده و درنتیجه سطحی و بیژرفا شده آنگاه شاید به چنان دیدگاهی گرایش پیدا کنیم. بهویژه اگر الگوی ما در کار دانشگاهی تخصصگرایی در دانش باشد، وقتی قرار است در یک شاخه از دانش کارهایی ارزشمند و قابلاعتنا در حد جهانی بکنیم، آنگاه شاید لازم باشد این کارها را رها از هایوهوهای سیاسی انجام دهیم. برای همین در دانشگاههای معتبر جهان نیز استادانی پیدا میشوند که گرچه در رشتهی خود سرآمد هستند اما از دنیای سیاست خبری ندارند.
در ایران یک الگو برای تمرکز بر کار پژوهشی و دوری از سیاست را در پژوهشگاه دانشهای بنیادین میبینیم، پژوهشگاهی که به نامی شیک هم شناخته میشود — آیپیام. در این پژوهشگاه البته فقط یک گروه آموزشی از علوم انسانی هست، گروه فلسفه که ریاستش را از همان آغاز تاکنون حمید وحید دستجردی برعهده داشته است. وحید دستجردی کوشیده است این گروه آموزشی را به معیارهای بینالمللی نزدیک کند. برای همین دانشجویان دکتری در آنجا ماهانه حقوق دریافت میکنند. همچنین پژوهشگران و استادان در این گروه مقالههای خود را در مجلههای خارجی منتشر میکنند. وحید دستجردی بنا را بر این گذاشته که فقط پژوهشگرانی را جذب کند که در سطح بینالمللی کار پژوهشی میکنند یعنی معیار جذب پژوهشگران فقط معیارهای علمی باشد.
بدینسان به نظر میرسد وحید دستجردی توانسته است الگویی برای کار پژوهشی فراهم آورد، الگویی که از فساد پژوهشی و دانشگاهی پاک باشد. با این رو اما پرسیدنی ست که چگونه این کار در ایران ممکن شده است. آیا هر ایرانی که در دانشگاههای معتبر در جهان تدریس میکند میتواند به ایران بیاید و چنان برنامهای پیاده کند؟ البته که نه! نخست باید توجه داشت که آیپیام را محمدجواد لاریجانی اداره میکند که خود بهصورت فسادآمیز و صرفاً بهخاطر نزدیکی به حاکمیت این منصب را گرفته است، کسی که حتا تحصیلات دانشگاهیِ درستی هم ندارد.[1] یعنی مدیریت این مجموعه سیاسی است و از همین رو یک مجموعهی ویژهخوار است یعنی بهطور ویژه امکانات و بودجهای دارد که دانشگاهها ندارند. و البته وحید دستجردی خود هم بهطور خانوادگی به نظام متصل بوده است.
از این که بگذریم، شاید بشود گفت حاکمیت فلسفهی تحلیلی را کمخطرتر میپندارد، و اساساً گروهی پژوهشگر که در زمینههایی انتزاعی به زبان انگلیسی مقاله بنویسند و در مجلههای خارجی منتشر کنند چه خطری ممکن است متوجه حاکمیت کنند. حاکمیت حتا میتواند به خود بنازد که مقالههایی از ایران اسلامی در مجلههای معتبر فلسفی در دنیا منتشر میشود. وحید دستجردی هم گرچه در زمانی در حلقهی عبدالکریم سروش بود و از نظریهی قبض و بسط پشتیبانی میکرد[2] و حتا زمانی در مقالهای با عنوان «معرفتشناسی برخی مقولات شایع سیاسی» کاربرد مفهومهایی چون «نظام» و «دشمن» را به انتقاد و ریشخند گرفت، [3] سالها دیگر حرفی که کوچکترین نقدی را متوجه «نظام» کند نزده بلکه بر دیدگاه سروش نقد نوشته است.[4] از اینها که بگذریم او سالها خود را وقف دنیای انتزاعیِ معرفتشناسی کرده است.
اما گفتنی ست که بهتازگی راه آیپیام بر پژوهشگرانی از دیگر شاخههای فلسفه نیز باز شده و ازجمله آرش اباذری که در زمینهی فلسفهی هگل کار کرده نیز برای چندی به آیپیام رفت و سپس به گروه فلسفهی علم در دانشگاه شریف رفت که چندی پیش از آنجا اخراج شد و گویا باز به آیپیام بازگشته است. در اینجا باز با نگاهی نشانهشناسانه میتوان اوضاع کار دانشگاهی در ایران را بهتر درک کرد. آیپیام چونان جزیرهای جداافتاده میتواند کار خود را با معیارهایی فقط علمی بدون دخالت سیاست و ایدئولوژی ادامه دهد و پژوهشگری چون اباذری نیز — کسی که در زمینهی آزادی در دیدگاه هگل کار میکند و ظاهراً در جایی دیگر نمیتواند جذب شود — میتواند در آنجا باشد. آیپیام میتواند با معیارهای بینالمللی کار کند اما فقط چونان جزیرهای جدا و تحت ریاست کسی که خود مدرک دانشگاهیِ درستی ندارد و از معتمدان نظام است. در این صورت دانشجویان دکتری در این پژوهشگاه نیز برخلاف اکثر دانشجویان در دیگر دانشگاهها درآمد خوبی میگیرند، که گونهای تبعیض و بیعدالتی به همراه دارد. به عبارت دیگر، پژوهشگران میتوانند در جایی مثل آیپیام، که بهنحوی از سامانهی دانشگاهی جدا است، با معیارهایی صرفاً علمی کار کنند به شرطی که حاشیهای نداشته باشند و سرشان در لاک خودشان باشد. نمونهی کاوه لاجوردی نیز تأییدی بر این نکته است؛ او چند سال پیش بهدلایلی غیرعلمی از آیپیام اخراج شد.[5]
برآیند
هدف این بود که بحثی را درافکنیم و پیشارو بگذاریم: بحث اخلاقی بودن یا نبودنِ کار دانشگاهی در ایران. بهطور سنتی مردم از دانشگاهیان توقع دارند الگو باشند و پیشگام در اصلاح جامعه. اما میدانیم که در دانشگاههای ایران آزادی علمی و پژوهشی نیست، معیارهای غیرعلمی بسیار تعیینکننده، و فساد دانشگاهی و پژوهشی فراگیر است. اینها بهویژه در علوم انسانی و اجتماعی که با نگرش انتقادی درهمتنیده است بهخوبی ممکن است به خودسانسوری و همراهی با فساد یا دستکم سکوت در برابر فساد بینجامد.
با این همه: آیا کار استادی دانشگاه در ایران را باید کاری غیراخلاقی دانست؟ درمقابل ممکن است استدلال شود که اگر کسی کارش درست باشد و مثلاً در سطح جهانی کار پژوهشیِ ارزشمند انجام دهد هیچ وظیفهای اجتماعی یا سیاسی ندارد. چنانکه دیدیم این شیوه ممکن است فقط در جزیرههای جداافتادهای چون آیپیام ممکن شود که این خود به مسائل دیگری دامن میزند.
بر اساس آنچه در این نوشته آوردیم اکنون باز پرسش آغازین را پیشاروی خوانندگانِ این نوشته میگذاریم: آیا کار استادی دانشگاه در ایران کاری غیراخلاقی است؟
–––––––––––––––
پانویسها
[1] در صفحهی ویکیپدیای محمدجواد لاریجانی تحصیلات او «ناتمام» ذکر شده است که این را بسیاری از دانشگاهیان نیز تأیید کردهاند:
[2] مقالهی وحید دستجردی با مشخصات زیر در دفاع از نظریهی قبض و بسط در یکی از چاپهای کتاب عبدالکریم سروش منتشر شد:
حمید وحید دستجردی، «بازآموزی پارادکس تأیید، فکر دینی و جدال با مدعی»، در: عبدالکریم سروش، «قبض و بسط تئوریک شریعتـ نظریۀ تکامل معرفت دینی»، تهران، انتشارات صراط، بهار 1388؛ صفحهی ۶۲۳-۶۷۴.
[4] در مقالهی زیر وحید دستجردی نظریهی قبض و بسط را نقد میکند:
Vahid, Hamid. "Islamic humanism: from silence to extinction: a brief analysis of Abdulkarim Soroush's thesis of evolution and devolution of religious knowledge." Islam & Science, vol. 3, no. 1, summer 2005, pp. 43+.
نظرها
جمشید
این بهاصطلاح استادانی که من در دانشگاههای ایران دیدهام از هر ده تا نه تا هیچ فرقی با یک بازاری پولپرست نداشتهاند.
امیرراستگفتار
نمی شود کار استاد دانشگاه، که رویکردهای سیاسی و اجتماعی برایش ممنوع شده را کار غیر اخلاقی بدانیم، زیرا استاد هم علاوه بر کار روشنفکری و اجتماعی، انسان است و نیاز دارد که برای امرار معاش کار و شغلی داشته باشد، این حکم حاکم است که می خواهد هیچکس جز خودش به سیاست کاری نداشته باشد و این حکم در همه بخشها ساری و جاریست، چندی پیش بود که آغا آمد پشت تلویزیون و گفت وزارت خارجه در همه جای دنیا مجری تصمیمات از سیاست گذاران اصلی و بالا دستی است و حق هیچگونه تصمیمی ندارد و در ایران هم همینطور است، در حالیکه در هیچ کجای دنیا بالا دستی ها اگر هم وجود داشته باشند، وزیر امور خارجه خود یکی و شاید از مهمترین بالا دستی ها است که بعنوان یک متخصص در راس این وزارت خانه قرار گرفته و برای اعمال یک سیاست حساس مشورت می کند که همه جنبه های اتخاذ آن سیاست در نظر گرفته شده باشد ، اما معیار بالا دستی در ایران اینگونه نیست، بالا دستی ها خود رهبر و سپاه است که از مشتی لات و لوت و بی سر و پا تشکیل شده و معیار آنان برای اتخاذ تصمیمات، حفاظت از منافع رهبر و سپاه است، و چون زور و سر نیزه حاکم است ، وزیر بایستی دست نشانده باشد و اوامر را گوسفند وار اطاعت کند و به جان رهبر دعا کند ! مجیز سپاه را بگوید و از تبلیغات برای حاکمین غافل نگردد ، مثل همین وزیر امور خارجه فعلی یا وزیر با نمک مان آقای نمکی! برای ایرانیها در حال حاضر همه راه ها به رم ختم می شود و سراغ هر چالشی که برویم، دست آخر با قامت رشید و ستبر رهبر و سپاه روبرو خواهیم شد!
پاسخ به امیر راستفگتار
پاسخ به امیر راستگفتار گویا همان لات و لوتها پایشان به دانشگاه هم باز شده. هیچ جا