نشر کتاب در ایران در دوران بحرانهای معیشتی: چاپ اثر با سرمایه مؤلف
محمدعلی رحیمی ــ چاپ اثر با سرمایهی شخصی، مهمترین انحرافی است که این سالها در فضای نشر کتاب به وجود آمده است. بازیگران متعدد، پیوسته و آرام آن را عمیقتر کردهاند. شتاب و عجلهی مولفان برای چاپ اثر، در کنار نوع فعالیت ناشران دلیل رونق چاپ با سرمایهی مولف بوده است. در گفتوگو با چند مولف و ناشر این پدیده را بررسی میکنیم.
اگر تا چند سال قبل، چاپ اثر با سرمایهی شخصی اتفاقی استثنایی شمرده میشد، امروز شرایط برعکس شده و اغلب ناشران، خودشان پیشنهاد دهندهی سرمایهگذاری مولف برای چاپ اثر هستند. به عبارت دیگر، روشی که قبلا کاملا استثنایی بود، اکنون به قاعدهی مسلط تبدیل شده است؛ قاعدهای چندوجهی که هم ناشران در اوج گرفتن آن سهم دارند، هم نویسندهها و اگر فرض کنیم که چاپ اثر با سرمایهی مولف به میانمایگی دامن میزند، نظام سیاسی مستقر هم بر این شیپور میدمد که دوست دارد با گروهی نویسندهی میانمایه رودررو باشد، نه معدود نویسندههای موثر. چاپ اثر با سرمایهی شخصی، راه میانبری است که نویسندههای جوان و کمتجربه، در فهرستها و نمایههای آماری، همردیف نویسندههای باتجربه قرار میگیرند و اشتیاق قرار گرفتن در فهرستها و آمارها و داشتن رزومه به قصد نشان دادن به فلان آموزشگاه، آنقدر قدرتمند است که نویسندهی جوان را به چاپ اثر با سرمایهی شخصی ترغیب کند. چنین اشتیاقی قابل درک است اما مسئله این است که شدت گرفتن این اشتیاق نشر کتاب را از روال طبیعی خود خارج کرده است.
تنهایی نویسنده
روال منطقی این است که ناشر به عنوان سرمایهگذار، مطابق پسند و دیدگاه خود، اثر نویسنده را میپذیرد و با سرمایهی خود آن را چاپ و منتشر میکند. از فروش کتاب به سود میرسد و درصدی از سود حاصل از فروش کتاب را به پدید آورنده میپردازد. در حالی که در چاپ اثر با سرمایهی مولف، مکانیسم ورود کتاب به بازار دگرگون میشود. درست است که نویسنده به خاطر سرمایهای که وارد کار کرده، سود حاصل از فروش را به دست میآورد اما چون شرکتهای پخش و کتابفروشیها طرف حساب ناشران هستند، به سختی کتابی را میپذیرند که از مسیر دیگر به آنها پیشنهاد میشود. نویسندهای که خود مولف اثرش باشد، حمایتهای جسته و گریخته را از دست میدهد و کاملا تنها میماند.
نمونهی تلخ رها شدن مولف را در نمایشگاه اخیر کتاب تهران مشاهده کردم. نویسندهی جوان از مرکز یکی از استانها آمده، خسته و بلاتکلیف توی محوطهی نمایشگاه نشسته بود. او اولین رمانش را با سرمایهی خود چاپ کرده بود و چون ناشر شهرستانی در نمایشگاه کتاب تهران شرکت نکرده بود، هیچ ناشری حاضر نمیشد کتابش را حتی به صورت امانی عرضه کند. نویسنده جوان گفت قبل از شروع نمایشگاه با دو ناشر صحبت کرده بود که کتابش را در روزهای نمایشگاه توی غرفه بگذارند، حالا میگویند این کار ممنوع است. کتاب را ورق زدم، با نگاه به عطف کتاب میشد فهمید که کتاب به روش فیلم و زینک چاپ شده است. پرسیدم: چند نسخه چاپ کردهای؟ گفت: پیشنهاد ناشر بوده که هزار و صد نسخه چاپ کند. با تعجب پرسیدم: هزار و صد نسخه برای چاپ اول؟ آن هم اولین رمان؟ نویسندهی جوان قدری به شوق آمد و گفت: این رمان درباره موفقیت و مثبتاندیشی است. ناشر میگفت بازار خوبی دارد. پرسیدم: اگر به نظر ناشر کتاب فروش خوبی دارد، چرا با سرمایهی خودش آن را چاپ نکرد؟ این بار نویسندهی جوان تعجب کرد. او اصلا نمیدانست که در واقع ناشر باید روی کتاب سرمایهگذاری کند. نویسنده گفت: کتاب را قبلا به چهار ناشر نشان داده و هر چهار ناشر هزینهای غیر واقعی برآورد کرده بودند. ناشری که کتاب را چاپ کرده، کمترین قیمت را پیشنهاد داده و او هم قبول کرده است. برای همین از سوال من تعجب کرده بود. دست بر قضا ناشر کتابش را میشناختم و میدانستم که ناشر چندان فعالی نیست. قدری از نویسندهی جوان دور شدم و شمارهی ناشر را گرفتم.
تردیدی نیست که چاپ اثر جذابیتهای خاص خودش را دارد. این جذابیت باعث میشود برخی دست به انتشار دلنوشتهها یا پستهای اینستاگرامی بزنند. این دست از خالقان آثار چندان در قید فروش آثارشان نیستند و همین که بتوانند کتاب چاپ شده را به دوستان و آشنایان هدیه بدهند برایشان کافی است. دست و پا کردن رزومهای که در آن اسم و عنوان کتاب آمده باشد، برای برخی که دنبال رسیدن به جایگاهی در آموزشگاهها هستند خیلی جدی است و در همهی شروط پذیرش هیاتهای علمی آموزشگاهها دیده میشود. نکتهی جالب این است که ناشر هم در سوی دیگر در پی عمل به تعهدی است که به وزارت ارشاد داده و باید در یک سال چهار عنوان کتاب را چاپ کند. یعنی ناشرانی مشغول کار در این فضا هستند که به انتشار کتاب در همین حد نگاه میکنند که بتوانند پاسخگوی تعهد خود به ادارهی کتاب باشند. ناشر شهرستانی هم از همین دست ناشران، کتاب را از نویسندهی جوان و بیتجربه تحویل گرفته، در تیراژ هزار و صد نسخه چاپ کرده، و بجز دو سه نسخه که برای سابقهی خود نگه داشته، بقیه را به نویسندهی جوان داده که برو و بفروش.
از نویسندهی جوان پرسیدم چرا قبل از چاپ کتاب با کسی مشورت نکردی؟ نویسنده گفت: این روزها جواب هر سوالی را میشود از توی اینترنت پیدا کرد. نویسندهی جوان درست میگفت. هیچ سوالی در فضای مجازی بی پاسخ نمیماند. یک جستجوی ساده برای چاپ کتاب، جملاتی از این دست را مقابل دیدگان میآورد: «یکی از راههای فریب دوستان عدم آگاهی عزیزان نسبت به موارد تعیین کننده در هزینهی چاپ کتاب و هزینهی تبدیل پایاننامه به کتاب میباشد که ما سعی نمودهایم کلیهی عوامل تاثیرگذار در هزینهی چاپ کتاب را به اختصار شرح دهیم. مثلا آیا کتابی که زبان فارسی است هزینه چاپش با کتابی که زبان غیر فارسی باشد فرق دارد یا به چه دلیل در یک مرکز هزینه تبدیل پایاننامه به کتاب از چاپ کتاب شعرش در آن کمتر باشد و... که شما با مطالعهی این صفحه راههای فریبکاری برخی از موسسات شیاد و ناشرین دلال در امر خرید و فروش پایاننامه را خواهید بست».
سختگیریهای ممیزی و وجود لیستهای سیاه غیر رسمی که ناشران را تحت فشار قرار میدهد، ریسک پذیرش آثار را بالا برده است. ناشر نمیتواند پیشبینی درستی از مواجههی جامعهی کتابخوان با کتاب نویسندهی ناشناخته داشته باشد. تورم و فشار اقتصادی به ناشر اجازهی خطا نمیدهد و در شرایطی که قیمت کاغذ روزبهروز بیشتر میشود، برای ناشر تنها راه مطمئن از ادامهی فعالیت، این است که آثار نویسندههای جوان را با سرمایهی خودشان چاپ کند.
صفحات بسیاری چنین ادعاهایی مطرح کرده و جالب این است که در تمام صفحات از هزینهی چاپ کتاب سخن به میان آمده است. صفحاتی از این دست نویسندهی جوان را قانع میکند که برای چاپ کتابش باید از جیب خود هزینه کند. نتیجهی پذیرش اطلاعاتی از این دست، نویسندهای میشود که چند نسخه از رمان چاپ شدهاش را با خود اینسو و آنسو میبرد تا بتواند مسیری برای فروش کتابش پیدا کند. معمولا نویسنده در این کار موفق نیست و کتاب روی دستش میماند. فروش نرفتن کتاب، شاید از جمله تلخترین تجربههایی باشد که نویسندهای به آن دچار میشود. چه بسیار نویسندههایی که آثارشان را در فضای مجازی عرضه میکنند و اگر با اقبال محدودی هم روبهرو شود، باید وقت و انرژی بگذارد تا کتابها را نسخه به نسخه به دست مخاطب برساند. کار دشواری که برخی نویسندهها قیدش را میزنند و چون نویسنده دوست دارد که اثرش به دست مخاطب برسد، در نهایت ناامیدی تصمیم میگیرد که نسخهی دیجیتال کتابش را عرضه کند؛ عرضهی رایگان نسخهی دیجیتال کتاب، در حالی که نسخهی کاغذی آن روی دست نویسنده مانده است!
یک ناشر و چند لوگوی انتشاراتی
در سال ۸۲ کتاب «تاریخ شفاهی نشر ایران» به همت علی دهباشی و عبدالحسین آذرنگ منتشر شد که دربرگیرندهی ۲۱ گفتوگوی مفصل با ناشران شناخته شده است. در این گفتوگوها، حتی یک مورد هم به چاپ اثر با سرمایهی شخصی اشاره نشده و نشان میدهد در آن مقطع زمانی، چنین روشی برای چاپ کتاب آنقدر نادر بوده که در گفتگوها مطرح نشده است. در تاریخ ادبیات و نشر کتاب، بوف کور صادق هدایت مشهورترین کتابی است که توسط خود نویسنده و در هند به روش پلیکپی منتشر شده است. بجز این مورد، تا سالهای اخیر نمیتوان رد روشنی از این روش در چاپ کتاب یافت. زندهیاد محمدعلی سپانلو، در گزارشی که در شماره ۴ مجله کلک منتشر شد، با اشاره به فعالیتهای جلال آل احمد، تاکید میکند که یکی از کارهایی که جلال انجام میداد این بود که دست نویسندههای جوان را در دست ناشران میگذاشت و مانع بزرگ پیدا کردن ناشر را از پیش پای نویسندههای جوان برمیداشت.
برای آگاه شدن از شرایطی که ناشر، کار را به چاپ با سرمایهی مولف موکول میکند، با دفتر یکی از ناشران شناخته شده تماس گرفتم. یکی از سوالهایی که مطرح کردم این بود: چرا ناشران شناخته شده، بیشتر از یک مجوز انتشار کتاب دارند؟ ناشر محترم پاسخ داد: خیلی از کتابها را نمیتوانیم یا نمیخواهیم تحت عنوان انتشارات اصلی منتشر کنیم.
در کتاب تاریخ شفاهی نشر ایران، به روشنی دیده میشود که ناشران مشهور، علاوه بر انتشاراتی که شناخته شده است، مجوزهای دیگری هم دارند. یعنی ناشر، علاوه بر مجوز اصلی، دو یا سه مجوز دیگر هم دارد که هر یک اسم و لوگوی خاص خود را دارند. بیشتر اهالی کتاب میدانند که هرکدام از ناشران شناخته شده، بنگاههای انتشاراتی دیگری را ثبت کردهاند و نحوهی ارتباط بنگاههای کوچک با بنگاههای انتشاراتی بزرگ تا حد زیادی روشن است. تقریبا در همهی موارد گفته میشود که قصد اصلی از داشتن مجوزهای دوم و سوم –با اسامی و لوگوی متفاوت- جدا کردن کتابها و تخصصی شدن کار انتشار کتاب بوده که مثلا کتابهای کودک و یا کتابهای مربوط به زنان تحت نام و لوگوی انتشارات دیگر انجام شود.
ناشر محترم میگوید: «بعضی کتابها را نمیتوانیم با لوگوی اصلی منتشر کنیم». میپرسم: چه کتابهایی؟ تاکید میکند: «کتابهایی که قرار است با سرمایهی مولف منتشر شود»؛ هرچند برخی ناشران شناخته شده، مقید به این تفکیک نیستند و کتابهای با سرمایهی مولف را هم با لوگوی اصلی منتشر میکنند. سال گذشته برای انجام کاری به دفتر یکی از ناشران پرکار و شناخته شده رفته بودم. یکی از دوستان شاعر را دیدم که پای چپش را جلو در آسانسور گذاشته بود تا در بسته نشود و به سختی بستههای کتاب شعرش را از توی آسانسور بیرون میآورد. تبریک گفتم اما همانطور که چشم به رفت و برگشت در آسانسور داشتم پرسیدم: کتابها را کجا میبری؟ شاعر جوان آخرین بسته را بیرون آورد، در آسانسور بسته شد. شاعر گفت: «کتابها را میبرم خانه، تا بتوانم شرکت پخش پیدا کنم». نسخهای را امضا کرد و به رسم هدیه به من داد. پانصد نسخه از کتاب چاپ شده بود و شاعر خوشحال بود که قیمت تمام شده، بیست درصد کمتر از فلان ناشر بوده که او هم دوست داشته این کتاب را منتشر کند. شاعر جوان ۱۵ درصد از مبلغ پشت جلد را به ناشر داده و ناشر همهی کتابها را به شاعر تحویل داده بود؛ ۱۵ درصد برای حقالعمل کاری. ۱۵ درصدی که اگر نشر کتاب مسیر درست را میپیمود، ناشر در ازای چاپ باید به شاعر میپرداخت. در این صورت کتاب توسط ناشر به شرکت پخش تحویل داده میشد و شاعر جوان دیگر به فکر پیدا کردن شرکت پخش نبود. این درست است که اگر همهی کتابها به فروش برود، سود حاصل شده به خود شاعر تعلق میگیرد اما شرکتهای پخش به آسانی کتاب را از مولف نمیگیرند و کتاب روی دست شاعر میماند.
در سال ۸۶ شاعری برای چاپ اولین مجموعهی شعرش به ناشران متعدد رجوع کرد و هیچ ناشری حاضر به قبول مجموعه شعر نشد. شاعر کار را به ناشری داد که حاضر شده بود کتاب را با سرمایهی خود ناشر چاپ کند. خود شاعر میگفت: ناشر برای او از برگشت سرمایه گفته و سودی که با چاپ کتابش خواهد برد. بعد از چاپ مجموعه شعر، تا چند سال، شاعر کتاب را به شرکتهای پخش و کتابفروشیها ارائه میکرد اما کتاب روی دست شاعر ماند و چون جایی برای انبار کردن کتابها نداشت، کتابها را به ناشری امانت داده بود. ناشر هم نتوانست کتابها را بفروشد تا اینکه در سال ۹۲ همهی کتابها را خمیر کردند.
شتاب و عجلهی مولفان برای چاپ اثر، در کنار فقدان پرنسیپ و اخلاق حرفهای و روشهایی که برخی ناشران به کار میگیرند، دلیل رونق چاپ با سرمایهی مولف بوده است. ناشر یا به صراحت به نویسنده پیشنهاد میدهد که روی کتابش سرمایهگذاری کند و با رفتاری از خود نشان میدهد که نویسنده را به این تصمیم برساند. مدتی است ناشران به بهانههای متعدد از مولف وجوهی دریافت میکنند که بنا بر روال طبیعی انتشار، بر عهدهی ناشر است. مثلا امروز که ناشران فهمیدهاند نمیتوانند کتابی را بدون ویرایش چاپ کنند، هزینهی ویراستاری کتاب را از مولف طلب میکنند. ناشری پا را از این فراتر گذاشته و علاوه بر طلب هزینهی ویراستاری، هزینهی نمونهخوانی و تطبیق رسمالخط نهایی را هم از مولف طلب کرده است. ناشر شناخته شدهی دیگری که در کار انتشار کتابهای ادبیات نمایشی است، به مولف گفته که چون طراح جلد ندارند، خود مولف باید طرح جلد کتابش را به عهده بگیرد. مولف وقتی ببیند که چنین هزینههایی بر عهدهی او قرار گرفته، به این فکر میافتد که چرا همهی هزینه را نپردازد تا سود نهایی فروش کتاب متعلق به او باشد؟ ناشر دیگر به مولف گفته در صورتی حاضر به چاپ ۲۰۰ نسخه از کتاب است که خود نویسنده ۱۰۰ نسخه از کتاب را از او بخرد و این همه بعد از آن است که به مولف گفته که حقالتالیف پرداخت نمیکند.
نویسنده شدن آسان نیست و هر کتابی هم برای چاپ مناسب نیست. کتاب باید از حداقلها برگذشته باشد. اما وقتی تعداد ناشران در بازهی زمانی کوتاه بیشتر از سه برابر کتابفروشیها میشود، و از طرفی الزام چاپ چهار کتاب در سال از سوی ارشاد گذاشته میشود، ناگهان نیاز به آثاری برای چاپ خود را نشان میدهد. چند سال پیش رضا یکرنگیان، رئیس کمیسیون بازرسی اتحادیهی ناشران و کتابفروشان تهران در گفتگو با «مهر» گفته بود: بالغ بر ۱۶ هزار مجوز انتشارات صادر شده، در حالی که در کل کشور تعداد کتابفروشیها بیشتر از ۵ هزار واحد نیست. گزارشهای نمایشگاه کتاب تهران هم نشان دهندهی رشد تعداد ناشران است. میدهد که در سالهای اخیر تعداد ناشران رشد زیادی داشته است. اما اگر بالغ بر ۱۶ هزار مجوز نشر صادر شده، چرا تعداد ناشران شرکت کننده در نمایشگاه تهران در آخرین سال حدود دو هزار ناشر بوده است؟ تردیدی نیست که بخشی از دلیل رشد چشمگیر تعداد ناشران، در موضوع کاغذ دولتی نهفته است. ناشران پرکار از وزارت ارشاد کاغذ دولتی دریافت میکنند. سایت مشرق ۲۴ ناشری را که بیشترین کاغذ را دریافت کردهاند، منتشر کرده است. فهرست ارائه شده کامل نیست و آخرین ناشر جدول، ۵۰۰ بند کاغذ دولتی دریافت کرده است. همین سایت در ادامه گفته است: «ناشران حرفهای در ایران کمی بیش از دو درصد هستند. حالا از این میان حدود ۱۷درصد ناشر فعال داریم که در سال چهار عنوان کتاب چاپ میکنند. در آخرین آماری که اعلام شده است، حدود ۱۷ هزار مجوز نشر در بازار نشر و چاپ حضور دارند که حدود ۷۲ هزار و ۸۷۸ عنوان کتاب در سال منتشر کردهاند. طبق این آمار تنها ۱۳۰ ناشر توانستهاند بیش از ۷۵ عنوان کتاب منتشر کنند. همچنین ۲۳۵ ناشر بیش از ۵۰ عنوان و ۵۴۰ ناشر نیز بیش از ۲۵عنوان کتاب منتشر کردهاند. سههزار و ۶۹ ناشر کمتر از ۲۵ عنوان کتاب چاپ کردهاند که در مجموع ۳۹۷۴ ناشر در طول سال، در چاپ کتاب فعال هستند. با نگاهی به رقم ۱۷ هزار مجوز نشر، میبینیم که ۷۷ درصد ناشران حضور فعالی در صنعت نشر کتاب نداشتهاند».
ناشران غیرفعال از جمله مهمترین دلایل زیاد شدن چاپ کتاب با سرمایهی مولف هستند. این ناشران در بازار کتاب حضور ندارند و نمیتوانند صاحب تجربه و دیدگاه باشند و در عین حال الزام چاپ چهار کتاب برای باطل نشدن مجوز انتشار، آنها را به سوی تبدیل پایاننامه به کتاب، چاپ با سرمایهی شخصی و کارهایی از این دست سوق میدهد.
خروج از تنگنا
در مجموع میتوان گفت که رواج چاپ اثر با سرمایهی شخصی، از چند زاویه تقویت میشود. سختگیریهای ممیزی و وجود لیستهای سیاه غیر رسمی که ناشران را تحت فشار قرار میدهد، ریسک پذیرش آثار را بالا برده است. ناشر نمیتواند پیشبینی درستی از مواجههی جامعهی کتابخوان با کتاب نویسندهی ناشناخته داشته باشد. تورم و فشار اقتصادی به ناشر اجازهی خطا نمیدهد و در شرایطی که قیمت کاغذ روزبهروز بیشتر میشود، برای ناشر تنها راه مطمئن از ادامهی فعالیت، این است که آثار نویسندههای جوان را با سرمایهی خودشان چاپ کند. اما با سیاستگذاریها و سختگیریهای فعلی و تلاطم شدید جامعه، به سختی میتوان چشمانداز روشنی برای خروج از این دایره تصور کرد. هر چه باشد برای رهایی از این چرخهی ضربهزننده، همهی طرفهای درگیر باید تلاش کنند.
نظرها
نظری وجود ندارد.