• دیدگاه
نمایش اعتراف سپیده رشنو و ناکارایی صنعت اعتراف گیری
مهرداد درویش پور − اعتراف گیریهای این سالها گرچه نشانگر پشتکار حکومت در ادامه حرفه بیرونق خود است، اما تمرکز اعتراف گیریهای اخیر بر مخالفان حجاب اجباری و ازجمله سپیده نشانگر اهمیت یافتن جلوگیری از رشد کارزاری است که روز به روز همگانی تر میشود.
پخش نمایش اعترافات سپیده رشنو از صدا و سیما به قصد اقتدارنمایی نظام - همچون نمونههای پیشین در سالیان اخیر- به جای سرخوردگی و ارعاب افکار عمومی، گسترش انزجار عمومی از آن و از رونق افتادن کارایی یکی از معدود حرفهها و صنعتی شد که حکومت در بیش از چهاردهه به کارگیری آن سخت مهارت یافته است: صنعت اعتراف گیری اجباری و تواب سازی.
دلیل این بی رونقی ناشی از ناتوانی نظام از به روز کردن نحوه استفاده از جدیدترین شیوههای این صنعت پر سابقه در ایران نیست. همچنین مشکل در مقاومت حماسی قربانیان و عدم تن دادن شان - که بسیاری از آنها در زیر شکنجه به هر اعترافی هم آماده اند- نیست. مشکل آگاهی و انزجار افکار عمومی از استفاده حکومت از این نوع شکنجه و ناباوری مطلق آنان به اعترافاتی از این دست است که اگر در دهه شضت از کارایی برخوردار بود و میتوانست به سرخوردگی افکار عمومی و حتی نکوهش قربانی منجر شود، امروز تنها همدردی با قربانی و انزجار از حکومت را افزایش داده است.
پرسیدنی است در حالی که پیگیری پرونده جرایم سنگینی نظیر قتلهای زنجیره ای، اسید پاشیهای خیابانی، تجاوزهای سعید طوسی، شکنجههای قاضی مرتصوی و فساد و اختلاسهای میلیاردی آقازادهها و کشتار مردم بیگناه در دی و آبان و مسئولین جنایت در سرنگونی هواپیمای اوکراینی و دهها مورد دیگر یا با بی اعتنایی و سکوت یا با لاپوشانی آن برگزار شده است، چرا بی حجابی دختران خیابان انقلاب یا رقص دختران رقصنده در اینستاگرام یا مخالفت سپیده رشنو در اتوبوس با حجاب اجباری چنین واکنش نظام را برانگیخته است که اعتراف گیری اجباری و پخش آن را برای "عبرت دیگران" ناگزیر کرده است؟
من پیش تر در بررسی نمایش تلویزیونی "اعترافات" و ابراز پشیمانی دختران رقصنده در اینستاگرام یا اعترافات زم به چرایی واکنش گسترده و خشمگین افکار عمومی از این اشکال شکنجه پرداختم که در اعترافات اخیر و به ویژه در مورد سپیده رشنو بازهم شاهد تکرار آن هستیم.
این اقدامات تنها نشانگر شدت بیرحمی نظام در استفاده از هر وسیلهای برای تحمیل باورهای فرهنگی و سیاسی خود نیست، بلکه نشانگر حساسیت آن به ویژه نسبت به مسئله حجاب است که هم دربرخورد به دختران رقصنده در اینستاگرام و هم دستگیری و مجازات دختران خیابان انقلاب و هم در مورد سپیده از خود به نمایش گذاشت. امری که با توجه به فراگیری مبارزه باحجاب اجباری در این اواخر، حکومت را بیش از هر زمان دچار وحشت کرده است.
پرسیدنی است در حالی که پیگیری پرونده جرایم سنگینی نظیر قتلهای زنجیرهای، اسید پاشیهای خیابانی، تجاوزهای سعید طوسی، شکنجههای قاضی مرتصوی و فساد و اختلاسهای میلیاردی آقازادهها و کشتار مردم بیگناه در دی و آبان و مسئولین جنایت در سرنگونی هواپیمای اوکراینی و دهها مورد دیگر یا با بی اعتنایی و سکوت یا با لاپوشانی آن برگزار شده است، چرا بی حجابی دختران خیابان انقلاب یا رقص دختران رقصنده در اینستاگرام یا مخالفت سپیده رشنو در اتوبوس با حجاب اجباری چنین واکنش نظام را برانگیخته است که اعتراف گیری اجباری و پخش آن را برای "عبرت دیگران" ناگزیر کرده است؟ پاسخ هرچه باشد، به نظر میرسد مدتها است که حکومت هرروشی که به کار گیرد بازنده این جنگ روانی شده است.
اعتراف گیری اجباری از دیر باز همچون بخشی از مکانیسم نه تنها مجازات فردی بلکه “تادیب عمومی” و به قصد ترساندن دیگران، جنگ روانی، تحکیم اقتدار و مشروعیت خود و اعتبار زدایی و تحقیر مخالفان توسط نظامهای استبدادی و اقتدارهای دینی به کار گرفته شده است. این پدیده در ایران گرچه در گذشته نیز وجود داشت، اما در جمهوری اسلامی ایران به بخشی از ایدئولوژی و صعنت سخت “پر رونق” آن بدل شده است. بنابر گزارش سازمان عدالت برای ایران و فدراسیون جهانی جامعههای حقوق بشر تنها طی یک دهه اخیر دستکم اعترافات اجباری ۳۵۵ نفر از تلویزیون دولتی ایران پخش شده است. به گونهای که میتوان به دلیل تجربه و مهارت و ابعاد گسترده استفاده از این روشها توسط دستگاههای امنیتی نظام، از آن همچون “صنعت اعتراف سازی” یاد کرد.
در جوامع پیشامدرن ایجاد درد و شکنجه در بدن اصلیترین مکانیسم مجازات و اعتراف گیری به شمار میرفت که رفته رفته در جامعه مدرن جای خود را بیشتر به تمرکز بر روان و آسیب و آزار روانی سپرده است. کالبدشکافی نوع رفتار یک نظام با زندانی همچون برهنهترین، نابرابرترین و بیرحمانهترین شکل اعمال قدرت به معنای زور و واداشتن کسی به انجام کاری خلاف میل خود پرده از «میکروسکوپ قدرت» که نشانگر ماهیت یک نظام (در اینجا توتالیتر) است بر میدارد.
تاریخ تواب سازی و "اعتراف گیری" اجباری و نمایش تلویزیونی آن در جمهوری اسلامی نخست با "اقرار" و "محاکمه" برخی مسئولان نظام گذشته آغاز شد و سپس در سطح گسترده و سیستماتیک با "میزگرد" و "اقرارهای" فردی و جمعی برخی از رهبران و کادرهای گروههای سیاسی همچون پیکار، کومله، حزب توده و دیگر گروهها از سالیان نخست دهه شصت دنبال شد و سپس دامنه آن به اعتراف گیری از آیت الله شریعتمداری و حتی برخی صاحب منصبان و "خودیهای" پیشین نظام نیز گسترش یافت. در دهه هفتاد و هشتاد اما روشنفکران، روزنامه نگاران و فعالان جنبش دانشجویی ۱۸ تیر، فعالان جنبش سبز، زنان و حتی پارهای از اصلاح طلبان نیز از این شوهای تلویزیونی در امان نماندند. اعتراف گیریهای این سالها، نظیر اعترافات مازیار ابراهیمی و روح الله زم، گرچه نشانگر پشتکار حکومت در ادامه حرفه بی رونق خود است، اما تمرکز اعتراف گیریهای اخیر بر مخالفان حجاب اجباری و ازجمله سپیده نشانگر اهمیت یافتن جلوگیری از رشد کارزاری است که روز به روز همگانی تر میشود.
در جمهوری اسلامی ایران گرچه همچنان از شکنجه بدنی تحت عنوان تعزیر و تعذیب استفاده میکند، اما امروزه به دلیل گسترش اعتراضات داخلی و بین المللی و با تجربه اندوزی هرچه بیشتر در صنعت اعتراف سازی، بیش از پیش روشهای شکنجه “نرم” و روانی به کار گرفته میشود.
با این همه نفس این روشها و نمایشهای علنی صحنههای اعتراف گیری، تواب سازی یا مجازات افراد چه در خیابان باشد چه از طریق نمایش تلویزیونی و چه در اشکال زمخت آن یا در نرمترین اشکال شکنجه روانی نظیر “گفتگو”یا تهیه گزارش توسط بازجو/خبرنگاران نظام از قربانیان، جملگی نشانگر تداوم فرهنگ عصر بربریت و قرون وسطی در امروزیترین اشکال آن است.
صنعت اعترافات سازی درایران در گذشته از کارایی بیشتری- به دلیل ذهنیت قهرمان پرور جامعه که به جای همدردی با قربانیان این شکنجه ها، از درهم شکستن “قهرمانان” خود خشمگین بود- برخوردار بود. امروز اما بخش بزرگی از ایرانیان به آن درجهای از آگاهی رسیدهاند که باور گالیله برشت را − «بدبخت ملتی که به قهرمان نیاز دارد» جایگزین گلایه شاگرد او در این باره که «بدبخت ملتی که قهرمان ندارد» کردهاند. علاوه بر این، گسترش اعتراضات جهانی به نقض حقوق بشر و مصادیق شکنجه خواندن “اعتراف گیری اجباری” در ایران نیز در کم اثر شدن تاثیرات این صنعت نقش داشته و گاه همچون مورد زم و نمونه سپیده آن را به ضد خود بدل ساخته و خشم افکار عمومی را حتی از نمایش “نرمترین اشکال شکنجه” برانگیخته است.
وادار کردن جامعه به تمکین از طریق صنعت اعتراف گیری در دنیای ارتباطات امروزی و عصر اطلاعات به سختی دست یافتنی است. حضور قدرتمند شبکههای اجتماعی و رسانههای خارج از کشور به سهم خود به سرعت اثرات احتمالی این ترفندهای حکومتی را خنثی میسازند.
پرسش این جا است چرا این گونه نمایشات تلویزیونی به رغم ناکارا شدن آن همچنان ادامه دارد؟ امروزه حتی بسیاری از مسئولان نظام نسبت به تضعیف اقتدار سیاسی و ایدئولوژیک نظام و احتمال بروز خیزشهایی بزرگتر از دی ۹۶ و آبان ۹۸ به رغم توانایی حکومت در سرکوب نظامی و پلیسی آن هشدار دادهاند. به گفته هانا آرنت تکیه یکسره بر زور برای حفظ یک نظام، قبل از هرچیز نشانه فروپاشی اقتدار و مشروعیت سیاسی آن نظام است. هر چقدر قدرت برهنه یک نظام با مشارکت عمومی مردم دراعتراضات همچون نوعی دیگری از اقتدار روبرو شود، خطر سستی آن نظام قوت میگیرد. مسئله این جا است که جمهوری اسلامی ایران جز گسترش خشونت در تمام اشکال آن از جمله با روغن کاری ماشین اعتراف گیری خود، راهی برای مهار نارضایتیها و اعتراضات نمیشناسد. امری که در عمل گام به گام جامعه را به سوی گسست قطعی از نظام و چاره جویی برای فردایی بهتر سوق میدهد.
نظرها
نظری وجود ندارد.