استراتژی روزآمد شدهی حکومت برای کنترل رسانههای اجتماعی
پدرام سمیعی − تلاش حکومت برای تحریف تاریخ، تغییر حافظهی جمعی و مخدوش کردن واقعیت
حکومت ایران بعد از آغاز جنبش موسوم به ژینا با چالش کمسابقهای برای بقای خود مواجه شده است. اعتراضات گستردهی ایرانیان به اشکال مختلف ماهیت استبدادی رژیم جمهوری اسلامی را بهچالش کشیده است. بررسی رفتار تقابلی حکومت در مقابل اعتراضات گسترده معترضان در فضای رسانهای نشان میدهد که حکومت ایران نوعی استراتژی جدید را در کنار برخورد همیشگیاش با رسانههای آنلاین در پیش گرفته است. جمهوری اسلامی آشکارا بر تلاشش بر آزمودن شیوههای جدیدتری افزوده است. از این دسته است تلاش برای نفوذ در مالکیت و گروه نظارت محتوای پلتفرمهای آنلاین، حضور پررنگتر برای تحریف واقعیت و استفادهی فعالانه از قابلیتهای پلتفرمهای مجازی.
رویه معمول و برداشت از نقش رسانه
پیش از این حکومت ایران مشکلات خود در رابطه با نارضایتی اجتماعی را ساختهی رسانه میدانست و راهحل را در بستن یا فیلتر کردن رسانه: با توقیف فلهای روزنامهها یا بعدتر با فیلتر افسارگسیختهی رسانههای اجتماعی آنلاین. نمونهها فراواناند. شاید چند مورد اخیر و برجستهی آن فیلتر کردن پیامرسان پرطرفدار تلگرام بعد از ناآرامیهای گستردهی سال ۱۳۹۶ و فیلتر کردن یک اپلیکیشن محبوبدیگر، اینستاگرام، بعد از نارضایتیهای اخیر مربوط به جنبش ژینا باشد. هربار مقامات ایرانی یک رسانه (یا جمعی از رسانهها) را هدف انتقادات تند خود قرار میدهد، آن رسانه را سرکوب، توقیف، یا فیلتر میکنند و براساس منطق آنها باید مشکل حل شود.
مقامات ایران از منطق سادهای پیروی میکنند (یا دست کم پیش از این چنین میکردند). نگاهی دنبال میشود که سرچشمهی همهی مشکلات را تکنولوژی رسانهای میبند. این نوع تقلیلگرایی تازگی ندارد. هم در فرهنگ عامیانه و گفتوگوهای ساده و هم گاهی در نطقهای سیاستمداران کشورهای مختلف این شیوهی تحلیلی دیده میشود.
در این نگاه فرض بر این است که رسانه قدرت تغییر ذائقه مخاطب (و در حالت کلی جامعه) را دارد. مخاطبین گروهی منفعل فرض میشوند که به راحتی تحت تاثیر پیام قرار میگیرند و بر اساس آن فکر و عمل میکنند.
این نوع نگاه سادهانگارانه، حتی سوال نمیپرسد که از چه روست که گروهی تمایل به یک رسانهی خاص پیدا میکنند. به عنوان مثال: آیا بینندگان یک تلویزیون راستگرای افراطی، فقط تحت تاثیر برنامههای این تلویزیون عقاید راست افراطی دارند یا چون تمایل به چنین باورهایی داشتند مخاطب این ایستگاه خاص تلویزیونی شدند؟
بحث تاثیر رسانه روی مخاطب، موضوعی علمی و پیچیده است. این بحث متخصصان علوم رسانه را به پژوهششهای متفاوت واداشته تحلیلها و تفسیرهای پرشماری را برانگیخته است. چیزی که به صورت خلاصه میشود گفت این است که رابطهی مخاطب و رسانه رابطهای چند وجهی و پیچیده است. هر نوع نگاه سادهانگارانه و تقلیلگرایانه در این زمینه به تحلیلی نادرست منجر میشود.
رفتار مقامات حکومت ایران بیشتر به تقلیلگرایی رسانهای نزدیک بوده است. مقامات ایرانی بیش از چهل سال با تکنولوزی رسانهای جنگیدند و در گسترش سانسور و توقیف و توقف استفاده از این ابزار از هیچ کوششی خودداری نکردند. جمعآوری ویدیو از منازل شخصی، ممنوعیت قانونی دریافت تصاویر ماهوارهای و جمعآوری پیاپی ابزار آن از خانههای شهروندان، یا مسدود و محدود کردن گستردهی دسترسی به اینترنت آزاد از این دسته رفتارها هستند.
مقامات حکومت ولایی هربار تلاش کردند با قطع صدای رسانههای، جامعهی مطلوبشان را بسازند، همیشه راه مسدود سازی فناوری را انتخاب کردند و همیشه شکست خوردند. آیا این شکستهای پیاپی مقامات حکومت را بالاخره به این نتیجه رسانده که مشکلات آنها ناشی از رسانه و فناوری نیست؟ یا آنها همچنان تنها مشکل برای رسیدن به جامعهی آرمانی خود را فناوری رسانهای میدانند و فقط راهکارهای دیگری به مقابله به فناوری جدید افزودهاند؟
هرچند مقامات حکومت ولایی در شماتت رسانهها تنها نیستند و این نگاه را حتی میشود از میان برخی نظریهپردازان علومرسانه دید (مثلا مارشال مکلوهان، متفکر کانادایی/ نگاه کنید به: فرار جمهوری اسلامی از واقعیت: مشکل واقعاً از اینترنت است؟ ). با اینجال، با در نظر گرفتن پیچیدگی رابطهی رسانه و مخاطب، میشود راحتتر اقدامات سخت جمهوری اسلامی در مسدود کردن دسترسی به اپلیکیشنهایی چون اینستاگرام و تلگرام را بیهوده دانست و تقبیح مقامات ایرانی از این رسانهها نادرست تلقی کرد.
هر چند برخی از تاکتیکهای استراتژی جدیدی که جمهوری اسلامی دنبال میکند شاید پیشینهی چندین ساله داشته باشند اما در ماههای اخیر نوع دیگر از درک رابطهی رسانه با مخاطب و فعالیت رسانهای جمهوری اسلامی مشهودتر شده است. برخی از این نوع رفتار پررنگتر از قبل شدهاند و برخی از رفتار فاقد پیشینه هستند.
اینکه آیا نگاه مقامات حکومت به رسانههای جدید تغییر کرده یا این سوال که این نوع رفتار (که شاید بشود رد آن را در رفتار حکومتهای توتالیتر دیگر، از جمله چین یا روسیه) دید به چهشکل توسط مقامات ایران هم تکرار میشود، بحث دیگری است. نوشتار حاضر تنها تلاشی است برای ذکر مختصر برخی از این رفتار.
لشکر آتشبهاختیاران مجازی در شبکههای اجتماعی
بسیج آتشبهاختیاران: این استراتژی از آن دسته رفتارهایی است که شاید تازگی نداشته باشد. با اینحال گستردگی آن در ماههای اخیر قابل مشاهده است. برخی شبکههای اجتماعی همچون توییتر یا اینستاگرام پر شده از حسابهای کاربری موافق با نگاه حاکم جمهوری اسلامی.
این نوشته قصد عرضه یک تحلیل کَمی را ندارد. هرچند تنها یک بررسی ساده دو چیز را نشان میدهد. اول اینکه این انبوه حسابهای کاربری معمولا یک جهت خاص را دنبال میکنند، ساعات فعالیت منسجم دارند و از پیشنیهی فعالیتها، ساعات فعالیت و تعاملات اجتماعی آنها اینطور بر میآید که حسابهایی جعلی باشند.
ایننوع رفتار البته توسط سازمانها و حکومتهای مختلف دنیا تکرار شده و تازگی ندارد. با اینحال گستردگی استفاده از آن برای حکومت ولایی نشانهای از تغییر نگاه سادهانگارانه به رسانه و تلاش برای آزمودن شیوههای دیگر برای تغییر گفتمان غالب در بستری باشد که پیش از این (بیشتر) تمایل داشت از آن کناره بگیرد و آنچه خیال میکند مشکلساز است را با مسدود کردن و پاککردن صورت مسئله حل کند.
با اینحال این نوع رفتار حتی برای حکومت ایران هم منحصر به ماههای اخیر نیست. تنها اخیرا میشود شتابگرفتن و افزایش حجم استفاده از این تکنیک را به خوبی مشاهده کرد. بهعنوان مثال هشتگسازیهای قلابی و فقط شبیه به هشتگهایی که مخالفان حکومت استفاده میکردند در ماههای اخیر بحثهایی برانگیخت.
فعالیت تخریبی حکومت و سوءاستفاده از ابزارهای آنلاین البته از چشم مالکان این پلتفرمها هم پنهان نمانده است. شرکت متا (مالک فیسبوک و اینستاگرام) در گزارش خود از سال گذشتهی میلادی به کرار به آنچه فعالیت دولتی ایران در «عملیات مخفیانهی نفوذ» میخواند اشاره کرده و نوشته است:
ما شاهد تنوع در عملیات ایران بودهایم، بهویژه وقتی صحبت از بازیگران پشت این فعالیت میشود. شبکههایی که بین سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۲۰ حذف کردیم، بیشتر به نهادهای مرتبط با دولت، بهویژه رسانههای دولتی مرتبط بودند. این عملیات اغلب حول وبسایتهایی متمرکز میشد که محتوای مربوط به دولت ایران را تبلیغ میکردند. از اوایل سال ۲۰۲۱، کمپینهای فریبنده بیشتر بر سیاست در کشورهای هدف متمرکز شدند و به گروههای کوچکتری مانند دانشگاهیان یا افرادی که سابقه تدریس زبان انگلیسی را به عنوان یک زبان خارجی داشتند، بدون ارتباط آشکار با نهادهای دولتی بزرگتر مرتبط بودند. این میتواند نشانهای از تلاش گروههای مختلف در ایران برای اجرای کمپینهای عملیاتی مخفیانهی نفوذ یا تغییر در امنیت عملیاتی باشد که برای مبهم کردن اسناد طراحی شدهاند.
شبکههای سرمایهداری و دولتهای سرکوبگر
این سوال پیش میآید که اگر پلتفرمهای دیجیتال و غولهای فناوری از حرکات آنلاین دولت ایران آگاهند، چرا جلوی آن را نمیگیرند؟
در بحث رابطهی این ابرشرکتهای با دولتهای توالیتری چون چین و روسیه تحقیقات زیادی انجام شده است. هرچند ماهیت غیرشفاف و غیرپاسخگوی این پلتفرمها سخن گفتن در این زمینه را دشوار میکند.
چیزی که میشود گفت ماهیت سرمایهداری سازندگان این فناوریها است و سابقهی طولانی دوستی سرمایهداری نئولیبرالیستی آمریکایی با دولتهای سرکوبگر. رسانههای جدید بههرحال شبکههایی با هدف واضح سرمایهدارانه هستند. توییتر، اینستاگرام، فیسبوک یا تلگرام هیچکدام برای مقصدی مهمتر از کسب درآمد راهاندازی نشدهاند و چیز دیگری را هم دنبال نمیکنند (بهغیر از تسلط اطلاعاتی و دعاوی مربوط به تلاش قدرتهای جهانی –بهطور خاص آمریکا- برای حفظ و گسترش استیلا بر فناوریهای ارتباطی). این چیزی نیست که از چشم حکومت ایران پنهان مانده باشد. هرچند تبادل مالی با شرکتهای آمریکایی بحث تحریمهای اقتصادی را به میان میکشد، اما چند نوع نشانه از درک اخیر حکومت ایران به ماهیت سرمایهدارانه رسانههای جدید مشهود است. از این دسته است اصرار دولت ایران برای فعالیت این شرکتها در داخل خاک ایران و نامهنگاریهای مقامات ایرانی در این زمینه.
البته این نامهنگاریها (احتمالا) بیپاسخ ماندهاند و چیزی که مشخص است این است که ابرشرکتهای فناوری (حداقل بهصورت علنی) در داخل خاک ایران فعالیتی ندارند. در اینجا این سوال پیش میآید که آیا مثلا اینستاگرام از کاربران ایرانیاش سود مالی میبرد. پاسخ به وضوح مثبت است. بحث اقتصادی «تاثیر شبکه» (network effect) شاید اولین پاسخ باشد. این شبکهها از ازدیاد کاربران است که باقی میمانند و پول میسازند.
بههرحال شبکههای اجتماعی مورد اقبال ایرانیان (اینستاگرام، تلگرام و...) برای اهداف اجتماعی ساخته نشدهاند، سازندگان و ادارهکنندگان آنها هرگز مشغلهی تغییرات سیاسی را دنبال نکردهاند و سابقهی همکاری این شرکتها با دولتها نشاندهنده این است که هرکس بتواند مبلغ بهتری بپردازد، مشتری نهایی این بنگاههای اقتصادی خواهد بود.
تحلیل، نفوذ، نظارت و پروپاگاندا
چند نشانهی آشکار دیگر از تغییر استراتژی نظام ایران در مقابله شبکههای رسانهای جدید خبر میدهد. این شبکهها فرصت مناسبی برای تبادل پیام میان مخالفان به وجود آوردهاند. اما همزمان این فرصت را به دولتها هم میدهند که مخالفان خود را شناسایی کنند. گزارشها از شناسایی، احضار و ترعیب فعالان شبکههای مجازی نشان میدهد که دولت ایران در این زمینه غیرفعال نیست.
همچنین این شبکهها فرصت خوبی برای تبلیغ و پروپاگاندای سازمانها و دولتها پدید آوردهند. اخباری منتشر شده است که فعالان پرمخاطب این شبکهها (اینفلونسرها) توسط نهادهای اطلاعاتی حکومت ایران کنترل میشوند. همچنین شک و بدبینی کاربران به برخی اطلاعات منتشر شده از حسابهای کاربری هنرمندان و کاربران شناخته شدهَ بر این گمان میافزاید. بههرحال اصلا جای تعجب ندارد که دولت تمامیتخواه ایران از فرصتی که رسانههای آنلاین پدید آوردهاند برای بسط و نشر پروپاگاندای مطلوب خود استفاده کند.
مورد دیگری که نشان آشکار از تغییر استراتژی حکومت در مواجهه با فناوریهای رسانهای است، گزارشها از تلاش دولتی برای حذف، تحریف و تغییر محتوای این شبکهها و تلاش (تایید نشده) دولت ایران برای نفوذ در تیم نظارت بر محتوای این رسانهها است. اخیرا برخی شبکههای فارسی زبان از نفوذ احتمالی دولت ایران بر گروه نظارتی محتوای منتشر شده در اینستاگرام خبر داده بودند و افراد و حسابهای کاربری مختلفی (از جمله حسابکاربری «۱۵۰۰ تصویر» که انتشار اخبار و تصاویر اعتراضات در ایران را دنبال میکند) از جانبداری سیستم نظارتی شرکت متا (کالت فیسبوک و اینستاگرام) در حذف محتوای مخالف حکومت ایران گلایه کردهاند. اینها میتواند نشانهی دیگری از تغییر کنش رفتار همیشگی دولت ایران در برخورد با رسانهها باشد. تمام موارد ذکر شده جای موشکافی دقیقتر را دارد و فهرست کردن نمونههای قابل درج. این رفتار میتواند نشان دهد که حکومت ایران بر استراتژی تقلیلگرا و سادهانگارانهای که در مقابله با فناوری رسانهای داشته، تاکتیکهای دیگری را افزوده است. لازم است این روشها بیشتر شناخته شوند و تاثیرات احتمالی آنها بررسی شود. شاید یکی از مهمترین ومخربترین تاثیر این نوع رفتار، نه بر سرکوب اعتراضات بلکه بر تحریف ماهیت تصویر تاریخی آن باشد. فرض بر این که مستندات دیجیتال برای تاریخپژوهان سالهای آینده باقی بماند. آیا از این تاریخپژوهان انتظار میرود پیامهای پروپاگاندای جمهوری اسلامی را شناسایی کنند، محذوفات ناشی از دخالت مخالف رژیم را کشف کنند و حقیقت تاریخی را از میان انبوهی از پیامهای ساختی رباتهای دیجیتالی بیرون بکشند؟ این خود موضوع پژوهش گستردهتری را به میان میآورد.
نظرها
نظری وجود ندارد.