روایتهای محمد محمدعلی از سفر و حضر: نقشهای پنهانِ جهان زندگان
نشر آفتاب به تازگی «واقعیت و رویا»، حاصل گفتوگوی طولانی بهاره دهکردی با محمد محمد علی را منتشر کرده است. این کتاب را از منظر تاریخ شفاهی و سفرنامهنویسی بررسی کردهایم.
«آنان که نمیتوانند گذشته را به یاد بیاورند، محکوماند تکرارش کنند.» محمد محمدعلی در آغار رمان جمشید و جمک این گفتهی جورج سانتایانا را نقل میکند؛ یعنی به آن باور دارد و براساس همین باور آن رمان و رمانهای دیگرش را شکل داده است؛ گویی برای رسیدن به آیندهیی روشن لازم است در آغاز هر جاده پشت سر را خوب نگاه کنیم.
ای ال دکتروف در گفتوگویی که در آغاز ترجمهی فارسی رمان بیلی باتگیت آمده، نوشتن داستان را به رانندگی در شب مانند میکند و میگوید که هنگام نوشتن تنها به اندازهی دامنهی پیش رو دید داریم. اما برای بازآفرینی اسطورهها که آنها را با رنگوبوی امروزی مینویسیم چهطور؟ شاید لازم است نظریهی دکتروف را کمی دستکاری کنیم و بگوییم بازآفرینی اسطورهها به مانند رانندگی در شب است اما رانندهی هوشیار مدام در آینه نگاه میکند تا مراقب پشت سرش هم باشد.
محمد محمدعلی نویسندهی شناخته شدهییست که آثار شاخصی را در ادبیات فارسی معاصر خلق کرده و بهویژه رمانهایش دارای سبک و حالوهوای ویژهیی هستند.
آدمها و رخدادهای سفر
واقعیت و رویا که از سوی نشر آفتاب چاپ و منشر شده، حاصل گفتوگوی طولانی بهاره دهکردی با این نویسنده است.
از چند منظر میتوان به این کتاب نگاه کرد. در نگاه نخست اهمیت مکتوب کردن تاریخ و ادبیات شفاهیست. اصولا گفتوگو با آدمهایی که بخشی از تاریخ را زیستهاند و عمدهیی از آن را در خاطر دارند، به خودیخود بسیار ارزشمند است.
واقعیت و رویا دارای دوبخش کاملا متفاوت است که با عنوانهای فرعی «در سفر» و «در حضر» نامگذاری شده است. در بخش نخست، گفتوگوکننده وگفتوگوشونده، دربارهی سفر بحث میکنند و محمدعلی ضمن بیان پارهیی از ادبیات کهن، این نکته را گوشزد میکند که سفر لازمهی رشد و بالندگی آدمیست. او سپس خاطراتش از سفر به شوروی، آلمان، ترکیه، استرالیا و آمریکا و کانادا و همینطور سفرهای داخلی در ایران را بیان میکند و در این میان اعتقاد دارد دیگر لازم نیست به جاهای تفریحی، شاخص، دیدنی و خاص هر کشور اشاره کرد چون همهچیز دراین باره، در فضای مجازی در دسترس است. اینجاست که اهمیت آدمها مشخص میشود. او با به یادآوردن آدمها و رخدادهای سفر، بخشی از دیدگاه خود را که تا پیش از سفر -به مثلا شوروی- شکل تابو داشته و سپس دگرگونیِ دیدش را در فرآیندهایی واقعگرایانه تشریح میکند تا اهمیت سفر و رویارویی مستقیم با فضا و مکان را گواهی دهد.
در بخش دوم کتاب که به کارکردهای گذشته در نوشتههای پیشرو اختصاص دارد، نقبی به گذشته میزند که همچون گنجینهیی در دسترساست. گفتوگو کننده به کتابهای محمدعلی میپردازد و از او دربارهی نوشتن آنها میپرسد و نویسندهی مشی ومشیانه در این بخش به مرور کتابهایش و همچنین تجربههایی که هنگام نگارش این رمانها به آنها دستیافته میپردازد.
او در بخشی از گفتوگو به این سمت از گذشته نگاه میکند که گذشته و تاریخ، مواد اولیه برای بازسازی یک رویا را در خود دارد:
«بحث بر سر این است که مواد خام وجود دارد. هر روز که میگذرد محققان و منتقدان و تئوریسینهای ادبی نگاه تازهتری از گذشتهی تاریخی و افسانهای و اسطورهای و فولکلور را به ما می نمایانند و راههای جدیدی را برای دیگر پژوهشگران و علاقهمندان باز میکنند. مثال دقیقی نیست ولی روشنگر است. شنیده شده که گفتهاند کتیبههای طاق بستان و شوش و ... به چه درد دین و ایمان ما میخورد؟ و ... در حالی که ما به عنوان ایرانی بخشی از جهان دیروز و امروز هستیم. وقتی آن کتیبهها خوانده میشود، میبینیم که بخشی از تاریخ چند هزار سالهی این حدود جهان روشن و واضح میشود. هویت ملی و فرهنگی مگر چیست؟ حالا یک نفر بعد از مدتها میآید و از دل این متن یک دورهی تاریخی بشر را به دست میآورد.» (ص ۲۰۸)
محمدعلی در عین حال اعتقاد دارد هر نویسندهیی زاویهی دید خودش را دارد و برای رسیدن به این زاویهی دید تجربههای گذشته کارسازتر است. در همان بخش او مثال میزند:
«بایدبگویم قصههای عامیانه ممکن است برای من این کاربرد را داشته باشد که برای نوادگانم بخوانم، ولی ممکن است برای نویسندها کاربرد دیگری داشته باشد. ممکن است آنها از آن یک ضرب المثل بسازند یا از آن لغتی مهجور و ترکیبی نو استخراج کند و نویسندهی دیگری حاصل کار آنان را در داستانی به کار گیرد. یک منتقد و تئوریسین ادبی هم ممکن است آن چهل قصهی عامیانهیا چهار هزار قصهی عامیانه را کنار هم بگذارد و ساختار آن را تئوریزه کند و بینشی نو ارائه دهد. این خیلی مهم است که ما از زاویههای مختلف به فرهنگ کهن خود نگاه کنیم.»د (همان)
شناختنامهی نویسنده
کتاب واقعیت و رویا پیش و بیشاز آنکه دربردارندهی خاطرات نویسنده باشد، نوعی شناختنامه به شمار میآید. زیرا به نظر میآید گفتوگو کننده گاهی مجال فرورفتن در گذشته و بازشدن درهای ذهن را از نویسنده میگیرد. در تاریخ شفاهی معمولا گفتوگو کننده به مثابه یک ضبط صوت عمل میکند که تنها پس از پایان یافتن هر بخش با پرسش در همان حال و هوا گفتوگو را پیش میبرد. زیرا پرسش اگر نه برای رفع ابهام باشد، ذهن را از خط سیر طبیعیاش منحرف میکند.
ماجرای سفر - به قول محمدعلی – منحوس به ارمنستان همچون ترجیع در تمام بندهای بخش اول کتاب آمده است. در حالیکه میتوانست یک بخش جداگانه در کتاب داشته باشد. اما به دلیل آنکه محمدعلی در این باره نوشته است، شاید برای آنکه نوشتههای پیشین را تکرار نکند، از بیان جزییات در این باره خودداری و در بازگویی آن خست به خرج داده. اما گفتوگو کننده اصرار دارد در این مورد از او سوال بپرسد. برای همین در بخشهای مختلف کتاب نکتههایی از آن سفر به خاطر آورده میشود.
از آن جهت این کتاب نوعی شناختنامه به شمار میآید که در بخش دوم نقد و نظر، روایت تجربه، اشاره به پایایاننامههایی که دربارهی کتابهای نویسنده نوشته شده و زندگی در سینما و مطبوعات هم گنجانده شده. در حالیکه میشد این بخش را به صورت پژوهشی به عنوان یک پیوست جامع در کتابی دیگر درج کرد چرا که گفتهاند:خوشتر آن باشد که سرّ دلبران/ گفتهآید در حدیث دیگران.
در بخش دوم کتاب محمدعلی این خاطره از نوجوانیاش را بیان میکند که نخستین بار با برادرش به سینما میرود برای دیدن فیلم شبنشینی در جهنم. این خاطره، مثال روشنی برای درج تاریخ شفاهیست.
کتاب واقعیت و رویا میتوانست از این خاطرات بسیار داشته باشد. همچنان که در بخش اول کتاب در سفر به شوروی، محمدعلی از دانشجویی بهنام آلسو یاد میکند که در رشتهی زبان فارسی تحصیل کرده و برای گرفتن نمرهی قبولی از استاد بای بوردی، تلاش میکند با «گروکشی» شمارهی تلفن او را در ازای سفارش نویسندگان ایران برای قبولی به آنها بدهد. بخشهای عمدهی کتابهای گفتوگو محور که وجه خاطره و تاریخ شفاهی برآنها غالب است، بر همین محورهای دراماتیک استوار است.
در همان بخش پانزده تصویر از سفر ۲۲ روزه به آلمان روایت میشود که هریک از آنها با پرسشهای دقیق وفنی میتوانست شکل بدیعی از گفتوگو را رقم بزند. اما این اتفاق کم رخ میدهد چون پرسشهای غیرضروری ذهن مصاحبهشونده را از خاطرهگویی و مسیر طبیعیاش منحرف میکند.
ناگفتههایی که مکتوب نمیشود
برای بیان برخی ناگفتهها ما نیازمند این تاریخ شفاهی هستیم چون خیلی از آنها به نگارش در نیامده و تنها با جرقههایی کوچک به ذهن میآید. محمدعلی اشاره میکند که پس از ماجرای اتوبوس ارمنستان و توطئهیی که وزارت اطلاعات برای از میان بردن ۲۱ نویسنده طرح ریزی کرده بود، بارها به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی احضار شده و برای آنکه کسی به خطر نیفتد ناچار بوده از روزانهنویسی پرهیز کند.
این نکته بهترین بهانه برای یک گفتگوی طولانی میتوانست باشد که مسلما در ذهن نویسنده انباشت شده و میتوان آن را به یادش آورد. نکتههایی که معمولا در شکل مکتوب ثبت نمیشود.
مثلا در صفحهی ۸۲ کتاب نویسنده به یاد میآورد:
«دولتآبادی گفت: " عدهای مرا به سمیناری در آتن دعوت کردند. در فرودگاه کسی به استقبالم نیامد. یکی دو ساعتی جلوی در فرودگاه معطل شدم. رانندهای که قرار بود سر ساعت بیاید و مرا به هتل ببرد آمد و گفت کسی به من گفت آقای دولتآبادی، نویسنده ایرانی رفته. من هم رفتم هتل چون دیدم شما نیستید دوباره برگشتم فرودگاه و ..."
دولت آبادی میگفت: "بعید نیست انتشارات ققنوس با همکاری وزارت ارشاد این تحقیرها را برای من تدارک دیده است." او حتی دولت ترکیه را جیرهخوار دولت ایران میدانست. »
البته محمدعلی اعتقاد دارد نه تنها خاطرهنویسی وسفرنامه نویسی که حتا:
«گفت و گوهای دوجانبه یا چند جانبه، نقدهای روزنامهای و نقدهای شفاهی در رونمایی کتابها هم جزو ادبیات شفاهی محسوب میشوند، هر چند ممکن است از دل آن ادبیت ادبیات با تعریف امروزی پدید نیاید، اما بیشک وظیفهی انتقال تجربه را به خوبی انجام میدهد. این خیلی مهم است. چون جزو میراث یک فرد، یک جمع، یک کشور محسوب میشود برای هم عصران و نسلهای بعد. ندیدن تجربهی روزمرهی دیگران ما را ناچار به تکرار تجربههای آزموده شده وادار میسازد.» (ص ۱۳۵)
بیرون از آمدن از پوستهی پرهیز از خودافشایی
با اینکه در این مورد نقد و نظرهایی گاه متفاوت بیان شده، این کتاب و تالیفش غنیمت است برای بازنمایی بخشی از تاریخ ادبیات در دورهی معاصر. چه بسا حضور چنین کتابهایی نویسندگان شاخص کشور را به نوشتن خاطرات و سفرنامهها ترغیب کند تا از پوستهی تنبلی یا پرهیز از خودافشایی بیرون بیایند.
محمدمحمدعلی در پاسخ به علت نامگذاری کتاب میگوید:
«نخست این که واقعیت و رویا گویای ساختار اغلب داستانهای من است. دیگر اینکه چون قبلا کتابی حوالی همین مضمون و محتوا با علیرضا پیروزان داشتم که سال ۱۳۸۳در انتشارات افق چاپ شد، بهتر دیدم که این کتاب هم در ادامه آن باشد. تقسیم این کتاب به دو بخش «در سفر» و «در حضر» هم معلوم است. اولی دور از خانه و درباره سفرهای واقعیست. در حضرهم حکایت از اقامت و حضور داشتن در شهر است و چه بسا سفرهای رویایی در تاریخ و افسانهها و اسطورهها در همان جایی که ساکن هستیم.» ص ۱۳۸
کتاب واقعیت و رویا که میتوان آن را بازنمایی نقشهای پنهانی از جهان زندگان نامید، نیازمند ویرایش است. در متن خاطرات زمان میان حال و گذشته شناور است و این دو گانگی یکدستی متن را از میان برده.
و نیز همانگونه که در برخی نقلقولها در این متن دیده میشود، مستلزم ویرایش و نمونهخوانیِ فنی و ادبیست. چون برخی اشتباهات هم در آن دیده میشود از جمله آنکه ناخدا خورشیدِ ناصر تقوایی اقتباسی از داشتن و نداشتن همینگوی است نه برداشتی از رمان خورشید همچنان میدمدِ او.
نظرها
نظری وجود ندارد.