نافرمانی مدنی زنان در جنبش زن، زندگی،آزادی: استراتژیها، رویکردها و افقهای پیش رو
در چند ماه گذشته با وجود آنکه اعتراضات مردمی، شکل میدانی - اعتراضی خود را از دست دادهاند، اما رفتار و استراتژیهای مبارزاتی به شکل گستردهای تغییر پیدا کرده است. شاید موثرترین عامل در این تغییر را بتوان در پختگی مبارزاتی زنان پس از اعتراضات دید.
مبارزه مدنی، یکی از اصلیترین نوع مبارزات در جنبشهای اجتماعی دو قرن اخیر بوده که حضور زنان یکی از ویژگیهای بارز این نوع جنبش ها بوده است. در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در آمریکا زنان سیاهپوست نقش مهمی در این جنبشهای مدنی خشونتپرهیز داشتند. همچنین حضور زنان در مبارزه خشونت پرهیز گاندی علیه استعمار انگلیس از دیگر مثالهای حضور زنان در جنبشهای مدنی است.
آنطور که بلیندار روبنیت پرفسور جامعه شناسی دانشگاه کالیفرنیا میگوید، مشخصه بارز جنبشهای مدنی در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ حول مساله جنسیت بود. اما اشکال اساسی این جنبشها این بود که مردان، به خصوص مردان مذهبی داعیهداران و رهبران جنبشهایی شدند که عموماً حول محوریت میهن و وطندوستی شکل گرفت. این امر موجب شد که نقشهای استراتژیکی زنان در سطوح بالا نادیده گرفته شود و حتی ردی از این زنان نامدار در تاریخ بر جا نماند. در واقع، حضور مردان به عنوان رهبر، حتی آنجایی که زنان نقشهای کلیدی ایجاد کردهاند، بر ساختار مقاومت زنان تاثیر گذاشته است.
در ایران هم، جنبش های مدنی در ساختار سیاسی ایران، تاریخ دیرینهای دارد که به مرور زمان دستخوش تغییرات بسیاری شده است. با آنکه مساله حضور زنان در گفتمان جنبشهای مدنی سیاسی ایران به دلیل تسلط مردسالاری در نظام سیاسی اجتماعی ایران با چالش همراه بوده است اما در طول گذر زمان تغییرات مثبتی در نگرش و نحوه حضور زنان در این جنبشها ایجاد شده تا جایی که زنان در سالهای اخیر به عنوان یکی از عوامل اصلی شرکتکننده و تاثیر گذار در این جنبشها بودهاند. با توجه به تاریخ حضور زنان ایرانی در جنبشهای مدنی از گذشته تا به امروز، نقطه عطف عاملیت سیاسی زنان ایرانی, در انقلاب ژینا بوده است. مساله مبارزه سیاسی زنان پس انقلاب ژینا با حضور فعال و تاثیرگذار زنان شکل دیگری گرفت؛ هرچند بعد از سرکوب دولت و برخورد با معترضان، این جنبش با چالشها و مشکلاتی مواجه شد که نهایتا روش مبارزاتی را به طور عمومی و روش زنان به طور خاص عوض کرده است. در واقع پس از انقلاب ژینا تمرکز زنان بیشتر بر مبارزه با حجاب اجباری از طریق نافرمانی مدنی تبدیل شده است. از همین رو به طور کلی میتوان سه روش را در الگوی مقاومتی زنان در مقابله با حجاب اجباری در نظر گرفت.
استراتژیهای استمرار و تغییر روش به صورت کلی
در چند ماه گذشته با وجود آنکه اعتراضات مردمی، شکل میدانی - اعتراضی خود را از دست دادهاند، اما رفتار و استراتژیهای مبارزاتی به شکل گستردهای تغییر پیدا کرده است. شاید موثرترین عامل در این تغییر را بتوان در پختگی مبارزاتی زنان پس از اعتراضات دید. رویکردی که از ابتدا به صورت اعتراضات پراکنده و بدون رهبری بود، اما هدفی واحد داشت. این هدف واحد در هسته مبارزاتی جنبش زن، زندگی، آزادی نهفته بود و همین نهفتگی موجب شد که با تغییر الگو، همچنان روند آن ادامه پیدا کند. در واقع می توان گفت که این تغییر الگوی مبارزاتی را در ساختار جامعه به سه صورت می توان مشاهده کرد.
اول مبارزههای روزمره مردم و بازتاب پرسرعت آنها که پیشتر هم وجود داشت، اما اکنون به یکی از اصلیترین ابزارها برای ادامه مقاومت زنان تبدیل شده است. این روش بیشتر در فضای مجازی منتشر میشود که به شکل تظاهرات خیابانی نیست، بلکه مدلهای متفاوتی از اعتراضات روزمره مردم است که بیشتر آنها به شکل مبارزه با تحمیل حجاب اجباری است. برای مثال فرستادن فیلمها و عکسها از زنان و انتشار آن در فضای مجازی و رسانهها، گرفتن فیلم از عوامل امر به معروف در شهرهای مختلف و در نتیجه توسعه مقاومت زنان در برابر این افراد که شامل تمامی فضاهای شهری میشود. سرعت توسعه این اتفاقات و پخش آنها در فضای مجازی به گونهای است که جمهوری اسلامی در بسیاری از موارد هیچ پاسخی برای بی اثر کردن این اعتراضات ندارد و در واقع هیچکدام از الگوهای گذشته برخورد با زنان هم کارکردی ندارند.
دوم، مقاومت دختران مدرسهای در برابر حملات شیمیایی و پخش فیلمهای اعتراضات دختران مدارس به دلیل حملات شیمیایی به آنهاست. اطلاع رسانی و مقاومت خانوادههای این افراد عموما از طریق رسانهها بازتاب مییابد و توانسته مقاومت این خانوادهها را به گوش سایرین برساند. در این مورد هم، حکومت از تمامی سازو کارهای خود برای خنثی کردن این مقاومت استفاده کرده است که از جمله میتوان به انتشار ویدئوهای ساختگی و با هماهنگی اشاره کرد که هیچ کدام نتوانستهاند به اندازه فضای مجازی و رسانهها موثر واقع شوند.
سومین شکل, مقاومت دانشجویانی است که از طریق انتشار بیانیه در فضای مجازی و بازپخش شعارهای اعتراضی در رسانهها، فرستادن عکس و فیلم از دانشجویان زن بدون حجاب اجباری در کلاسها و مبارزه با عوامل حراست دانشگاهها، مقاومت روزمره را در محیطهایی غیر از خیابان توسعه میدهند.
نافرمانی مدنی: زنان عاملان تغییر
مواردی که در بالا مطرح شد همگی به نوعی نافرمانی مدنی هستند که از طریق تکنولوژی تکثیر پیدا کردهاند. نافرمانی مدنی به هر نوع سرپیچی از قوانین جامعه یا حتی هر نوع سرپیچی از دستورهای تحمیلی توسط یک حکومت و دولت خاص گفته میشود. نافرمانی مدنی هم میتواند به صورت عملی و با تظاهرات خیابانی به منظور بالا بردن آگاهی در خصوص یک جریان خاص سیاسی- اجتماعی در جامعه انجام شود یا میتواند به صورت مستقیم انجام شود. از موارد نافرمانیهای مدنی مثلا میتوان به سوار اتوبوس نشدن، ترک نکردن صندلیهای اتوبوسها و متروها یا اعتصاب کارگران برای بستن معادن در زمان تظاهرات سیاهپوستان اشاره کرد.
نافرمانی مدنی در جوامع دیکتاتوری موقعیت پیچیدهتر و سختتری دارد. نمونه آن را میتوان در برخورد قهری با زنان و سرکوب شدید آنان در هر گونه اعتراضی به نافرمانیهای مدنی دانست. در اتفاقی که پس از انقلاب ژینا افتاد این بود که بعد از دستگیریهای گسترده و خشونت و سرکوب دولت، زنان رویکردشان را در مبارزه با حجاب اجباری نشان دادند. این بار این مبارزه تنها به یک فرد یا افراد خاصی مربوط نبود، بلکه به هویت جمعی زنان باز میگشت. اما نکته جالب تر این بود که مساله حجاب اجباری و سرپیچی زنان از آن، تنها محدود به زنان نماند، بلکه حتی مشارکت مردان را هم در بر گرفت. در واقع میتوان گفت که کنشهای جمعی زنان در این میان به نوعی بازتاب رهبری جمعیشان در طول چند ماه گذشته بوده است.
دکتر جانت دیوارت بل، فعال سرشناس اجتماعی در حوزه رهبری زنان بر این باور است که سه نوع رهبری زنان سیاهپوست در طول جنبش حقوق مدنی وجود داشته است که عبارتند از رهبری تحولی، رهبری خدمتگزار و رهبری سازگار. رهبران تحولی مانند الا بیکر، از رهبری از بالا به پایین پرهیز کرده و افراد را تشویق میکنند تا به رویکردها و راهبردهای خود برای دستیابی به اهدافشان بپردازند و از طریق حمایت عاطفی، مادی و سازمانی آنها را همراهی کنند. رهبران تحولی با قابل اعتماد بودن، شفافیت و جامعنگری، افراد دیگر را تحریک میکنند و الهام میبخشند و از این طریق افراد بیشتری را در جنبش جذب میکنند. رهبران خدمتگزار علاقه کمی به کسب قدرت برای خودشان دارند و به جای آن «بیتوجهی» را در پیش میگیرند، اما میدانند که کی باید از استراتژیها را استفاده کنند تا به ترویج کار و تحریک مشارکت در جنبش بپردازند. سرانجام، رهبری سازگار که در اولویتهای خود، اطمینان حاصل میکند که رهبران بتوانند به خوبی پیشرفت کنند و حمایت لازم را برای ادامه مبارزات سیاسی و اجتماعی دریافت کنند. این رهبران زن همانند همتایان مرد خود، با خشونت مواجه می شوند اما در عین حال شبکههای حمایت اجتماعیای که ایجاد کردهاند به آنها اجازه میدهد با شرایط منطبق شده و با پشتکار به راهشان ادامه دهند.
در ادامه جنبش زن، زندگی، آزادی، نافرمانی مدنی از یک الگوی رهبری سیاسی پیروی کرده است که ادغام این رهبری و نافرمانی مدنی موجب شده است که زنان همچنان به مبارزه خودشان برای رسیدن به اهداف این جنبش ادامه دهند. در واقع رهبری زنان در این مبارزه یک رهبری تحولی است به این معنی که این رهبری موجب شده است افراد از گروههای دیگر به آن بپیوندند. برای مثال حمایت مردان از زنان، حمایت زنانی که خودشان محجبه هستند، همینطور همراهی و همدلی سایر گروههای اجتماعی، برای مثال گروههای دانشجویی در یاری رساندن به زنان و همینطور حضور زنان دانشجو. همه اینها مشخصه رهبری زنان را در ماههای بعد از انقلاب ژینا پر رنگ تر کرده است و موجب شده که رهبری زنان به صورتی متحول در اساس ساختار جامعه نفوذ کند. این رهبری از آن جهت اهمیت دارد که تاکنون به دلیل تغییرات استراتژیکی توانسته است مساله زنان و حجاب اجباری را در جامعه همچنان به صورت یک موضوع مهم نگاه دارد.
مقاومت مدنی
در حال حاضر در کنار نافرمانی مدنی میتوان مقاومت مدنی را هم مطرح کرد. مقاومت مدنی با استفاده از ابزارهای خشونت پذیر است. در هر نافرمانی مدنی یک مقاومت مدنی هم وجود دارد که ادغام این دو مبارزه را به صورت پیشرونده جلو میبرد. اما سوال اینجاست که این مقاومت مدنی در جنبش اخیر و به خصوص در چند ماه گذشته چگونه دچار تحول شده است؟
جمهوری اسلامی با هدف قرار دادن مساله بدن زنان و حجاب به عنوان ابزار سیاسی سعی در سرکوب آنان داشته، بنابراین تحمیل حجاب اجباری به ابزاری سیاسی تبدیل شده است. تسری این ابزار سیاسی به افراد و سازمانها و برخورد با زنان موجب شده که مساله زنان حتی با وجود پرهیز از خشونت به یک مساله سیاسی تبدیل شود. اما مقاومت زنان در برابر این تحمیل، هر یک از زنان را به سوژههای سیاسی تبدیل میکند. زنان برای رهایی ازاین سوژگی سیاسی جدا از نافرمانی مدنی، مقاومت مدنی را هم امتحان میکنند. مقاومت مدنی آنها را از سوژه سیاسی بودن دور نمیکند، اما آنها را هم به سوژههای سیاسی برای برخورد حکومت تبدیل نمیکند. بنابراین در اینجا زنان با مقاومت خشونتپرهیز می توانند از آن سوژه فاصله بگیرند و خطر برخورد و سرکوب شدید حکومت را در مساله حجاب اجباری کمتر کنند. به همین دلیل است که مقاومت مدنی زنان در عین حال که توانسته است ادامه جنبش زن، زندگی، آزادی باشد، به نوعی هم توانسته در برابر بنیادگرایان دینی که در حال تحمیل ایدئولوژی خود هستند بایستد و تاکنون به صورت پیش رونده عمل کند. عدم توانایی حکومت در مقابله قطعی با زنان در این خصوص هم به همین مقاومت مدنی باز میگردد، چرا که با گرفتن ساز و کارهای خشونت و سرکوب از حکومت میتواند بر روش خود استمرار ورزد.
موانع جنبشهای مدنی زنان در ماههای اخیر
همانطور که بحث شد وضعیت زنان در ایران با وجود به تغییرات چند وجهی که داشته است، تغییری رو به جلو بوده است. در عین حال همیشه در جنبشهای مدنی داخلی، به ویژه زمانی که زنان عاملان اصلی آن هستند، موانع به دو نوع داخلی و خارجی و مخطوطی از هر دو تبدیل میشوند. تنوع و گستردگی این موانع، به علت پیچیدگی وضعیت جامعه ایران بسیار است. اما به طور کلی دو مانع را میتوان به صورت خلاصه تعریف کرد:
داخل: یکی از مهمترین موانع کنونی برسرراه زنان، ایدئولوژی حاکم بر نهاد حکومت است. البته این ایدئولوژی در ساختار حکومت به مرور زمان دچار تغییر شده است. با ریزش بسیاری از نیروهای داخلی، مساله تحمیل ایدئولوژی سیاسی -اسلامی بر بدن زنان، رفته رفته متعلق به قشر خاصی از حکومت میشود. هرچند همین نظام ایدئولوژیک اجرایی کافی است تا مبانی خود را به سایر نهادهای اجرایی خود توسعه بدهد. در اینجا مهم نیست افراد چه ایدههایی داشته باشند، مهم این است که آنها در ساختار موجود تبدیل به عوامل اجرایی آن ایدئولوژی میشوند. نمونه آن را میتوان در برخورد با افراد و راه ندادن زنان بیحجاب به مکانهای مختلف و برخوردهای خودسرانه افراد با نافرمانی مدنی زنان در محیطهای عمومی اشاره کرد. همینطور محروم کردن زنان از سرویسهای اجتماعی برای مثال سوار شدن به مترو و یا ورود زنان به مکان های عمومی از سایر این موانع هستند.
عوامل خارجی: مساله حضور زنان در جنبش های مردمی پس از انقلاب ژینا بازتاب بسیاری در سطح بینالمللی و رسانههای خارج از ایران داشته است. به همین دلیل مفهوم مبارزه زنان ایرانی در خارج از رسانههای ایرانی نیز تغییر شگرفی پیدا کرد. اما به دلیل ساختار مردانه سیاست در ایران و ناخودآگاه جمعی، همچنان مطرح کردن مبارزه کنونی زنان در میان مباحث اپوزیسیون غایب است یا کمتر به آن پرداخته میشود. شاید بارزترین مثال آن در چند ماه اخیر نیز در اختلاف تشکلها و گروهها برای رسیدن به ائتلاف از یک سو و از سوی دیگر در نبودن بحث زنان و شعار زن، زندگی، آزادی در این مباحثات دیده میشود که بر همین اساس، رهبری سیاسی زنان و ارائه راهکار برای این امر از مباحث سیاسی خارج مانده است. در واقع می توان گفت که به دلیل مسموم بودن فضا و تنش میان جناحهای مختلف، مساله پرداختن به عاملیت سیاسی زنان، با وجود آنکه همچنان زنان سردمدار جنبش هستند، به حاشیه رفته است. این مساله از آنجا اهمیت دارد که به دلیل حضور پررنگ زنان در جنبشهای مدنی، بیم آن میرود که دوباره مساله زنان نادیده گرفته شود.
در نتیجه همانطور که بحث شد، نافرمانی مدنی با حضور پر رنگ زنان موجب شده که عاملیت زنان در انقلاب ژینا به صورت متفاوتی در جنبش کنونی ایران ادامه یابد. با اینکه زنان همیشه از رهبری سیاسی و حضور عامل در جنبشهای اجتماعی محروم شدهاند، اما استمرار این نافرمانی مدنی، افقهای روشن دیگری را برای حضور زنان و تاثیر آنها در جنبش اجتماعی- سیاسی آینده ترسیم کرده است. در شرایط کنونی آن چیزی که اهمیت دارد، علاوه برحمایت از نافرمانی مدنی زنان در داخل، پررنگ کردن این مبارزات در گفتمانهای سیاسی است که میتواند خط مشی آینده مبارزات زنان را مشخص کند. روشن است که جنبش زن، زندگی، آزادی با رویکردهای در پیش گرفته شده همچنان ادامه خواهد یافت. این استمرار ممکن است تغییر استراتژیکی کند، اما تجربه زنان در این مبارزات نشان داده است که از اهمیت مطالبات مدنی زنان و پافشاری بر سر آن کاسته نخواهد شد.
نظرها
نظری وجود ندارد.