نگاهی به پاسخ صفحه «جنبش من هم ایران» به بیانیه جمعی در باب دو سال روایتگری
دفاع جمعی از حقوق زنان یا دفاع از زنان
نسیم سلطانبیگی - روایتگری نیازمند جسارتی ستودنی است و از منظر فردی یک دستاورد بزرگ محسوب میشود، اما صرف روایتگر بودن به معنای ایجاد یا تثبیت یک مبارزه اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی نیست. تمرکز صرف شما بر وضعیت قربانی و تثبیت آن در افراد سبب میشود موضعگیری فعالانه در راویان تضعیف شود و به دنبال آن نسبت به مسئولیتهای اجتماعی که میتوانند داشته باشند بیتفاوت و دلسرد شوند، حتی اگر این مسئولیت اجتماعی قرار باشد صرفا منجر به تقویت توان فردی و ظرفیتهای شخصیشان شود.
پس از انتشار بیانیهای جمعی با نام «نگاهی به دو سال جریان روایتگری خشونت جنسی» که توسط تعدادی از فعالین جنبش زنان نوشته شده بود، واکنشهای متفاوتی به این بیانیه منتشر شد. ابتدا افرادی مختلف و متفاوت و سپس خود صفحه «جنبش من هم ایران» جوابیههایی را درباره این بیانیه منتشر کردند. از آنجایی که یکی از اهداف انتشار این بیانیه باز شدن باب گفتوگو بود، من بهعنوان یکی از امضاکنندگان این بیانیه در این یادداشت قصد دارم نکاتی را درباره مباحث تاکنون مطرح شده و نیز پاسخ صفحه «جنبش من هم ایران» بیان کنم.
یکی از عبارتهایی استفاده شده توسط ما در بیانیه که در پاسخ شما، تحت عنوان «مسالهی نقد درونی» مورد واکنش و در واقع حمله و هجمه قرار گرفت، عبارت «نقد درونی» است. در جایی از بیانیه آمده است: «نیرو و سنگرهای جدید ممکن است آنچنان صلب و انعطافناپذیر شود که راه را برای «نقد درونی» ببندد.» این جمله، تنها جملهای از بیانیه است که در آن از واژه «نقد درونی» استفاده شده و از هیچ کجای آن نمیتوان چنین برداشت کرد که بیانیه به مثابه نقدی درونی در نظر گرفته شده است. این جمله به روشنی بیانکننده خطری است که به باور ما امضاکنندگان بیانیه «امکان رخ دادن آن» وجود دارد. «نقد درونی» اصولا با «نقد درونگروهی» ماهیتی متفاوت دارد. به نظر میرسد شما «نقد درونی» را با «نقد درونگروهی» اشتباه گرفتهاید. پیش از این جمله، در جایی دیگر به صورتی شفاف بیان کردیم که این بیانیه در حقیقت «ابراز نگرانی نسبت به فضای جاری» است.
نقد از فرم تا محتوا
در جای دیگری از پاسخ شما به بیانیه جمعی آمده است که: «تا امروز هیچ درخواست گفتگویی بهصورت مستقیم از سمت هیچ یک از امضاکنندگان این بیانیه که امروز ادعا میکنند مدتهاست به این جنبش نقد دارند، دریافت نکردهایم.» به باور من، نقد، الزاما با درخواست گفتوگو شکل نمیگیرد. نقد کردن به معنای نشان دادن ضعفها و قوتهای برآمده از یک کنش به شیوههای متفاوت است. اینکه شیوه بیان نقد درقالب گفتوگویی مستقیم باشد یا به شکل یک بیانیه جمعی انتشار یابد یا راه سومی را برای بیان برگزیند یک انتخاب فرمی است که با توجه به شرایط و فضای پیش روی منتقدان از سوی آنها انتخاب میشود. پیش از انتشار بیانیه جمعی، نقدهایی از سوی افراد مختلف با زبانی نرمتر از زبان بیانیه مطرح شده بود که یا نادیده گرفته شدند و یا مورد حمله قرار گرفتند. اینکه نقد به چه شکل مطرح میشود در نهایت نمیتواند درجه اهمیتی فراتر از ماهیت نقدی که بیان میشود داشته باشد. به همین دلیل هم نتیجه تمرکز بیش از حد شما روی فرم ابراز نقد، احتمالا و بیش از هر چیزی منجر به حاشیه راندن مفاهیمی میشود که در آن نقد بیان شده است.
واژهها بار معنایی متقاوتی را یدک میکشند و زمانی که شما از جملاتی مانند «هیچ میدانی... »، «شرم نمیکنی که...»، «متوجه هستی عواقب....»، «ببینید این حرف شما...»، برای ابراز نقدهایتان استفاده میکنید در حقیقت انتخاب کردید که با مخاطبانتان با زبان تحذیر صحبت کنید، نگاهی نابرابر داشته باشید و این همان چیزی است که سبب شد من، به عنوان یکی از امضاکنندگان بیانیه انتخاب کنم نقد را نه به شکل یک گفتوگوی رو در رو که به شکل امضای بیانیهای جمعی انتشار دهم. زبان تحذیر یا زبان پرهیز دادن با استفاده بیمحابا از مفهوم قربانی نکوهی سبب شکلگیری فضایی نابرابر در گفتوگو میشود. ترس از خوردن برچسب «قربانی نکوه» همان چیزی است که پس از شنیدن جملاتی که چند نمونهاش را بیان کردم در افراد شکل میگیرد. همین ترس راه را برای بیان بیشتر میبندد و درست در همین نقطه است که گفتوگو به بنبست میرسد و نقد رو در رو، در همان گام نخست به عرصه بیان نمیرسد چه رسد به اینکه بخواهد شنیده شود. این همان گفتار نابرابری است که پس از انتشار بیانیه، از امضاکنندگان میخواهد برای اثبات حقانیتشان امضایشان را پس بگیرند.
دهه ۸۰ شمسی یکی از بازههای تاریخی در ایران است که جنبشهای اجتماعی توانستند اوج گرفتنهای بسیاری را به نظم موجود تحمیل کنند. در آن زمان در تمام جنبشهای اجتماعی (دانشجویی، زنان، کارگری)، تکثر امری قابل مشاهده بود. در حوزه زنان، چندین گروه به عنوان فعالان جنبش زنان شناخته میشدند که هر کدام با نگاه متفاوتی به مساله حقوق زنان میپرداختند. اینترنت به شکل امروزی رایج نبود و برخی از ما به جای صفحات اینستاگرام، وبلاگهایمان را داشتیم. در وبلاگهایمان نظرات یکدیگر را نقد میکردیم، خطاب به یکدیگر مینوشتیم و نه تنها خودمان، که هر فردی که به تبادل نظر میان ما علاقمند بود میتوانست سری به وبلاگهایمان بزند و گفتوگوهای مجازی ما با یکدیگر را بخواند. به باور ما این موضوع به معنای پویایی جریانمان بود. ما نظرات و گاهی عملکرد یکدیگر را بعضا با زبانی تند نقد میکردیم اما در خیابان شانه به شانه هم میایستادیم، پلاکارهایمان را بالا میبردیم و آنچه که مورد توافق همه ما بود را فریاد میزدیم. نقد به مثابه ابزاری در نظر گرفته میشد که به رشد ما کمک میکرد و در نگاه هیچیک از ما ابزاری منکوب کننده نبود.
در همان سالها، بخش معینی از جنبش زنان توانست کنشی جمعی به نام «کمپین یک میلیون امضا» را سازماندهی کند که حلقه مشترک بخش زیادی از گروههای کنشگر فمنیستی بود. «کمپین یک میلیون امضا» یک راهحل جمعی بود برای اعتراض به نابرابریهای حقوقی علیه زنان. جمعآوری یک میلیون امضا، ابزاری بود برای رسیدن به یک هدف که تغییر قوانین نابرابر علیه زنان است. ما با وجود اختلافنظرهایمان، به راهحلی جمعی رسیدیم. زیرا پیشتر با تکثیر شدن در گروههای نظری متفاوت و بیان انتقادهایمان نسبت به یکدیگر، انعطاف و پذیرش را تمرین کرده بودیم. این که چه نقدی بر کمپین وارد بود یا هست موضوع این یادداشت نیست. در اینجا صرفا تمرکزم بر روش و رویکرد نقد سازنده و تلاش برای ایجاد و تثبیت فضای نقد محترمانه است، حتی زمانی که افراد یا گروهها نظرات مختلفی دارند.
عاملیت چیست؟ عامل کیست؟
ما در جایی از بیانیه نوشتهایم که: «انحصارِ نمایندگی و همچنین قرار دادن راویان و عاملیت آنها زیر سایه چهرههایی خاص، ناگزیر به بازتولید سلسلهمراتب نابرابریسازی منجر میشود که از اساس با ماهیت و اهداف جریان روایتگری آزار جنسی و به طور کلی جنبش فمینیستی در تضاد است.» این جمله نیز یکی دیگر از محلهای اختلاف نظر ما امضاکنندگان بیانیه و شما شده است. اما پیش از آنکه به مساله عاملیت بپردازم میخواهم در چند جمله کوتاه مفهوم فمنیسم را بازتعریف کنم، زیرا با وجود آنکه فمنیسم نگاههای متکثری را شامل میشود اما اختلافنظرهای جدی را پشت خود پنهان کرده است. فمنیسم، جنگ میان جنسیتها نیست، تقابل زنان و مردان نیست و نهایتا اینکه صرفا ابزاری برای بیان انواع گوناگون تبعیض نیست. فمنیسم میتواند در بطن خود یک جنبش رهاییبخش باشد که هدف آن، پایان دادن ستم جنسیتی است. اگر این تعریف مورد قبول شما نیست، منطق فکری ما در دو جهت متفاوت است.
آزار یا خشونت جنسی نه از این منظر که یک ستم مشترک است بلکه از این زاویه دید که هدف ساختارمند آزار و خشونت جنسی به پستو راندن، خانهنشین کردن و حذف زنان از صحنهی عمومی جامعه است دارای اهمیت بنیادی است. ما زنان برای مقابله با این هدف ساختارمند، کنشهایی انجام میدهیم که در مقابل این حذف قد علم کنیم و دستاوردهایی را کسب کنیم. نمونه شاخص و متاخر چنین دستاوردی زنان سینماگرند که توانستند حول موضوعات مشخصی مانند تغییر در فرم قراردادهای کاری و ایجاد کمیتهای برای بررسی آزار و خشونت جنسی در سینما/ تئاتر متحد شوند. این به معنای تلاش برای تغییر فرم و ساختار مردسالارانه در فضاهای عمومی و به عبارتی در کلیت جامعه است. این حرکت، از روایتگریهای صفحه «جنبش من هم ایران» قدرت و جرات گرفت، در نهایت با علنی کردن آزار جنسی در سینما توسط یکی از راویان در صفحه شخصی خودش در امتداد روایات گفته شده آغاز شد و به تدوین آییننامه پیشنهادی «۸۰۰ زن» به خانه سینما/تئاتر انجامید. برداشتن گامهای فمنیستی و جنبشی و به صورت اجتماعی و تودهای به معنای تلاش برای گستردگی و تعدد خلق چنین جریاناتی است. همانطور که «۸۰۰ زن» محدود به افشاگری نماند و به تدوین آییننامهای منجر شد که ساختارهای مردسالار در سینما/تئاتر را هدف قرار داده است. ساختن فضای امن توسط شما برای روایتگری، بدون شکستن ساختارهای نابرابر میتواند یک دستاورد ارزشمند فردی باشد اما دستاوردی جنبشی که بتواند به ریشهها و ساختارها دست ببرد و آنها را دستخوش تغییر کند محسوب نمیشوند. به باور من، عاملیت در معنای اجتماعی و جنبشی آن در حرکتهای جمعی ساختارشکنانه که در فضای واقعی جامعه تحول ایجاد میکنند تعریف میشود و این موضوع با عاملیت فردی برای بازگویی روایت متفاوت است.
روایتگری نیازمند جسارتی ستودنی است و از منظر فردی یک دستاورد بزرگ محسوب میشود، اما صرف روایتگر بودن به معنای ایجاد یا تثبیت یک مبارزه اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی نیست. تمرکز صرف شما بر وضعیت قربانی و تثبیت آن در افراد سبب میشود موضعگیری فعالانه در راویان تضعیف شود و به دنبال آن نسبت به مسئولیتهای اجتماعی که میتوانند داشته باشند بیتفاوت و دلسرد شوند، حتی اگر این مسئولیت اجتماعی قرار باشد صرفا منجر به تقویت توان فردی و ظرفیتهای شخصیشان شود. زمانی که راویان با یکدیگر متحد میشوند، اگر قصد ایجاد یک تغییر اجتماعی و سیاسی دارند، باید برای ایجاد تغییرهای هر چه بنیادیتر علاوه بر اتحاد و همدلی و داشتن فضای امن برای روایتگری، دست به ریشهها ببرند و ساختارها را به چالش بکشند؛ نه صرفا افراد را. ما برای شکستن چرخه بازتولید خشونت جنسی و جنسیتی، نیاز به آموزش و اتحاد علیه نهادهای بالادستی داریم که شرایط مادی و زمینههای بروز خشونت را تسهیل میکنند؛ بالادستیهایی که از این ساختار و چهارچوب تبعیض آمیز-که آزار جنسی تنها یکی از محصولات آن است- سود میبرند. قوانین تبعیض آمیز، ساختار حاکمیتی مبتنی بر تبعیض جنسیتی و ... نمونههایی از اهداف قابل بیان برای تغییر به صورت اجتماعی و متحدانه است.
آسیب یکسانسازی
ما زنان به فراخور جایگاه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که در آن قرار داریم تحت انواع متفاوتی از آزار، خشونت و تبعیض هستیم. زنانی که در جایگاههای اقتصادی و اجتماعی بالاتری قرار دارند کمتر در معرض آسیبند. زیرا این زنان به واسطه جایگاه اجتماعی و اقتصادی که کسب کردند از قدرتی برخوردار میشوند که خشونت مردسالارانه را تا حدی به عقب میراند. زنانی هم که از انواع گوناگون آزار و خشونت جنسی آگاهی دارند، آسیب کمتری میبینند. زیرا این زنان نیز خاموش نمیمانند و به واسطه آگاهی که به آن دست یافتند خشونت مردسالارانه را به چالش میکشند. هیچکدام از این گزارههای به معنای درجهبندی خشونت میان مردان طبقات مختلف اجتماعی نیست بلکه به معنای تفاوت قدرت زنان در طبقات مختلف اجتماعی است. زمانی که شما این تفاوت خاستگاهها را در نظر نمیگیرید و موضوع را به رنج روایان گره میزنید و اعلام میکنید «آنچه ما در روند انتشار درست میدانیم برخورد و رسیدگی طبق اصولی یکسان با روایتها و تجربههای زیستهی راویان است» به این معنی است که فعالیت خودتان را به مثابه یک حرکت جنبشی و اجتماعی در نظر نمیگیرید. در یک حرکت اجتماعی، ورای تاثیر انسانی و رنجی که توسط خشونتگران به آزاردیدهها تحمیل میشود، ابعاد متفاوت خشونت به طور جداگانه مورد بررسی قرار میگیرند و برای برخورد و رسیدگی به آنها به شیوههای متفاوتی عمل میشود. به همین دلیل هم یکسانسازی انواع متفاوت خشونت جنسی، نبود سطحبندی دقیق و در نظر نگرفتن خاستگاه اجتماعی و اقتصادی و سیاسی افراد در تجربه خشونت یک آسیب جدی برای ما و شماست.
این نوع از نگاه میتواند به جای تغییر ساختار مردسالار به تقابل جنسیتها برسد، شما ساختاری که در آن نقشهای آزارگر و قربانی بازتولید میشود را نادیده میگیرید و تنها به سراغ افرادی میروید که تحت عنوان آزارگر از آنها یاد میشود. من به هیچ وجه مخالف افشای نام متهمان به آزار نیستم اما افشای نام آنها در عرصه عمومی به تنهایی و بدون هدف قرار دادن ساختار بازتولید کنندهی سیتماتیک خشونت جنسی و جنسیتی، سبب از بین رفتن فرآیند بازتولید خشونت و آزارجنسی نمیشود و تنها به نابودی و حذف احتمالی چند آزارگر میانجامد؛ به همین دلیل است که ما در بیانیه تاکید میکنیم رویهی شما در صفحه «جنبش من هم ایران» که صرفا به ابراز روایت آزار میپردازد، نیاز به نقد، تامل و بازنگری دارد.
سپری دفاعی به نام روایان
بیانیه نوشته و امضا شده توسط ما نه خطاب به راویان که خطاب به گردانندگان صفحه «جنبش من هم ایران» منتشر شده بود اما شما با خط مقدم قرار دادن راویان، و یا به عبارتی با سپر قرار دادن آنها، گام در مسیری گذاشتید که باب هر گفتوگویی- به صورت اجتماعی، علنی یا به هر شکل دیگر- را مسدود میکند. آنچه تحت عنوان پاسخ صفحه «جنبش من هم ایران» منتشر کردید چنین مینماید که گویا از نگاه شما، قربانی بودن سبب میشود کسی نتواند کوچکترین مخالفتی با آنها داشته باشد و هر مخالفتی به مثابه قربانی نکوهی قلمداد میشود. در حالی که آنچه در بیانیه ما آمده بیان سازوکار پیچیدهتری است که منجر به بازتولید آزارگر و آزاردیده میشود و قصد داریم تفکر انتقادی را برانگیزیم نه آنکه به عنوان قربانی نکوهی قلمداد شویم.
در پایان میخواهم به این موضوع اشاره کنم که امضای یک بیانیه توسط یک جمع، به معنای روشنگری درباره عقاید و اصولشان و طرح نقد سازنده است و نه به معنای قدرت نمایی به ستمگران؛ خلاف آنچه شما نوشتید که «ما زمانی بیانیهی عمومی با امضا منتشر میکنیم که بخواهیم قدرتمان را در مقابل ستمگری با امتیاز منسجم کنیم نه در مقابل خودمان.» به باور من امضای یک بیانیه و انتشار آن در فضای مجازی، امتیازی قدرتمند محسوب نمیشود. آنچه قدرت ما را به ستمگران نشان میدهد باید در جاهای دیگری مانند خیابان و از خلال کنشهای جمعی، متحدانه، اجتماعی جستجو کرد. بیان نقد، ایجاد شکاف نیست بلکه فرصتی است برای ساختن فضای گفتوشنود سازنده در عرصه عمومی. شما در جایی از پاسخ خود به شاخص جهانی شکاف جنسیتی و رتبه ایران اشاره کردید و به رتبه دلهرهآور ۱۵۰ ایران از میان ۱۵۶ کشور. من مشتاق و منتظر بودم و هستم درباره فراوانی خشونتها -منتشر شده و نشده-و تشابهها و تفاوتهای آنها، الگوهای تکرار شده، عوامل تاثیرگذار بر وقوع انواع مختلف آزار، کاستیها، نقاط قوت و ضعف، تجارب کسب شده، نقد و نظر و بازبینی مسیر طی شده و مواردی از این دست را پس از دو سال فعالیت مستمر، از شما بشنوم و از آنها اطلاع پیدا کنم. ارائه و انتشار عمومی چنین آمار و نکاتی به پژوهشگران حوزه زنان سبب ایجاد درکی عینیتر و وسیعتر از وضعیت کنونی زنان ایران میشود. البته نباید فراموش کرد که در نهایت، آمار خشونت و آزارهای جنسی منتشر شده در صفحه «جنبش من هم ایران» نمیتواند نماینده تمام عیاری از جامعه زنان ایران باشد. زیرا براساس آخرین آمارهای رسمی، میزان استفاده کاربران ایرانی از اینستاگرام ۴۹.۴ درصد است، از این تعداد ۷۴.۴ درصد کاربران اینستاگرام در گروه سنی ۱۸ تا ۲۹ سال قرار دارند و ۶۵.۱ درصد آنها افرادی با تحصیلات دانشگاهیند. زنان مناطق روستایی و حاشیهنشین به وضوح جایی در این عدد و رقمها ندارند و چه بسا همانانند که در معرض خشونتهای جنسی و جنسیتی مستمر و خاموش قرار دارند.
زمانی که یک متن در ساحت عمومی منتشر میشود متهمان به آزار و افراد بسیار دیگری میتوانند به هزاران دلیل که تنها یکی از آنها ایجاد شکاف میان فعالان است، نقدهای منتشر شده را در صفحات خودشان بازپخش کنند. اما اینکه این مساله را به عنوان عامل زیرسوال بردن آن نقد در نظر میگیرید، نشاندهنده بیراهه رفتن شماست. من به عنوان یکی از امضاکنندگان این بیانیه بسیار امیدوار بودم که با انتشار آن بتوانیم زمینهای برای تبادل نظری جمعی با یکدیگر بیایم، سویههای انتقادی را مجال بروز دهیم و در نهایت به شناخت و نزدیکی نظری بیشتری برسیم نه مشتهایی در هوا که بر صورت خودمان جا خوش کنند. ما نیازمند دفاع جمعی، گسترش یابنده، عمیق شونده و پویا از حقوق زنانایم نه صرفا دفاع از جمع مشخصی از زنان.
رادیو زمانه از فعالان صفحه جنبش من هم ایران دعوت میکند که اگر پاسخی بر این نوشته دارند، آن را برای انتشار به زمانه بفرستند.
نظرها
نظری وجود ندارد.