کتابی تازه از یداله رویایی در ۹۰ سالگیِ شاعر: رویایی ما را به خوانش فعال فرامیخواند
ارتباط برقرار کردن مخاطب با شعرهای رویایی سخت است حتا به مرز دشواری هم میرسد اما اینکه شاعری تا همیشه پای حرف و سبک سخنش بماند، یک امتیاز بزرگ برای اوست. او هرگز نخواسته به هرقیمتی مخاطب برای خود بخرد. با اینحال مخاطبان خود را دارد و این غنیمت است که کم خوانده شدن بهتر از هرگز خوانده نشدن است.
یداله رویایی «در مدت درخت»، به نظر میرسد همان یداله رویاییِ «هلاک عقل به وقت اندیشیدن» باشد؛ همواره در حال نوشتن مانیفست. این که هنرمندی بخواهد بر هنرش حاشیه بنویسد، بد نیست به شرط آنکه حاشیهنویسی در حوصله خواننده بگنجد.
از میانهی سالهای دههی ۱۳۴۰ که اسپاسمانتالیسم سر زبانها افتاد، شعر حجم سری توی سرها درآورد و به گفتمانی جاافتاده و قابل تامل بدل شد و این در حالی بود که در آن زمان شعر یک دوران پویایی را تجربه میکرد؛ به خلاف اکنون که دقیقههای خوانش شعر بسیار فرّارند. شاعر در همان نگاه اول که به ۳۰ ثانیه هم نمیرسد، میباید گریبان مخاطب را بچسبد و رهایش نکند، آهنگ کلامش بدود توی گوش و مغز و ذهنش را هوایی کند. فقط در این صورت است که مخاطب حتا مخاطب جدی، تامل را به سرسری گذشتن از کنار هنر ترجیح میدهد.
نیما در کتاب دربارهی شعر وشاعری گفته بود: «هنر برای خواص است. چرا که عوام به خود زحمت فعالیت دماغی نمیدهند.» حالا اگر بود، میبایست از زاویهیی دیگر به دنیای مخاطبانش مینگریست.
رویایی از همان ابتدا که جملهیی خیالی را به عقل سرخ سهروردی نسبت میدهد، تلاش دارد تا مخاطب را با خود همراه کند: داس را برداشت و به دنبال واژههای درو شده رفت.
دلیل این نسبت ناروا بر ما روشن نیست: شاید فراموشکاری، شاید رندی یا چند شاید دیگر. از شاعری با این سابقه و در ۹۰ سالگی بعید است که به مخاطب آدرس اشتباه بدهد. اما از این نکته اگر بگذریم، رویایی در کتاب «در مدت درخت» بر همان اعتقادات گذشته در مورد مخاطب ، شعر و زبان پایبند است: نوعی دنبالهروی از اندیشهی نیما در مورد مخاطبِ فرهیخته.
امر واقع را از دست میدهیم
او در کتاب «در مدت درخت» هم به عدد ۳ وفادار است. همچون برخی کتابهای دیگرش: «این هرسه در ماورا مسکن دارند:
«مرده ، شعر، کلمه هر سه برای این که موجود دیگری بشوند از وجود قبلیشان جدا شدهاند. هر سه در زندگی تازه شان خطر مرگ دارند .وقتی که دیگر از مردهیی حرف نمیزنیم، مثل کلمهیی ست که دیگر مصرفش نمیکنیم. مثل شعری که دیگر خوانده نمیشود. »
(چهرهی پنهان حرف)
در کتاب تازهاش که شعرهای ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۷ را شامل میشود، میگوید:
«شعر، انسان، زبان
شعر، بدون انسان، نمیتواند شعرِ زبان بشود.
زبان، بدون جهان، ِجهان خودش را به شعر میدهد.
جهان زبان را، رابطههای زبان میسازد.
با اين سه فرمول میخواهم حرفهایی را بهسادگی و بهصراحت در ميان بگذارم.
سادگی و صراحت، دربارهی موضوعی که صريح و ساده نيست، کار دشواریسـت.»
(صفحهی ۹)
در کتاب چهرهی پنهان حرف (چاپ ۱۳۹۰ انتشارات نگاه) ، رویایی حکم میدهد:
«چیزهایی که به شعر مربوطاند به مردم مربوط نمیشوند. حداقل آن چیزهایی که شعر باید از آن حرف بزند، چیزهایی نیستند که مردم از آن حرف میزنند این همان فرقیست که باید بر سر آن تامل کنیم. چون همیشه وقتی باچیزی فرق میکنیم یعنی در چیزی با او مشترک هستیم، پس چرا آنچه ما به راحتی مینویسیم مردم به راحتی نمیفهمند؟»
از آغاز هم تهی کردن شعر از معنا جای چون و چرا و اما و اگرِ بسیار داشت. این اندیشه، اندیشهیی مقاوم بود، اما پایدار نماند یا حداقل در مشی و منش شاعرانِ پس از رویایی امتداد نیافت. با این پرسش بیپاسخ که چهگونه میتوان شعر را از معنا تهی کرد؟
از این دست پرسشها هنگام خواندنِ کتاب در مدت درخت نیز تکرار و مطرح میشود: «ما شاعرانِ حجم (اسپاسمانتاليستها)، در نزديک شدنمـان بـه واقعيـت، حـذفِ واقعيت میکنيم. حذفِ واقعيت، حذفِ معنا نيست. ما آن را، امـر واقـع را، در همـان نگاه اول از دست میدهيم.»
(صفحهی ۱۲)
از درخت بالا افتاد
در هنر امروز ، کلاسیکها همچنان اصیلترند. روایت خطی جای روایت سیال و بغرنج را گرفته،تصاویر مینیمالیستی طرفداران بیشتری دارد، هنر آنی مخاطبانش را بیشتر سرگرم میکند و شعر در جملههای کوتاهتر عرضه میشود، با لباسهای رنگارنگتر. اما همچنان شاعرانگی اصالت دارد. شاعرانگی به عنوان عنصر مشخص و متشخصِ شعر، همچنان محترم شمرده میشود. همچنان که الگوی اسطورهییِ سفر قهرمان در داستان وفیلم.
ارتباط برقرار کردن مخاطب با شعرهای رویایی سخت است حتا به مرز دشواری هم میرسد اما اینکه شاعری تا همیشه پای حرف و سبک سخنش بماند، یک امتیاز بزرگ برای اوست. او هرگز نخواسته به هرقیمتی مخاطب برای خود بخرد. با اینحال مخاطبان خود را دارد و این غنیمت است که کم خوانده شدن بهتر از هرگز خوانده نشدن است. چون برخی شاعران امروز با تمام ادعاهایشان حرفی برای گفتن ندارند و به همین دلیل خوانده نمیشوند. اما خوانش شعرهای رویایی دستکم به احترام سابقهی پیشین او، خوانشی فعال است نه منفعل. نسل جدید به او مدیون است زیرا رویایی چون براهنی یکی از پیشگامان راههای نرفته است.
به فرض آنکه بپذیریم شعرِ حجم ،جدایی از معنا نیست بلکه جدایی از واقعیت است، آیا میشود به گفتهی رویایی، شعر را از واقعیت جدا کرد؟
در شعر شمارهی یک با عنوان «در رسيدن افتادن» میخوانیم:
در خواهشِ خاک پارهیی از نور
از درخت بالا افتاد
و اتفاق
نيمهی سياهِ سيب را به زمين داد
(صفحهی ۲۰)
رویایی در پارهیی شعرها حتا پایبندی به وزن عروضی را هم پذیرفته. اما ابرامش برای جدا شدن از واقعیت چندان روشن نیست. اگر قرار است از واقعیت جدا شویم، چیزی را میباید جایگزینش کنیم یا تنها خلاء را به نمایش بگذاریم. سورئالیستها به فراواقعیت متوسل میشدند. داداییستها به واقعیتِ پوچ، ناتورالیستها به طبیعت واقعیت و ... اما گریز از واقعیت در شعر حجم کمی دور از منطق به نظر میرسد.
در شعری که به عنوان مثال در بالا آورده شد، تمام تصاویر وامگرفته از واقعیتاند و نمیتوان واقعیتی حذف شده را تشخیص داد. این تناقض البته در تمام سرودههای رویایی در این کتاب دیده نمیشود. با اینحال همچنان رهنمودهایی دربارهی انواع ادبی و شکل پیشنهادی ارائهی آنهاوجود دارد:
«فرمها، با ساختمانشان، هميشه در جايي وجـود دارنـد . مـا فقـط کـشف شـان ميکنيم. میفهميمشان. زير نگاهِ حجم هر چيزی جايی دارد. هر چيـزی جـايی درساختمان فرم دارد، هر فرمی، با اجزای سازندهاش هميـشه در جـایی وجـود دارد. پنهان است، و بیخبر. »
(صفحهی ۱۴)
اینبار کلام دست به کار میشود
رویایی اعتقاد دارد کلام برای شکلیابی خود دست به کار میشود:
«برای اينکه ظاهر شود، منتظر میماند تا اجزای آن، خودشـان را و نقششان را نشان بدهند، و به مرحلهیی برسند که حس ما را، به ابهام، تحريک کنند، تا جايي که لذت خود را در آن میبينيم که اين جمـعِ درهـم را نظـم بـدهيم و معماری کنيم.»
(صفحهی ۱۴)
این گزاره البته به نظر میرسد، قرائت رویایی از گفتهی دکارت باشد که تمام لذت ما از اثر هنری، به دلیل کشفیست که در لایههای زیرین یک متن وجود دارد. میگوید که ابهام باعث جذب مخاطب به متن و سپس کشف آن میشود و این شوق در او پدید میآید تا متن را خود و به سلیقهی خود بچیند.
این پیشنهاد، جالب است اما وقتی از یک پرفورمنس نمایشی تبدیل به پرفورمنس کلامی یا نوشتاری میشود دشوار مینماید.
گیوم آپولینر از تجربهی کالیگرام برای تزریق زیبایی دیداری به شعر بهره میبرد. مثلا واژهی باران را مُقطّع و پرتکرار در صفحه نقاشی میکرد. فوتوریستها هم کاری مشابه او انجام میدادند. اما اگر قرار است شاعر تنها ماشین بیرون ریزی واژه باشد و شعر، خودش نظم بنیادینش را بیافریند، چه اتفاقی در متن میافتد؟
ردِ ّپا
ردِ ّدست
دستِ رد
ردِ ّپا افق
دستِ رد عمود
در ردِ دست
افق عمودی است
در دستِ رد...
(صفحهی ۵۵)
رویایی شاعر با تجربهییست و این تجربه به او کمک میکند تا مخاطبان کمحوصله را در همان گامهای اول از خود دور کند. یکسوم اول کتاب در مدت درخت، حاشیهها وشعرهاییست که ارتباط برقرار کردن با آنها دشوار است اما رفته رفته شعرها آهنگِ معنا میگیرند و با واقعیت -ِ به قول او حذف شده - آشتی میکنند.
شبانه کسی
خوابِ زبانش را میبيند
شکلِ فضا
در لکههای واژه در کشيدگیِ وقت
نيروی واژهها
مرگ است
وقتیکه زيرِ زبان میغلطد
از اعماق
در اعماق
(صفحهی ۱۰۴)
ارتباط برقرار کردن مخاطب با شعرهای رویایی سخت است حتا به مرز دشواری هم میرسد اما اینکه شاعری تا همیشه پای حرف و سبک سخنش بماند، یک امتیاز بزرگ برای اوست. او هرگز نخواسته به هرقیمتی مخاطب برای خود بخرد. با اینحال مخاطبان خود را دارد و این غنیمت است که کم خوانده شدن بهتر از هرگز خوانده نشدن است. چون برخی شاعران امروز با تمام ادعاهایشان حرفی برای گفتن ندارند و به همین دلیل خوانده نمیشوند. اما خوانش شعرهای رویایی دستکم به احترام سابقهی پیشین او، خوانشی فعال است نه منفعل. نسل جدید به او مدیون است زیرا رویایی چون براهنی یکی از پیشگامان راههای نرفته است.
نظرها
نظری وجود ندارد.