اینجا هنوز ایران است و من همچنان ساکن توام
گفتوگو با نورمند خنجری
به باور نورمند خنجری شعری که رخدادی بیرونی را روایت کند، چندان ارزشمند نیست. اما شعری که متاثر از رخدادی بیرونی، روایتی تازه خلق کند، حتما جذاب و با ارزش است.
او میگوید: «من آن خلق روایت را شاعرانه میدانم و نه بیان شاعرانه از روایت تاریخی را. آن خلق روایت در شعر خارج از تاریخ نیست اما بیرون از روایت تاریخ است و نمی شود با روایت تاریخی مقایسهش کرد. »
سلام
من نورمند خنجری هستم ساکن امریکا!
نام تو چیست؟
اینجا بنویس: نام من ……………
و بگو که چهکارهای !
اما اگر بگویی: نام ما چه اهمیتی دارد!
نامی مینویسم که نامیست!
و بعد مثلا بنویسی: ستار بهشتی
من هم زیرش مینویسم:
اینجا هنوز ایران است و من همچنان ساکن توام
به تو میگویم که دیروز سایهی ابر را گرفتم کشیدم سرم
و روی خوزستان باریدم
سپیده نوا را شکر می زد
دهان اسماعیل پر از خون بود
باران خون اسماعیل را رگ کرد داخل نی زد
بعد سرش را گرفت بالا از صفحه بیرون زد
اگر بگویی عشقی گوهر شاعری بود!
مینویسم: امروز اینجا دوباره شب بود
و من ستاره را از آسمان گرفتم
داخل شعر کردم
تا به تو نشانش دهم
حالا اینجا ستاره را ببین
ستاره که دختر ستار است را ببین
نورمند خنجری، زادهی ۱۳۵۲ شهر صحنه از استان کرمانشاه است و مجموعه شعر ”روبهروی شما ایستادهام“ شامل شعرهای ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶ و مجموعه شعر ”زندگی روی زوایای گنگ“ شامل شعرهای ۱۳۷۷ و ۱۳۷۸ از آثار اوست. گفتوگوی زمانه با او دربارهی شعر معترض امروز است.
گفتوگو با نورمند خنجری
اسفندیار کوشه - توییتی از شما خواندم که نشان میداد از دید شما رخدادهای اینروزها شتابشان بیشتر از واکنش شاعران و نویسندگان است. آیا این گروه از هنرمندان جامعه لازم است بیدرنگ واکنش نشان بدهند یا واکنش سیاسی و آنیشان با واکنش هنریشان متفاوت است؟
منظورم از واکنش هنری، این است که گاهی اتفاق آنقدر سهمگین است که میباید از آن فاصله گرفت تا دیدی بهتر به آن داشته باشی.
نورمند خنجری - بله، سرعت اتفاقات بسیار زیاد است. اما به نظرم لازم نیست از اتفاق فاصلهی خاصی گرفت تا از آن شعر نوشت، یا اثری هنری خلق کرد کما اینکه چنین هم نبوده. من هم که شاعر کمکاری هستم، اینگونه نبودم. از آن توییت هم مشخص است که از روز اول همواره نوشتهام.
البته متوجه زمینهی صحبت شما هستم و می دانم که متاسفانه تایید و تکرار زیادی پشت آن ایستاده است، اما من با آن همنظر نیستم (حتی اگر خودم هم گرفتار آن باشم). آن را به نوعی فرار به جلو میدانم. این گزاره که "شاعران (هنرمندان) نیاز به زمان دارند تا از این اتفاقات سهمگین، اثر خود را خلق کنند" ایراد ساختاری دارد چراکه شاعر را مقدم بر شعر فرض می کند. گویی که شعر را باید از شاعران انتظار داشت درحالیکه کسی که شعر را می نویسد شاعر است.
عدهای خود را شاعر میدانند اما شعر نمینویسند و زمانیکه با شرایطی نظیر صد روز گذشته روبهرو میشوند، چنین توجیهاتی برای ننوشتن میآورند!
•شعرهای بلندتان گاهی در دستهی شعرهای روایی قرار میگیرد، گویی شاعر میخواهد در میان کلمات شاعرانهاش داستانی را برای مخاطب تعریف کند. این روزها شاعران چه داستانی را برای مخاطبانشان تعریف میکنند؟
شعرهایی که این اواخر نوشته ام بلند نیستند. گمان نمیکنم دورهی مناسبی برای شعر بلند باشد. شعر بلند "تهران" را حدود ۲۵ سال پیش (۱۳۷۷) نوشتم.
درعین حال به روایت داستان در شعر علاقهای ندارم. اما ساخت روایت در شعر میتواند باارزش باشد. در شعر بلند تهران هم قصد نداشتم داستانی را در میان کلمات شاعرانه تعریف کنم. هیچکدام از آن داستانها، قبل و بیرون از آن شعر وجود نداشتند. آن روایتها در بطن نوشتن آن شعر شکل گرفتند.
اما در جواب سوال شما، تا آنجاکه سراغ دارم، این روزها شعرها در سرایش آزادیند؛ در کار توصیف شجاعت و شهادتاند.
•اگرچه چندان علاقهیی به روایت در شعر ندارید. اما آیا میتوانید این پرسش را پاسخ بدهید که روایت شاعرانه وقتی در برابر روایت تاریخی قرار میگیرد چه رنگ و جلایی میپذیرد؟
برای شعری که رخدادی بیرونی را روایت کند، ارزش زیادی قائل نیستم. اما شعری که متاثر از رخدادی بیرونی، روایتی تازه خلق کند، حتمن جذاب و با ارزش است.
من آن خلق روایت را شاعرانه میدانم و نه بیان شاعرانه از روایت تاریخی را. آن خلق روایت در شعر خارج از تاریخ نیست اما بیرون از روایت تاریخ است و نمی شود با روایت تاریخی مقایسهش کرد.
•تا اندازهیی قانع شدم. در شعر بلند تهران، از این شهر شخصیتی آسیب دیده ساختهاید، حالا در این شرایط از کشور زخم خورده چه تصویرهایی در برابر دید شاعران است؟
شاعران را نمیدانم اما برای من، تهران و ایران از همیشه زندهتر است. جوانتر است. برای من که از آن دورم، خواستنیتر از همیشه است. شبیه روزهای آخر اسفند است.
• (این سوال را از بقیهی دوستان هم پرسیدهام) واکنش ادبی شاعران به رخدادهای خیزش سراسری مردم ایران، اغلب با شعار آمیخته است. آیا این مسأله بر ماندگار بودن حرکتهای شعری لطمهیی وارد میکند؟ و چهطور باید از این مسأله گذر کرد؟
خوشا به سعادت شعری که شعار مردم شود. خوشا به سعادت شاعری که شعار مردم را بنویسد.
متاسفانه در یکصدسال گذشته کلی حرف بیاساس، نامفهوم و غلط درخصوص شعر گفته شده که با تکرار مکرر آنها، به اصولی پذیرفته شده، تبدیل شده اند. این یکی از آنها ست: "شعری که به شعار آمیخته" یا "شعری شعاری!" …
هستی، ماهیت و ارزش شعر و شاعر را مخاطب تعیین میکند. آنها که به اسم منتقد و استاد، شعر را از تودهی مردم گرفتند (میگیرند) و به محافل محدود شاعران و هنرمندان بردند (میبرند) در واقع به هستی و ارزش شعر در میان مردم صدمه زدند. چنین خطکشیهایی نظیر شعر و شعار ، یا مباحثی نظیر ماندگاری شعر، همه ریشه در درک نادرست آنها از شعر و مخاطب داشته (دارد).
هزاران شعر با مضامین مختلف هر روز نوشته می شوند که عمرشان به یک روز هم نمیرسد، چرا از این میان آنهایی را که بقولی شعارگونه هستند جدا می کنند که نتیجه بگیرند شعاری شدن شعر موجب ناماندگاری شعر می شود؟ همین یکصدسال گذشته بیاندازه شعر فرمال پر مدعا نوشته شده که ماندگار نشدهاند. در بیست سال گذشته صدها شعر زبانگرا نوشته شده که قریب به اتفاق آنها ارزش دوبار خواندن ندارند چه رسد به اینکه ماندگار شوند. این را نمیگویم که شعاری شدن شعر را تایید کنم، عرضم این است که شعر را بیش از این از تحولات اجتماعی تهی نکنیم.
•آیا شباهت یا حتا تفاوتی میان حرکتها و جنبشهای شعری معاصر با شعر انقلاب ۱۴۰۱ میبینید؟
منظورتان کدام حرکتها و جنبشهای شعریست؟
•منظورم جنبشهای شعری در زمان مشروطه، کودتا، انقلاب سفید، انقلاب ۵۷ و شعر دههی ۷۰ است.
شعر همیشه همراه تحولات و جنبشهای اجتماعی بوده. یکسال و نیم پیش در جمع شاعرانی در کلاب هاوس گفتم که جامعه در آستانهی تحولی دیگر است و نبض شعر دوباره میزند. من منتظر این وضعیت بودم. چنین وضعیتی را در ۱۳۷۵-۱۳۷۶ در جریان تحول شعر دههی هفتاد تجربه کرده بودم.
اینبار تحولی عظیمتر در بطن جامعه جریان دارد، شعر هم چنین وضعیتی را تجربه می کند.
برای من اینگونه بوده. پس از شعر تهران که ۱۳۷۷ نوشتم، بهترین شعری که نوشتهام "ستاره، دختر ستار" و "خیزش انقلابی " است که حدود یکسال پیش نوشتم. همانطورکه عرض کردم، شعر همواره موثر و متاثر از تحولات اجتماعی بوده و ضربان آن در جریان تحولات اجتماعی تندتر زده. من نام اغلب آنها را جنبش شعری نمیگذارم. درعین حال برای جنبش سازی در شعر ارزشی قائل نیستم؛ بلکه آن را مضر هم میدانم. (بدترینش همان جنبشسازی از تحول مثبتی بود که در سال های ۱۳۷۵-۱۳۷۷ رخ داد).
قابل فهم است که دریافت و فهم مشترکی میان شاعران از تحولات اجتماعی پیش میآید و شعرهای کموبیش مشابهی نوشته میشود اما نمیتوانم نامش را جنبش شعری بگذارم. امروز هم چیزی بنام جنبش شعری انقلاب ۱۴۰۱ نمیبینم چنان که جنبش شعری انقلاب ۵۷ و …
•با توجه به اینکه شیوهی ارائهی شعر این روزها نسبت به قبل مدرنتر شده و فاصلهی شاعر و مخاطب هم از لحاظ زمانی و مکانی از میان رفته، این امکان چه قدر به گسترش شعر و تأثیرگذاریاش کمک میکند؟
خیلی زیاد. آنقدر زیاد که توانسته بخشی از خرابکاری چندین و چند دههی گذشتهی منتقدان شعر، صاحبان مجلات و کتابفروشیها را پاک کند و شعر را به صاحب واقعیش یعنی مخاطب برگرداند.
• منظورتان چه نوع از خرابکاریست؟
پیش فرض ما از نقش منتقد و صاحبان مجلات و کتابفروشیها ایجاد و افزایش ارتباط میان مخاطب و اثر است. برداشت من از نتیجه کار منتقدان و صاحبان مجلات و کتابفروشیها در چندین دههی گذشته (هفتاد سال گذشته) محدود کردن دایرهی مخاطبان با شعر (بهطور عام) از یکسو و محدود کردن گسترهی شعر از سوی دیگر بوده است. به نظر من گسترش دنیای ارتباطی امروز (اینستاگرام، تلگرام، واتس اپ …)، تاثیر این واسطههای خرابکار را کم کرده و شعر را به مخاطب نزدیکتر کرده است.
نظرها
نظری وجود ندارد.