ماجرای یک عکس: «پلیس در ایران قاتل آزادی زنان است»
نازیار، یکی از زنان جوان در این عکس، به زمانه میگوید: «ما ترسهایمان را در آرامستان آیچی با به خاکسپاری ژینا، به خاک سپردیم.»
موهای پوشیده نشده دو دختر زیر روسری، رها در زیر نور آفتاب نوروز بیرمق ۱۴۰۲ برق میزند و یک مامور نیروی انتظامی، با دستهایی که در پشت به هم قفل کرده، ایستاده و مبهوت نظارهگر آنها است. همه چیز زنده و طبیعی است، چند نفر آنطرفتر مشغول خرید هستند، گویی که یک زندگی عادی، بدون دغدغه حجاب اجباری از روز اول در این روستای کوچک جریان داشته و چشم همگان به دیدن موهای سیاه دختران عادت کرده است. گویی هیچگاه دختری به دلیل حجاب کشته نشده، مورد تحقیر قرار نگرفته، بازداشت و زندانی نشده، و از حقوق انسانیاش محروم نشده است.
این روایت یک عکس از روستای هجیج در کرمانشاه است، عکسی که بعد از شش ماه سرکوب خونبار جنبشی که «زن، زندگی، آزادی» نام گرفت، در آخرین روزهای نوروز ۱۴۰۲ به دستم رسید و نشان میدهد با وجود کشتن، زندانی کردن، شکنجه و تهدید، همچنان عزم زنان برای پس زدن حاکمیتی مرتجع و به دست آوردن آزادیهای خود جزم است، و دست از مبارزه برای رسیدن به آنها برنمیدارند.
این عکس به سرعت در شبکههای اجتماعی ایرانی، از اینستاگرام و توییتر گرفته تا تلگرام پربازدید شد و پیجهای مختلفی آن را به اشتراک گذاشتند و برخی آن را «رژه آزادی» خواندند و برخی دیگر «شجاعت و زیبایی در یک قاب».
از اینرو تصمیم گرفتم با فرستنده عکس گفتوگو کنم و از او درباره حسی که در آن لحظه داشت بپرسم.
در این گفتوگو او را نازیار صدا میزنیم.
زمانه: چه حسی داشتید وقتی بدون روسری، یا بهتر بگویم «حجاب اجباری»، در فضای عمومی قدم میزدید؟
نازیار: این لحظه تلاقی حسهای چندگانهای بود از جسارتِ شکستنِ نظمی پدرسالارانه و مناسباتی تحت لوای نام پدر، رهایی از قید و بندهای یک سیستم سرکوبگر که علیرغم حضور ضابطان آن، قدرتاش را به سخره گرفتیم، حتی ترس را هم تجربه کردیم اما آن لحظه بر همان ترس از مقدرات و چارچوبهای جنسیتی و تعیینیافته برای زنان نیز غالب شدیم و فکر میکنم یک لحظه رهایی ناب بود و رهایی و حس آزادی علیرغم وجود سنگینی فضا و حضور سرکوب.
آن لحظه در عین حال که ترس از قدرت وجود داشت، شادی حاصل از دهنکجی به چنان قدرتی وصفناپذیر است.
همیشه چه در مدارس از بچگی چه در فضای عمومی روسری یا حجاب به ما تحمیل شده بود و حتی در فرهنگِ ظاهر و شکل لباس پوشیدنمان هم تاثیر گذاشته و عادتی همیشگی بود که حتما روسری به همراه داشته باشیم. از طرفی ترک این عادت کمی وهم داشت، ولی تصمیمم این بود که بدون روسری رفتن به فضای عمومی را تجربه کنم.
آیا نگرانی داشتید؟ مخصوصا وقتی که از مقابل پلیس یا نیروهای امنیتی عبور میکردید؟
نازیار: وقتی از مقابل پلیسها رد شدیم اصلا نگران نبودم و به آنها بیاعتنا بودم، سعی کردم بیاهمیت بودن حضورشان را هم به آنها نشان بدهم.
تجربه ما، تجربه نسلی است در پیوند با سنتها و عمل بر اساس آنچه از قبل تعیین یافته و روندی که از گذشته به ارث بردهایم، اما با شروع انقلاب ژینا و سردادن شعار زن، زندگی، آزادی و پرتاب کردن روسریها توسط زنان، بسیاری از آن تعیین شدهها و سنتها شکسته شد و میتوان گفت دیگر الانِ ما به هیچ لحظهای از گذشته شبیه نخواهد نبود.
ما از آن لحظه به سمت دگرگون شدن رفتیم و ترسهایمان را در آرامستان آیچی با به خاکسپاری ژینا، به خاک سپردیم.
ما به عمل خود و تبعات آن دهنکجی به حافظان نظم موجود در تداوم سرکوب واقف بودیم و بیاعتنا به حضورشان از كنارشان گذشتیم.
نیروهای امنیتی چه واکنشی داشتند؟
نازیار: ماهیت وجود نیروی انتظامی برای ما نه تأمین امنیت بلکه ایجاد رعب و وحشت است. خصوصاً بعد از انقلاب ژینا که در هر نقطه شهر و حتی در ورود و خروجی غالب شهرهای کردستان حضور نیروهای امنیتی بیشتری را شاهد هستیم، بازرسیهای متعدد و ایجاد ترافیکهای زیاد که تنها هدف آن غالب کردن ترسی همهگیر بوده و اینکه آنها هستند و اجازه نخواهند داد ما و فکرمان و شعار انقلابمان ادامهدار باشد و ما بر این بودن و ماهیت بودنشان شوریدیم و آنها را هیچ میبینیم. پلیس در ایران قاتل آزادی زنان است.
تعداد نیروهایی امنیتی زیاد بود، هم لباس شخصی هم نیروی انتظامی، هر دو قدم یکی دو نفر ایستاده بودند، فقط بهخاطر اینکه ترس در دل زنان بیاندازند و خیلی هم با خشم نگاه میکردند.
فضای نوروز در کردستان بعد از این سرکوب خونین چگونه بود؟ آیا زنان دیگر هم به شکلهای مختلف به این کنش اعتراضی پیوسته بودند؟
نازیار: فضای کردستان نیز دیگر عرصه جولان آن گفتمان «ناموسی» که حاکمیت سعی داشت کُردها را بهواسطه آن ترسیم کند و با غلبه آن، از مکانیسمی درون ملیتی به کنترل این بستر بپردازد، دیگر نبود. زنان، پیشقراولان این انقلاب دیگر باره توانستند فضا را آنگونه که خود میخواهند تسخیر کنند.
آنان دیگر سرکوب را قبول نکردند و با تاکتیکهایی همچون باز پس گرفتن کنترل بدنهایشان بر علیه نظم در فضای موجود شوریدهاند و مقاومتی بیسابقه را نشان دادهاند.
در این بستر مردان و نگاه جنسیتیشان تحتالشعاع انقلاب ژینا قرار گرفت و به زنان به مثابه انسان و نه جنسی فروتر نگاه میکنند. بعد از این انقلاب ذهنیتی که هم بر زنان و هم بر مردان شکل گرفت، دیگر زن کالایی نیست که مورد تملک مردان باشد و به کرات در فضای عمومی مورد تعرض کلامی و دستمایه تمسخر و استهزاء قرار بگیرد و علیرغم ادعاهای سیستم سرکوب، متأثر از این انقلاب حرمت به زنان در فضاهای عمومی باز هم شکل گرفته است.
فضای کردستان شلوغ بود، بسیاری از مسافران نوروزی را میدیدم که بهخاطر آمدن بر سر خاک ژینا در این تعطیلات به کردستان آمده بودند، و حجاب (روسری) اصلا وجود نداشت، همه بیاعتنا به روسری بودند و نسبت به سالهای قبل آزادی بیشتر دیده میشد. خیلی از زنها با لباس محلی کُردی بدون روسری در خیابانهای مریوان و اورامان و هجیج حضور داشتند.
وقتی با زنان دیگری که حجاب اجباری بر سر نداشتند روبهرو میشدید واکنشها چگونه بود؟ و چه حسی داشتید؟
نازیار: کمتر لحظهای از تاریخ این سرزمین بوده که بیشتر زنان و حتی مردان در یک تکاپوی انقلابی خود را در کنار هم دیده باشند. پیرزنان و پیرمردانی که پایبند به اعتقاداتشان بودند و نمیتوانستند خود را از آنچه بدان باور قلبی داشتند دور کنند، اما در مواجهه با زنانی که حجاب اجباری را برداشته بودند با دید تحسین و ترغیب نگاه میکردند و گاهاً خود نیز همراهی میکردند و روسری از سر برمیداشتند تا نشان دهند باورهای درونی آنها سوای از آن چیزی است که نظامهای ایدولوژیک حاکم میکنند.
اینها همه تلاشهایی ستودنی است و هرگونه نافرمانی مدنی اعم از رقص و پایکوبی و دست در دست هم قرار دادن زنان و مردان فارغ از نگاههای فرادست-فرودستی و حذف روسری از پوشش زنانه شادی و شعفی وصفناپذیر به دنبال داشته است.
بسیاری از زنان را میدیدم که روسری بر سر داشتند و وقتی ما را بدون روسری میدیدند نوعی حس قوت قلب دادند برای آنها میشد و میدیدم که آنها هم روسریهایشان را برمیداشتند.
نگاه جامعه به شما چگونه بود؟ علیالخصوص مردانی که همیشه عادت کردهاند زنان را با حجاب هر چند حداقلی در فضاهای عمومی ببیند؟
نازیار: به ندرت نگاه سرزنشآمیز را در جامعه تجربه کردم و یا از دیگر زنان شنیدم، نوعی همگرایی زنانه را با دیگر زنان و حتی مردان در این حرکت شاهد بودم. مردم ما اگر از آن آموزشهای ایدئولوژیک و چهارچوب رها شوند و در روند گونهای آموزش موازی که حاصل این انقلاب بود قرار گیرند، میتوانند با حجاب و یا بدون حجاب فارغ از نگاههای جنسیتی با هم در جامعهای برابر در کنار هم زندگی کنند.
از آنجایی که روسری یا لچک به نوعی تکهای از لباس محلی کُردهاست، ولی با این وجود خیلی حس امنیت برقرار بود بین مردانی یا حتی پیر مردانی که سالهاست عادت و تعصب داشتن روسری بر سر زنان را داشتند. امنیت و آرامشی که از این مردان میگرفتم نوعی حس تشویق و حمایت داشت که به شکل امنیت و عادی بودن این حرکت نشان میدادند.
این باز پسگیری فضاهای عمومی که بدن زنها از آن حذف شده و این دستیابی دوباره به کنترل بر بدن خود را از دید خودتان بیشتر توضیح دهید.
نازیار: پیش از این حضور ما زنان همیشه در فضاهای شهری نامرئی شده بود و بدنهای زنان تحت کنترل ایدئولوژی قرار داشت، اما ما بدنهای خود را از کنترل ایدئولوژی دینی و مردسالارانه بازپس گرفتیم و به واسطه بدنهایمان کلیت ایدئولوژیک سیستمی انحصارطلب را در هم شکستیم و بدنهایمان وجهه سیاسی یافته و از هر فرصتی و هر راهی برای مقاومت بهره خواهیم گرفت، هیچ گاه دوباره آن را واگذار نخواهیم کرد.
کنار گذاشتن حجاب استثماری قدم نخست است و سلطه را نه تنها از بدنهایمان که از ذهنمان نیز برخواهیم انداخت.
نظرها
نظری وجود ندارد.