ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«برادرانِ لیلا»:  پیروی متوهمانه از مشی اصلاح‌طلبی

روزبه جورکش - پیام فیلم تازه سعید روستایی که بر گرته «ابد و یک روز»، از دیگر آثار او ساخته شده این است: کاری نکنید، اوضاع خودبه‌خود خوب می‌شود.

۱.

سعید روستایی با «برادران لیلا» به نخستین فیلم خود یعنی «ابد و یک روز» بازگشته‌ است: خانواده و مسئله‌مند کردن این نهاد. اما در «برادران لیلا» برخلاف فیلم نخست، علت اصلی بی‌سامانی خانواده نه اقتصاد و پیامدهای آن، بلکه فرهنگ و ریشه‌های سنّتی است. گویی که برادران لیلا به اقتضای مسائل ایران در سال‌های دهه ۱۳۷۰ نگارش و ساخته شده است نه ایرانِ اواخر دهه ۱۳۹۰ و اوایل سده‌ی جدید که چندین جنبش اعتراضی را از سر گذرانده و در حال تجربه‌ی یک انقلابِ مدام است. با این حال و فارغ از سویه‌های سیاسی که نشانه‌هایی برجسته از آن را در هیچ یک از آثار روستایی نمی‌بینیم، به‌لحاظ فرم روایی و کارگردانی نیز روستایی پسرفت مشهودی داشته است. او در برادران لیلا نه‌تنها همان فرمول‌های و شکل رواییِ «ابد و یک روز» را به کار می‌گیرد بلکه با یک ردیابی و مقایسه‌ی ساده و پیش‌پاافتاده نیز می‌توان سکانس‌ها و قاب‌های مشابهی یافت که در هر دو اثر تکرار شده است؛ مانند سکانس عکس‌گرفتن لیلا در این فیلم و سمیه در «ابد و یک روز». در هر دو فیلم نیز خانواده یک سرخوشیِ زودگذر را تجربه می‌کنند که بایگانی‌کردن آن صرفاً یک سکانس اضافه است و هیچ کمکی در هیچ نقطه‌ای به فیلمنامه و کلیت اثر نمی‌کند که مخاطب منطقِ ثبت این لحظات را دریابد.

با وجود این مقایسه، هر دو فیلم روستایی، از یک نقطه‌ی اشتراک دیگری نیز برخوردارند: گریز و گزیر از سیاست. نه به‌مثابه‌ی تعریفی از هنر برای هنر، بلکه برای حفاظت از محافظه‌کاری و پاسداشتِ چرخ‌دنده‌های ایدئولوژیک حاکمیت موجود. به این وجهِ گریز تعمدی از سیاست، در ادامه‌ی نوشتار پرداخته خواهد شد.

۲.

در خلاصه‌ی داستان فیلم آمده است که لیلا (با بازی ترانه علیدوستی) قصد دارد پس از سال‌ها تجربه فقر در خانواده، کاری را به همراه برادرانش آغاز کند اما در این راه مشکلات زیادی پیش روی او [و برادران] قرار دارد. به نظر می‌آید، مشکل فیلم دقیقاً در آغاز همین خط داستانی است. به بیان بهتر، فیلم اساساً از خط روایی وثیقی پیروی نمی‌کند و این نه تعمدی و به دلیل کردوکارها و بازی‌های روایی و فرمیک کارگردان که به دلیل ناتوانیِ او در پیشبرد داستان اصلی است.

پوستر فیلم «برادران لیلا» ساخته سعید روستایی

مخاطب هنگامی به این خط داستانی پی می‌برد که فیلم دقایق زیادی را سپری کرده است، بدون‌ آن‌که شخصیت‌پردازیِ شخصیت‌ها از قوام و انسجام لازم برخوردار باشند. در صحنه‌های نخست، با ترس و التهابِ یکی از برادران، علیرضا (با بازی نوید محمدزاده) مواجه‌ایم که در مقابل سرکوب شدید کارگران کارخانه توسط نیروهای امنیتی، ترجیح می‌دهد که به سرعت فضا/محل را ترک کند. استفاده از «فضا» در کنار «مکان» به این دلیل است که علیرضا نه فقط یک مکان شلوغ و پراسترس را تحمل نمی‌کند بلکه از هرگونه تنش و رادیکالیزم نیز و به بیان دیگر، از «فضا»های رادیکال‌شده نیز گریزان است. در واقع علیرضا نماینده‌ی‌ شخصیتِ اصلاح‌طلب‌گونه‌ی فیلم است و این طرز تفکر را بارها در طی فیلم بیان می‌کند و با یک لحن آرام و به‌ظاهر منطقی سعی در همراهی مخاطب دارد. او همانند رهبران اصلاح‌طلبی در یک دهه اخیر سخن می‌گوید و بیانیه می‌دهد که نباید فضای جامعه را به سمت سیاست رادیکال پیش برد و باید از درون قدرت اصلاحات را آغاز کرد بی‌آنکه به اصلِ ساختار سیاسی ضربه‌ای وارد شود. علیرضا نیز این رویکرد خود را چند بار بیان می‌کند؛ «من از شلوغی بدم می‌آد»، «همه با هم حرف می‌‌زنن استرسی می‌شم»، «من حقوق یکسال خودم رو ول کردم اومدم فقط بخاطر اینکه کارخونه شلوغ شده بود» و یا «من از عصبی‌بازی خانواده‌م بدم می‌آد». با این حال، و بعد از گذشت نیم ساعت از فیلم، مخاطب هنوز نه شخصیت‌های را درونی کرده است و با آن‌ها آشنا شده و نه حتی دلیل چالش‌های این خانواده را می‌داند؛ گویی که فیلم از آغاز (بنگرید به صحنه‌ی اعتراض کارگران) با چالش‌هایی درگیر است که هیچگونه راه‌حل‌هایی برای آن‌ها متصور نیست.

در عروسی نوه‌ بزرگ فامیل، شاهد اوج بحران و کشمکش‌های جانشینی در صحنه‌ی خانواده/سیاست هستیم. سرپیچی لیلا و سه تن از برادرانش از دستور پدر نقطه‌ی آغازِ فروپاشی کامل خانواده است؛ درگیری‌ها، جدل‌ها و دعواها اوج می‌گیرد. کارگزاران علیه رهبر می‌شورند. هرچند که پسران این بار می‌خواهند جبران کنند اما بی‌ثباتی اقتصادی مانع از آن می‌شود.

از سوی دیگر، سعید روستایی با القاء و تکرارِ دیالوگ‌های شعارگونه‌ی لیلا سعی دارد که داستان کلی خود را بیان کند. با این وجود، یک سؤال اساسی در ذهن مخاطب نقش می‌بند: لیلا چرا و چگونه به این سطح از ذهنیتِ فیلسوف‌مآبانه‌ رسیده است که چنین دیالوگ‌هایی را ادا می‌کند. در سکانسی طولانی از فیلم، لیلا و علیرضا هر دو پدر خانواده را به بیمارستان آورده‌اند و این یک فرصت برای آن‌ها ایجاد کرده است که خلوت خود را داشته باشند تا لیلا از وضعیتِ فعلی خانواده گلایه و شکایت کند و در نهایت یک پیشنهاد ارائه دهد. اما بیش از آن‌که مخاطب احساس همذات‌پنداری یا همراهی کند (زیرا این چالش‌ها در اغلب خانواده‌های طبقات متوسط و پایین جامعه دیده می‌شود)، جملاتی از زبان لیلا بیان می‌شوند که از قصد کارگردان برای ساختنِ دیالوگ ماندگار نشان دارند. در آن سکانس مذکور، لیلا خطاب به علیرضا می‌گوید:

با کار کردن هیچی درست نمی‌شه، باید یه کاری کرد... ما درجا نمی‌زنیم، همه‌ش پسرفته... جوونی که دیگه داره می‌ره، لااقل فکری کنیم که توی پیری به گدایی نیفتیم... [داداشامون] خنگ نیستن، بی‌پولی اعتماد‌به‌نفس آدم‌ها رو می‌گیره خنگ نشونشون می‌ده... عصبی‌ان چون خاصیتِ شغلِ کاذبه؛ هرچی بیشتر کار می‌کنی، بی‌پول‌تر می‌شی... ’نداری‘ غذای مونده نیست که بخوریش بالاخره تموم شه، نداری رو هرچی می‌خوری بدتر بیشتر می‌شه.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

 این جنس از دیالوگ‌ها که روستایی در «ابد و یک روز» و «متری شیش و نیم» نیز به کرّات آن‌ها را بیان کرده است، مناسب کپشن‌های اینستاگرامی یا توئیت‌ زدن است نه ساختنِ چیزی با عنوان «سینما».  

  روستایی، لیلا را شاید نمادِ یک اعتراض زنانه‌ می‌داند و سعی دارد که در چندین قاب به ویژه لحظه‌ی سیلی‌زدن به پدر خانواده، اسماعیل (با بازی سعید پورصمیمی) آن خشم و اعتراض را به یک کهن‌الگو و ساختار سنتی در خانواده بازنمایی کند، اما در همین نقطه است که مخاطب این شکل از اعتراض را پس می‌زند زیرا در فیلمنامه اساساً چنین داشت‌هایی ایجاد نشده است که روستایی بخواهد در یک سکانس آن را برداشت کند.

۳.

یکی دیگر از مسائل و نقاطی که کارگردان بر آن دست می‌گذارد و یک قصه‌ی فرعیِ پررنگ از آن بیرون می‌کشاند، مسئله/بحران جانشینی خاندان جورابلو است. در همان سکانس‌ ابتدایی و در یک قابِ نزدیک ما با شخصیت پدر یعنی اسماعیل مواجه می‌شویم که بر روی صندلی‌ای نشسته است و در عوالم و خیالات خود (چگونه بزرگ فامیل شود) فکر می‌کند و سیگاری می‌گیراند. دوربین پس از چند پلان، قدم‌های او و رفتنش به مراسم ختم بزرگ فامیل (حاج غلام) را نشان می‌دهد. اما در فرازهایی که مسئله‌ی جانشینی مطرح می‌شود، اسماعیل بر عنصر «شیخوخیت» یا معیارِ بزرگ‌تر بودن دست می‌گذارد. و با بیان این جمله «که من به لحاظ سنی و شناسنامه‌ای از بقیه اعضاء بزرگتر هستم» خواستار انتقال جانشینی به خود می‌شود. با این حال، خانواده‌ی حاج غلام فقط معیار عددی یا سنی را ارجح نمی‌دانند. از نظر آن‌ها، بزرگ‌تر بودن به پاسداشت احترامات و ارزش‌ها در کل فامیل است. از نظر آن‌ها، پول (رانت) این ارجحیت را می‌سازد و همین مسئله یکی دیگر از اختلافات فرزندان اسماعیل با او می‌شود. زیرا آن‌ها معتقدند که پس‌انداز اسماعیل باید هزینه‌ی خریدن مغازه برای فرزندان شود. اسماعیل اما برای پسران قربانی نمی‌کند و آن سکه‌ها (پس‌انداز) را می‌خواهد به‌عنوان هدیه عروسی نوه‌ی حاج غلام ببرد تا عنوان بزرگ‌ فامیل را نیز از آن خود کند. با این حال، در عروسی نوه‌ی بزرگ فامیل، به نظر می‌آید اوج بحران و کشمکش‌های جانشینی را در صحنه‌ی خانواده/سیاست شاهد خواهیم بود. جایی که لیلا و دیگر فرزندان (به جز علیرضا) از دستور پدر سرپیچی می‌کنند و این نقطه‌ی آغازِ فروپاشی کامل خانواده است؛ درگیری‌ها، جدل‌ها و دعواها اوج می‌گیرد و کارگزاران علیه رهبر می‌شورند. هرچند که پسران این بار می‌خواهند سکه‌های برداشته را جبران کنند اما بی‌ثباتی اقتصادی مانع از آن می‌شود. چرا که وقتی سکه‌ها را با قیمت فرضاً پنج میلیون تومان فروخته‌اند، برای بازپس‌گیری آن‌ها باید برای هر سکه تا بیست میلیون تومان هزینه کنند. کارگردان نیز در اشاره به اقتصاد بیمار و علیل ایران، به گفتنِ «ترامپ سخنرانی کرده و توئیت زده» بسنده می‌کند و بسیار کمیک‌گونه از آن می‌گذرد.

شخصیت‌ها در یک سوم پایانی فیلم می‌خواهند «جبران» کنند. جبران همه چیز. جبرانِ آبروی از دست رفته، جبرانِ سکه‌های از دست رفته، جبرانِ اشتباهات گذشته، و جبرانِ سیلی‌ای که لیلا به پدر زده است. اما راه‌حل روستایی، یک راهکارِ رهایی‌بخشِ بنیادین نیست. او صرفا به وعده‌ی تغییر نسل‌ها بسنده می‌کند.  

۴.

یک سوم پایانی فیلم به «جبران» می‌گذرد. جبران همه چیز. جبرانِ آبروی از دست رفته نزد اقوام و بزرگ فامیل نشدنِ اسماعیل. جبرانِ پس‌گرفتن و جور کردن سکه‌ها، جبرانِ پول خریدارانی که از منوچهر (با بازی پیمان معادی) پراید ثبت‌نام کرده‌اند و شاید جبرانِ سیلی‌ای که لیلا به پدر زده است. اما راه‌حل روستایی، چنانکه در ابتدای نوشتار نیز اشاره شد، نه یک راهکارِ رهایی‌بخشِ بنیادین، که (برخلاف ژست‌های پوچ عوامل فیلم) به وعده‌ی تغییر نسل بشارت می‌دهد. در سکانس مرگِ اسماعیل، همزمان شاهد تولد یکی از نوه‌های او نیز هستیم که نشان از تغییر نسل در ایران می‌دهد و این پیشنهادِ اصلاح‌طلبانه در وضعیتِ فعلی ایران شبیه به یک شوخی از سوی کارگردانی است که خود را منتقد وضع موجود می‌داند. اما این انتقاد در ساحت نمادین و ژست‌ است زیرا پیام فیلم سعید روستایی این است: کاری نکنید، اوضاع [خودبه‌خود] خوب می‌شود.  

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • نکته عجیب

    ببنید من برایم عجیب هست در سی سال گذشته وحتی ۲۰ سال گذشته فیلمهای سینمایی وسریالی زیادی با محوریت حقوق زنان وسءله زنان ویا مربوط به نقش زنان ساخته شد واین واقعا برای من عجیب هست که چگونه سینمای ایران وسریالهای ایرانی به این سمت وسو رفت از همون سریال پدرسالار که عروسش جلویش وایستاد تا بسیاری از فیلمهای خانم تهمینه میلانی تا فیلمهایی مثل عرق سرد ومستانه وعلف زار وگیس بریده واقعا عجیبه

  • علی خردمند

    مقاله شما مصداق بارز ربط دادن* و* است.آخه مگه هر فیلمی که توی این یکی دو سال ساخته میشه باید با جنبش اخیر ربط داشته باشه و فقط مشکل ایران رو یه مشکل اقتصادی نشون بده؟ برادران لیلا هیچ ربطی به اصلاح طلبی نداشت و ندارد.

  • همت آبادی

    شاید من یک فیلم دیگر را دیده ام، اما نقد نویسنده، داستان فیلم را بازگو نمی کند، بلکه برداشتهای خودش را نقد کرده و خوانش او از ماجراها و اتفاقات فیلم، آنچه که واقعا روایت شده را بازتاب نمی دهد. به چند نمونه اشاره می کنم: نویسنده می گوید فیلم «گزیر از سیاست» را ترویج می کند. این در حالی است که در «برادران لیلا» مسائل سیاسی – اجتماعی مشخصی مثل بیکاری، بی آیندگی جوانان، اختلاف طبقاتی، فساد اقتصادی، مناسبات پدرسالارانه و بحران اقتصادی ناشی از بحران خارجی دقیقا در مرکز داستان قرار گرفته. اگر این پدیده ها که قهرمانان فیلم از ابتدا تا انتها با آن درگیرند «سیاسی» نیست، پس لابد سیاست تعریف دیگری دارد که ما بی خبریم. گفته می شود مضمون فیلم «حفاظت از محافظه‌کاری و پاسداشتِ چرخ‌دنده‌های ایدئولوژیک حاکمیت موجود» است. روشن نیست که نویسنده بر اساس کدام مصداق و نمونه این حکم را صادر کرده. ذکر فقط یک مثال برای رد این ادعا کافی است. کاراکتر اصلی فیلم یک زن است که در تقابل با پدر و مادر خود و از این طریق با سنتهایی قرار گرفته که مناسبات و سلسله مراتب در خانواده سنتی را تعیین می کند. گذشته از این، او نقش رهبری برادران و سوق دادن آنها به در اختیار گرفتن و سامان دادن به زندگی خود به قیمت درگیری با پدر و فامیل او را نیز ایفا می کند. تا همینجا این کاراکتر دو اصل ایدیولوژی حاکم را زیر پا گذاشته: 1- نقش درجه دوم و حاشیه ای زن در اجتماع و خانواده 2- پدرسالاری و قیم مآبی بر ضعفا و امت دادن نسبت «پیروی از مشی اصلاح طلبی» به این فیلم بی انصافی است. شاهد نویسنده برای این ادعا، کاراکتر «علیرضا» و رفتار و حرفهای او در بخشهایی از فیلم است. نقل قولهایی که او آورده کاملا روحیه بریدگی، تسلیم طلبی و عافیت طلبی را منعکس می کند. اما این فقط بخشی از روایت «علیرضا» و مرحله ای از پروسه تغییر تدریجی نگاه اوست که تا انتهای فیلم ادامه دارد. استناد فقط به همین بخش ابتدایی، برداشتی ناقص از مجموعه ای انسانی به نام «علیرضا» است که در متن رویدادهای اطرافش حرکت و زندگی می کند و از آنها تاثیر می گیرد. همان «علیرضا» یی که از «شلوغی بدش می‌آید»، «حقوق یکسال خودش را ول کرده، فقط بخاطر اینکه کارخانه شلوغ شده بود»، در صحنه های انتهایی فیلم به کارخانه برمی گردد، فریاد می زند «من حقم و می خوام» و با کپسول آتش نشانی درب شیشه ای را خرد می کند. در صحنه ای دیگر، او که در ابتدای فیلم با یورش ماموران ضد شورش برای فرار از کارخانه، در جهت عکس کارگران اعتصابی حرکت می کند، در پایان در حالیکه تعدادی از کارگران برای گرفتن سه ماه حقوق در ازای صرف نظر از مزد یکساله شان در صف ایستاده اند، در جهت عکس آنها به حرکت درمی آید. از نظر من تحول «علیرضا» یکی از کلیدی ترین پیامهای فیلم است و در شگفتم که چگونه می شود آن را نادیده گرفت و یا حتی بدتر، فیلم را در کادر سازش و «اصلاح طلبی» قالب بندی کرد. نویسنده به همین صورت از کنار مسائل مهم دیگری نیز می گذرد و آنها را بی اهمیت جلوه می دهد. برای مثال سیلی «لیلا» به گونه پدر را اعتراض نمی داند چون فیلمنامه قبلا در باره اش صحبت نکرده، یا جملاتی را که او در نقد حال و روز خود و خانواده اش به زبان می آورد اینگونه کوچک می شمارد که «مناسب کپشن‌های اینستاگرامی یا توئیت‌ زدن است». یک نمونه بدفهمی دیگر، آنجاست که نویسنده برای اثبات «مشی اصلاح طلبی» «برادران لیلا»، می نویسد «در سکانس مرگِ اسماعیل، همزمان شاهد تولد یکی از نوه‌های او نیز هستیم» و نتیجه گرفته: « [این تولد] نشان از تغییر نسل در ایران می‌دهد و این پیشنهاد اصلاح‌طلبانه در وضعیتِ فعلی ایران شبیه به یک شوخی است.» مساله این است که در «سکانس مرگ اسماعیل» اصلا نوزادی متولد نمی شود، بلکه جشن تولد یکی از نوه های اوست که اتفاقا سن نوزادی را مدتهاست پشت سر گذاشته. تولد نوزاد، در نیم ساعت ابتدایی فیلم به نمایش درآمده و ربطی به مرگ اسماعیل در انتهای فیلم ندارد. اگر موضوع، نقد به هر قیمت است، می شد مثلا تولد نوزاد را تبلیغ «بارآوری» و «افزایش جمعیت» هم معرفی کرد!

  • منصور

    سوال من از نویسنده ی مقاله این است کجای فیلم توهم اصلاح طلبی بود ؟ کدام یک از اصلاح طلبان بر جنازه ی " پدر " شان رقصیدند ؟ این اصلاح طلبان هرگاه پدرشان به مخمصه افتاد هراسان به تکاپو افتادند و در جنبش ژینا نیز به ضجه و زاری و وامصیبتا پرداختند . چرا اگر فیلم خوبی هم ساخته می شود ، علیرغم اشکالاتی که دارد این چنین نادرست قضاوت می کنید ؟

  • مسعود

    به نظر من هم کلا بحث بزرگ خانواده و اون مجلس عروسی و ... نقطه ضعف فیلم بود و در زندگی ما هم نمود نداشت. اما بقیه چیزهایی که نوشته بودید خیلی دور از واقعیت فیلم بود. علیرضا اگر هم نماد اصلاح طلبی (یا شاید صلح طلبی) بود شخصیت مثبت فیلم نبود (مقصر در از دست دادن دختری که دوستش داشت و فروش مغازه و ...). تنها آخر فیلم بود که بر ترسهاش غلبه کرد و شیشه کارخونه رو شکست تبدیل به شخصیت مثبت شد. به نظرم درست متوجه نشدید یا شاید هم حمله به منش اصلاح طلبی اینقدر براتون جذابه که بیخودی دنبال بهانه می‌گردید