دیدگاه
حسرتها و آرزوهای سلطنتطلبان
بهروز دهقان − معترضان در ایران در خیابان ایستادهاند و چشم به فردا دارند. در بیرون اپوزیسیون راست و سلطنتطلبان منتظر «موفقیت» هستند تا به گذشته رجعت کنند.
پس از صحبتهای رهبر جمهوری اسلامی که مقامات حکومت آن را «هوشمندانه» و «حکمیانه» و «روشنگرانه» نامیدند، باز هم اعتراضات ادامه یافت تا ابعاد بحرانی که حکومت گرفتارش شده روشنتر شود. حکومت سردرگم است و هر نقطهای را که کور میکند اعتراضات از نقطهای دیگر بیرون میزند. در حالی که دانشگاهها تعطیل، مجازی یا محاصره شدهاند، دانشآموزان مدرسه اعتراضات را پیش میبرند.
آنچه تا امروز در موج اخیر اعتراضات در ایران رقم خورده، از نظر کمی و کیفی بیسابقه بوده است. این آغاز و نقطه عطف یک روند است. روندی که در آن گروههای بیصدای جامعه بیواسطه در پی یافتن صدای خود هستند بدون آنکه در اتحادی تحمیلی ذیل یک فرد یا گروه حل شوند. روند اعتراضات تا همینجا نشان داده که حکومت حتی در خیابان و در اعمال سرکوب نقاط ضعف بسیاری دارد و بر خلاف آن چیزی که تبلیغ میکند، نه تنها کارآزموده نیست بلکه شکننده است. این را حتی روند دستگیریها هم نشان میدهد. دیگر چشمبسته به هر طرف چنگ میاندازند و هرکس که به چنگ افتد را بازداشت و زندانی میکنند و توان فکر کردن به تبعات درازمدت سرکوبهای امروز را ندارند.
از سوی دیگر، اعتراضاتِ داخلی، پوشالی بودن ادعاهای اپوزیسیون راست جمهوری اسلامی را هم برملا کرده و نشان داده که آنها به مبارزه با جمهوری اسلامی حتی فکر هم نکردهاند و تمام فکرشان تنها معطوف به فردای پس از پیروزی است که در آن خود را در سیمای حاکم جدید تصور میکنند. اعتراضات ایران اما وارد سومین هفته خود شده و تا اینجا نشان داده خلاف آن چیزی که ابررسانههای سلطنتطلب میگویند، جامعه توجهی به شعارها و خواستهای ارتجاعی ندارد و در موارد بسیاری، چه در خیابان و چه در دانشگاه، شعارهایی علیه اپوزیسیون راست داده شده که البته در تمام موارد توسط آنها سانسور شده است.
از شب هنوز مانده دودانگی
رضا پهلوی به تازگی در گفتگو با نشریهای اسرائیلی گفته ایران پس از انقلاب با همه کشورها مناسبات عادی خواهد داشت. او همچنین مسیر «فردای موفقیت انقلاب» را هم تعیین کرده و گفته: «فردای موفقیت انقلاب، دولتی ملی که هدفش رفاه مردم است به قدرت میرسد تا مجلسی ملی را برای تهیه پیشنویس یک قانون اساسی جدید تهیه کند و بعد انتخابات آزاد برگزار شود.»
ظاهرا برای سلطنتطلبان و اپوزیسیون راست خارج از کشور زمان تنها دو بخش دارد: دیروز و فردا. درواقع آنها میخواهند با جهشی فرصتطلبانه از دیروز به فردا برسند و از امروز که روز مبارزه است درمیگذرند. سالها است در ابررسانههایشان تصویری جعلی از دیروز به دست میدهند و با کلیشه نخنمای «خوشی زده بود زیر دلشان» تکلیف تاریخ و انقلاب سال ۵۷ را یکسره میکنند.
از سوی دیگر، آنها مدام از فردا میگویند. از اینکه «فردای موفقیت انقلاب»، مجلس موسسان یا مجلس ملی تشکیل میدهیم و در روندی دموکراتیک انتخاباتی آزاد برگزار میکنیم تا مردم به هر کس که خواستند رای دهند. فکر میکنند واژههایی مثل «دموکراسی» و «انتخابات آزاد» و «مجلس ملی» برای مردمی که چیزی جز استبداد ندیدهاند مثل جوب جادو عمل میکند. به سحر این کلمات دل بستهاند تا کسی نپرسد برنامه امروزتان چیست و چگونه میتوان از استبدادِ امروز به انتخابات آزاد و مجلس ملیِ فردا رسید؟ آیا تاکنون به جز توییت زدن و پیام ویدیویی دادن از آن سوی دنیا یا التماس به غرب برای افزایش تحریمها و مداخله بشردوستانه یا درخواست مشفقانه از نیروهای سپاه پاسداران برای پیوستن به مردم برنامه دیگری هم از سوی آنها وجود داشته است؟ البته اینبار پیشرفتهایی حاصل شده و در روزهای آغاز اعتراضات و در حالی که مردم در خیابان اعتراض میکردند و سرکوب میشدند رهبر خودخوانده اعلام عزای عمومی کرد تا نشان دهد چقدر از تودههای مردم عقبتر است.
معلق میان گذشته و آینده
سلطنتطلبان در حسرت گذشتهاند و در آرزوی فردا. میان گذشته و آینده معلقاند و هیچ برنامه مشخصی برای امروز ندارند. برنامههای ابررسانههایشان یکی درمیان درباره محاسن دیروز و راههای تقسیم قدرت در فردا است. آنها کاری با امروز ندارند. تکلیف امروز را باید همان تودههایی معلوم کنند که چهار دهه پیش «از سر ندانمکاری انقلاب کردند». «براندازی» حتما هزینهها و دشواریهایی هم دارد اما این سرنوشت ملتی است که چهار دهه پیش به بختش پشت پا زد و حالا باید خودش جبران کند و هزینهاش راپرداخت کند. امروز که گذشت و براندازی که انجام شد، کار آنها آغاز میشود: حکومت کردن.
به مصاحبه اخیر رضا پهلوی بازگردیم. او تعبیر قابل توجهی به کار برده و گفته «فردای موفقیت انقلاب» چنین و چنان میکنیم. کاری با چنین و چنانهای فردا نداریم چون ما در امروز هستیم و هنوز مبارزه به پایان نرسیده اما به کار بردن کلمه «موفقیت» در نوع خودش جالب است. «موفقیت انقلاب» اگرچه ترکیب غلطی نیست اما نامانوس است. انقلابها به طور معمول از پی نبرد و مبارزهای گاه طولانی و دشوار و پرهزینه از راه میرسند و از اینرو «پیروزی انقلاب» مرسومتر است تا «موفقیت انقلاب». موفقیت و پیروزی هر دو یک معنا میدهند اما کاربردهایی یکسان ندارند. موفقیت در جاهایی مثل «موفقیت در کنکور» یا «موفقیت در کسبوکار» بیشتر به کار میرود تا در مورد انقلاب. اما براندازی برای سلطنتطلبان بیشتر به کسب و کاری شبیه است که آنها مدیرانش هستند و به موفقیتاش فکر میکنند. بهطور کلی این ویژگی مشترک اپوزیسیون راست خارج از کشور است که نه در پی انقلاب کردن بلکه در پی مدیریت کردن است. آنها خود را «مدیران گذار» مینامند در حالی که انقلاب به نیروهای مبارز نیاز دارد نه به مدیرانی که از دفتر شرکت، کسبوکار را مدیریت کنند.
مدیرانِ گذار و حاکمانِ فردا و خیل عظیم کارشناسان و تحلیلگران و کنشگران و کاسبان، پس از سالها تحلیل دقیق جامعه ایران، به این نتیجه رسیدهاند که بازگشت به گذشته بهترین نسخه برای آینده ایران است. مسیر را هم برایمان مشخص کردهاند: جمهوری اسلامی را براندازی کنید، ما فردای موفقیت شما آمادهایم که برگردیم و برایتان انتخابات برگزار کنیم.
ابررسانههای سلطنتطلبان تصویری دلبخواهی از مردم و اعتراضاتشان به دست میدهند و تا جای ممکن عاملیت مردم را تضعیف میکنند. در نظر آنها، ما مردمی درمانده و توسریخور هستیم که منتظریم منجی ظاهر شود و همه را با هم نجات دهد. به نظر میرسد جمهوری اسلامی هم به این صحنهآرایی و به اپوزیسیونی که هیچ برنامهای برای مبارزهی امروز ندارد و تنها در قاب تلویزیون درباره تقسیم قدرت در فردا صحبت میکند علاقهمند است. جمهوری اسلامی حتی خودش را در اپوزیسیون راستاش بازتولید هم کرده است. روضهخوانی و گریه کردن و ذکر مصیبت کنش پرتکرار کارشناسان و تحلیلگران و رهبران خودخوانده در ابررسانههای سلطنتطلب است. آنها در این سالها اگر تصویر واقعیتری از امروز ایران به دست میدادند و به شکلهای مختلف به سانسور یا تقلیل جنبشهای اجتماعی مثل جنبش کارگران و بازنشستگان و زنان و دانشجویان نمیپرداختند امروز مردم مسیرهای سادهتری برای سازماندهی و شکل دادن به اعتراضها و اعتصابهای عمومی داشتند.
نظرها
رامتین
ببین به طور کلی در تاریخ مدرن، سلطنت در موارد اندک پس از سرنگونی بازگشته، اگر دو مورد خاص را بررسی کنیم: انگلستان پس از جنگل داخلی ۱۶۴۹ و فرانسه پس از ناپلئون و پایان جمهوری دوم سلطنت برای بازگشت انگیزه احیای طبقه اجتماعی از دست رفته ای را دارد، اشراف بریتانیایی و فرانسوی در اتحاد با کلیسای کاتولیک به جهت احیای قدرت سیاسی و اقتصادی از دست رفته، نهاد سلطنت را باز میگردانند اما طبقه اجتماعی حاکم در دوره پهلوی امروز کجاست؟ کدام سرمایه دار، ساواکی، ارتشی یا درباری و یا به طور کلی صاحب امتیازی از آن دوره امروز باقی مانده که قصد احیای سلطنت را داشته باشند؟ حتی اگر رضا پهلوی ادعای بازگشت سلطنت نیز بکند، چنین زیر ساخت قدرتی اصلا فراهم نیست(بماند که او نیز با انفعال خود نشان داده علاقه ای به تغییر وضع ندارد) اخیرا نیز مصاحبه مسیح علینژاد با نیویورکر و تیتر اشتباه آن، مجدد زمینه را برای چنین تبلیغاتی فراهم کرده است و بی جهت نیست که طیف عظیمی از اصلاحطلبان خارج نشین، وابستگان نایاک، محور مقاومتی های غرب نشین(همچون حمید دباشی) در اتحاد با هم بر مصادره انقلاب توسط مسیح علینژاد سخن میگویند بدون اینکه مشخص کنند، به پشتوانه کدام امکانات، قدرتی و زیر ساخت طبقاتی او توان مصادره انقلاب را دارد؟؟؟ اتفاقا اگر بحث مصادره انقلاب باشه، اصلاحطلبان، کارگزاران سازندگی و بخش هایی از سپاه پاسداران هستند که علاوه بر برخورداری از منابع اقتصادی، رسانه ای و اکادمیک(فقط کافیه به خصوصی سازی ها، مطبوعات، رسانه ها و اساتید دانشگاه که در خدمت اینها هستند نگاه کنید) ، عملا امکان بازتعریف خود اینبار ذیل سکولاریسم را خواهند داشت، و با پمپاژ رسانه ای و معرفی چهره های نو و جدا کردن ظاهری از گفتمان های سنتی اصلاحات(همانطور که روحانیت، گذشته خود در اتحاد با حکومت شاه را انکار کرد و یا چهره هایی از اصلاحطلبان سابق امروز در فرشگرد، گذشته خود را منکر میشوند)، عملا بر موج انقلابی بدون گفتمان سوار شده و با حذف ولایت فقیه و نهاد های دینی و سنتی و تشکیل یک جمهوری ظاهری سکولار و دادن امتیازات اجتماعی ظاهری(همچون پوشش) و اندکی امتیاز اقتصادی به طبقه متوسط (همچون حزب کمونیست چین) عملا بساط انحصار و مصادره جمهوری آینده فراهم شود یعنی همچون روسیه، ظاهر سیاست تغییر کرده و قانون اساسی سوری نیز نوشته شود اما الیگارشی عظیمسیاسی-اقتصادی به قوت خود باقی بماند و حتی خود را در شکل جدید بازتعریف کند و برای ما که مصادره جمهوری های استبدادی از روسیه تا ترکیه، آذربایجان، ارمنستان، قزاقستان ، قرقیزستان، بلاروس و تاجیکستان، توسط اشخاص و یا الیگارشی ها (که بسیاری اصلاحطلبان سابق حزب کمونیست شوروی بودند) را مشاهده کردیم ، چنین وضعیتی به هیچ وجه دور از انتظار نیست یک تحلیلگر چپ اتفاقا باید خطر واقعا موجود رو تحلیل کنه نه به جنگ با یک دشمن خیالی که اصلا توانی نداره، بره
سعید
وقتی تو کشور سلطنتی نشستی و برای مردم نسخه جمهوری می پیچی. خیلی ممنون. وقتی حق رای بدست آمد رای میدیم. تا آن موقع هرچی دلتان میخواهد بنویسید.
مهدي
اگر برنامه اي براي فردا ارائه ندهند متهم به بي برنامگي ميشن. به هر حال بعضي ها هميشه ديد انتقادي متعصبانه دارند. الان در حركتي كه ايجاد شده اتحاد ديده ميشه و شعارهاي تفرقه انگيز مثل اين شعار خيلي كمه. حالا اينكه ايشون چنين شعار انحرافي رو مبناي تحليل قرار ميدن جالب و در عين حال نشانه استيصال است. جنبش مشروطه در ايران ريشه دار است و يكي از گزينه هاي مهم و پر طرفدار در ايران سيستم پادشاهي مشروطه هست
دهه هفتادی
سلام.انچه که جامعه ی ایران رو میسازه فواداری به ارزش های تاریخی میهن و زبان مادری و ادیان ایرانی و پایندی به اخلاق و هم زیستی هست که نماینده ی این خرد جمعی شاه هست.اساسا معنای آرنمانی شاه یعنی همین.ولی جدای از این ها هیچ فرقی میان جمهوری و شاهی نیست و نگاه های رقابتی و قدرت طلبانه ی خود رو کنار بگذارید. و همه جیز پای صندوق رای اشکار میشه.شما ها اگر میهن پرست بودید از شنیدن واژه ی شاه و سلطنت کهیر نمیزدید و برای حل مشکلات راه کار ارائه میدادید نه اینکه سیاسی بازی کنید همانند صد سال گذشته.مردم ایران دیگه هیچ حوصله ی شعار گرایی و برخورد های سلیقه ای با اندیشه های سیاسی رو ندارن.همه ایرانی هستیم و همه برای ایران کار کنیم چه زیر پرچم شاه چه جمهوری
فرزاد
با چاپ پرچم و هیاهو و تبلیغات درخیال مصادرهی خونهای ریخته شدهی مردم هستند. بهتر همون که در زبالهدان تاریخ بمونن
mashang
نه شاه رفت، نه انقلاب شد! شلوغش نکنید! نویسنده مطلب: بهزاد جهانی بیایید تاریخ ایران را در یکی دو صفحه خلاصه کنیم و فقط وقایع مهم را بنویسیم. مثل اینکه چکیدهی یک کتاب چند هزار صفحهای را تهیه میکنیم. بیایید رویدادهای کوتاه مدت، استثناها، وقایع پرشور و پرهیجان و پرسروصدا، رویدادهایی که به آن دلبستگی شخصی داریم، در آنها شرکت داشتهایم یا از آنها متنفریم را کنار بگذاریم. فقط روندهای اصلی و رویدادهای بلندمدت را ببینیم. ۱) اسلام پیش از نفت درست ۱۳۶۸ سال پیش (یعنی سال ۶۵۱ میلادی/ ۳۰ هجری)، اسلام وارد ایران شد و پس از آن «دو قرن سکوت»، همهی امور مادی و معنوی این سرزمین را به عهده گرفت: آموزش و فرهنگ: ملاها آموزش قرآن به کودکان و نوجوانان را در مکتبها به عهده گرفتند، حوزه های علمیه به تربیت ملا و آخوند و حجت الاسلام و آیت الله پرداختند، آیت الله ها به صدور فتوا مشغول شدند، اقتصاد: ملاها خمس و زکات و سهم امام را از امت میگرفتند، خالصات را از درباریان میخریدند، اموال بلاتکلیف را تعیین تکلیف میکردند، هدایای زوار و طلا و پول را از صحن مطهر بقیع مبارکه غبارروبی می کردند، امامزاده و مسجد و تکیه و ضریح و گنبد طلا میساختند، دادگستری: ملاها امر قضاوت را میان امت مسلمان به عهده داشتند، فرمان حد و سنگسار و دیه صادر میکردند، امور دنیوی را از قبیل ختنه و صیغه و ازدواج و طلاق و انواع عقود در کف با کفایت خود داشتند، بهداشت: مسئلهی مهم بهداشت امت مانند تعیین آب کُر، ذبح شرعی، نجسی- پاکی و طهارت بر عهدهی ملاها بود، ارتباطات: وظیفهی حیاتی اذان گفتن، دیدن هلال ماه شعبان، خواندن نماز میت بر شانهی روحانیون اسلام بود، ارتش: ملاها در امور نظامی سهم عمده داشتند. اگر میخواستند کسی را اعدام کنند، قاضی عسکر حتما باید حاضر باشد. اگر جنگی پیش میآمد مراجع عالیقدر باید فتوای جهاد را صادر میکردند. آنها میگفتند چه قومی کافر و ملعون و مهدورالدم است. اطلاع رسانی: وظیفهی خطیر انتشار اخبار را ملاها به عهده داشتند و همیشه آخرین خبر این بود: ابن ملجم بر فرق علی زد، شمر سر حسین را برید، دیپلماسی: امور خارجه بر عهدهی ملاها بود. فقط آنان میتوانستند بگویند کدام اجنبی میتواند در ایران تجارت کند و کدام نه. پرچم اسلام را کجا باید کوبید. همهی کارهای مملکت در دست اسلام بود. مملکت را ملاها طبق فرمان الهی و قرآن و سنت رسول و حدیث اداره میکردند. شاهان کار چندانی نداشتند. حکومتها میآمدند و میرفتند اما اسلام سر جایش بود. بار همهی امور دنیوی و اخروی را روحانیون به دوش میکشیدند. ۲) اسلام، پس از نفت در سال ۱۹۰۳ که در ایران نفت کشف شد، پدربزرگهای ما مشغول مشروطیت و قاجار و رضاخان بودند، و غربیها هم مشغول جنگ اول و دوم و مهار انقلاب شوروی. سر غربیها که خلوت شد، بوی نفت، آنها را به سوی ایران کشاند. نشستند و تقسیم کار بین المللی کردند. آمدند با شاه جوان اسلام پناه یک قرارداد نوشتند: موضوع قرارداد: ۱) غرب از شاه حمایت خواهد کرد، در عوض، شاه، اسلام را تقویت میکند تا جلوی کمونیسم سد شود، ۲) روشنفکران قلع و قمع شوند، ۳) درآمد نفت صرف خرید اسلحه شود و کمیسیون معامله به حساب شاه اسلام پناه واریز شود. قرارداد یک نقص داشت: نقش جدیدی به عهدهی اسلام گذاشته شده بود (علاوه بر آن نقش سنتی قبلی)، ولی از «پاداش و اضافه کار و سنوات» ذکری به میان نیامده بود. پس از این همه خدمت صادقانه، هر کسی باشد دلخور میشود. غرب به اسلام بدهکار شد. ۳) شاه و اسلام محمدرضا، تنها شاه شیعهی اثنی عشری در دنیا، معتقد و مومن، نظرکرده (امامِ زمان هوایش را داشت)، ختنه شده بود، به مکه رفته بود، حاجی شده بود، هر سال به زیارت امام رضا میرفت، در مراسم عاشورا شرکت میکرد، موقع سفر، امام جمعه از زیر قرآن ردش میکرد، ارتباطش با مراجع عالیقدر شیعه حسنه بود و با آنها مشورت میکرد، آیات عظام تولدش را تبریک میگفتند، حوزههای علمیه را تقویت میکرد، کمونیستها و روشنفکران را قلع و قمع میکرد،… یک شاه شیعهی چند زبانهی چند منظوره. روابط تمام مسئولان حکومتی، از دربار و ساواک گرفته تا ژاندارم روستا نشین، با آیات عظام و روضه خوانها، بسیار خوب بود، مشکلی نداشتند. همه بر سر یک سفره بودند، از قدیم خویشاوند بودند، ازدواجهای خانوادگی میکردند، از هم ارث میبردند، با هم شراکت و سرمایه گذاری میکردند. شاه، سلطنت میکرد و چنین نمایش میداد که حکومت میکند. اما خودش هم میدانست که حکومت در دست اسلام است و مملکت را اسلام اداره کرده و میکند. طلب اسلام سر جایش بود. نظر غرب: دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. ۴) فرصتی برای پرداخت بدهی معوقه نه نظریهی بازیها، نه پایان تاریخ، نه برخورد تمدنها، نه پارادایم شیفت، نه انفجار نور، نه محور شرارت. هیچکدام. در ۲۶ دی ۱۳۵۷، شاه نرفت. یک تعدیل نیروی ساده انجام گرفت: پست سازمانی شاه در اسلام ادغام شد. بدهی معوقه نیز در ۲۲ بهمن کاملا پرداخت شد. اسلام به سر کار قبلیاش برگشت و وظایفش را از سر گرفت. شلوغش نکنید. قرارداد قبلی کماکان معتبر است. با چند تغییر جزیی. بهزاد جهانی- ۱۸ مرداد ۱۳۹۸zamaneh
mashang
ما مسلمان شده های عربستان سعودی از فهم این حقیقت ساده عاجزیم که نخستین بار توسط نیچه مطرح شد وهمچنان ذلیل ایم که آخه عقل هم چیز بدی نیست نیچه: هنوز مشخص نشده که توی اون دنیا سوختن ستمگردر جهنم خیالی عقل باخته ها!!چه سودی برای ستمدیگان این دنیا داره؟؟!!!