محمداقبال نایبزهی، کودک کار بلوچ که در جمعه خونین زاهدان کشته شد
فرزاد صیفیکاران ــ محمداقبال شهنوازی نایبزهی ۱۶ ساله، کودک کارگر بلوچ و بدون شناسنامه یکی از جانباختههای جمعه خونین زاهدان است.
محمداقبال کارگر ساختمانی بود، حتی آن روز که برای نماز جمعه رفت پول تاکسی نداشت و حدود دوازده کیلومتر از خانه تا مصلی راه پیاده رفته بود که با گلوله از پشت کشته شد.
بعد از ظهر جمعه ۸ مهر تصاویری از زاهدان منتشر شد که همگان را در بهت و ناباوری فرو برد. پیکرهای آغشته به خون نمازگزاران در مسجد جامع مکی زاهدان روی هم افتاده بود، صدای ممتد گلولههای جنگی به گوش میرسید، فریادهای مردم بلوچ با زیستی آغشته به تبعیض و محرومیت در تصاویر میپیچید و چشمان بهتزده ما آرزو میکرد این تصاویر واقعی نباشند.
پس از انتشار خبر تجاوز سرهنگ ابراهیم کوچکزای، فرمانده انتظامی چابهار به یک دختر ۱۵ ساله بلوچ و همچنین آغاز اعتراضها به جانباختن مهسا (ژینا) امینی، مردم معترض هشتم مهر در زاهدان تجمع برپا کردند. نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در جریان این جمعه که به «جمعه خونین زاهدان» معروف شد، با سلاحهای کشنده به معترضان تیراندازی کردند و بنا به گزارش رسانههای بلوچ از جمله «حالوش» دستکم ۱۰۱ شهروند از جمله ۱۴ کودک کشته شدند؛ آماری که حکایت از یک جنایت تمام عیار دارد.
محمداقبال شهنوازی نایبزهی ۱۶ ساله، کودک کارگر بلوچ و بدون شناسنامه یکی از این جانباختههای جمعه خونین زاهدان است. یک منبع آگاه و از نزدیکان محمداقبال نایبزهی در گفتوگو با زمانه نحوه کشته شدن او را توضیح داده است.
محمداقبال از سن ۹ سالگی وارد شغل سخت و طاقتفرسای کارگری ساختمان شده بود و نزد برادر بزرگترش کار میکرد.
به گفته منبع آگاه زمانه، محمداقبال نایبزهی آن روز برای ادای نماز جمعه به مسجد مکی زاهدان رفته بود:
«پسر نمازگزاری بود، هر جمعه به نماز جمعه میرفت، مثل هزاران هزار بلوچ دیگر... آن روز هم طفلی کرایه تاکسی نداشت و پیاده رفته بود، فاصله مصلی نماز جمعه اهل سنت تا خانه پدر محمداقبال بالای دوازده کیلومتر میشود... مردم در حال خواندن نماز پایانی بودند که نیروهای لباس شخصی حکومت به سمت پاسگاه حملهور میشوند تا مردم نمازگزار را تشویق به حمله کنند، با صدای الله اکبر هم این کار را کردند... بعد که متوجه میشوند اکثریت مردم به سمت پاسگاه حمله نمیکنند تا بهانه سرکوب دست نیروها بدهند، از ارتفاعهایی که نیروهایشان دید کامل به داخل مصلی داشتند، شروع به تیراندازی کردند که یک گلوله از پشت به محمداقبال برخورد میکند...»
در جریان این تیراندازیها، یک گلوله از پشت به محمدقابل نایبزهی اصابت میکند که قلب او را شکافته و از قفسه سینهاش خارج شده بود.
به گفته منبع آگاه زمانه گلوله جنگی به محمداقبال اصابت کرده است اما آنها نمیدانند متعلق به چه سلاحی بوده و شکاف بزرگی در بدن محمداقبال نوجوان ایجاد کرده بود: «پارگی بزرگی ایجاد کرده بود در قسمت سینه بچه و قلباش به انداره کف یک لیوان گرد سوراخ بود که داخل بدناش راحت دیده میشد. ولی اطرافیان با دیدن پیکر شهیدمان میگفتند تیر یا ژ۳ بوده یا سیمونوف یا برنو...»
یک نفر از طریق تلفن همراه محمداقبال نایبزهی با خانواده او تماس میگیرد و به آنها اطلاع میدهد که فرزندشان در مصلی کشته شده است، ظاهرا محمداقبال بر اثر شدت جراحات درجا کشته میشود:
«بعد از این تماس، یکی از برادرهای محمداقبال با دستپاچگی با برادر دیگرش تماس میگیرد، او هم سرگردان و شوکزده بود و گفت یکی تماس گرفته و گفته اقبال کشته شده. برادرها و پدر محمداقبال با یک موتور سیکلت که تنها وسیله آنها است چون کارگرند و از نظر اقتصادی ضعیف، سه نفری تا سر کوچه مصلی رفتند. کلا از صحنههایی که میدیدیم شوکه شده بودیم و دعا میکردیم که محمداقبال انشاءالله از آنجا فرار کرده باشد و پیاده در راه منزل باشد که تاحالا از او خبری نشده، چون دوستاناش که همراهش بودند گفتند ما فرار کردیم و اقبال را دیگر ندیدیم. کل فامیلها بسیج شدند تا دنبال محمداقبال بگردند. در تمامی بیمارستانهای زاهدان و مسجد مکی میگشتیم. چون تعداد زیادی از شهدا را به داخل مسجد مکی برده بودند. ما هم با عجله رفتیم، کل شهر هم در آشوب و رگبارهای نیروهای امنیتی بود و هلیکوپترهای جنگی با فاصله خیلی کم پرواز میکردند. وقتی به نزدیک مسجد مکی رسیدیم، متوجه شدیم لباس شخصیهایی که لباس بلوچی به تن داشتند، به سمت مردم رگبار بسته بودند... ممکن بود ما هم کشته شویم. در نزدیکی و اطراف مسجد مکی جلوی دیدگان ما به چند جوان منجمله یک بانو شلیک کردند، فاصله ما جمعیت حدود پنجاه متر بود، به ناچار به یکی از اعضای فامیل زنگ زدند تا ماشیناش را بیاورد تا بتوانند پیکر محمداقبال را به بیمارستان ببرند.»
منبع زمانه میگوید خانواده محمداقبال نایبزهی تا زمانی که به نزدیکی مسجد مکی رسیدند از به رگبار بستن نمازگزاران اطلاعی نداشتند و تصور میکردند او در یک درگیری توسط اوباش احتمالا کشته شده است.
منبع آگاه زمانه چنین ادامه میدهد:
«یکی از برادرهای محمداقبال از ما جدا شد و رفت داخل صحنه گلولهباران. پدرش نگران بود و اصرار کرد نرود، میگفت نمیخواهم یکی دیگر از بچههایم را از دست بدهم، ولی رفت و خودش را به درب ورودی مسجد مکی رساند. گاز اشکآور شلیک میکردند، گلوی همه ما همین الان هم وضع خوبی ندارد به دلیل استنشاق گازها بعد از گذشت سه هفته... برادرش وقتی وارد مسجد شد با حجم پیکرهای شهدا روبهرو شد و پیکر بی جان محمداقبال کوچکمان غرق در خون افتاده بود. علمای مکی مانع فیلمبرداری شدند و گفتند شهدا را از مسجد بیرون نبرید.»
ابتدا علمای مسجد مکی اجازه نمیدادند خانواده محمداقبال نایبزهی پیکر او را از مصلی خارج کنند و اصرار داشتند صبر کنند تا مولوی عبدالحمید، امام جماعت زاهدان جنازهها را ببیند، اما خانواده مخالفت کردند: «خانواده در اوج عصبانیت بود و هرچی از دهنشان خارج شد را گفتند، در نهایت فیلم هم گرفتند و شهید محمداقبال را با اسرار خانواده بعد از دو ساعت از مسجد خارج کردیم... گفتند دلمان خون است، کسی بیاید بچه را ببیند که چه شود؟»
خانواده با پافشاری فراوان پیکر بیجان و غرق در خون محمداقبال را به بیمارستان خاتمالانبیاء زاهدان منتقل کردند، اما در راه با ترافیک شدیدی مواجهه میشوند:
«من هم وسط راه به آنها پیوستم. یکی از برادرهایش وسط خیابان از ماشین پیاده شد و بدو بدو خودش را به اورژانس بیمارستان رساند، همه چیز مانند خواب یا فیلم هالیوودی بود، چون کف بیمارستان سراسر خون و جنازه افتاده بود. افراد زخمی روی کف بیمارستان افتاده بودند و تعداد تختها خیلی کم بود و پر از افراد زخمی که تیر به نقاط مختلف بدنشان اصابت کرده بود.»
خانواده در میان این شلوغی بیمارستان و تعداد بالای زخمیها در بیمارستان نزدیک به یک ساعت با بدن زخمی محمداقبال سرگردان بودند و به دلیل تشنج بالای فضای حاکم با بسیاری از افراد درگیریهای لفظی پیدا میکنند.
خانواده محمداقبال نایبزهی نهایتا پس از اینکه در بیمارستان به نتیجه نمیرسد، پیکر این کودک بلوچ را به دلیل نگرانی از ربودن آن توسط نیروهای امنیتی به منزل پدرش منتقل کردند و به مدت ۲۴ ساعت در اتاق پذیرایی خانه نگه داشتند:
«پیکر شهیدمان را به بیمارستان و سردخانه تحویل ندادیم، چون همه خانوادههای شهدا میترسید که پیکر عزیزانشان را دولت گروگان بگیرد. کل فامیل هم حضور داشتند. با اینکه هوای آن شب زاهدان سرد بود، ما پیکر محمداقبال را جلوی باد شدید و یخزده کولر گذاشتیم تا گرما پیکر بچه را خراب نکند. شبانه چند نفر را فرستادیم تا قبر را بیرون از شهر زاهدان در یک قبرستان کوچک آماده کنند تا صبح بچه را دفن کنیم.»
صبح روز با تماسهای مکرر با نیروهای بسیج و افراد رده بالای بسیجی طوایف مختلف بلوچ که با خانواده محمداقبال آشنایی داشتند موفق شدند که اجازه خاکسپاری را دریافت کنند:
«خلاصه بسیجیها گفتند دفناش کنید، اما شلوغ نکنید و در سکوت مراسم را انجام دهید.»
پیکر محمداقبال شهنوازی نایبزهی نهایتا شنبه ۹ مهرماه بدون گواهی فوت به خاک سپرده شد. به گفته این منبع آگاه همه خانواده جانباختههای جمعه خونین زاهدان از ترس اینکه پیکر عزیزانشان به گروگان گرفته شود و تهدیدهایی که متوجه آنها بود، جنازه را سریع بدون کالبدشکافی و تحویل به پزشکی قانونی به خاک سپردند.
🔻 تصاویری از مزار محمداقبال نایبزهی
متولد سال ۱۳۸۵ بود و هنگام مرگ تنها ۱۶ سال داشت.
به گفته منبع آگاه زمانه نیروهایی که به این کودک بلوچ تیراندازی کردند، لباس شخصیهایی بودند که از قبل توسط حکومت آماده این عملیات و در کوهها روبهروی مصلی و ساختمانهای اطراف مستقر شده بودند.
منبع آگاه زمانه میگوید:
«شواهد زیادی وجود دارد که نیروها از قبل برای رقم زدن این جنایت و این سناریو غمناک آمادگی داشتند. کل اطراف مصلی نماز جمعه با تکتیراندازها در رصد کامل بود. میان هزاران نمازگزار گاز اشکآور شلیک کردند و بعد به رگبار گلوله بستند. مردم وحشت میکنند و به سمت درهای خروجی میروند و به سمت پاسگاه حمله میکنند که چرا چنین جنایتی را مرتکب شدند؟ مردم حاضر در خیابان هم میگویند افرادی که با لباس شخصی و بالای دیوارهای مصلی "الله اکبر" سر میدادند، اسلحه داشتند و از روی دیوار مصلی پایین آمدند و به بالای دیوار کلانتری ۱۶ که فاصله ده متری با دیوار مصلی دارد، رفتند. مردم ابتدا فکر کردند این افراد جز مردماند؛ اما در اوج ناباوری همان اشخاصی که با لباس بلوچی بالای دیوار کلانتری رفتند، مردم را بیرحمانه به گلوله بستند.»
برادر بزرگ محمداقبال گچکار است و محمداقبال چند سال پیش برادرش کار میکرد. به گفته منبع آگاه زمانه محمداقبال در سرما و گرما صبح تا بعدظهر برای صدهزار تومان حقوق زحمت میکشید:
«بعدظهرها همان صدهزار تومان را میبرد برای خانه پدرش و شام و نهار میخرید. ۷ مهرماه آخرین روز کارش، یک روز قبل از کشته شدناش...»
محمداقبال نایبزهی دو برادر و پنج خواهر داشت و بعد از مرگاش خانواده او حال خوبی ندارند. پدر او به سرطان خون مبتلاست و به دلیل حادثه تصادفی که پیشتر داشته مهرههای کمرش شکسته و از کار افتاده است. بعد از مرگ محمداقبال مادر و پدر این جان باخته روی دیگر بچههای خانواده حساس شدهاند و نگران هستند برای آنها نیز مشکلی به وجود بیاید.
بنا به آمار سازمان حقوق بشر ایران، تا کنون دست کم ۲۱۵ تن از جمله ۲۷ کودک در اعتراضات سراسری کشته شده اند. وبسایت «هرانا» وابسته به فعالان حقوق بشر در ایران از ۲۲۴ کشته خبر داده است.
◼️ در نقشه اینتراکیتو زیر، نامهای جانباختهها تا کنون بر اساس منبعهای حقوقبشری با تفکیک شهرها گردآوری شده است.
با وجود فشارها، سرکوب گسترده و خشونتآمیز نیروهای امنیتی در شهرهای مختلف ایران، تا ظهر روز جمعه هشتم مهرماه ۱۴۰۱ اعتراضها به قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی در بیش از ۱۰۰ شهر ادامه داشته است و در تصاویر و ویدئوهای منتشر شده به وضوح دیده میشود که نیروهای سرکوب به سمت معترضان با سلاحهای کشنده تیراندازی میکنند.
نظرها
نظری وجود ندارد.