شيعه و فتنه
خالد صالح در این مقاله به تنشهای درونشیعی عراق در پرتو خاستگاههای اسطورهای و تاریخی آن میپردازد: از فتنه اول و جنگ صفین تا شکست پان-اسلامیسم خمینی.
«فتنه صدر-مالکی» : این تیتر اول روزنامه لبنانی الاخبار به تاریخ اول اوت است. روزنامهای نزدیک به حزبالله لبنان. این روزنامه هشدار داده که به زودی جبهه مقتدی صدر و جبهه نوری مالکی در عراق وارد زد و خورد میشوند.
در سرمقاله الاخبار، حسن ابراهیم نوشته است که این فتنه عراق به میدان آتش بدل خواهد کرد و پیامدهای احتمالی آن را چنین برشمرده است: فراهم شدن شرایط مداخله ترکیه و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس در عراق از طریق عوامل محلیشان، تقویت موضوع «جداییطلبان» در کردستان که خود البته زمینهای خواهد بود برای «عادیسازی روابط با اسرائیل» و در یک کلام تضعیف موضع ایران در برابر رقبای منطقهای.
بنبست سیاسی دموکراسی توافقی و در واقع گلخانهای عراق عوامل ساختاری درونزا و برونزایی دارد که میشود از زوایههای مختلفی به آن پرداخت. فارغ از بحثها در مورد سرنوشت عراق و معادلات ژئوپلیتیک منطقه و در حاشیه آنها، یک مسأله قابل توجه موضوع قدیمی «شیعه و فتنه» یا «شیعه و شکاف» است.
فتنهگرایی ژنتیکی
خاستگاه اسطورهای شیعه به فتنه یا جنگ داخلی برمیگردد. فتنه اول یا شورشها و جنگهای داخلی که از ۶۵۶ تا ۶۶۱ میلادی خلافت نوپای عرب را درنوردید، نوعی مرز درونی در امپراطوری اسلامی ایجاد کرد که با فتنه دوم در سالهای ۶۸۰ تا ۶۹۲ تثبیت شد و به نوعی دکترین سیاسی بدل شد که پس از فراز و فرودهای تاریخی امروز تحت نام شیعه شناخته میشود.
فتنه اول شامل اپیزودهای شورش علیه عثمان، قتل او، خلافت علی، جنگهای جمل و صفین، نبرد نهروان و سقوط مصر و نهایتاً معاهده صلح میان حسن ابن علی و معاویه بود. و فتنه دوم اپیزودهای شورش حسین، نبرد کربلا، قیام توابین و شورش مختار و … را در برمیگیرد. چیزی که در مورد این فتنه آغازین اسطورهای و اسطورهساز غالباً از نظر پنهان میماند این است که جنگ داخلی نه فقط میانجی جدایی شیعه از سنی بلکه زمینه شکافهای درونشیعی نیز بوده است. نخستین شکاف درونشیعی، در واقع، پیش از تبدیل شدن آن به یک مکتب یا نظام ایدئولوژیک، با جدایی خوارج از علی رخ داد.
اگرچه سرنوشت یک پدیده را برمبنای سرشت خاستگاهی آن نمیتوان توضیح داد، چیزی در شیعه و در رابطه شیعه با کلیت سنت سیاسی اسلام است که تاریخ آن را به «فتنه» گره میزند. از این رویکرد ژنتیکی به شیعه البته نمیتوان و نباید به شکلی سادهانگارانه نتیجهگیری کرد که شیعیان از سنیها جنگوجوتر اند و مانند آن، اما میتوان مرجع و الگویی برای سنجش رخدادهای تاریخی معاصر به دست داد.
خمینی: از پاناسلامیسم تا پانشیعیسم
اگر خاستگاه اسطورهای سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی فتنههای صدر اسلام است، مبدا تاریخی آن را میتوان شکست پروژه پاناسلامیسم خمینی در ابتدای دهه ۸۰ میلادی در نظر گرفت. سه چهره بزرگ پاناسلامیسم در قرن بیستم عبارت بودند از سید قطب در مصر، روحالله خمینی در ایران و ابوالاعلی مودودی در هند-پاکستان. آرزوی هر سه آنها این بود که امت اسلامی فرای شکافها و تفاوتهای درونیاش در وحدتی متعالی سازمان یابد که قادر باشد بر دوگانه سرمایهداری و کمونیست مادیگرا فائق آید و ناگزیر به انتخاب سیسماتیک میان این دو نباشد. از میان این سه تنها خمینی بود که امکان تحقق رویایش را یافت. پروژه خمینی ساده اما بلندپروازانه بود: اتحاد سنی و شیعه در نبرد مشترک علیه دو دشمن مسلمانان، یعنی آمریکا و شوروی.
حمله صدام به ایران، اتفاقات افغانستان پس از تهاجم شوروی و شکلگیری یک بنیادگرایی سنی، و البته جایگاه خمینی در جهان اسلام که بدعتی را درون بدعتی بزرگتر (یعنی خود شیعه) رهبری میکرد باعث شد که پان-اسلامیسم خمینی خیلی زود به پان-شیعیسم تنزل یابد. و بدین ترتیب، قبای سیاست منطقهای ایران با الگوی شیعهگرایی بریده و دوخته شد. و البته در سوی دیگر، نوعی جریان پانـسنی ضد ایرانی (و نه لزوما بنیادگرا) انقباض منطقهای جمهوری اسلامی را درون مرزهای ایدئولوژی خاستگاهیاش تشدید کرد.
شیعیان دوازه امامی تهران اما در پایهریزی بنای امپراطوری خود از همان بدو امر سعی کردند شکافها و اختلاف درونشیعی (میان دوازدهامامیها، زیدیها، علویها، دُروزیها و…) را وارد معادلات سیاسی خود نکنند. در ابتدای دهه هشتاد میلادی، مثلا دعوتنامههایی از تهران برای یمنیها (که شیعیان زیدیاند) فرستاده شد تا به ایران بیایند و با تجربه انقلاب اسلامی آشنا شوند. چهرههایی همچون محمد اذان، عبدالکریم جدبان، و حسین الحوثی، بنیانگذار گروه حوثی از این دعوت استقبال کردند. و برخی از علمای زیدیه نیز مانند بدرالدین الحوثی، پدر حسین الحوثی، و عبدالملک، رهبر کنونی جریان حوثیها، موسوم به انصارالله یمن، نیز به ایران آمدند. زیدیه از این بابت با شیعه دوازده امامی متفاوت است که در آن امامت با غیبت متوقف نمیشود. پیروان زیدیه معتقداند پس از امامت چهار امام اول شیعه و در ادامه زید بن علی، هر یک از نوادگان محمد میتواند دعوی امامت کند و البته تعالیم زیدیه اجازه شورش علیه یک امام ظالم را نیز میدهد.
«امام شورشی» و در واقع خودارجاعی امام به خودش از بنیادهای معرفتشناختی شيعه است. و این یعنی توجه! در اینجا احتمال ناآرامی وجود دارد.
گذر ناممکن به خلافت
تاسیس حزبالله در سال ۱۹۸۲ لبنان مهمترین قدم عملی جمهوری اسلامی برای برپایی یک امپراطوری شیعی فرا-ملی بود. به همین ترتیب، تا آنجا که به عراق مربوط میشود نطفه تمام گروههایی که امروز در این کشور در تنش و رقابت اند در تهران و در جریان جنگ هشتساله گذارده شد.
درست اما همان طور که پانشیعیسم خمینی روی یک گسل (اگر نگوییم فتنه) بنیانگذاری شد از درون نیز شکاف خورده و مستعد فتنه بود. در واقع، این نوعی خصلت ساختاری است که ماهیت رابطه با بیرون همواره تا حد زیادی ماهیت روابط درونی آن را نیز تعیین میکند. در همین جاست که میشود روی چیزی تحت عنوان گرایش ژنتیکی شیعه به شکاف دست گذاشت: جریان سیاسی شیعه با گسست، با شورش، با جدایی، با خودآیینی امام-محور، و در واقع بیشتر با خصلتهای اپوزسیونی مقولهبندی میشود تا با ویژگی یک پوزسیون.
نظریه ولایت فقیه خمینی، به عنوان بدعتی درون شیعه را بدون شک میتوان تلاشی تعبیر کرد برای ساختن نوعی شیعه مونارشیک یا سلطنتی یا خلافتی؛ اما شکاف میان امر موناریشک با روحیه شورشی یا جهادی باقی ماند و بدل به یکی از ویژگیهای ساختاری جمهوری اسلامی شد. و البته بعدتر خود نظریه ولایت فقیه به یک میدان مین بالقوه برای اختلاف نظر میان علمای شیعه بدل شد.
پس از خمینی، خامنهای به لطف امتیازات ویژهای که قانون اساسی به رهبر داده بود، گامهای بلندی برداشت تا وجه مونارشیک الگوی ولایت فقیه (بازوهای ایدئولوژیک و نظامیاش) را نهادین سازد و بیت خود را همچون نوعی دربار بازسازی کند. و البته رانههای شکاف و تنش نیز به همان اندازه نیرومند بودهاند. خامنهای همزمان تلاش کرد گروههای نسبتاً خودمختار شیعه منطقه را زیر یک ستادفرماندهی واحد گردآورد. و این البته با مبانی ایدئولوژیک برسانده این گروهها سازگار نبود.
در جریان اعتراضات موسوم به جنبش سبز خامنهای خود از اصطلاح فتنه استفاده کرد. سید علی اکبر قرهباغی، عضو مجلس خبرگان در سال ۲۰۰۹ گفت که میرحسین موسوس نقش خوارج در نهروان را بازی میکند و این نتی بود که بسیاری از اشخاص و رسانههای وابسته به رهبر ایران نواختند. در عراق «فتنه» درون شیعی چند سال قبلتر و با زد و خورد خونین میان جیش مهدی مقتدی صدر و سپاه بدر در سال ۲۰۰۷، پس از انشعاب عصائب اهل حق کلید خورده بود. این شکافها و تنشهای درون شیعی (در مرزهای ایران و فرای آن) معرف یک ویژگی ساختاری پانشیعیسمی اند که با جمهوری اسلامی زاده شد.
در یک کلام، تاریخ جمهوری اسلامی از دهه ۸۰ تا امروز نه فقط شامل سلسلهای از گذرها و استحالههای ناممکن به یک «جمهوری» بوده است (عنوانی که نظام حاکم آن را یدک میکشد)، بلکه در عین حال نوعی گذر دایم و ناممکن به خلافت را نیز در برمیگیرد.
نقاشی روی ماسه
گرایش ژنتیکی الگوی سازماندهی سیاسی شیعه به شکاف، فتنه و «براندازی» و در نهایت به لحاظ منطقی نوعی رانه مرگ به خود-براندازی و خودویرانگری اگرچه حاوی جذابیتهایی (نه فقط آخرالزمانی یا موعودگرا) برای جمعیتهای شیعهای است که در خاورمیانه به طور بالقوه زیر چتر جمهوری اسلامی قرار میگیرند، نوعی بحران و تنش دائم نیز ایجاد کرده است. ناامنی زمینی نیست که بشود روی آن خانهای بنا کرد.
با کمی اغراق میتوان گفت راهروها و دهلیزهای کاخ امپراطوری شیعه از آنجایی که به جای سنت روی امام و رهبر و شکاف بنا شده، مدام در حال تغییر شکل و درنتیجه، بدون تعادل پایدار و در بدنه میانی (برخلاف راس) بیثبات است. و البته شرایط و رقابتهای ژئوپلتیکی نیز نوعی اضطراب مضاعف را نیز برای شیعیان ایجاد کردهاند. اگر به نقشه منطقه نگاه کنیم، جهان شیعه متشکل از شکافی مجمعالجزایری (بهاصطلاح معروف یک هلال) درون جهان سنی است. عربستان به عنوان مرکز وهابیت سدی است مانع برقراری یک ارتباط ارگانیک میان شیعه اباضیه در عمان و شیعه زیدی در یمن با مرکز بالقوه فرماندهی در تهران. شکاف مشابهی رهبر شیعیان را از علویها در سوریه و حزبالله در لبنان دور کرده است.
به طور کلی سیالیت و ناآرامی ایدئولوژیک بنیانگذاری سنتها و روابط پایدار و ايجاد منافع ماندگار برای یاران و وفاداران (و در واقع شکلدهی به یک طبفه اشراف شیعی) را به آزمونی سخت برای حکومت اسلامی ایران بدل کرده است. نهادسازیهای جمهوری اسلامی در منطقه مثل نقاشی روی ماسه اند. این مساله صرفا مختص نفوذ ایران در منطقه نیست، بلکه باید به عنوان یک خصلت شیعی به آن نگاه کرد. سایه سوریها به مدت ۲۹ سال بر لبنان گسترده بود تا ناگهان همهچیز در فوریه ۲۰۰۵دود شد و به هوا رفت. از زمان عقب نشینی ارتش سوریه از لبنان در آوریل همان سال، متحدان محلی سوریه روز به روز آب رفتند و تا اینکه پس از جنگ داخلی در سوريه، دمشق کاملاً بیرون از معادلات سیاسی لبنان قرار گرفت.
حاکمان جمهوری اسلامی، تنش حاد میان طرفداران مقتدی صدر و ائتلاف هماهنگی شیعیان تشکیل متشکل از نوری المالکی نخست وزیر سابق و حشد شعبی را پس از ۹ ماه بن بست سیاسی ناشی از «موشدوانی» رقبای منطقهای خود میدانند، واقعیت اما این است که رویایی انتحاری شیعیان در عراق عوامل درونگرایی دارد که برخی از آنها ناشی از رسوب قرنها تاریخ است. مشکل اما آنجاست که وقتی مشکلی بهوجود میآید، حاکمان شیعه تمایل ندارند در آینه نگاه کنند و سهم خود را در آن به رسمیت بشناسند.
نظرها
نظری وجود ندارد.