شماری از نویسندگان و شاعران: ادبیات نباید حقیقت کشتار را کتمان کند
نویسندگان و شاعران بیانیه «ما ادبیاتیها» یادآوری کردهاند که انقلاب نوین مردم ایران یک «انقلاب تاریخی – فرهنگی» است و به این ترتیب دیگر نمیتوان مانند سابق تن به سانسور داد و با سانسورگران از «در تعامل درآمد» و «سرکوب زن و زندگی و آزادی را نادیده و ناشنیده و نانوشته» گرفت.
«ما ادبیاتیها» بیانیهایست به قلم فرشته مولوی و با امضای بیش از ۶۰ شاعر و نویسنده مقیم ایران و خارج از ایران که با همراهی نشریه ادبی بانگ تهیه شده است. در این بیانیه امضاکنندگان «سرکوب و بازداشت معترضان» را محکوم میکنند و خواهان «آزادی بیدرنگ و بیقیدوشرط» همه زندانیان سیاسی میشوند. امضاکنندگان این بیانیه در همان حال با صراحت اعلام میکنند:
«ما برخورداری از آزادیهای دموکراتیک و بهویژه آزادی اندیشه و بیان و قلم را حق شهروندی خود میدانیم. همچنین با خود و با خوانندگان خود پیمان میبندیم که تا زمان شکستهشدن سد سانسور و آزادشدن ادبیات از بند آن آثار ادبی خود را، به هر ترتیبی که شده، بیسانسور منتشر کنیم تا در پیشگاه تاریخ و فرهنگ و ادبیات ایران و نزد خوانندگان خود شرمسار نشویم. ما ادبیاتیها گواهی میدهیم که به حق خود آگاهیم و به برعهدهگرفتن سهم خود در برساختن فردای ایران پایبند میمانیم.»
این بیانیه به امضای برخی از نویسندگان و شاعران سرشناس مانند نسیم خاکسار، محمد محمدعلی، شهریار مندنیپور، علی باباچاهی، پرتو نوریعلا، شهلا شفیق، علیرضا بهنام، ریرا عباسی، خسرو دوامی، مهرنوش مزارعی، محمود فلکی، فاطمه شمس و بسیارانی دیگر رسیده است. امضاها همچنان ادامه دارد.
بازگشت به قبل از کشتار میسر نیست
در ادبیات معاصر ایران بعد از انقلاب چهار دوره را میتوان شناسایی کرد: کشتار زندانیان سیاسی، قتل نویسندگان که در تاریخ با عنوان قتلهای زنجیرهای ثبت شده، آرمانزدایی و لاجرم قهرمانزدایی از ادبیات داستانی در دوران اصلاحات و سرانجام مرکزگرایی و تهی کردن ادبیات داستانی از محتوای اجتماعی. امضاکنندگان بیانیه «ما ادبیاتیها» یادآوری کردهاند که انقلاب نوین مردم ایران یک «انقلاب تاریخی – فرهنگی» است و به این ترتیب دیگر نمیتوان مانند سابق تن به سانسور داد و با سانسورگران از «در تعامل درآمد» و «سرکوب زن و زندگی و آزادی را نادیده و ناشنیده و نانوشته» گرفت:
«این ادبیات اگر بخواهد ادبیات بماند، بایستی بیهیچ پروایی و بیکموکاستی ژیناها و نیکاها و کیانها و هستیها را در خود بگیرد تا زندگی ناتمامشان در ذهن و جان خوانندگان ادبیات تداوم و کمال بیابد.»
پیش از این گروه پرشماری از مترجمان ایران در بیانیهای اعلام کرده بودند که نه تنها دیگر حاضر نیستند تن به سانسور بدهند، بلکه در کنار شهروندان و در مقابل سرکوبگران میایستند:
«ما مترجمان در کنار میلیونها شهروند در برابرِ همهٔ مظاهر سلطه که همگان را، خصوصاً زنان را، به انواع انقیادها زنجیر کرده است میایستیم، در برابر همهٔ تبعیضها و ممنوعیتهایی که زندگی را در این کشور به بقای صِرف در اردوگاههای کار اجباری شبیه کرده است میایستیم، ما در برابر فساد گسترده و دمافزونی که فقر افسارگسیخته و استیصالی بیسابقه را بر اکثر شهروندان تحمیل کرده است میایستیم، ما در برابر یکایک قوانین و اقدامات موحشی که زندگی عمومی و خصوصی شهروندان را با رعب و وحشت دائمی عجین کرده است میایستیم. ما در برابر دروغهای موهن و نفرتانگیز و بیپایان میایستیم. پرسشی اگر همچنان باقی مانده باشد این است که در برابر این میزان از استبداد و فقر و فساد و تبعیض و ویرانی زیستمحیطی چه کاری جز ایستادن در کنار این جوانان آزادیخواه میتوان کرد، جوانانی که جانشان را بر سر دست گرفتهاند و به مدنیترین صورت ممکن برای احقاق حقوق بنیادین خود به پا خاستهاند و در خون خویش غلتیدهاند؟ ما را هیچچیز از ایشان جدا نخواهد کرد.»
بیانیه مترجمان را دهها تن از مترجمان شناخته شده، نامهایی مانند داریوش آشوری، عبدالله کوثری، سروش حبیبی، سرور کسمائی، محمد قائد، بابک احمدی، خشایار دیهیمی، عباس میلانی، نازی عظیما، کاظم کردوانی، اکرم پدرامنیا، مراد فرهادپور، ع. پاشایی، علی اصغر حداد، فرزانه طاهری، عباس مخبر، مهدی غبرایی، احمد پوری، فرشته مولوی، محسن یلفانی، صالح نجفی، لیلی گلستان، نصرالله کسرائیان، تهمینه زاردشت، حسین منصوری، ایمان گنجی، علی عبدالهی و علیرضا آبیز امضا کرده بودند.
تعداد نویسندگان و شاعرانی که در بیانیه «ما ادبیاتیها» برای مقاومت در برابر سانسور اعلام آمادگی کردهاند اما بسیار کمتر از شمار مترجمان است. بسیاری از آنها هم در خارج از ایران، سالیان درازی است که در تبعید زندگی میکنند و در همه این سالها تن به سانسور ندادهاند.
در همان حال باید توجه داشت که در سالهای اخیر اقتصاد نشر بیشتر مبتنی بر ادبیات ترجمه بوده است تا کتابهای داستانی و شعر.
نظرها
فرهاد - فرهادیان
این خاصیت انقلاب است که می تواند تمام نظریه ها را در عمل به چالش کشیده و راستگرائی و رفرمیسم را کنار زده و راه سرخ را برای تغییر نشان می دهد در تادبیات نیز این تغییرات هنگامی دیده می شود که دیگر روشهای کهنه تبدیل به مانع خود هستند و تغییر در انقلاب بلاواسطه و حتی قبل از نهادمندیست