زنان، بیگاروَرزی و دلالانِ آموزش
در رشته آموزش ابتدایی، یا علوم تربیتی و روانشناسی تحصیل کردهاند. به آنان میگویند برای یافتن شغل باید ابتدا کارورزی کنند، و این شروع تن دادن به یک بیگاری طولانی است.
کاروَرزی؛ طرحی برای بیگاری
طرحِ کارورزی دانشآموختگان دانشگاهی از سال ۱۳۹۵، در مجلس وقت تصویب شد و در دستور کار وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی قرار گرفت. ظاهرِ طرح چیزی بود و محتوایش چیزی دیگر. در هیچ سند و متنی رسمی از جانب دولت یا مجلس، به مضمون و پیآمد مصوبه اشارهای نشد. آن را در قالب جملهها و واژگانی گُنگ و فریبنده جا انداختند بدون این که به هدف واقعیاش اشاره کنند. برای مثال در متنهای رسمی «دوره کارورزی» را اینگونه تعریف کردند: «دوره زمانی معینی است که طی آن کارورز نسبت به تبادل دانش، کسب تجربه و ارتقا مهارت در واحد پذیرنده طبق استانداردهای آموزشی سازمان آموزش فنی و حرفهای کشور اقدام مینماید.»
اما واقعیت این است: طرح کارورزی ساز و کاری است برای کمک به همه نهادها و سازمانهای خصوصی و دولتی جهت دستیابی به نیروی کارِ ارزان و موقتی تحصیلکرده.
دانشآموختگانِ علوم تربیتی و آموزشی
یک دسته بزرگ از دانشآموختگانی که به موجب چنین طرحی در معرض سوءاستفاده مدیران مدرسههای خصوصی قرار میگیرند، دانشآموختگان رشتههایی از علوم انسانی هستند که محل به کارگیریشان در حوزه آموزش ابتدایی است.
طبق شرایطی که تصویب طرح کارورزی برای دانشآموختگان این رشتهها تعیین کرده، دانشآموختگان دوره کارشناسی باید پس از اتمام دوره دانشگاه، بین ۳ تا ۶ ماه در یک مدرسه خصوصی به عنوان «کارورز» حضور داشته باشند، آن هم تقریبا بدون دریافت هیچ حقوقی.
هر مدرسه خصوصی به ازای هر دو نفر معلمِ قراردادی بیمهشده میتواند یک کارورز هم جذب کند. مبلغی که اداره کار برای این دسته از کارورزان در نظر گرفته برای کلِ دوره کارورزی به ۲ میلیون تومان هم نمیرسد. میگویند هدف از این دوره یادگیری شیوههای تعلیم و تربیت از سوی دانشآموختگان تازهکار است. اما تجربه کارورزها چیزِ دیگری میگوید.
تجربههای بیگاری
کاروزها در بیشتر مدرسهها نه تنها هیچ آموزشی نمیبینند و اجازه حضور در کلاسها را ندارند، بلکه تنها به عنوان کارگر یا پیشخدمت به کار گرفته میشوند. برای مثال با توجه به این که در بیشتر مدرسههای خصوصی ابتدایی به دانشآموزان یک وعده ناهار میدهند، اغلب زحمت تهیه این وعده غذایی را به کارورزها میدهند. در بسیاری از مهدِکودکها به جای آموزشِ کارورز، زحمتِ پُخت و پز، جارو، ظرف شُستن و دیگر خدماتِ مورد نیاز روزانه را به گردن او میاندازند، در حالی که مدیران و مسئولان مدرسههای خصوصی با آن همه پولی که از خانواده دانشآموزان دریافت میکنند، قاعدتا باید آشپز و نیروی خدماتی ویژه برای انجام کارهای مدرسه استخدام کنند؛ نه این که از کارورزها برای انجام چنین کارهایی بهرهبرداری کنند، آن هم بدون هیچ دستمزدی.
کارورز مطابقِ معنی واژهاش، قرار است در طول کارورزی، مهارتهای کار را بیاموزد. در این مورد، کاری که کارورز قرار است برای آن آموزش ببیند، به طبع آشپزی و بشور و بساب نیست، بلکه تدریس و مهارت ارتباطگیری با کودکان و دانشآموزان است. اما در سیستمِ کنونی، این کارهای خدماتی روزانه است که به کارورزها سپرده میشود.
مسئله «زن بودن» و کارورزی
زنان و دخترانِ دانشآموخته بیشتر درگیرِ چنین مسئلهای هستند. به این دلیل که اغلب پسران و مردهای دانشآموختههای این رشتهها، پس از تمام کردن دوره دانشگاهی، اگر در یک آزمون استخدامی رسمی و با حقوقی مشخص و به نسبت بالاتر پذیرش نشوند، پیگیرِ شغلهای اینچنینی نمیشوند. آنان شاید به دلیل مسئولیتهای سنگینتری که نظام ارزشی جامعه بر آنها گذاشته، نمیتوانند تن به برخی بیگاریهای معمول بدهند. به ناچار مسیرهای دیگری را امتحان میکنند و عطای دانشگاه و درس و استخدامی را به لقایش میبخشند و راهی دیگر در پیش میگیرند.
زنان و دختران در رشتههای مرتبط با آموزش ابتدایی، مسیرها و انتخابهای بسیار کمتری پیش روی خود مییابند. به دلیل محدودیتهای تحمیلشده سیستمی، نمیتوانند منتظر امتحان کردنِ دیگر مسیرهای شغلی باشند. از طرفی هم به دلیل طی کردن دوره دانشگاهی و کسب مدرک، نمیتوانند همچون یک زنِ خانهدار و بدون تحصیلات دانشگاهی رفتار کنند و جایگاهشان را در همان مناسباتِ همسری و فرزندپروری بپذیرند. آنان نه شیوه تفکر و آگاهی و سبک زندگیشان با چنان موقعیتی سازگار است و نه انتظاراتشان. به همین دلیل هم تلاش میکنند به هر ترتیب جایی دست به کار شوند. در چنین موقعیتی است که دستِ دلالانِ مدرسهای و مدیرانشان برای بهکارگیری باز میشود.
بهرهکشان با انبوهی از دانشآموختگان دانشگاهی مواجه میشوند که همه جویای کارند و برای بیشترشان هم کار نیست. در آن رقابت و کِشاکش بر سرِ کسب نمره آزمون استخدامی و میل به استخدام، مدیران مدرسههای خصوصی با پشتوانه «قانونی» طرح کارورزی، دامی برایشان پهن کردهاند. آنان را در مدتِ مشخصی به عنوان کارورز به کار میگیرند؛ اما در حقیقت کارِ یک آشپز یا یک خدمه را به صورت رایگان از آنها میکِشند. تجربه اغلب کارورزها در مدرسههای خصوصی نشان میدهد که آنها هیچ آموزشی نمیبینند و صرفا یک نیروی کارِ ارزان و رایگان برای مدرسههای خصوصیاند.
استثمارِ دامنهدار
این بیگاریها داستانی طولانیتر از این برای کارورزها در حوزه خصوصی آموزش دارد. معمول این است که آنها پس از دوره کارورزی در همان مدرسه یا مدرسه خصوصی دیگری به عنوان معلم کار گرفته شوند. از این مرحله به بعد است که دوره دیگری از رقابت هم آغاز میشود. این بار کارورزها باید برای جلب نظر مدیر مدرسهها تلاش کنند تا آنها را به کار گیرند. کسانی که این مرحله را هم پشت سر میگذارند تازه میتوانند به عنوان یک معلم پارهوقت برای یک سال مشغول به کار شوند. حقوقی که برای چنین کاری دریافت میکنند معمولا یک سومِ حقوق دریافتی یک معلمِ رسمی است.
معلمان پارهوقتی که به عنوان دبیر در مقاطعِ بالاتر متوسطه تدریس میکنند اغلب بر پایه ساعتِ کار مزد دریافت میکنند. مزدشان از ساعتی ۳۰ هزار تومان در شهرستانها شروع میشود و در برخی نقاطِ پایتخت به ساعتی ۱۵۰ هزار تومان هم میرسد. این دسته از دبیران پارهوقت وضعیت به مراتب مناسبتری به نسبت معلمانِ زنِ آموزش ابتدایی و پیشدبستانی دارند. حقوق زنان معلمِ ابتدایی در مؤسسههای خصوصی پس از به کار گرفته شدن، نه بر اساس ساعت کار، بلکه به صورت حقوق ثابت اندکِ ماهیانه است.
حقوق زنان آموزگار در دوره ابتدایی بسته به شهر منطقه مدرسه متفاوت است. از ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان برای هر ماه شروع میشود و به زحمت در برخی شهرها و منطقههای بالانشین به ۷ میلیون تومان میرسد. آنان باید از شنبه تا چهارشنبه همچون دیگر معلمان رسمی در مدرسهها باشند و تدریس کنند. در حالی که حقوقشان نصفِ معلمانی است که به صورت رسمی در آموزش و پرورش کار میکنند. جدای از حقوقِ کم، بیمه آنها را هم ناقص رد میکنند. برای بعضیها بیمه ۱۵ روز در ماه، برخی ۸ روز در ماه و حتی برخی تنها بیمه ۵ روز در ماه. این دلبخواهی بودن مناسبات شغلی را قانون خصوصیسازی و به طور خاص قانون کارورزی برای مدیر مدرسهها و سرمایهگذاران فراهم کرده است.
مدرسههای خصوصی، برخلافِ رنگ و لعابِ ظاهریشان، بر مبنای استثمار نیروی کارِ ارزان، به ویژه زنان و دخترانِی میچرخند که دانشآموخته دانشگاه هستند، جویای کارند اما کاری درخورِ تحصیلشان نمییابند و نمیتوانند برای همیشه هم در «خانه» بمانند.
نظرها
نظری وجود ندارد.