• دیدگاه
نئولیبرالیسمِ شکرپوش و جراحیهای اقتصادی
مهرنوش هاتفی − جراحی میکنند. و آن کس را که در خیابان لب به اعتراض میگشاید بیماری قلمداد میکنند که خیر خود را تشخیص نمیدهد. دستیاران جراح با چماق و تفنگ به وی حمله میکنند.
نزاکت سیاسی (politically correctness) در غرب یک نوع سانسور است. در ابتدا شاید گمان شود سانسور در کمپ راست گرایان و محافظه کاران است، اما به هر حال پوشاندن حس و حال است. اینکه ما از عبارات و اصطلاحاتی استفاده کنیم که نماینده حس و بازنمای وجود ما نیستند و برای نمایش حس واقعی خودمان ترس داشته باشیم، نوعی پذیرش حاکمیت سانسور است. بخشی از این سانسور در هر جامعهای ضروری است. ما همان طور که پورنوگرافی کودکان را ممنوع میدانیم، عبارات تحقیر آمیز را نسبت به اقلیتهای بی صدا (subaltern، به معنای افرادی که توانایی اعمال قدرت در جامعه را ندارند) را نیز "سانسور" میکنیم. رنگین پوستان را "کاکاسیاه" صدا زدن، همجنس گرایان را "مُزلف" دانستن و زنان را "ضعیفه" خطاب کردن زشت و نفرت انگیز است. نه فقط از نظر اخلاقی مذموم است، بلکه از نظر کارکردی نیز باعث به حاشیه رانده شدن انسانهایی میشود که خود بهحاشیهرانده شدهاند. اگرچه فقط برای بیان معدود کلمات و عباراتی با مجازات روبه رو هستیم، نزاکت سیاسی بیشتر با شیوههای نرم ما را وادار میکند که در بیان خودمان تجدید نظر کنیم و از لغاتی استفاده کنیم که خورند و پسند رسانه ها، اطرافیان، محفل و جمع دوستانه و یا گردهم آییهای اجتماعی و سیاسی باشد. نزاکت سیاسی تا زمانی که سدی در برابر آزارهای اکثریت بر اقلیت باشد، قابل تحمل است؛ اما وقتی که از سوی طبقه حاکم برای پوشاندن واقعیتها به کار رفت، دیگر نام آن نزاکت سیاسی نیست. بلکه شکرپوش کردن (sugar coating) واقعیتهای سخت برای خوراندن آن به مخاطب است.
به راستی از چه هنگام گرم شدن زمین (global warming) جای خود را به عبارت تغییرات آب و هوایی (climate change) داد؟ گرم شدن زمین یک عبارت مشخص در رابطه با توضیح وضعیت گلخانهای زمین بود. بالارفتن درجه حرارت عمومی زمین که با اختلالات بسیاری در زمینه بارش ها، خشکسالی ها، آتش سوزی و گردبادها همراه شده، در سالهای اخیر کاملا شناخته شده است. چنانکه دانشمندان مرزهای مشخصی برای این میزان تعیین کردهاند و بالاتر رفتن از آن حد را مرز برگشت پذیری/ناپذیری وضعیت دانستهاند. چه کسی این عبارت مشخص را بدل به یک اصطلاح خنثی کرد؟ چه رسانههایی گرم شدن زمین را که میتوانست به طور مستقیم قصور و کوتاهی شرکتهای بزرگ ماشین سازی، نفتی و انرژی دانسته شود، به تغییرات آب و هوایی تغییر نام داد؟ یا اینکه چگونه صدمه زدن به غیرنظامیان در جنگهای نامتقارن (به خصوص حملات پهبادی) که میتواند یک جنایت جنگی باشد، در رسانههای غربی بدل به یک عبارت بی طرف و حداکثر غم انگیز شده است؟ از کی تا به حال کشته شدن زنان و کودکان در جنگی که به آنها هیچ ربطی ندارد، خسارت جانبیcollateral damage نام گرفته است؟ تکه تکه شدن غیرنظامیان در یک جشن خانوادگی آیا فقط یک خسارت، تازه از نوع جانبی آن است؟ تقلیل کشتن یک انسان به عبارتی چون خسارت، آن هم گریزناپذیر، از یک ذهن هوشمند برآمده است. رسانههای حاکم در تلاش بر محدود کردن "خسارتهای جانبیِ" حملات پهبادی و حفظ آبرو و اعتبار "دمکراسیهای مسئول و قانون مند" آن را خلق کردند. به چنین روشی یوفومیسم Euphemism)، تلطیف) یا شکرپوش کردن کلمات میگویند. مغزهای متفکر و اتاقهای فکری در پس این عبارت پردازیها وجود دارد که این اصطلاحها را در بستر نزاکت سیاسی مطرح میکند و رسانههای انداموار (در رابطهای ارگانیک با سیستم) آن را تکرار میکنند و آنقدر به آن پژواک میدهند تا هول عظیم آن رقیق شود و مخالفتها در بستر آن به غر زدن تقلیل یابد. سیاستهای اقتصادی طبقه حاکم نیز از این شکرپوشیها بی نصیب نیست و اتاقهای فکر در پی یافتن کلمات و عبارات مناسب برای روندهای سخت و طاقت فرسا هستند.
نئولیبرالیسم و پوششهای آن
سیاستهای اقتصادی نئولیبرال به جز استثناهایی (مثلا در شیلی ۱۹۷۳) از دهه ۱۹۸۰ سکه رایج روز شدند. شکست و فروپاشی اتحاد شوروی همچون هدیه الهی برای معتقدان به این راه نویافته بود، مسیری که در جمهوریهای اردوگاه پیشین شرق به سرعت پیش گرفته شد و شهروندان بسیاری را به فلاکت کشاند. نئولیبرالیسم در بستر ناکامی انقلابهای پوپولیستی برای تغییر مناسبات واقعی میان حاکمان و محکومان به جهان سوم هم رسید و بر ذهن دولت مردان و سیاست سازان آن کشورها نیز نشست. اما سیاستهای اقتصادی برای اجرا و یا موفقیت به نرم افزارهایی نیاز دارند تا آنها بر ذهن شهروندان نیز حک کرده و آنها را به سیاستهای ابدی و ازلی بدل کند. پس بر بستر اجرای سیاستهای نئولیبرال نیز اتاقهای فکر به کار افتادند. مجلات معتبر جریان اصلی که در ناکارآمدی "سازماندهی" اقتصاد و سروری بازار قلمفرسایی میکردند، شروع به خلق واژههایی کردند تا این سیاستهای ضد اجتماع را بدل به غذایی مطلوب کنند.
پزشکی یکی از دیرینترین شغلهای جهان است. فرهنگ حول و حوش آن ریشه دار و قوی است. فرهنگ پزشکی تا آن حد قدرتمند است که روحانیون برای تاکید بر لزوم تبعیت مقلِد از مقلَد رابطه بیمار و پزشک را مثال میزنند و این رابطه را خیرخواهانه و کاربردی میدانند. درباره قدرت این گفتمان میتوان فقط به فتوای خمینی در رابطه با تغییر جنسیت افراد تراجنسیتی بسنده کرد. خمینی در فتوای مشهورش نه تنها لزوم انجام این جراحی را در ید قدرت و تجویز پزشک میداند، که خود نیز پزشکان مرد را به حریم اتاق خوابش راه میدهد. پزشکی میتواند شراب کهنه را در صورت بهبود درد و رنج بیمار، حلال کرده و محرم و نامحرمی را برای لحظهای هم که شده تعلیق کند. آیا این پزشکی قدرتمند توان این را دارد که به سیاستهای اقتصادی را نیز شکرپوش کرده و به هضم آن از سوی مخاطبان کمک کند؟
آغاز این روند معلوم نیست. اما احتمالا از همان دهه ۱۳۷۰ این شکرپوش کردن سیاستهای نئولیبرال شروع شد. در ابتدا نام آن را سیاستهای تعدیل اقتصادی گذاشتند. تعدیل از هم خانوادههای عدالت و عدل است. در دل خود معنای میانه روی را پنهان کرده است. گویی در این سیاستهای اقتصادی قرار نیست تندرویهای پیشین تکرار شود. رتوریکی که دولت اول هاشمی سخت تلاش داشت در عرصه فرهنگ و سیاست نیز آن را جا بیندازد. اما هیچ کس معنای واقعی اعتدال و میانه روی را از ساکنان اسلامشهر و کوی طلاب مشهد و حاشیههای قزوین نشنید. چون طنین گلولهها جایی برای صدای اعتراض این فرودستان نگذاشته بود.
اما این پایان ماجرا نبود. پزشکی ایران که از قید و بند ژنریک و بیمههای پایه جسته بود و برای خودگردانی و آزادسازی خیز برمی داشت، به کمک دولتمردان آمد. سیاستهای تعدیل در گفتمان پزشکی معادلهایی قدرتمند یافتند. همه میدانند که چاقی در پزشکی امری مذموم است. چاقی با تعاریف جدید خود یک بیماری است. چاقی معادل کندی و نفس نفس زدن است. این چربیهای اضافه را باید با رژیمهای سخت و شربتهای ناگوار آب کرد. اگر رژیم غذایی سخت جواب ندهد، پزشکان چارهای جز دست به چاقو بردن ندارند. پزشکان صلاح و خیر بیمار را میخواهند. پزشکان صاحب صلاحیت و توانمندی هستند. بیمار باید اندکی سختیهای رژیم و جراحی را تحمل کند تا فردای شادمانی را به چشم ببیند وگرنه مرگی ناگزیر در پی است! کور است کسی که این را نمیبیند و جرات مخالفت دارد!
دولتمردان و اتاقهای فکر و نئولیبرالهای نشسته در رسانههای جمعی از این گفتمان بهره گرفتند. دولتها بزرگ و چاق و از نفس افتاده معرفی شدند. آنها باید رژیم چربی سوزی میگرفتند. چربیهای اضافه آنها باید دور ریخته میشد. دولتها باید چابک و راهوار میشدند. پس اخراج کارمندان اضافه، خصوصی سازی و برون سپاری مشروع و معتبر است و در راستای چابک سازی! یارانههای پیدا و پنهان باری هستند بر دوش دولت. چربی اضافهای هستند که آنقدر کهنه و مانده شده که دیگر نمیتوان آن را با روشهای معمول آب کرد. پس باید شربتهای تلخ و قرصهای چربی سوز تجویز کرد. اضافه شدن قیمتها تلخ است اما برِ شیرین دارد. در عوض با یک دولت چابک و سریع روبه رو خواهیم بود. اگر بیمار از فرط چاقی روبه موت باشد و قدرت تحرک نداشته باشد، دیگر چارهای نیست که باید جراح دست به چاقو شود و چربیها را ببرد. البته که برداشتن یارانهها سخت است اما همه باید به این جراحی تن بدهند چون اقتصاد دولتی در حال مرگ است! پزشک (در این جا مغز اقتصادی دولت) خیر و صلاح همه را میخواهد. پس چارهای ندارد که راه حلهای سخت را برگزیند و برای بیمار نسخه بپیچد. این گونه است که نئولیبرالیسم شکرپوش به قابلگی پزشکان متولد میشود و با فریاد کر کننده خود راه گفتمانهای رهایی بخش را سد میکند.
آن وقت کسانی که در خیابان به اعتراض مشغولند را میتوان ابله نامید. میتوان بی بصیرت خواند. میتوان بیماری ناآگاه دانست که خودش از خوبیهای عملی که برایش انجام میشود خبر ندارد... این گونه است که ماشینِ سرکوب دلیلی منطقی برای پاکسازی خیابان دارد. آنها هم دستیار جراح هستند. آنها هم دارند به جراحی کمک میکنند که خیر بیمار را میخواهد و اگر بیمار نفهم خیر و صلاح خود را تشخیص نمیدهد، با کمک تفنگ ساچمهای و گاز اشک آور آن را باید به او حقنه کرد...اینگونه است که از دی ماه به آبان میرسیم و از آبان به اردیبهشت و دوره میکنیم شب و روز را...
نظرها
شاهد
آیا اقتصاد کنونی در ایران نئو لیبرال است ? مارکس در کاپیتال از "شیوه اقتصاد غارت" سخن می گوید و آنرا اساسا اقتصاد سرمایه داری بر اساس استثمار نیروی کار و ارزش اضافی نمی داند بلکه اقتصاد غارتی را بر اساس ربودن و غارت ثروت و مالکیت تعریف می کند که یکبار در آغاز شکل گیری دولت سرمایه داری با سلب مالکیت و ثروت فئودال ها و دهقانان رخ داده است و بار دیگر در استثمار کشورهای متروپل از جوامع استعمار شده رخ می دهد اما انگار رفقا فرق ربودن و غارت ثروت و مالکیت و استثمار ارزش اضافی کار را درک نمی کنند و دوست دارند تفکرات ضد نئو لیبرالی را رواج دهند.جالب اینکه تبلیغات ضد نئولیبرال چنان واژگان گل و گشادی جذب کرده است که از چپ های مارکسیست لننیست تا تمامیت خواهی اسلامی علیه آن سخن می گویند بدون اینکه رفقای چپ از مخدوش شدن مرز بین اندیشه های پیشرو مارکسی و نگرش های عقب مانده مذهبی فاشیستی به خود هراسی راه دهند . گرچه گروهی از اقتصاد دانان مارکسیست بدرستی وضعیت کنونی اقتصاد در ایران را در چهارچوب "شیوه اقتصاد غارت" طبقه بندی می کنند و نه نئو لیبرالیسم . ظاهرا در ایران نئورئالیسم بیشتر بار احساسی دارد و پس از شورش ایدیولوژیک توده اب سال ۵۷ و برامدن حکومت شبه تمامیت خواه اسلامی نوعی بدگویی و تهمت برای کوبیدن رقییب و ار میدان بدر کردن او بوده است تا درک حکومتی اسلامی که زندگی خصوصی مردم را نیز کنترل می کند و با غارت منابع زیر زمینی ایران و باز تقسیم منافع در بین هواداران جنبش ایدئولوژیک شیعی شکل واقعی" شیوه اقتصاد غارت " را نشان می دهد
شاهد
⭕️شیوه اقتصاد غارتگری نئو لیبرالیسم نیست با آغاز "جراحی اقتصادی" دولت رئیسی از سر نو متهم کردن لیبرالیسم در ادبیات سیاسی اسلامگرایان و مارکسیست های متحد آنان آغاز شده است . برخی گروه های اسلامگرا و سایر هم پیمانان شورش فاشیسم اسلامی سال ۵۷ از چپ مارکسی تا توابین بازگشته از ان شورش که هنوز احساسات هواداری از دوران پربرکت امام راحل و تفکر ضد لیبرال دارند دوباره شروع به سخن گفتن از" سیاست لیبرالیسم اقتصادی " دولت کرده اند و چه چیز طنز آورتر از این که مجریان سیاست اقتصادی دولت رئیسی زمانی کارگزاران دولت حسن روحانی را بدلیل افزایش قیمت بنزین متهم به لیبرال بودن می کردند. تهمت به " لیبرال بودن " فحش دم دستی همه هواداران تفکر اسلامگرایی از هواداران خمینی تا توده ای و مجاهد بوده است . لیبرالیسم در دوران حکومت اسلامی به شکل تهمت سابقه ای خونین دارد عباس امیر انتظام یکی از قربانیان برجسته این اتهام بود غارت ایران به عنوان یک کشور با سابقه کهن تاریخی تمدنی با هجوم اعراب مسلمان شروع شده و در حکومت اسلامی فعلی که اسلامی که میراث دار بحق ان است تداوم یافته است .در شرایط حاضر تداوم غارت اقتصادی ناشی از چندین خصلت حکومت کنونی است. الف : برای دولت فاشیستی که در قالب جنبش ( و نه دولت ) خود را باز تعریف می کند کشور تصرف شده ستاد مرکزی جنبش است و همه توان اقتصادی سیاسی ان باید در خدمت جنبش قرارگیرد .تداوم هشت ساله جنگ ایران و عراق به قصد گسترش جنبش اسلامی در جهان ماهیت این شعار رانشان می دهد. ب: برای جنبش برآمده از شورش توده ای ایدئولوژیک سال ۵۷ "ایران" در درجه چندم اهمیت هم نیست . اسلام و شیعه گری اصلی ترین وجه حکومت کنونی است .غارت ایران که با سنت تصرف چند صد ساله ایران بدست اعراب مسلمان گره خورده است وجه دیگری از کارکرد فعلی اقتصادی حکومت اسلامی است . ج: عامل مهم دیگر غارتگری اسلامی به ایدئولوژی انقلابی اسلامی فاسد شده ای باز می گردد که افراد را بر حسب وفاداری ظاهری به حکومت پاداش می دهد و این پاداش از چپاول ثروت و مالکیت مردم ایران تامین می شود تفاوت شیوه اقتصاد لیبرال با شیوه اقتصاد غارتگری اقتصاد لیبرال بر پایه تولید و تقسیم کار در بازار سرمایه جهانی , قوانین اقتصادی مبتنی بر عدم دخالت یا دخالت اندک دولت در اقتصاد ,وجود بخش خصوصی قدرتمند غیر وابسته و آزادی های فردی استوار است . شیوه اقتصاد لیبرال از گسترش سرمایه گذاری جهانی و خصوصی داخلی و تولید انبوه کالا به قصد کسب ارزش اضافی و سود و گسترش بازار مصرف برای فروش کالاهای تولیدی است اقتصاد ایران از زمان برآمدن اسلامگرایان بر پایه شیوه " اقتصاد غارت" بوده است. در علم اقتصاد "شیوه اقتصاد غارت " بخوبی تعریف شده است .این شیوه که لازمه آن وجود دولتی غارتگر است بر پایه فروش مواد خام و معدنی انحصاری در دست حکومت و باز توزیع ان در میان طبقات و گروه های وابسته و واردات کالاهای مصرفی به کشور از طریق باند های وابسته به دولت و استفاده از سیستم بانکی برای گسترش پایه اعتباری مالی و پولی با هدف دامن زدن به تورم و جمع اوری ثروت و مالکیت است .نتیجه شیوه اقتصادی غارت فقیر سازی توده مردم و گرد آمدن ثروت و ملک در دست دولت غارتگر و طبقات وابسته است. نمونه تاریخی کاربرد شیوه اقتصاد غارت کمپانی هند شرقی انگلیس و استعمار شبه قاره هند و شرکت نفت ایران و انگلیس در ایران است شیوه اقتصاد غارت علی رغم برخی شباهت ها با شیوه اقتصاد لیبرالی در برهه های از تاریخ با ان یکسان نیست گرچه واضح است که اقتصاد سیاسی به نقد اقتصادسرمایه داری لیبرال می پردازد اما دروغ عمدی یکسان سازی غارتگری اقتصادی با لیبرالیسم با هدف اغتشاش فضای نقد سیاسی و خاک پاشیدن در چشم مردم است و در خدمت سرکوب بیشتر بوده است
b.f
همانطور که "شاهد" به درستی گفته است رژیم اقتصادی ایران را نمی توان نئولیبرال خواند. سوالی که از نویسنده محترم این مقاله و باقی کسانی که از این ترم در توصیف رژیم اقتصادی ایران استفاده می کنند می توان کرد این است که وجود تورم مزمن و سود بانکی دورقمی به عنوان یکی از عارضه های ثابت اقتصاد ایران پسا انقلابی را چگونه توضیح می دهید؟ درباره نادرستیِ نئولیبرال خواندنِ رژیم اقتصادی ایران نویسنده محترم را از جمله به مصاحبه مهرداد وهابی با رادیو زمانه با این عنوان ((منطق نهادهای اقتصادی فرادولتی در ایران مبتنی بر غارت است)) ارجاع می دهم. اما جدای از این فکر می کنم علت علاقه زیاد چپ فارسی به ترمِ نئولیبرالیسم و مشتقات آن این است که فکر می کنند با نئولیبرال خواندن رژیم ولایت فقیه با یک تیر دو نشان می زنند. هم حریف (حاکمیت) و هم رقیب (اپوزیسیون پهلوی طلب که آشکارا غربگرا و به لحاظ اقتصادی لیبرال است ) را به یک ضرب می زنند. اما اشکال اینجاست که اینرا در نظر نمی گیرند که به این ترتیب "موضع گفتار" خود را مغشوش و مبهم ساخته و شانس اپوزیسیون چپ (که بالفعل چندان سازمان یافته و قدرتمند نیست) را در نبرد گفتمانی با رقبا از آن می گیرد. به عبارت دیگر اگر مشکل ایران این باشد که "احتمالا" از دهه 1370 دولتمردان سیاست خصوصی سازی را پی گرفته و آنرا با رتوریک پزشکی شکرپوش کرده اند پس آلترناتیو وضع موجود دولتی سازی مجدد اقتصاد، برقراری مجدد سوبسیدها و از این دست اقدامات است. چنین رویکردی نه به ماهیت طبقاتی رژیم حاکم توجهی دارد و نه اقتصاد را در بستر تحولات تاریخی پسا پنجاه و هفت می بیند. آنچه اینان خصوصی سازی ناشی از نئولیبرالیسم می خوانند اساسا چیزی نیست جز ادامه مصادره هایی که از بهمن 1357 آغاز شد و با شکل گیری انحصارات ستبری چون بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی به سلطه یک اولیگارشی حکومتی و قبضه گلوگاه های اصلی اقتصاد ملی به دست آنان انجامید. و همه اینها تحت لوای استکبار ستیزی و صدور مستمر بنیاد گرایی و تروریسم در خارج و سرکوب اجتماعی در داخل. بدون اشاره به این وجه طبقاتی از اقتصاد ایران و سیاست های سرکوبگرانه- تروریستی حافظ آن و رابطه آن با نهاد اصلی حاکمیت یعنی ولایت مطلقه فقیه و همچنین "ضرورت خلع ید" از اولیگارشی حاکم به عنوان گام اول هر تجویز سیاسی- اقتصادی ، هم توصیف و هم تجویز مان راه به جایی نمی برد. حال هر چه قدر هم با رتوریک "چپ" شکرپوش شده باشد.