ترس و اضطراب در ایران از افزایش دزدیهای خیابانی
امنیت متزلزل زندگی روزانه
نمیشود بر این واقعیت چشم بست که آمار جرایمی مانند سرقت در شهرهای مختلف ایران به شکل محسوسی بالا رفته است. اغراق نیست اگر این گزاره مطرح شود که با هر کسی صحبت میشود، یا خودش درگیر چنین ماجرایی بوده یا یکی از نزدیکانش.
هوای قسمت زنانه اتوبوس گرم و دمکرده است. اتوبوس آنقدر شلوغ است که درِ آن به زحمت بسته میشود. بین دو خانم میانسال قرار گرفتهام که یکی چند النگو به دست دارد و دیگری سعی میکند او را مجاب کند در وضعیت امروز جامعه، نشان دادن طلا و جواهرات کار عاقلانهای نیست.
او مثالهایی از دوست و آشنا و غریبه میآورد تا ثابت کند این روزها حتی در جاهای شلوغ و پررفت و آمد شهر هم به راحتی وسایل باارزش مردم به سرقت میرود و به خود آدمها هم رحم نمیکنند. چند بار تکرار میکند که: «فقط دزد نیستند، برای یک النگو آدم میکشند.»
زن بالاخره تسلیم میشود و پیش از پیاده شدن، النگوها را در کیفش میگذارد.
شنیدن نیم ساعت هشدار و تذکر، آن هم بعد از یک روز پرتنش کاری آسان نیست اما نمیشود بر این واقعیت چشم بست که آمار جرایمی مانند سرقت در شهرهای مختلف کشور به شکل محسوسی بالا رفته است. اغراق نیست اگر این گزاره مطرح شود که با هر کسی که صحبت میشود، یا خودش درگیر چنین ماجرایی بوده یا یکی از نزدیکانش.
شهروندانی که به پلیس اعتماد ندارند
همکار روزنامهنگارم مدتی پیش در خیابان انقلاب و در حالی که منتظر تاکسی بوده، درگیر ماجرای دزدی شده است: یک موتوری کیف دستیاش را قاپیده و به سرعت رفته.
عصبانیت و ناراحتی از دست دادن کارتهای شناسایی و موبایل و کیف پول و دردسر گرفتن المثنی برای کارت ملی و کارتهای بانکی یک طرف، ترسی که از این واقعه در دل او نشسته، بیشتر آزارش میدهد.
میگوید:
«بعد از آن روز از شنیدن صدای موتور آنقدر میترسم که پاهایم سست میشود. صبر میکنم موتوری رد شود و بعد به راهم ادامه میدهم. حتی وقتی در خانه هستم و از بیرون صدای موتور میشنوم، تپش قلب میگیرم.»
همکارم سرقت وسایلش را به پلیس اطلاع نداده چون معتقد است پلیس در این موارد هیچ اقدامی نمیکند اما بیشتر افرادی که درگیر چنین مسائلی میشوند، پلیس را در جریان میگذارند.
زهرا، ۲۱ ساله است و دانشجوی رشته ریاضی محض. حدود ساعت هفت عصر اوایل اسفند، گوشی همراهش را دزدیدهاند:
«از دانشگاه به خانه برمیگشتم. زن و مردی سوار موتور، کنارم توقف کردند. زن، چادری بود. از من آدرس پرسید. جایی که دنبالش میگشتند نزدیک بود اما ظاهراً گیج شده بودند.»
زن به او گفته گوشیاش خاموش شده و از او خواسته به میزبانشان تلفن بزند:
«مثلاً خواستم هوشمندی به خرج بدهم. شماره را خودم گرفتم و به محض اینکه بوق آزاد خورد، گوشی را به دست زن دادم.»
حدس زدن پایان قصه زهرا کار سختی نیست. ایستاده و دور شدن موتوری و تلفن همراهش را تماشا کرده است اما زود به خودش مسلط شده و از تلفن نزدیکترین مغازه به ۱۱۰ تلفن زده است:
«چند دقیقه بیشتر طول نکشید تا پلیس برسد اما اولین سؤالی که مأمور پلیس پرسید این بود که این وقت شب، تنها اینجا چه کار میکنی؟»
پاسخ زهرا چه میتوانسته باشد؟
- هیچی. زدم زیر گریه. دست خودم نبود.
او میگوید از پلیس بیشتر عصبانی شده تا دزدها:
«من به خاطر دزدیده شدن وسایلم به پلیس پناه بردم و بدهکار شدم. در هر ساعتی از شبانهروز که باشد، وظیفهی پلیس حفظ امنیت من است.»
سرقت با چاشنی خون
سرقت وسایل در هر ساعتی اتفاق میافتد. با این حال بسیاری از سرقتهای خیابانی و درگیریهای منجر به آسیب جسمی، در خیابانهای خلوت و تاریک رخ میدهند. مثل اتفاقی که برای رضا افتاده است.
رضا عکاس است. او چند شب پیش با کولهای که در آن لپتاپ و دوربین عکاسی بوده، در حاشیه اتوبان خلوتی راه میرفته تا کمی جلوتر سوار تاکسی شود:
«چهار موتوری که هر کدام یک نفر هم ترکشان نشسته بود، دورهام کردند. یکی از آنها قمه بزرگی از زیر لباسش درآورد و گفت کوله را به او بدهم.»
رضا یاد توصیههایی افتاده که میگویند در چنین مواقعی مقاومت نکنید: «کوله را دو دستی تقدیم کردم اما یادم افتاد که تازه با هزار زحمت کارت ملی المثنی گرفتهام.»
او اجازه میخواهد تا کارت ملیاش را بردارد:
«تنها چیزی که بعد از آن به یاد دارم، دردی بود که پشت کتفم احساس کردم و افتادم.»
موتورسوارها به رضا قمه زدهاند و رفتهاند. سرنشینان خودرویی که با کمی فاصله موتورسوارها را میبینند، شک میکنند و توقف میکنند اما جرأت نمیکنند برای کمک جلو بیایند.
بعد از اینکه موتورسوارها فرار کردهاند و در حالی که رضا روی زمین افتاده بوده، به اورژانس و پلیس زنگ زدهاند و خبر دادهاند.
دزدی برای بار اول
هادی سرباز نیروی انتظامی بوده و خدمت سربازیاش یک ماه و نیم پیش تمام شده است. در دانشگاه حقوق خوانده و با مدرک لیسانس به سربازی رفته. او درباره خدمتش در کلانتری یکی از نواحی مرکزی تهران، زیاد حرف میزند.
از او درباره تجربه شخصیاش در مواجهه با جرایمی مثل دزدی و کیفقاپی میپرسم.
او در پاسخ میگوید:
«محل خدمت من به دزدی معروف نبود. با این حال روزی نبود که چندین و چند مراجعه یا تماس تلفنی گزارش دزدی، بهخصوص دزدی موبایل و ماشین نداشته باشیم.»
درباره تعداد دزدیهای روزانه میپرسم. میگوید:
«آمار دقیقی که ندارم اما به جرأت میتوانم بگویم نسبت به روزی که خدمتم را شروع کردم، چند برابر شده. و موضوع دیگر اینکه به طور کلی در همین دزدیهای معمولی هم خشونت و بیرحمی بیشتری دیده میشد.»
چیزی که برای هادی قابل توجه بوده، بیشتر شدن تعداد کسانی است که برای اولین بار دست به دزدی میزنند. او میگوید تعداد این افراد نسبت به سالهای قبل بیشتر شده است. بر اساس مشاهدات او، میانگین سنی ارتکاب جرم هم پایین آمده.
از او میپرسم که آیا آماری هم دارد؟
میگوید:
«آمار دقیق که نه اما شاید به دلیل رشته تحصیلیام بیشتر از دیگران به این چیزها دقت کرده باشم و بر اساس چیزهایی که در محل خدمت دیدهام، اینها را میگویم.»
از فرصتی که دست داده استفاده میکنم و دوستانه از او درباره داستانهای فراوانی که از همدستی مأموران نیروی انتظامی با سارقان شنیدهام میپرسم: «آیا چنین چیزی صحت دارد یا شایعه است؟»
- من در طول خدمتم چنین چیزی ندیدم. من با یک تیم خیلی جدی و پیگیر کار کردم.»
او با این حال چنین چیزی را غیرممکن نمیداند:
«اگر کسی بخواهد چنین کاری بکند، البته که میتواند. ولی طبیعی است که جار نزند و اعلام عمومی نکند.»
هادی حالا که سربازی را تمام کرده و از لباس نیروی انتظامی درآمده، بیشتر از قبل میترسد:
«هم خودم میترسم و هم به اطرافیانم سفارش میکنم که خیلی مراقب باشند. به نظرم با این شرایط و فشارهای اجتماعی و اقتصادی، اوضاع ترسناکتر میشود.»
میزان جرایم در آمارها
مهر ماه سال ۱۴۰۰، محمدرضا مقیمی، رئیس پلیس امنیت اقتصادی ناجا در مصاحبهای رسمی اعلام کرد که موارد اختلاس و رشوهگیری در شش ماه اول آن سال، بیش از ۳۰۰ درصد رشد داشته است.
همچنین طبق آماری که قائم مقام معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه در تیر ماه سال ۱۴۰۱ ارائه کرد، تعداد ثبت سرقت در کشور، از ۲۰۰ هزار مورد در سال ۱۲۸۸ به یک میلیون و ۴۰۰ هزار مورد در سال ۱۴۰۰ رسیده است.
با استناد به آمار مرکز آمار ایران میتوان افزایش قابل توجه میزان سرقتهای ثبت شده را تأیید کرد هر چند میزان دستگیری سارقان نسبت به موارد گزارش شده، روند نزولی دارد.
این آمار، بیش از پیش نشان میدهد کار از مرحله هشدار گذشته و به بحرانی جدی تبدیل شده است. بحرانی که باید ریشه آن را در متغیرهای متعدد و مستقل جستوجو کرد.
جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی بارها درباره این متغیرها گفتهاند و هشدار دادهاند. هشدارهایی که غالباً هنگام انتشار سانسور شده تا همه چیز در ظاهر خوب دیده شود.
محمد رسولی، جامعهشناسی خوانده و برای مقطع دکتری آماده میشود. او از متغیرهایی مانند «پیوند اجتماعی، وضعیت خانوادگی، ویژگیهای دوستان و علاقه به کسب درآمد از طریق نامتعارف» در وقوع جرایمی مانند دزدی نام میبرد اما معتقد است برای فهم افزایش افسار گسیخته جرایم در جامعه ما، باید به مسائل دیگری نیز توجه کرد:
«منظورم این است که باید بتوانیم جامعه امروزمان را بفهمیم. افزایش نرخ بیکاری و فقر، بالا رفتن هزینههای زندگی، تغییر سریع الگوی مصرف، تغییر در هرم سنی، تراکم جمعیت مهاجر و مواردی از این دست، با افزایش جرایمی مثل سرقت ارتباط معناداری دارند.»
رسولی معتقد است هیچکدام از این حرفها تازگی ندارد اما تا وقتی کارشناسان حوزههای مختلف هشدار بدهند و به حرفشان اهمیتی داده نشود و حتی برای همین هشدارها از کار بیکار شوند یا به زندان بیفتند، باید منتظر روزهای بدتری هم باشیم.
نظرها
نظری وجود ندارد.