نشر کتاب در ایران در دوران بحرانهای معیشتی: بازار وسیع قاچاق کتاب
در سالهای اخیر دو موضوع به شکل متناوب در فضای کتاب و نشر برجسته شده و باز به محاق رفته است: قاچاق کتاب و تشکیل کارگروه صیانت از نشر. وقتی از قاچاق کتاب سخن به میان میآید منظور فقط فروش کتابهای فاقد مجوز نیست. در سالهای اخیر قاچاق کتاب شاخههای متعددی پیدا کرده است. بررسی این پدیده در یک گزارش میدانی.
عمدهترین مسئلهای که در قاچاق کتاب وجود دارد، دزدیدن زحمات نویسنده و ناشر است. علاوه بر اینکه برخی کتابهای قدیمی که امکان انتشار ندارند، به همان شکل و سیاق گذشته و به روشهای دیجیتال چاپ مجدد میشود و توسط برخی کتابفروشیها و بساطگسترها به فروش میرسد. بازار این کتابها چنان پرسود است که گروههای قدرتمندی اجازهی ورود غریبهها را نمیدهند. نکتهی مهم این است که جریان قاچاق کتاب فقط بر کتابهای بیمجوز متمرکز نیست و تقریبا هر کتابی که پرفروش باشد، در محدودهی فعالیت مخرب قاچاقچیان قرار میگیرد. مثلا اگر کتابهای صادق هدایت مجوز نمیگیرد، در مقابل کتابهای جلال آل احمد مشکلی برای کسب مجوز ندارد اما کارنامهی آلاحمد به تمامی در اختیار قاچاقچیان کتاب است و امروز کمتر ناشری خطر روبهرو شدن با آنها را میپذیرد.
در این سالها هر بار خبر کشف انبار یا محمولهای از کتابهای قاچاق در اخبار منتشر شده است با این حال آخرین مورد آن حیرتانگیز بود. رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران از کشف بزرگترین واحد تولید کتاب قاچاق در تهران و خیابان جمالزاده خبر داد. گفته شد که این واحد مسکونی در خیابان جمالزاده تهران با ۱۵ پرسنل به شکل چهار شیفت و شبانهروزی فعال بوده و حتی برای از دست ندادن زمان برای چاپ کتاب، آشپزی را هم استخدام کرده بودند تا ۲۴ ساعته تولید داشته باشند.
موضوع قاچاق کتاب و پایمال کردن حقوق نویسنده و ناشر، درد مشترک ناشران شناخته شده است. یکی از ناشرانی که در کار چاپ ادبیات خلاقه است میگوید:
«وقتی یکسری آدم متخلف و دزد، کتاب ناشران دیگر را ضایع میکنند و بدون پرداخت حقوقش آن را با درصدهای بالا در مترو، بساطهای کتابفروشان و... عرضه میکنند، واضح است که افراد درستی پشت این کار نیستند و بعید است شخصی بدون اتکا به جایی بتواند این کار را انجام دهد!»
سال قبل هم خبر کشف محمولههای کتابهای قاچاق تکانی به فضای نشر کتاب داد. محمود آموزگار، مدیر نشر آمه و رئیس وقت اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران ارزش مادی محمولههای قاچاق را بالغ بر هشت میلیارد تومان عنوان کرد. وی گفت:
«شواهد و قرائن نشان از سرمایهگذاری پنجاه میلیاردی در این عرصه میدهد. اگر در ادوار پیشین به طور موردی کتاب یا کتابهایی را با چاپ افست عرضه میکردند، الان مدتهاست که با هجوم به آثار پرفروش (که گاهی نسخه قانونی آنها هم در دسترس است) با شمارگان چندین هزار نسخهای، این آثار را عرضه میکنند.»
ادبیات مدرن فارسی آثار مهمی به مخاطبان ارائه داده و حالا دیگر میتوان نویسندههای تاثیرگذار زبان فارسی را فهرست کرد. برخی از این نویسندهها هنوز هم در قید حیات هستند اما بازار درهم ریخته و پرابهام قاچاق کتاب به آنها اجازهی بهرهبرداری از دسترنجشان را نمیدهد. نکتهی تلخ این است که قاچاقچیان کتاب در دست درازی به حاصل رنج مولف و ناشر، هیچ محدودیتی برای خود قائل نیستند. مشکلات و ممیزی هم گاهی موجب تقویت این فضا میشود.
حد نهایی تاریکی کجاست؟
یکی از نویسندههایی که برای گذران زندگی در کار خرید و فروش کتابهای دست دوم و نایاب است میگوید:
«بازار اصلی قاچاق کتاب، به کارهای ترجمه مربوط است. به گفتهی او کسانی در تاریکی نشستهاند و بازار را رصد میکنند. وقتی ناشری، کتاب ترجمه شدهای را روانهی بازار میکند، آنها با زیر نظر گرفتن بازار و بعد از اطمینان از فروش کتاب، به سرعت برق و باد کتاب را رونویسی کرده و با اسم مترجمی که ممکن است وجود خارجی هم نداشته باشد، کتاب را وارد بازار میکنند. در حال حاضر در بازار کتاب، کتابهایی وجود دارد که در یک سال چندین ترجمه از آنها ارائه شده و نمیتوان با اطمینان گفت که کدام ترجمه درست و کدام نادرست است. شاید تنها راهی که وجود دارد این است که به ناشر توجه شود. ناشرهای شناخته شده اغلب از چنین کارهایی رویگردانند، اما در روزگاری که بالغ بر ۲۰ هزار مجوز نشر داده شده، وجود چند ناشر معتبر چقدر میتواند موثر باشد؟ احتمال دزدیده شدن حاصل تلاش مترجم و ناشر بعد از چاپ اثر مطرح میشود، در حالی که نگرانی قبل از انتشار هم وجود دارد. هم مترجمی که مشغول ترجمه است و هم ناشری که با مترجم قرارداد میبندد با این نگرانی مواجهاند که آیا کس دیگری هم مشغول ترجمهی همین اثر هست یا نه.»
مژگان دولتآبادی مترجم در اینباره معتقد است:
«نبود قانون کپیرایت بینالمللی در ایران سبب میشود که از یک اثر ترجمه شدهای که مورد استقبال مردم واقع شده، ترجمههای موازی منتشر شود. »
به هر حال رونویسی از اثری که مترجمی آن را ترجمه و ناشری آن را چاپ کرده است، حد نهایی تاریکی نیست. تاریکی و سیاهی مطلق آن است که کسانی بیتوجه به کاری که مولف و ناشر کردهاند، همان کتاب را با همان شکل، همان طرح جلد و حتی نام و نشان نویسنده و ناشر، به روش دیجیتال چاپ و روانهی بازار میکنند. از آنجا که این افراد هزینهای بابت مولف، حروفچینی، ویراستاری و طرح جلد نمیدهند، کتاب را با هزینهای به مراتب کمتر از ناشر اصلی آماده میکنند و به همین خاطر میتوانند کتاب را با تخفیفهای چشمگیر به مخاطب ارائه دهند. اغلب مخاطبان هم در قید این نیستند که بدانند چرا برای کتاب تخفیف هفتاد و حتی هشتاد درصد داده میشود. ای بسا که خریدار خوشحال هم باشد اما در این خوشحالی بیخبری از اتفاق نهفته است.
ناشری برای اینکه بتواند بازار کتاب را تکان بدهد، برای اینکه بتواند توجه را به کتابی که منتشر کرده جلب کند، کتاب را در طول دو هفته به چاپ پنجم رسانده است. شاید در نگاه اول ناشر بیتقصیر باشد اما اینکه در هر چاپ فقط ۱۰۰ نسخه منتشر شود، اینکه ۵۰۰ نسخه به پنج بار چاپ و هر بار ۱۰۰ نسخه تبدیل شود، و دفعات چاپ گوشهی بالای جلد درج شود، به مخاطب القا میکند که با کتابی پرفروش روبهرو شده است. کتابی که در دو هفته، نسخههای فراوانی از آن به فروش رفته است. جالب این است که با اینکه چاپ پنجم کتاب روانهی بازار شده، اما هنوز هم چاپ اول آن در کتابفروشیها موجود است.
در سایت ایران کتاب، صفحهی مربوط به انتشارات «کتاب زمان»، به مغازهای مخروبه میماند که سالهاست کسی در آن را باز نکرده است. هر چند هنوز هم میتوان کتاب «هزارتوهای بورخس» را در این صفحه دید، اما از قیمت ۸۵۰۰ تومانی آن پیداست که دیرگاهی است این صفحه روزآمد نشده است. با این حال نه فقط کتاب «هزارتوهای بورخس»، بلکه تقریبا همهی کتابهای انتشارات «کتاب زمان» را میتوان از بساطگسترهای کتاب خیابان انقلاب خرید. در بازار کتابهای قاچاق میتوان به آسانی تمام کتابهای انتشارات نیل و زمان را پیدا کرد. اگر هم کتاب خاصی پیدا نشود، کسانی با قبول سفارش کتاب مورد نظر را به روش گفته شده چاپ و در اختیار خریدار میگذارند. گوشهای از این ماجرا به قانون گذشت ۳۰ سال از مرگ صاحب اثر برمیگردد. در ایران قانونی هست که بعد از گذشت ۳۰ سال از مرگ مولف، آثار او عمومی شمرده شده و هر کس میتواند آنها را چاپ و منتشر کند. فروغ فرخزاد در بهمن ۴۵ از دنیا رفت و در سال ۷۵، ناشران بسیاری که از سال قبل چشم به تقویم داشتند، مجموعه شعرهای فروغ را منتشر کردند. جستجوی سادهای در اینترنت نشان میدهد که چه تعداد ناشر دست به کار انتشار اشعار فروغ زدهاند، در حالی که قانون کپیرایت اجازهی چنین دخل و تصرفی را نمیدهد.
ادبیات مدرن فارسی آثار مهمی به مخاطبان ارائه داده و حالا دیگر میتوان نویسندههای تاثیرگذار زبان فارسی را فهرست کرد. برخی از این نویسندهها هنوز هم در قید حیات هستند اما بازار درهم ریخته و پرابهام قاچاق کتاب به آنها اجازهی بهرهبرداری از دسترنجشان را نمیدهد. نکتهی تلخ این است که قاچاقچیان کتاب در دست درازی به حاصل رنج مولف و ناشر، هیچ محدودیتی برای خود قائل نیستند. مشکلات و ممیزی هم گاهی موجب تقویت این فضا میشود. کتابهای «انسان خردمند» و «انسان خداگونه» یووال نوح هراری توسط نشرنو منتشر شد اما بعد از انتشار، مجوز کتابها لغو شد. سایت نشرنو نشان میدهد که ناشر، این کتابها را در صف چاپ مجدد قرار داده است. در حالی که نشرنو هنوز این کتابها را تجدید چاپ نکرده، اما این دو کتاب را هم میتوان از دستفروشهای حاشیهی خیابان انقلاب خرید و هم میتوان از سایتهای فروش کتاب درخواست کرد. بعضی از سایتها این دو کتاب را با تخفیف عرضه میکنند. از دفتر نشرنو سوال کردم که آیا مجموعهی نشرنو میداند که این کتابها چطور وارد بازار شدهاند؟ پاسخ منفی بود اما یکی از مدیران نشرنو میگوید:
«از هر جایی ممکن است کتاب به بیرون درز کرده باشد؛ از چاپخانه و صحافی گرفته تا هر جای دیگر.»
یکی دیگر از کتابهایی که تقریبا از اختیار ناشر خارج شد، رمان «ملت عشق» نوشتهی الیف شافاک، نویسنده ترکیهای است. کتاب را نشر ققنوس وارد بازار کرد اما خیلی زود نسخههای غیرقانونی آن هم وارد بازار شد. یکی از کارکنان نشر ققنوس با خنده میگفت:
«اشکالی ندارد. نشر ققنوس با همان چند چاپی که روانهی بازار کرد به سود خودش رسید.»
این سخن از سوی کارمند نشر ققنوس به گوش من تا حد زیادی حسدورزانه بود. انگار حالا که ناشری توانسته کتابی منتشر کند که مورد پسند بازار قرار گیرد، چندان اشکالی ندارد اگر عدهای به آن دستدرازی کنند.
تمام بساطگسترها بدون استثنا، بساط خود را در اندازههای دقیق پهن کردهاند. یک متر عرض و سه متر طول. دو متر عرض و سه متر طول. کسانی پیادهروها را اجاره میدهند. ، کسانی که اجارهها را جمع میکنند، طرف حساب مامورهای سد معبر هستند و حالا چند وقتی هست که مامورها کاری به بساطیها ندارند. مامورها مستقیم میآیند سراغ این افراد. اگر کسی هر روز از حاشیهی خیابان انقلاب تهران عبور کند، متوجه جزر و مد مداوم کتابفروشها سیار میشود. بساطگسترها، گاهی تا آخرین حد ممکن فشرده میشوند، گاهی به خیابانهای فرعی عقبنشینی میکنند، گاهی با چند نسخه کتاب مشهور و شناخته شده و با بساطی حداقلی در حاشیهی پیادهرو مستقر میشوند و کمتر به چشم میآیند، اما خیلی زود برمیگردند و پیادهرو را دوباره فتح میکنند.
دو دروغ غمانگیز
یکی از اتفاقات غمانگیزی که این سالها فضای کتاب و انتشارات را غبارآلود کرده، دروغ گفتن است. ناشری برای اینکه بتواند بازار کتاب را تکان بدهد، برای اینکه بتواند توجه را به کتابی که منتشر کرده جلب کند، کتاب را در طول دو هفته به چاپ پنجم رسانده است. شاید در نگاه اول ناشر بیتقصیر باشد اما اینکه در هر چاپ فقط ۱۰۰ نسخه منتشر شود، اینکه ۵۰۰ نسخه به پنج بار چاپ و هر بار ۱۰۰ نسخه تبدیل شود، و دفعات چاپ گوشهی بالای جلد درج شود، به مخاطب القا میکند که با کتابی پرفروش روبهرو شده است. کتابی که در دو هفته، نسخههای فراوانی از آن به فروش رفته است. جالب این است که با اینکه چاپ پنجم کتاب روانهی بازار شده، اما هنوز هم چاپ اول آن در کتابفروشیها موجود است. دروغ دیگری هم این سالها تجربه شده که بین ناشر و مولف جریان دارد. در شناسنامهی رمانی که در سال ۹۷ منتشر شده است، ۵۵۰ نسخه نوشته شده اما ناشر کتاب را در تیراژ بیشتری روانهی بازار کرده است و متاسفانه از چنین دروغی تنها و تنها خود ناشر و ایبسا یکی دو کارمندی که در آن انتشارات کار میکنند با خبر میشوند. قصد اصلی از چنین دروغی، نپرداختن حقالتالیف نویسنده است.
جزر و مد بساطگسترها
هر بار که از حاشیهی خیابان انقلاب عبور کردهام، علاوه بر کتابهای توی ویترین کتابفروشیها، به بساطگسترها هم توجه کردهام. تمام بساطگسترها بدون استثنا، بساط خود را در اندازههای دقیق پهن کردهاند. یک متر عرض و سه متر طول. دو متر عرض و سه متر طول. یک مورد هم دیده شد که عرض بساط یک و نیم متر و طول آن سه متر بود که آن را هم میشود عدد روشنی در نظر آورد؛ چهار و نیم متر مربع. شنیده بودم کسانی پیادهروها را اجاره میدهند، اما اجارهی پیادهروها را فقط مختص چهارراه ولیعصر و حوالی بازار میدانستم. مرد میانسانی که روی چهارپایه نشسته بود و رهگذران را به رفتن توی پاساژ کتابهای دست دوم ترغیب میکرد، در ابتدا حاضر به پاسخگویی نبود اما بالاخره و با اصرار فراوان چند کلمهای حرف زد. مرد میانسال به دو جوان اشاره کرد که مشغول گفتوگو بودند و گفت آن دو نفر اجارههای این راسته را جمع میکنند. طبق گفتههای مرد میانسال از انقلاب تا نبش فخرراز تحت تسلط یک نفر است و از فخررازی تا چهارراه ولیعصر زیر نظر یک نفر دیگر و از انقلاب به سمت میدان آزادی هم یک نفر دیگر. مرد میانسال گفت که آنها با هم تقسیم کار کردهاند و کاری به محدودهی هم ندارند. یکی از مغازهدارهای توی همان پاساژ، در همین باره میگفت این افراد اجارهی بساطگستری را سالیانه میگیرند. برای همین نه تنها این افراد، بلکه خود دستفروشها اجازه نمیدهند غریبهای بیاید و در این محدوده دستفروشی کند. اگر غریبهای حتی ده کتاب را روی زمین پهن کند، این افراد به سرعت برق خودشان را میرسانند و او را روانه میکنند. به گفتهی مرد میانسال، کسانی که اجارهها را جمع میکنند، طرف حساب مامورهای سد معبر هستند و حالا چند وقتی هست که مامورها کاری به بساطیها ندارند. مامورها مستقیم میآیند سراغ این افراد. اگر کسی هر روز از حاشیهی خیابان انقلاب تهران عبور کند، متوجه جزر و مد مداوم کتابفروشها سیار میشود. بساطگسترها، گاهی تا آخرین حد ممکن فشرده میشوند، گاهی به خیابانهای فرعی عقبنشینی میکنند، گاهی با چند نسخه کتاب مشهور و شناخته شده و با بساطی حداقلی در حاشیهی پیادهرو مستقر میشوند و کمتر به چشم میآیند، اما خیلی زود برمیگردند و پیادهرو را دوباره فتح میکنند.
قانونی با حداقل بازدارندگی
در سالهای اخیر و با گسترش فضای مجازی، دانلود کتاب هم رواج چشمگیری یافته است. دانلود و ذخیرهی نسخهی پیدیاف کتاب هم از جنس همان قاچاق است. اگر نویسندهای کتابش را روی اینترنت قرار داده باشد، موضوعی دیگر است، اما اسکن کردن کتاب، بدون اجازهی ناشر و مولف، و در مواردی فروش نسخهی الکترونیکی کتاب در گروههای واتساپی و تلگرامی، تفاوت چندانی با سوءاستفاده از نسخهی کاغذی آن ندارد.
اینکه چه زمانی کتاب، قدرت اثرگذاری خود را به تمامی از دست میدهد، سوالی است بدون پاسخ و تا زمانی که کتاب به عنوان عالیترین کالای فرهنگی توان اثرگذاری داشته باشد، در معرض فشارهای چند جانبه قرار دارد. در حال حاضر قانون حمایت از حقوق مولفان و مصنفان وجود دارد اما کمتر نویسنده و ناشری میتوان دید که از آن بهرهمند شده یا به آن دلگرم باشد. در ماده ۲۳ این قانون تصریح شده است:
«هر کس تمام یا قسمتی از اثر دیگری را که مورد حمایت این قانون است به نام خود یا به نام پدیدآورنده بدون اجازه او و یا عالماً عامداً بهنام شخص دیگری غیر از پدیدآورنده نشر یا پخش یا عرضه کند، به حبس تأدیبی از شش ماه تا سه سال محکوم خواهد شد.»
اما آثار الیف شافاک، یووال نوح هراری، صادق هدایت، جلال آل احمد، ترجمههای درخشان زندهیاد احمد میرعلایی و بسیار آثار دیگر نشان میدهد که قانون حمایت از مولفان و مصنفان بازدارندگی کافی نداشته است. شاید به قصد تقویت همین قانون بود که کارگروه صیانت از حقوق ناشران در اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران تشکیل شد. کارگروهی که اخیرا بستر کشمکش ناشران شده است. در حالی که این کارگروه در اتحادیه ناشران فعالیت میکند، عدهای درصدد برآمدهاند که این کارگروه را به وزارت ارشاد منتقل کنند تا فعالیت آن زیر نظر دولت باشد. علیاکبر تورانیان، عضو هیئت مدیره انجمن ناشران دانشگاهی در توجیه ضرورت تشکیل این کارگروه در وزارت فرهنگ و ارشاد میگوید:
«تا به امروز شاهد بودیم، اعضای کارگروه صیانت از حقوق ناشران در اتحادیه ناشران و کتابفروشان نتوانستند با این پدیده مبارزه کنند. تا جایی که تکثیر غیرقانونی کتاب، هرروز رواج بیشتری پیدا میکند و امنیت ناشرها هر روز بیشتر به خطر میافتد.»
در مقابل علیرضا رئیسدانایی درباره نبود جدیت کافی در اقدامات کارگروه صیانت از حقوق ناشران در اتحادیه ناشران و کتابفروشان با تاکید بر اینکه تورانیان دوست صمیمی او است، گفته است:
«به نظرم این صحبت یک شوخی است. شب و نیمه شب در کارگروه صیانت برای کشف انبارِ اقدامات غیرقانونی، تلاش کردیم.»
دلخوریهای مطرح شده، قبل از هر چیز نشان دهندهی وسعت قاچاق است و اینکه نه قانون حمایت از مولفان و مصنفان توانسته جلو آن را بگیرد و نه چنین کارگروهی در اتحادیه ناشران و البته تردیدهای جدی وجود دارد که کارگروهی در یکی از ساختمانهای وزارت ارشاد بتواند سدی مقابل سیل توفندهی قاچاق کتاب ایجاد کند.
به نظر میرسد چنین زنجیرهی محکمی از خلافکاری و سوءاستفاده، تنها در صورتی از هم گسیخته میشود که همهی طرفهای درگیر نقش خود را ایفا کنند. ناشر باید حقوق نویسنده و مولف را رعایت کند. ناشری که خود را به چنین الزامی متعهد نمیداند، چگونه میتواند با سوءاستفادهی ناشران دیگر مقابله کند؟ برخوردهای دوگانه و فاقد اصول از سوی مسئولان وزارت ارشاد، سختگیریهای بیمورد در دادن مجوز به کتابهایی که قبلا چاپ و منتشر شده، نقشی غیر قابل انکار در گرم نگهداشتن این بازار دارد و در نهایت مخاطبان و کتابخوانها هم در این بین نقش دارند و تا همهی طرفها به تاثیر عملکرد خود آگاه نباشند، نمیتوان جلو قاچاق کتاب را گرفت. البته بدیهی است که قاچاق را نمیتوان به کلی از بین برد و آدمهای سودجو همیشه به کار خود مشغول هستند. مسئله این است که قاچاق کتاب در این حجم گسترده به فرهنگ و ادبیات و هنر زبان فارسی ضربه میزند.
نظرها
نظری وجود ندارد.