هابرماس در مورد نحوهی مقابله با روسیه در رابطه با جنگ اوکراین: سیاست را بر پایه خشم بنا نکنیم
فیلسوف برجسته، با نوشتن مقالهای با عنوان «جنگ و برافروختگی» در بحث بر سر سیاست درست در قبال تجاوز روسیه به اوکراین، دخالت کرده است.
در آلمان از زمان شروع جنگ اوکراین بحث درباره نحوهی درست واکنش به آن بالا گرفته است. ویژگی بحث در آلمان در مقایسه با دیگر کشورهای غربی در این است که تجربهی جنگ جهانی دوم و به دنبال آن جنگ سرد به نحوی قویتر در فرهنگ سیاسی بازتاب دارد. در این کشور جنبش صلح پرتوان بوده و اکنون صلحدوستان با این مشکل مواجه شدهاند که در برابر جنگ اوکراین چه باید کرد.
یورگن هابرماس، یکی از مطرحترین فیلسوفان معاصر آلمان، و بلکه جهان است. او به طرفداری از صلح، و پیشبرد گفتوگوی عقلانی شهرت دارد. هابرماس، که اینک ۹۳ ساله است، همواره در بحثهای عمده سیاسی شرکت میکند، و این بار هم آنچنان که انتظار میرفت، شرکت کرده است. توصیهی او به مدافعان صلح این است که همچنان صلحجو بمانند و به خاطر عصبانیت و خشم و فشار اخلاقی برای حمایت از مردم اوکراین، هنجارهای صلحخواهی را فراموش نکنند.
هابرماس در مقالهای که امروز، ۲۹ آوریل، در روزنامه "زوددویچه" منتشر کرده، به طور مشخص به خانم آنالنا بربوک به عنوان چهره شاخص رویکرد احساسی اشاره میکند. بربوک، وزیر خارجه، از حزب "سبزها" است که همراه با حزب "دموکراتهای آزاد"، حزب لیبرال، شریک حزب سوسیالدموکرات در کابینه جدید به رهبری اولاف شُولتس است. به سنت حزب سبزها صلحخواهی و مخالفت با نظامیگری آلمان و صدور اسلحه تعلق دارد. اما اکنون نظرسنجیها حاکی از آناناند که بسیاری از سبزها سیاست سنتی خود را کنار گذاشته و از صدور اسلحه به اوکراین دفاع میکنند.
خود صدر اعظم اولاف شولتس، بر خلاف وزیر خارجه کابینهاش، در مورد اینکه دخالت در جنگ اوکراین، به صورت کمک تسلیحاتی مستقیم به دولت این کشور کار درستی است، تردید دارد. هابرماس از موضع سنجشگرانهی صدر اعظم پشتیبانی کرده و این سخن او را در مصاحبه با "اشپیگل" به صورت تأییدآمیزی نقل میکند:
ما با رنجی که روسیه بر اوکراین تحمیل کرده، با تمام امکانات مقابله میکنیم، اما مواظبیم که شدتگیری وخامت اوضاع از کنترل خارج نشود، که اگر شود بدبختی بزرگی را نصیب کل قاره [اروپا]، و شاید حتّا کل جهان میکند.
مقالهی «جنگ و برافروختگی» هابرماس با توصیف فضای جدید پس از آغاز جنگ اوکراین شروع میشود. این فضا، در دورهای که ۷۷ سال از پایان جنگ جهانی دوم و ۳۳ سال از پایان یک «تعادل وحشت» میگذرد، بیسابقه است. در رسانهها مدام تصویرهای جنگ نشان داده میشود، احساسها برانگیخته میشوند، و همه میگویند باید کاری کرد. برانگیختگی احساسها به نظر هابرماس پایهی معقولی دارد: واکنش است به دولت روسیه به رهبری پوتین که جنگی برپا کرده خلاف انسانیت و حقوق بینالملل.
هابرماس میگوید که در فضای احساسیای که برپا شده، فشار اخلاقی بر روی سیاستمدارانی بالا گرفته که میخواهند سنجیده عمل کنند. هابرماس هم میگوید باید کاری کرد، اما مخالف آن است که اختیار به دست احساسات داده شود.
او در تحلیل وضعیت، دو قطب شر را در نظر میگیرد: شکست اوکراین، بالا گرفتن بحران با سرانجام جهانی شدن جنگ. شکست اوکراین به نظر هابرماس ممکن است دولت روسیه را بر آن دارد که با مولداوی و گرجستان همان رفتاری را کند که با اوکراین کرد. جهانی شدن جنگ پای استفاده از سلاحهای اتمی را به میان میآورد. هابرماس میگوید هم اکنون تهدید استفاده از سلاح اتمی را باید جدی گرفت.
امکان استفاده از یک «بمب اتمی کوچک» − این موضوعی است که گفته میشود روسیه به آن فکر میکند. هابرماس از این نظر به غرب توصیه میکند دقیق و سنجیده فکر کند. او این آموزهی قدیمی را تکرار میکند که جنگ اتمی پیروز ندارد.
هابرماس کمک به اوکراین را درست میداند، اما میگوید صدور اسلحه خودش نوعی دخالت جنگی است. او تأکید میکند اینکه اوکراین بتواند با اسلحه بیشتر روسیه را شکست دهد، توهمی بیش نیست.
وضعیت به گفتهی هابرماس «نامتقارن» است. روسیه در جنگ است، اما در برابر پوتین نمیتوان به صورت متقارن دست به اسلحه برد. او میگوید تمرکز بر روی شخص پوتین نباید با گمانورزی و شعارهای فاقد پشتوانهی عملی همراه باشد. میگوید که باید محاسبات عقلانی و علایق و مشکلات او را در نظر گرفت. پوتین با این مشکل هم مواجه است که بر جامعهای حکومت میکند که در آن نیروی اعتراض به وضعیت قوی است.
توصیهی نهایی هابرماس به سیاستمداران غربی این است که کاری کنند که اوکراین نبازد، در عین حال کاری کنند که جنگ پایان یابد. باید روند مذاکرهای را که هم اکنون جریان دارد، تقویت کرد و راهی برای پایان جنگ پیدا کرد. یورگن هابرماس به تصمیمگیرندگان میگوید به موضوع نه از چشمانداز مردمی که به درستی در حال مقاومت هستند، بلکه از چشمانداز منفعت صلح و ضرورت پایان دادن به جنگ و اجتناب از مخاطرهی اتمی شدن و جهانی شدن بنگرند.
نظرها
Zia Rahman Farahmand
عالی بود موفق باشید
جوادی
این توصیه که نباید سیاست را بر پایه خشم بنا کنیم بیشتر یک دیدگاه ایده آلیستی است تا مبتنی بر واقع گرایی. نظام بین الملل چه دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم یک نظام آنارشیک است و در نظام آنارشیک زور حرف اول را می زند. با وجود نهادهای بین المللی ، دولت ها همچنان بازیگران اصلی در نظام بین الملل هستند و برای حفظ وضع موجود و یا تجدید نظر طلبی دنبال افزایش قدرت هستند و بنابراین مسابقه تسلیحاتی و جنگ در شرایط کنونی جهان نباید دور از انتظار باشند. دولت روسیه هنوز خلق و خوی امپریالیستی را در درون اش تا حدی حفظ کرده است. حتی در دوره شوروی نیز این خصلت امپریالیستی را می توان مشاهده کرد. خوب دنیا با این خوی امپریالیستی روسیه چگونه باید برخورد کند. پیش از جنگ جهانی دوم، اروپا در برابر سیاست تجدید نظر طلبانه آلمان نازی نخست سیاست مماشات را در پیش گرفت و چرچیل از همان آغاز شکست این سیاست را هشدار داد و تاریخ نشان داد که حق با چرچیل بوده است. الان هم سیاست خارجی پوتین به ویژه در اروپا یک سیاست تجدید نظر طلبانه است و تاریخ نشان داده است که سیاست مماشات پاسخ مناسبی به سیاست تجدید نظر طلبی نیست و صلح را تضمین نمی کند. حمله به اوکراین حمله به نظام امنیتی اروپا و حتی حمله به نظم بین المللی هست، بنابراین غرب نمی تواند اجازه دهد ،روسیه راحت به اهداف تجدید نظر طلبانه خود برسد. بنابراین باید به اوکراین کمک تسلیحاتی بکند تا اوکراین بتواند از موجودیت و استقلال خود دفاع کند. اینکه خطر جنگ اتمی وجود دارد درست است ولی این خطر برای کل جهان و از جمله روسیه هم هست و بنابراین غرب نباید بیشتر از روسیه از وقوع جنگ اتمی نگران باشد. بازدارندگی هسته ای بر توازن ترس استوار است. اینکه روسیه روی قدرت هسته ای خود مانور می دهد و وزیر امور خارجه اش خطر جنگ هسته ای را جدی اعلام می کند برای ارعاب غرب و به انفعال کشیدن غرب در برابر سیاست های تجدید نظر طلبانه اش است. چرا غرب با وجود برتری هسته ای یا دست کم همپایگی استراتژیک هسته ای باید بیش تر از روسیه از جنگ اتمی بترسد؟ در واقع تهدیدات هسته ای روسیه به خاطر این است که توازن ترس را به هم بزند و از تهدید هسته ای برای پیشبرد سیاست تجدیدنظر طلبانه و پیروزی در یک جنگ متعارف استفاده کند. اگر روسیه از انهدام متقابل نمی ترسید به احتمال زیاد برای کسب هژمونی در جهان از سلاح اتمی نیز استفاده می کرد. نباید فراموش کرد که استراتژی ضربه اول اتمی به عنوان یک استراتژی دفاعی عقلایی است و چون دولت ها بازیگرانی عقلایی هستند و روسیه نیز مستثنی نیست، بنابراین از استراتژی ضربه اول به عنوان یک استراتژی تهاجمی استفاده نخواهد کرد. اگر روسیه برای غلبه بر اوکراین حتی از سلاح اتمی تاکتیکی استفاده کند، دنیا نسبت به این فاجعه ساکت نمی ماند و کشورهای فاقد سلاح هسته ای بعد از آن ، ناچار خواهند شد که برای حفظ امنیت خود به ساخت سلاح اتمی روی بیاورند و این به معنی نابودی پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای خواهد بود. به عنوان مثال آیا بعد از کاربرد سلاح هسته ای در جنگ اوکراین ، می توان کشورهایی مثل ، ژاپن ،کره جنوبی، آلمان و ترکیه و ایران را قانع نمود که دنبال ساخت سلاح اتمی نروند؟ بنابراین اگر روسیه برای شکست اوکراین از سلاح هسته ای استفاده کند باعث نابودی پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای خواهد شد و در نهایت خودش در محاصره اتمی قرار خواهد گرفت و مزیت هسته ای خود را از دست خواهد داد. غرب می تواند ضمن کمک تسلیحاتی به اوکراین سیاست مذاکره با روسیه را نیز دنبال کند و برای صلح از طریق مجمع عمومی سازمان ملل تلاش کند. به نظرم باید به قدرت مجمع عمومی افزوده شود و ساختار قدرت محور شورای امنیت اصلاح شود. این اصلاح برای حفظ امنیت بین المللی نیاز هست و اگر غرب بیش از این در انجام این کار کوتاهی کند، ممکن است پیامدهای فاجعه باری برای جهان در پی داشته باشد زیرا جنگ اوکراین نشان داد که نهادهای بین المللی حافظ صلح و امنیت بین المللی کارایی لازم را ندارند.
حمید فرح
متاسفانه، احساسات در سیاست امروزی آلمان دست بالا را دارد و اگر کسی سعی کند با تعمل و عقلانیت کار کند. مورد حمله قرار میگیرد .