مهدی اصلانی: هر خاطره از زندانیان سیاسی برگی بر کیفرخواست جنایتکاران است
مهدی اصلانی، زندانی سیاسی سابق و از شاهدان دادگاه حمید نوری، در گفتوگو با زمانه از اهمیت روایتگری دقیق و مستندسازی در امر دادخواهی میگوید. به باور مهدی اصلانی شاهدان جنایت لازم است پیوسته حافظه و اطلاعات خود را به روز نگه دارند.
در جریان محاکمه حمید نوری مقلب به «حمید عباسی»، دادیار سابق قوه قضائیه، یک مُهم بیش از گذشته به چشم آمد، اهمیت دقیق نویسی روایت دوران زندان و کشتار زندانیان سیاسی و مستندسازی نقض حقوق بشر بر پایه آنها. چندین شاهد و شاکی، هر یک با روایتهای خود از سالهای خونین دهه ۶۰، چشم در چشم دادیار سابق زندان گوهردشت در دادگاه حاضر شدند تا با احضار گذشتهی دردناک خود، به جنایتکار بودن حمید نوری شهادت بدهند و برگی از دادخواهی در تاریخ ایران را رقم بزنند.
در میان شهادتهایی که در دادگاه ارائه شد، گاه روایتهایی نادقیق و غیر همخوان وجود داشت، برخی از شاهدان روزها را گُم کرده بودند و برخی نیز چهرهها و نامها را از یاد بردند. این مسئله اهمیت روایت دقیق از زندان در دوران سرکوب را برای پیشبرد دادخواهی بیش از پیش برجستهتر کرد.
در همین راستا زمانه با مهدی اصلانی، از جان بهدر بردگان اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ که با هیأت مرگ رو در رو شده و در استکهلم نیز به عنوان شاهد به دست داشتن حمید نوری در کشتار زندانیان مجاهدین خلق و چپ شهادت داد، گفتوگو کرده است.
مهدی اصلانی در کتاب «کلاغ و گل سرخ» روایت خود را از زندان در دهه ۶۰ نوشته است و در سالهای پس از زندان نیز کوشیده تا سهمی در مستندسازی جنایت و روایتگری از آن دوران داشته باشد. اصلانی معتقد است حافظه شاهدان در گذر زمان ممکن است دچار خطا یا آشفتگی شود، اما هر روایت، برگی بر کیفرخواست جنایتکاران برای روز دادخواهی است.
مهدی اصلانی، روز جمعه ۲۱ژانویه ۲۰۲۲ / اول بهمن ۱۴۰۰ در جریان شصتمین جلسه دادگاه حمید نوری به عنوان شاهد حاضر شد.
◼️ مهر علیپور: یکی از مواردی که در جریان محاکمهی حمید نوری به چشم آمد، اختلاف در تاریخها یا به نوعی تناقضهایی از روایت زندان بود. شما این تناقض یا عدم یادآوری دقیق را ناشی از چه میدانید؟
مهدی اصلانی: برگزاری دادگاه محاکمهی حمید نوری فرصتی یگانه برای تمام دادخواهان و جنبش دادخواهی به میان کشید که ناظران با خوانشهای متفاوت بدان پرداختند. اگر شهادت زندهماندهگانِ همهکشی تابستان ۶۷ در جریان برگزاری دادگاه حمید نوری را مبنای این داوری قرار دهیم، ناگزیر از تقسیم دقیق و تفکیک شهادتها هستیم.
شماری از شهادتها در عین صادق و راستگو بودنِ شاهد، دچار خطاهای تاریخی، روایت نادقیق از شخصیتها و مکانها را با خود در برداشت. بسیاری از این نوع را نمیتوان «شهادت دروغ» خواند که شاید بتوان آن را نوعی شلختگی در روایت نام نهاد. بهگمان من دروغ را باید نوعی انکار عامدانه و خط زدن و دستکاری حافظه بهشمار آورد. در جریان برگزاری دادگاه نوری شماری از شهادتهای سازمانمحور و ایدئولوژیک (در چپ و راست شهادتها) بهکار راستنگاری تاریخ نخواهد آمد. شهادتهایی که نه وامدار حقیقت که بدهکار سازمان و ایدئولوژیشان بودند و ماندند. این نگاه تلاش کرد امر دادخواهی را به تنگناهای سیاسی سوق دهد که خوشبختانه کفهی دیگر شهادتها این معادله برهم زد.
دادخواهان و تاریخپژوهان پس از پایان دادگاه نوری با غربال کردن بسیاری از این دست شهادتها آنها را بهکناری وامینهند. بیایید از منظری دیگر به ماجرا بنگریم.
شماری از زندهماندگان همهکشی ۶۷ با جذب شدن در زندگی روزمره و مشکلات معیشتی و گرفتاریهای طبیعی زندگی در تبعید، با نوعی لهشدگی حافظه یا آپدیت نبودن حافظه مواجهه هستند. بگذارید با ذکر نمونهای شلختگی در شماری از روایتها و شهادتها را بیان کنم:
آن شاهدی که با گذشت بیش از سه دهه از تابستانکشی ۶۷ -هنوز- در دادگاه میگوید دادستان انقلاب و یکی از اعضای اصلی هیأت مرگ مرتضی اشراقی «آخوندی شکمگنده بود و عمامه بر سر داشت»، از دو حال خارج نیست. یا شاهد مقابل هیأت مرگ قرار نگرفته و با اشراقی نامی مواجهه نشده و یا آنکه با تداخل روایتها و حوزهی شنیدههایش دچار نوعی پریشانگویی و مخلوطگویی شده است. و این همانا روزآمد نبودن شاهد است و نه دروغگویی او. تفاوت است میان «حافظهی خطاکار» که پشت نیت سازمانی و ایدئولوژیک پنهان شده تا «خطای حافظه» که آن را باید در شمار خطای انسانی تعبیر کرد. شماری از دوستان که تردید ندارم مقابل هیأت مرگ قرار گرفتهاند نه با «حافظهی خطاکار» که در جریان برگزاری دادگاه در لحظه دچار خطای حافظه شدند.
◼️ با توجه به آنچه در روند دادگاه حمید نوری رخ داد، نقش خاطرهنویسی و روایت زندان در روند دادخواهی چه تاثیری دارد؟
_: در جریان برگزاری دادگاه نوری بر همگان دانسته شد که آرشیو و مستند کردن از چه میزان اهمیت و اعتبار برخوردار است. مکرر گفتهاند که ما جامعهای هستیم بیشتر درگیر موارد شفاهی تا کتبی. اگر مستندات و خاطرات مکتوب شماری از شاهدها که مورد استناد دادگاه قرار گرفت نبود، بیتردید محاکمهی حمید نوری چیزی بزرگ کم داشت.
◼️ شما به عنوان فردی که در تمام سالهای گذشته با نوشتن خاطرات زندان و نیز جمعآوری روایتها، مستند کردن و انتشار آنها مشغول بودید، فکر میکنید چگونه باید خاطرات را دقیق و قابل استناد برای دادگاه رسیدگی به جرایم جنایتکاران جمهوری اسلامی نوشت؟
_: تنها میتوانم از جانب خود بگویم. ۱۲ سال پیش هنگام نوشتن خاطرات زندان خود تصور آن را نداشتم که آنچه مکتوب میکنم روزی در دادگاهی جهانی مورد استناد قرار گیرد که اگر اینگونه بود شیوهای دیگر پیشه میکردم. در فراز پایانی پیشگفتار کتاب «آخرین فرصت گل» که چندین نوبت مورد استناد دادگاه نوری قرار گرفت، آرزوی خود با مخاطبِ کتاب در میان گذاشتم: «برگبرگ این نامهها میتواند بر قُطر کیفرخواست جانیان بیافزاید.»
◼️ از نگاه شما پیام اصلی دادگاه حمید نوری چیست؟
_: برگزاری دادگاه محاکمهی حمید نوری مجالی بود برای اثبات و احراز مسئولیتهای اخلاقی و حقوقی مسئولان آن جنایات. جنبش دادخواهی با تمام پستوبلندش با پوستاندازی و رشدی کیفی، نمادی از اخلاقمداری این جنبش را نیز به نمایش گذاشت. هم از اینرو در اغلب شهادتها و شکایتها دانسته شد که دادخواهان حوزهی انتقام را با کشف حقیقت و البته محاکمه و مجازات عادلانه تاخت زدهاند.
◼️ از دید شما فرجام دادخواهی بر کدام اصول استوار است؟
_: یکی از مهمترین کارپایههای امر دادخواهی و تحقق آن جدای از مهیا بودن شرایط جهانی، وجود و حضور یک شخصیت و یا نهاد ملی مورد توافق است. این حکم برگرفته از تجارب تمام کشورها و نمونههایی است که ریل دادخواهی را طی کردند. آیا ما دارای چنین شخصیت (چون ماندلا) و نهادی هستیم که بتواند مددرسانِ تحقق عدالت باشد؟ نهادی که مطلقأ هم مستقل باشد هم شایستهگی جمعی داشته و مورد اعتماد خانوادههای قربانیان و زندهماندهگان و دیگران باشد؟
متأسفانه ما فاقد چنین نهادی هستیم. (پرداخت به چرایی آن مجالی دیگر میطلبد) برگزاری دادگاه حمید نوری و فرجام آن (که بهگمان من با محکومیت او مواجهه خواهد شد) برای نخستین بار این فرصت را در اختیار تمام دادخواهان قرار داد تا در سطح جهانی «زباندرازی» پیشه کنند. چندین هزار نفر را در فاصلهی یک ماه و اندی، طنابکش کردهاند و ما (بهشمول تمام اپوزیسیون) تاکنون نتوانستهایم آن را به دغدغهی جهانی بدل کنیم.
اهمیت محکومیت نوری (فارغ از میزان حکم) در آن است که میتوان به اعتبار حکم یک دادگاه معتبر در محکومیت کسی که برای نخستین بار از چرخهی قدرت در دستان عدالت گرفتار و محکوم شده، استناد کرد. و سرآخر آنکه محکومیت حمید نوری در دادگاهی واقعی در سوئد، پیروزی یک صداست، صدایی که متعلق به تمام دردمند آرزومندانِ جنبش دادخواهی ایران است.
◼️ و در آخر آیا تا زمانی که جمهوری اسلامی پابرجاست میتوان به فرجام دادخواهی امید داشت؟
_: زمانی که سخن از دادخواهی بهویژه در نظام اسلامی به میان میآید تا زمانی که تغییر سیاسی جدی یا همان تغییر وضعیت موجود در ایران اسلامی اتفاق نیفتد یا دورانی انتقالی مشابه نمونههای آمریکای لاتین نداشته باشیم، سخن گفتن از مفهومی معادل تحقق دادخواهی نامیسر است. (تأکید میکنم بر تحقق دادخواهی و فرجام نهایی آن در ایران اسلامی).
این امر اما معنایی معادل پیگیری نکردن موقعیت حقوق بشر و تعطیل پروژهی دادخواهی ندارد. اهدافی نظیر آرشیو کردن، به بایگانی سپردن و تقویت حافظهی جمعی و مستند کردن از جمله اقدامات دادخواهانه است که در جریان برگزاری دادگاه حمید نوری سخت بهکار دادگاه آمد. با صدای بلند و بیهیچ اما و اگر باید گفت: فرجام و تحقق امر دادخواهی، امروزه مستقیم با نیستی این نظام و نابودنش گره خورده است.
تحقق داد برای من بهعنوان یک زندانی سیاسی سابق، نقطه اولش جمهوری اسلامی است. موجودیت حکومت اسلامی یعنی بیداد. دادخواهی را چند گونه و با خوانشها و برداشتهای یکسر متفاوت میتوان خواند. دادخواهی کلیت یک نظام بیداد را در بر میگیرد نه پرانتزی از عمر و مقطعی از آن را. گمان میکنم در دادخواهی نخست باید «خواهیاش» را خواند. و در پی آن از که خواستن؟ و چه خواستن؟ و چگونه خواستن...
نظرها
فرهاد - فرهادیان
اینکه اسم افراد یا تاریخها و روزها دقیق نیستند امری طبیعی ست چون زندانی که مدام تحت انواع شکنجه ها بود تمام هم و غمش حفظ اسرار و تکرار و بازخوتانی بازجوئی هایش بود که بازجو نتواند تناقض بگیرد لذا نه محل ها نه تاریخها و نه ساعتها و نه شبها و حتی نه جان خود زندانی اهمیت نداشت حفظ جان رفقایش برایش بیشتر از خودش اهمیت داشت و اساسا اکثر زندانی ها تصوری از آزاد شدن مجدد نداشتند که بخواهند خودشان را برای دادگاهی احتمالی مجهز نمایند . مثلا خود من به خودم آموزش دادم که اسامی هیچکس را به یاد نیاورم یا شماره تلفنها را زیرا در هنگام بازجوئی مسئول تمام این اطلاعات هستی که باید آنها را نگهداری کرده و بعنوان راز نگهدارید . قبل از زندان من حداقل 20 شماره تلفن را از حفظ بودم الان حتی یک شماره هم از حفظ نیستم . این حس مسئولیت زندانی ست که او را نسبت به اطرافش دچار فراموشی می کند . تحمل فشار بازجوها چنین آموزش داد . اینها نه خطای حافظه است و نه شلختگی بلکه حس مسئولیتی ست که آموخته اگر چه در این شرایط به ضرر است .
محمد اسدی
آقای اصلانی درسا می فرمایند که بر اصل دقیق بودن روایات تاکید می کنند.اما اینجانب تعجب کردم که در خاطرات خودشان مسئله مهم تعیین سرنوشت بدست آن هائی که حم می دادند را مربوط به این کرده بودند که کدام زندانی به عنوان نفر اول به داخل آن اطاق منحوس رفته است.چه فرقی می کرد که کدام زندانی اول صف بوده یا آخر صف.آن ها که حکم مرگ صادر می کردند نگاه می کرده اند به اینکه زندانی چه جوابی می دهد.آقای اصلانی نوشته صف سر و ته شده و یک زندانی دیگر به جای ایشان اول رفته است به داخل.او متاسفانه اعدام شده است
ثابت
مشکل بعضی از شاهدین این بود که تربیون دادگاه را با مراسم یادبود اشتباه گرفته بودند. دست آورد این دادگاه ثبت کشتار زندانیان بی گناه در سال 67 در دادگاهی بین المللی است .