جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» و آیندهی دین در ایران
جویا آروین – جنبش صرفاً با حکومتِ دینی یا دینِ حکومتی سرِ ستیز ندارد؛ فراتر میرود و تقدسِ دینی را از بن و پایه نشانه میگیرد.
جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» جنبشی دینستیز و تقدسستیز است. در این نوشته میکوشیم دلایلی بر درستیِ این سخن بیاوریم و نشان دهیم که این واقعیت چه نشانگریها و پیآمدهایی برای کامیابی یا شکستِ این جنبش دارد.
همچنین نشان میدهیم که این واقعیت چگونه بنبستها و تنگناهای اندیشگی ما در زمینهی آیندهی سیاسی را آشکار میکند. در این نوشته مدعا این نیست که این جنبش «صرفاً» با حکومتِ دینی یا دینِ حکومتی سرِ ستیز دارد؛ مدعا این است که جنبش فراتر میرود و تقدسِ دینی را از بن و پایه نشانه میگیرد.
چرا این پرسش مهم است
بیش از چهار دهه از حاکمیتی سراپا دینی در ایران گذشته است و در این سالها دین بر همهی گوشه و کنارهای زیست ایرانیان فرمان رانده است. بسیاری از مردم نابسامانیها و مشکلات را با این دینی بودن مرتبط میدانند. از همین رو هرگاه جنبشی پدید میآید که میتوانیم امیدِ دگرگونسازی به آن ببندیم دوست داریم بدانیم قرار است با دین چه کند.
افزون بر این، نمیتوان نادیده گرفت که هنوز بخشی از صاحبنظران و اندیشوران در زمینهی زیست سیاسی و اجتماعی در ایران به دلایل گوناگون دل در گرو دین دارند. چنانکه خواهیم گفت، این دینخواهی و دینخویی خودش را در واکنشها به جنبش نیز نشان داده است.
برخی هنوز میکوشند دامنِ جنبش «زن، زندگی، آزادی» را از از هرگونه اسلامستیزی پاک کنند. برخی تصور میکنند اگر جنبش را اسلامستیز معرفی کنیم آنگاه دینداران را در مقابلِ جنبش قرار میدهیم و این باعث خواهد شد جنبش شکست بخورد. اما واقعیتهای این جنبش چیزی جز این به ما میگوید و این واقعیتها را نمیتوان نادیده گرفت.
برخی هم از این نگاه عملگرا و پیآمدبین فراتر میروند و بر ارج و جایگاهی که دین در زیست ایرانی دارد تأکید و پافشاری دارند. برای این گروه دین هنوز ارزشمند و معتبر است.
نشانههای ستیز با تقدس
نشانههای تقدسستیزی و دینستیزی در این چند ماه اخیر بسیار است. جنبش در حقیقت در ستیز با یک سنتِ دیرپای اسلامی پا گرفت — پوششِ اسلامی. در سرتاسرِ عمرِ این جنبش نیز مهمترین نمودِ کنشوری ستیز با همین سنت بوده است. و هنوز هم همین گونه است و بیحجاب ظاهر شدنِ زنان و دختران در کوچه و خیابان است که به ما میگوید جنبش هنوز نمرده است. از این که بگذریم، سه سازمایه در این جنبش یعنی «زن» و «زندگی» و «آزادی» هریک گونهای ستیز با سنتِ دینی را بازتاب میدهند.
گذشته از اینها ، همچنین میتوانیم به تقدسستیزی در کنشگریهای مردمی در سطحِ پایین در کوچه و خیابان اشاره کنیم. برای مثال، یکی از این کنشگریها «عمامهپرانی» بود که تقدسِ دینی را در یکی از سطحیترین شکلهایش به چالش و نیشخند گرفت. چنانکه نمادینوار در وصیتنامهی مجیدرضا رهنورد (معترضی که حکومت اعدام کرد) آمده است، جوانان و نوجوانانی که در این جنبش نقشآفرین هستند دینخویی را حتا وقتی غیرحکومتی باشد دوست ندارند.
تحلیلِ میاننسلی
چرا جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» به این شکل و شیوه روی داد؟ درست است که گرفتاریهای اقتصادی و معیشتی نیز زمینه را برای خیزش جمعی فراهم کرد. اما بیش از هر قشرِ دیگری جوانان و نوجوانان هستند که در این جنبش نقشآفرینی میکنند. برخی به نظرِ نگارنده بهدرستی گفتهاند که این نسل تا اندازهای از نسلهای پیرتر نیز نمایندگی میکند. اما آنچه این نسل را متمایز میکند چیزی نیست جز فرصتی تاریخی که برای رهایی از چنبرهی تبلیغاتِ دینی و مذهبی به دست آورده است.
آنچه بیش از هر چیز تعیینکننده است این است که این نسل از نظرِ ذهن و آگاهی و شناخت با نسلهای قبل فرق کرده است. تبیینِ جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» بیشک به پژوهشی میاننسلی در زمینهی شناخت و آگاهی نیاز دارد. گرچه مرزکشیِ دقیق در میانِ نسلها شدنی نیست، چهار نسل را میشود کمابیش از هم سوا کرد. نخست، نسلی که نوجوانی و جوانیاش را پیش از انقلاب اسلامی سپری کرده است. در این نسل کم نبودند کسانی که در انقلابِ اسلامی مشارکت کردند و بسیاری از آنها چون هیچ تصوری از آیندهی اسلامی نداشتند حتا به حکومتِ اسلامی امید بستند. پس از انقلاب نیز اکثراً تا چندی با انقلابِ اسلامی همراه شدند و سپس وقتی دیگر شور و نیروی جوانی را از کف داده بودند یا دیگر بهناچار به نظامِ اسلامی تن دادند یا از ایران رفتند. این نسل گرچه از تبلیغاتِ ایدئولوژیک حکومت تأثیری نپذیرفت اما از نظر سنی در وضعی نبود که بتواند جنبشی تأثیرگذار به راه بیندازد.
دوم، نسلی که در زمانِ انقلاب ۵۷ نوجوان یا جوان بودند. این نسل غالباً نوجوانی یا جوانیشان را نخست با شورِ انقلابی و سپس با جبهه و جنگ سپری کردند. برخلافِ نسل اول که حاکمیت سکولار و غیردینی را برای سالها تجربه کرده بود، این نسل در این باره تجربهی چندانی نداشت و زینرو بسیاری از آنها بهواسطهی تبلیغاتِ انقلابی و جبهه و جنگ و هم از طریق رسانههای حکومتی از تبلیغاتِ ایدئولوژیک تأثیر پذیرفتند.
سوم، نسلی است که در زمان جنگ کودک بوده و نوجوانی و جوانیاش را پس از انقلاب و در دوران پیش از اینترنت گذرانده است. میتوان گفت که این نسل، که اکنون حدودِ سی تا پنجاه ساله است، از تبلیغاتِ حکومتی بیش از نسلهای قبل تأثیر پذیرفت مهمتر از همه به این دلیل که غالباً هیچ منبع دیگری برای آگاهی نداشت و در چارچوبِ آموزش و پرورشِ ایدئولوژیک بزرگ شد. عجیب نیست که سقفِ کنشگریِ سیاسی در این نسل در امید بستن به جنبشِ اصلاحات و پشتیبانی از آن بود وقتی که هنوز دین چیز بدی به شمار نمیآمد و یک روحانی میتوانست رهبرِ اصلاحطلبی باشد. روشن است که این نسل نیز هنوز قادر نبود ناسازههای حکومتِ دینی را ببیند و درست به همین دلیل بود که سقفِ خواستهاش یک نظام سیاسی به نام مردمسالاری دینی بود که نه کشوری در دنیا آن را آزموده بود و نه کسی میدانست که آیا اصلاً شدنی است.
امروزه با گسترشِ اینترنت و دسترسی به منابعِ آگاهی که بیرون از چارچوب ایدئولوژی حکومتی جای دارند، بسیاری از نسل دوم و سوم احساس میکنند که فریب خوردهاند.
سرانجام اما نسل اینترنت، نسل نوجوان و جوان امروزی، هم نیروی جوانی دارد و هم شناختِ آزاد از چنبرهی ایدئولوژیِ حکومتی. این نسل که دیگر از تبلیغاتِ مذهبی اثری نمیپذیرد تقدسباور نیست. فقط چنین نسلی میتواند چنین جنبشی به راه بیندازد.
دین نه برای حکمرانی و نه برای جامعه
کسانی که خود را روشنفکران دینی معرفی میکنند اغلب به جداییِ دین از سیاست باور دارند و دین را برای حکمرانی نمیخواهند، اما نکتهای درخورِ درنگ این است که آنان دین را برای جامعه میخواهند. این دینخواهی یا به این دلیل است که آنان دین را برای جامعه مفید میدانند و یا به این دلیل که دین را از جامعه حذفناپذیر میدانند. با همین گرایشِ بنا بر ادعا پراگماتیست و واقعبینانه است که نه جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» را در مقابلِ دین میخواهند و نه آیندهی ایران را بدونِ جایگاهِ جدی برای دین.
این رویکرد در سخنانی از عبدالکریم سروش که سرحلقهی روشنفکرانِ دینی است بازتاب یافت. او گلهمند است که چرا در گفتوگوهای برخی سرچهرههای معتقد به براندازی «نامی از اسلام و دیانتِ قاطبهی مردم ایران در میان نبود. بلکه اکثریتِ آنها کمالِ ناآشنایی با این سنتِ عظیم و قویمِ ایرانی داشتند. … نه از ایران چندان شناسایی و آشنایی دارند نه از دیانتِ مردم نه از سنتِ آنها نه از ارزشها». این سخنان نهتنها هیچ نشانی از اعتقادِ راسخ به حکومتی غیردینی ندارند بلکه به ما این حس را منتقل میکنند که نظم و تقدسِ دینی قرار است دوباره از پنجره بازگردد. البته سروش از این نیز فراتر رفت و با رویکردی که نشان از جنسیتزدگیِ دینی و سنتی داشت برهنگیِ یکی از این سرچهرهها در سینما را دستمایهای برای سرزنشِ او کرد.
چنین سخنانی درست در زمانی که جنبشی گسترده علیه پوششِ اسلامی به راه افتاده است وارونهگوییِ (آیرونی) آشکار است. شاید بسیاری از ما گمان کنیم این آیرونی به ما بنبستی در عرصهی سیاست در ایران را گوشزد میکند: اینکه بالاخره با دین باید چه کنیم. برای مثال آیا باید ملاحظهی دینداران را کرد؟ آیا، چنانکه برای مثال محمدرضا نیکفر میگوید، باید در نظر داشته باشیم که «قهر مؤمنان» با هرگونه نظامِ دمکراتیک در آینده به شکستِ آن نظام خواهد انجامید. و اگر چنین باشد، آنگاه آیا دمکراسیِ برآمده از چنین ملاحظهای بهواقع دمکراسی خواهد بود؟ در این زمینه گفتنی است که نگارنده نیز خود پیشتر در نوشتهای بلاتکلیفی در بارهی نقشِ دین در دورانِ پس از جمهوری اسلامی را واکاویده بود. اکنون اما به نظر میرسد جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» راهی نو را به ما نشان میدهد. نسلِ جوان و نوجوانِ امروزی با کنشگریِ خود در حقیقت دارد به ما میگوید که دین میتواند بخشی از مسئله نباشد. درسی که از این جنبش میآموزیم این است که آنچه دین را به واقعیتی انکارناپذیر در سپهرِ سیاسی در ایران تبدیل کرده همان حاکمیتِ دینی است که نهتنها دین و دینداری را از طریقِ قوانینی بنا بر ادعا دینی بر دنیای مردم زورانده است بلکه آن را با تبلیغات و آموزش و پرورش بر ذهنها نیز تحمیل کرده است. به عبارتِ دیگر، ممکن است دیدگاهِ برخی روشنفکران دربارهی نقش دین در ایران (این دیدگاه که دین جایگاهِ انکارناپذیری در سپهرِ اجتماع و سیاست در ایران دارد و زینرو باید ملاحظهی دینداران را کرد) نیز خودش تا اندازهای نتیجهی تحمیلِ حکومتیِ دین بر جامعه باشد. چنانکه جنبشِ نو به ما نشان میدهد، این امکان بسیار معقول است که، با گسترشِ منابعِ آگاهی، وقتی ذهنها دیگر در چنبرهی تبلیغاتِ حکومتی نباشند دین نیز دیگر بر جامعه فرمانروایی نداشته باشد و همین زمینه را برای حاکمیتِ غیردینی فراهم خواهد کرد. پرسش فقط این است که آیا آگاهی به همین شیوه گسترش خواهد یافت. تردیدی نیست که حاکمیت میکوشد راه را بر این آگاهی ببندد و برای مثال کوششها برای محدودسازیِ اینترنت را باید در همین راستا فهمید.
نظرها
پورامید
دنیا به اشتباه دینا نوشته شده. گذشته از اینها به اشتباه گذشتهای اینها نوشته شده. با تشکر از نوشته ی خوبتان. غلطهای تایپی را اگر بشود جلوگیری کنید نوشتهها پاکیزه تر میشوند. البته میدانم که صد در صد شدنی نیست و من خودم هم با عرض پوزش این نظر را بدون رعایت نیم فاصله نوشته ام چون صفحه کلیدم جدید است. :) ----------------------------------------------------- با تشکر اصلاح شد زمانه