تلاش برای بقا: زندگی دشوارتر از قبل هنرمندان در بحران معیشتی کنونی
معیشت هنرمندان و نویسندگان و شاعران ایرانی در خطر است. برخی برای گذران زندگی به هر کاری تن میدهند. در این گزارش با چهار هنرمند آشنا می شوید: سرایدار یک باغ، یک راننده، یک حامل مواد مخدر و پادوی یک بنگاهدار.
به جز معدودی از هنرمندان که به خاطر شهرتشان، از تمکین مالی برخوردارند، بیشتر هنرمندان و نویسندگان ایرانی در شرایط عادی هم با دشواریهای معیشتی روبهرو بودهاند، چه رسد به اینکه چند سال است که بحران معیشتی فراگیر شده است.
هر کدام از قشرهای جامعه در برابر سختیهای معیشتی راه و روش خود را دارند. بازاریان سعی میکنند خود را با افزایش قیمتها هماهنگ کنند تا هیچوقت از تهیه اجناس با قیمتهای جدید باز نمانند. کارمندان با اضافهکاری و یا با شغل دوم، تلاش میکنند تا دخل و خرج خود را طوری هماهنگ کنند که حقوق دریافتی تا آخر ماه دوام بیاورد، اما هنرمندان و نویسندگان و شاعران وضعیت دیگری دارند.
صندوق اعتباری هنر
در اسفند ۱۳۸۲ به پیشنهاد وزارت ارشاد اسلامی، برای حمایت از روزنامهنگاران، هنرمندان و نویسندگان، صندوق اعتباری با هدف حمایت از اهالی فرهنگ، هنر و رسانه کشور و در راستای سیاست انتقال بخشی از تصدیهای دولتی با تصویب هیات وزیران تشکیل و در اولین گام ۷۵۶ نفر از اهالی فرهنگ به عضویت این صندوق درآمدند. به گفته سیدمجید پوراحمدی، مشاور وزیر ارشاد و مدیرعامل صندوق اعتباری هنر در حال حاضر بالغ بر ۹۹ هزار نفر عضو این صندوق هستند. گفته میشود که هنرمندان و اهالی فرهنگ میتوانند در این صندوق عضو شده و از تسهیلات در نظر گرفته شده استفاده کنند. نکته جالبی که در سایت صندوق اعتباری هنر دیده میشود این است که برای هنرمندان رشتههای مختلف، شرایط عضویت قید شده اما حرفی از نویسندهها و شاعران نیست. گفته میشود که ملاک عضویت در صندوق و تمدید آن مشروط به استمرار فعالیت حرفهای است و هنرمندان حوزههای مختلف هنری ضروری است جهت عضویت اولیه و تمدید عضویت نسبت به ارائه مستندات خود (حضور در جشنوارههای معتبر هنری؛ برگزاری نمایشگاههای هنری و کنسرت، چاپ کتاب در حوزه فرهنگ و هنر و...) اقدام کنند.
با وجود تلاشهای صورت گرفته گویا احراز هویت و کارنامهی هنرمندان برای وزارت ارشاد چندان آسان نیست. در اسفند سال گذشته برای کسانی که کارت هنری برایشان صادر شده بود و به عبارت دیگر عضو صندوق اعتباری هنر شده بودند، مبلغی به عنوان کمکهزینهی ایام کرونا واریز شد. نویسندهای که بیشتر از ۲۰ سال سابقهی نویسندگی دارد، میگفت وقتی این مبلغ به حسابش واریز شد، تصمیم گرفت مبلغ واریز شده را در همان حساب دست نخورده نگه دارد تا در ابتدای تابستان آینده برای تغییر مکان و رفتن به خانهی جدید به کار ببرد. زمانی که موعد مقرر رسید، نویسنده متوجه شد که پولی توی حسابش نیست. در حالی که پیامک واریز کمکهزینه برای او آمده بود. نویسنده با پشتیبانی صندوق اعتباری هنر تماس گرفت و ماجرا را گفت. به او گفته شد که چون پول را از حسابش برداشت نکرده، برای صندوق این شائبه پدید آمده که مدارک ارائه شده غیر واقعی بوده و به قول معروف کسانی سابقهتراشی کردهاند تا بتوانند مبلغ کمکهزینه را دریافت کنند. نویسنده ماجرا را به عنوان درد دل با یکی از ناشران مطرح میکند. ناشر به او میگوید: در حال حاضر بعضی از همکاران ما، کتابسازی و برای نزدیکانشان سابقهی نویسندگی میتراشند. ناشر میگفت که شاید باید به گردانندگان صندوق اعتباری حق داد که در معرض چنین سوءاستفادههایی هستند.
مسئله این است که نوشتن یک رمان، به قول هوشنگ گلشیری، نویسنده فقید «صبر ایوب» میخواهد. این روزها که اوضاع اقتصادی به هم ریخته، کار ناشران هم با سختیها و تنگناهای متعدد گره خورده است. برای همین ناشران نمیتوانند به آسانی خطر کنند و آثار نویسندههای جوان را چاپ و منتشر کنند. یعنی در حالی که ایجاد سابقهی نویسندگی از هر کاری که تصور بشود سختتر شده، کسانی با انتشار ۱۰۰ و ۲۰۰ نسخهای کتابهای سرهمبندی شده، برای پدر، مادر و گاه فرزندان خود ایجاد سابقهی فرهنگی میکنند تا در شمار نویسندهها قرار گرفته و از تسهیلات استفاده کنند. این دسته از کتابسازان، با چنین کاری اجازهی احراز هویت نویسندهها و شاعرانی را که نیازمند کمک دولت هستند، سخت میکنند.
چنین است که برخی از نویسندهها و شاعران، بیچشمداشتی به کمکهای دولتی، نهایت تلاش خود را به کار میبرند تا بتوانند در این اوضاع سخت، تاب آورند. اما برای نویسنده، غیر از کار با ناشران و روزنامهها، به سختی میتوان جایگاه شغلی یافت که در آن هم با نوشتن درگیر باشد و هم کفاف زندگی را بدهد. نویسندهای که بیکار است، هر پیشنهادی را میپذیرد و دست بر قضا گاهی شغلهای خطرناک پیشنهاد میشود و نویسندهی درمانده زیر فشار معیشتی، کار خطرناک را میپذیرد. ماه گذشته، به یکی از نویسندهها پیشنهاد شد که به عنوان نگهبان در یک انبار لوازم خانگی، در اطراف شهریار مشغول کار شود. نویسنده میگفت: با خودم فکر کردم که میتوانم هم نگهبانی بدهم و هم از فضای ساکت آنجا برای کتاب خواندن استفاده کنم. نویسنده با همین خیالها مشغول کار در انبار میشود اما اوضاع آنقدرها هم بر وفق مراد او نمیگردد. دزدها به انبار میزنند، نویسنده مقاومت میکند، تیغهی چاقو چند نقطه از بدنش را پاره میکند، دزدها دست و پای او را میبندند و تا جایی که میتوانستهاند، از انبار دزدی میکنند.
شاعری زیرِ بارِ گران!
در تاریخ هنر و ادب جهان، موارد متعددی از کمکها و حمایتهای مالی از نویسندگان و شاعران دیده میشود. کافکا خواهری به نام اُتا داشته که از او حمایت مالی میکرده و کافکا تا مدتها با کمکهای خواهرش زندگی میکرده است. میتوان به آسانی تصور کرد که ایبسا کمکهای اُتا باعث خلق آثاری مانند قصر، محاکمه و مسخ شده باشد. روشن است که اگر کمکهای اُتا نبود، کافکا مشکلات بیشتری در رفع و رجوع نیازهای مالیاش میداشته و جالب این است که اُتا هم انتظار خاصی از برادر نداشته که مثلا بعدها هر جا حرف از آثار کافکا به میان میآید، حرفی از او هم زده شود. او به برادرش کمک میکرده، همین... بیچشمداشت.
سنت حمایت از هنرمندان در این مرز و بوم، سنتی قدیمی است. بهرام بیضایی معتقد است که در دوران قاجار، کسانی که از نظر مالی قدرت و توان حمایت داشتند، هنرمندان نمایش را زیر پر و بال خود میگرفتند و از آنان حمایت میکردند. این حمایت تا اواخر دوران قاجار مانند یک سنت مقبول رواج داشته و در دوران پهلوی کمکم کمرنگ شد و تا امروز که به تمامی از بین رفته است.
یکی از کارهایی که این روزها به شدت مورد اقبال واقع شده، رانندگی و کار در اسنپ و تپسی است. خوشا نویسنده و شاعری که ماشین دارد و میتواند به این کار دست بزند اما اگر خود صاحب ماشین نباشد، باید با صاحب ماشین شریک شود. شاعر جوانی که در یکی از شهرهای بزرگ کشور مشهد رانندهی اسنپ شده میگوید: «هیچ چارهای برایم نمانده بود». او با صاحب ماشین شریک شد؛ کار در ازای ماشین و درآمد تقسیم بر دو میشد. شاعر میگوید: شبی برای حومهی شهر درخواست سفر را قبول کرد. در شب برفی، مسافر را به مقصد میرساند. وقتی مسافر پیاده میشود، قبل از اینکه شاعر از محل دور شود، دو نفر جلو او را میگیرند. شاعر میگفت: بر تمام کائنات آویختم که مبادا ماشین را ببرند. آن دو غول بیابانی، گوشی، ساعت و انگشتر شاعر را میگیرند و او را روانه میکنند. بعد از آن شاعر ماشین را به صاحبش تحویل داد و با وجود جثهی ضعیف، توی بازار مشغول کار باربری شد. دردناک است؛ شاعری زیرِ بارِ گران!
فئودور داستایفسکی بارها و بارها اقرار کرده که اگر کمکهای بیدریغ برادرش میخاییل نبود، نمیتوانست زندگی کند. میخاییل برای دستایفسکی آنچنان وجود حمایتگری داشت که داستایفسکی بینگرانی توانست به نوشتن بپردازد. بعد از مرگ میخاییل، زندگی روی سخت خود را به داستایفسکی نشان داد. امروز کمتر کسی از خوانندگان برادران کارامازوف، جنایت و مکافات، ابله و بسیاری آثار ارجمند داستایفسکی میدانند که او با کمک مستقیم میخاییل توانسته چنین آثاری خلق کند. آن روزها که داستایفسکی تحت حمایتهای مالی برادرش بود، هنوز آنقدرها شناخته شده نبود و جز خوانندگان حرفهای رمان و داستان، کمتر کسی او را میشناخت. نیچه هم با کمک دوستانش زندگی میکرد و دوستانش به تمامی زندگی او را تامین میکردند. ادگار آلنپو هم تحت حمایتهای بیدریغ یکی از علاقهمندان آثارش زندگی میکرد.
بیکاری و فشار معیشتی چنان بر نویسنده سخت میگذشته که با واسطهای، کسی مقداری مواد غیر قانونی را به او تحویل میدهد تا در خانهاش پنهان کند و در ازای آن مبلغی ماهیانه دریافت کند. این ماجرا کمتر از چهار ماه ادامه داشت و در این مدت، نویسنده جوان بهخاطر نگرانی و تشویش نزدیک به بیست کیلو از وزن خود را از دست داده بود.
در دوران معاصر در بسیاری از کشورهای غربی نهادهایی مانند خانههای ادبیات در شهرهای مختلف از شاعران و نویسندگان حمایت میکنند. آنها عضو صندوق بازنشستگی هنرمنداناند و معمولا درآمد خوبی هم از طریق شعرخوانی و داستانخوانی در کتابفروشیهای محلی نصیبشان میشود. اگر کفایت نکند از حمایت دولت برخودار میشوند. البته هستند بسیاری از شاعران و نویسندگان در غرب که یک حرفه دوم هم برای روز مبادا دارند یا در تحریریههای فرهنگی به شکل قلم به مزد کار میکنند.
درخواست وام
افسر موموندی، نماینده معاون توسعه و مدیریت منابع در امور اقتصاد فرهنگ و هنر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در گفتوگو با تسنیم درباره اعطای تسهیلات به هنرمندان و اهالی فرهنگ سخن گفته است. او به بستهای تحت عنوان تسهیلات کارا و تحفه اشاره کرده است. موموندی در پاسخ به اینکه آیا همه اعضای صندوق هنر میتوانند از این تسهیلات استفاده کنند، گفته است: تنها اعضایی که در سامانه تحفه پیش از این ثبتنام کرده بودند، میتوانند از این تسهیلات استفاده کنند. او میگوید تا آذر ۱۳۹۹ بالغ بر ۸۰۰ میلیارد تومان درخواست اعطای وام ثبت شده است. توجه به عدد ۸۰۰ میلیارد تومان نشاندهندهی تعداد هنرمندانی است که نیاز به این بستهی حمایتی داشتهاند. اگر برای هر درخواست کننده مبلغ ۲۰ میلیون تومان درنظر بگیریم، ۴۰ هزار هنرمند نیازمند چنین حمایتی بودهاند. او میافزاید: «اکنون امکان ثبتنام مجدد وجود ندارد، با دستور رئیسجمهور اگر بتوانیم تخصیص بیشتری داشته باشیم، میتوانیم مجدد ثبتنام را فعال کنیم اما در حاضر ثبتنام فعال نداریم». این گفتوگو در مهرماه ۱۴۰۰ صورت گرفته است و تا امروز که وضعیت اقتصادی سختتر شده، نویسندهها و شاعران بسیاری برای گذران زندگی دست و پا میزنند. روشن است که نمیتوان از شاعر و نویسندهای که ده ساعت به کار بدنی سخت مشغول بوده، انتظار خلق اثر داشت. الزام کسب درآمدی که بتوان زندگی را گذراند، نویسنده و شاعر بیکار را به قبول کارهای سخت و خطرناک مجبور میکند. وقتی کارد به استخوان رسیده باشد، چطور میتوان از نویسنده و شاعر انتظار داشت دربرابر پیشنهاد انجام کار خطرناک خوددار باشد؟ مسئله این است که نویسندگی و شاعری در عمیقترین لایههای وجودی هنرمند شکل میگیرد و سخت میتوان با ننوشتن و نسرودن کنار آمد. این است که در پذیرش کارهای خطرناک، نیمنگاهی هم به درآمد مکفی وجود دارد تا هنرمند بتواند به خلق اثر ادامه دهد.
در یکی از شهرهای مرزی، دوستان نزدیک نویسنده متوجه تغییر خلق و خوی او میشوند. سوالها از چرایی اضطراب و تشویش نویسنده به جایی نمیرسد. علاوه بر تشویش و نگرانی نویسنده، همسرش هم دچار اضطراب و تشویش بوده است. دوستان نزدیک نویسنده با هم گفتوگو میکنند که چطور میتوانند بفهمند مشکل چیست. آنها سراغ کسی میروند که حق استادی بر گردن نویسنده جوان داشته است. استاد به خانه نویسنده میرود و از ماجرا با خبر میشود. بیکاری و فشار معیشتی چنان بر نویسنده سخت میگذشته که با واسطهای، کسی مقداری مواد غیر قانونی را به او تحویل میدهد تا در خانهاش پنهان کند و در ازای آن مبلغی ماهیانه دریافت کند. این ماجرا کمتر از چهار ماه ادامه داشت و در این مدت، نویسنده جوان نزدیک به بیست کیلو از وزن خود را از دست داده بود؛ بهخاطر نگرانی و تشویش. بعد از اینکه استاد از ماجرا با خبر شده بود، به نویسنده اصرار کرده بود تا مواد غیر قانونی را به صاحبش برگرداند.
نویسنده دیگری با کمک یکی از بستگانش در یک بنگاه املاک مشغول کار میشود. بنگاهدار همان روز اول به نویسنده میگوید اینجا کار زیادی برای انجام دادن نیست و اگر میخواهی اینجا بمانی، بخشی از کاری که باید انجام بدهی این است که خریدهای خانه را انجام بدهی. نویسندهی پا به سن گذاشته در سکوت، به دم در خانهی بنگاهدار میرود، دستور خرید را میگیرد و خریدها را انجام میدهد. چه کسی میتواند حال و روز نویسنده را درک کند؟ کار کردن عیب نیست اما هر کاری هم مناسب شأن و منزلت نویسنده و شاعر نیست و اگر اجبار گذران زندگی نبود، تردید دارم که نویسندهی پا به سن گذاشته و شناخته شده، چنین کاری را قبول میکرد.
نظرها
نظری وجود ندارد.