دیدگاه
تاکتیکها و استراتژی: «مبارزه با حجاب اجباری» یا «حجابِ اجباری مبارزه»؟
شاهپور شهبازی ــ مقاومت از پایین زنان دلیر ایرانی برای نفی حجاب اجباری بخش مهمی از مبارزه در جهت تحقق آرمان «زن، زندگی، آزادی» است، اما این محتوا و این تاکتیک باید در پیوند با ایده کلی جنبش انقلابی ژینا قرار گیرد و در خدمت تحقق «زن» به عنوان سوژهی «زندگی» و «آزادی» باشد.
با یک پرسش بنیادی آغاز میکنیم. آیا میتوان در ایران نظامی را تصور کرد که در آن حجاب اجباری رفع شده باشد، اما کماکان جمهوری اسلامی برقرار باشد؟ در پاسخ به این پرسش، جزئیات آن را از زوایای گوناگون آگراندیسمان [برجسته] میکنیم.
هگل میگوید: «آنچه آشناست را نمیتوان به جهت آنکه آشناست، شناخته دانست.»[i]
اکثر جناحهای مختلف اپوزیسیون مدعی شناخت جنبش انقلابی ژینا و آرمان «زن»، «زندگی»، «آزادی» هستند. این بزرگترین فریب خویش و دیگران است، زیرا شناخت آنان مبتنی است بر پیشفرض آنچه به نظر آشنا و بدیهی است و همین مهمترین مانع و حجابِ شناخت واقعی آنها از جنبش انقلابی ژینا و آرمانهایش است. به همین دلیل در عمل هم نتوانستهاند در کنار هم حول محور این آرمان به وحدت برسند. به جرات میتوان ادعا کرد که اکثر این جناحها هنوز در تعریف این سه مفهوم بنیادین جنبش انقلابی ژینا، «زن»، «زندگی»، «آزادی» به معنای هگلی آن یعنی «صورت عقلی امردرکشده و مفهومشده»[ii]، نه تنها به هم نزدیک نیستند، بلکه درک متفاوت و بعضاً متضادی از آن دارند و دقیقاً به این دلیل، بهرغم اعلام وفاداری نمایشی به این آرمان، قادر نیستند در عمل به وحدت برسند.
جنبش انقلابی ژینا: استراتژی و تاکتیک
اگرچه حقیقت، درک «امر کلی» است، اما آنچه حقیقی است تنها از کانال فرایندِ تناوردگی و پیشرفت «امر جزئی» محقق و به کمال میرسد. در واقع «زن»، «زندگی»، «آزادی» به عنوان آرمان جنبش انقلابی ژینا، نتیجهای میشود که هماکنون حقیقتاً هست، نه اینکه در آینده حتماً خواهد شد. به قول هگل: «حقیقت همچون سکهی ضربخورده نیست که نقدی پرداخت گردد و بتوان آن را در جیب نهاد.»
حقیقتِ میوهی گلابی ادامهی فرایند تناوردگی و پیشرفت بذر، جوانه و شکوفهی گلابی است و از دل بذر، جوانه و شکوفهی گیلاس، هرگز میوه گلابی پدید نخواهد آمد. با وجود این هر بذر گلابی به جوانه، شکوفه و میوهی گلابی منجر نمیشود. خاک مناسب، آب و هوای مساعد، رنج باغبانی و...در کنار هم قرار میگیرند که قوه (بذر) به فعل (میوه) مبدل میشود. فرایندهای اجتماعی نیز از این قانونمندی روابط «علت» و «معلولی» بذر و میوه مستثنی نیستند. ادراک و تائید این قانونمندی به عنوان فرایند از رابطهی دیالکتیکی «شرط» و «مشروط» میگذرد. بر اساس این اصل «می توان از مشروط به شرط رسید اما از شرط نمیتوان به مشروط رسید. باران میبارد، پس باید آسمان ابری باشد. زیرا ابر شرط ضروری و علمی باران است؛ ولی نمیتوانیم حکم کنیم که چون آسمان ابری است، باران باید ببارد.»[iii]
براساس این دو اصل، اگرچه جنبش سازمانها و احزاب در دههی شصت، جنبش دانشجویان در دههی هفتاد، جنبش سبز در دههی هشتاد با تمام تفاوتها و گسستهایشان، فرایند تناوردگی جنبش انقلابی ژینا را به عنوان «امرکلی» فراهم کردهاند و این نفیدرنفی تدریجی و پیوسته به لختههای انداموار وحدت در قیام سراسری آبان نودوهشت و جنبش انقلابی ژینا مبدل شدند، اما این بدان معنا نیست که جنبش انقلابی ژینا به عنوان متکاملترین شکل جنبشهای تاکنونی بعد از انقلاب ۵۷، حتما و ضرورتا به نتیجهی مطلوب خواهد رسید. زیرا به قول مارکس: «حقیقت نه تنها نتیجه؛ بلکه راه رسیدن به آن را نیز در برمیگیرد.»[iv]
به همین دلیل جنبش انقلابی ژینا و آرمانهایش به عنوان استراتژی (میوه)، از کانال اتخاذ و تحقق تاکتیکهای درست متناسب با این آرمان میگذرد و باید در لحظه لحظهی طرحریزی و اجرای تاکتیکها، فرایند واقعیشدن حقیقتی مد نظر باشد که در آرمان «زن»، «زندگی»، «آزادی» به بیان درآمدهاست. از اینرو به شکل نظری و عملی تک تک ما در تحقق این آرمان یا ضد آن در آینده از هماکنون موثر هستیم. آنچه در آینده به عنوان حقیقت و نتیجهی جنبش انقلابی ژینا محقق خواهد شد، یا نخواهد شد، در انتخاب تاکتیکها، کنشها و رفتار ما از هماکنون بارز است.
تاکتیکها به عنوان اهداف کوتاهمدت و عملی، شکل بیرونی استراتژی به عنوان اهداف بنیادی و درازمدت، هستند. تاکتیکها معطوف به حل بحرانها در زمان حال و معطوف به تحقق استراتژی در آینده هستند؛ آیندهایی که هنوز محقق نشدهاست اما مقدمات آن از هماکنون در واقعیت وجود دارد. بنابراین در تاکتیکها نمیتوان از روشهای مبارزاتی استفاده کرد که مغایر و یا در تضاد با استراتژی باشد. اهداف هر انقلاب به عنوان استراتژی، مانیفستِ ابزار به عنوان تاکتیکها هستند و باید میان این دو یگانگی «شکل» و «محتوی» وجود داشتهباشد؛ وگرنه محتواهایی که در اشکال نامناسب ظاهر شوند، منجر به تحقق محتواهای نامناسب خواهندشد. علاوه بر رابطهی دیالکتیکی تاکتیکها و استراتژی، هر تاکتیک نیز دارای «محتوی» (خواست یا مطالبه) و شکل (شیوهی تحقق خواست یا مطالبه) است که باید میان این دو نیز تناسب و یگانگی وجود داشته باشد وگرنه محتوایی که در شکل نامناسب ظاهر شود، در نهایت به ضد تاکتیک و استراتژی تبدیل میشود. موضوع مهم در رابطهی استراتژی، محتوی و شکل تاکتیکها در جنبش انقلابی ژینا این است که تاکتیکها به عنوان اتخاذ اعمال مشخص در زمان حال که برخاسته از استراتژی و معطوف به تحقق استراتژی هستند، حتی در تبلیغ و ترویج نافرمانیهای مدنی، از یکسو باید ماهیت معطوف به واژگونکنندگی نظام ج.ا. را داشته باشند و از سوی دیگر این عنصر دگرگونکنندگی تاکتیکها نباید در اشکال ثابت و تکراری به شکل درازمدت منجمد شود. در این صورت ماهیت دگرگونکنندگی تاکتیکها دچار فرسایش و عنصر واژگونسازییش زائل خواهدشد.
جمهوری اسلامی :تلاش برای تحریف آرمان تحقق سوژهی زن
مردم در جنبش انقلابی ژینا، به بهای بسیار سنگین از دستدادن زیباترین فرزندانشان سنگرهایی را تسخیر کردهاند که ج.ا. نمیتواند آن را دوباره فتح کند. این بدان معنی نیست که ج.ا. از فشارهایش برای بازپسگیری سنگرهای از دسترفتهاش خواهد کاست و در آینده نیز تلاش نخواهد کرد که این سنگرها را دوباره فتح کند. نکتهی مهم و ظریف اما این است که فتح سنگرهای تازه از سوی مردم به دلیل اینکه تبدیل به یک مقاومت درونی و سراسری شدهاست، از سوی ج.ا. «فتحشدنی» نیست اما «منحرفشدنی» هست؛ با فشارهای عاملان جمهوری اسلامی که استادان ماهری در دزدیدن دستاوردهای هرگونه مقاومت و مبارزهی مردمی هستند، نه برای اینکه آبرفته را به جوی بازگردانند، بلکه تغییر مسیر آب است. چگونه؟ از طریق به قلابانداختن اپوزیسیون در بازتولید تاکتیکهای خودش.
بهطورمثال یکی از تاکتیکهایی که بعد از انسداد انقلاب ژینا به کرات از طرف رسانههایی مانند «من و تو»، «ایران اینترنشنال»، «صدای آمریکا»... و حتی افرادی حقیقی مانند «مسیح علینژاد» و بسیاری دیگر از طرفداران جنبش انقلابی ژینا به طور خودآگاه یا ناخودآگاه ترویج و تبلیغ میشود، دامنزدن به گفتمانی است که برخاسته از ماهیت جنبش انقلابی ژینا است اما به نظر میرسد نظام ج.ا. هم اکنون آن را کنترل و هدایت میکند.
شکی در این نیست که الغای حجاب اجباری یکی از محوریترین خواستهای جنبش انقلابی ژینا است اما رفع حجاب اجباری هدف انقلاب ژینا نیست؛ بلکه این تاکتیک تنها کاتالیزور برای رفع همهی تبعیضات جنسیتی، طبقاتی و... است که در آرمان استراتژیک «زن»، «زندگی»، «آزادی» به بیان درآمده است.
«زن» یکی از سه مفهوم بنیادین جنبش انقلابی ژیناست که با دو مفهوم بنیادی دیگر آن «زندگی» و «آزادی» ارتباط علی و دیالکتیکی دارد؛ تداوم جنبش انقلابی ژینا در گرو تحقق «زن» به عنوان سوژهی «زندگی» و «آزادی» است که در شخصیتهای انقلاب ژینا، مهسا، نیکا، سارینا، یلدا و... متجسم شدهاند. «زن» نیروی محرک، عامل شناسا، نیروی رهبریکننده و فاعلان اصلی انقلابی است که تحقق «آزادی»اش، «زندگی» را از انواع و اقسام تبعیضهای طبقاتی، جنسیتی، ملیتی، قومی، مذهبی و...آزاد میکند. بنابراین در انقلاب ژینا «زندگی» و «آزادی» به عنوان ابژه (موضوع) سوژهی رهاییبخش «زن» هستند و تحقق سوژهی زن حلقهی اتحاد بیرونی و همبستگی درونی همهی طبقات و اقشار جامعه برای «زندگی» و «آزادی» است. تنها از این منظر است که زیر چتر جنبش انقلابی ژینا فرودستان و سایر طبقات و اقشار جامعهی ایران که تحقق آزادی و عدالت موضوع زندگیشان است، قادرند در یک صف با هم متحد شوند. این آرمان است که تبدیل به کابوس ج.ا. شدهاست و پایههای آنرا به شکل بنیادی به لرزه درآورده است. به همین دلیل نظام ج.ا. با تمام توشوتوان میکوشد آرمان رادیکال تحقق سوژهی زن در جنبش انقلابی ژینا را با تحریف و تداعی «انقلاب برهنگی» لوث کند و ضربِ واژگونکنندهی انقلابی آن را از نفس بیاندازد.
«بدون اینکه هرگز قانونی شده باشند»
جمهوری اسلامی یک نظام است و متشکل از مجموعهای از نظمهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... است که به شکل ارگانیگ «نظام دیکتاتوری ایدئولوژیک ج.ا.» را میسازند. در این نظام پنجدرصد (کاست آخوندها، نظامیان و اطلاعات و امنیتیها) به عنوان طبقهی حاکم انحصاری و مافیایی، قدرت را در همهی حوزهها در دست دارند و پایگاه مادی آنها «بازوی مسلح» و «دیوان سالاری دولتی» است که شامل پانزده درصد جمعیت ایران هستند که به روی هم بیست درصد جامعه ی ایران را تشکیل میهند. ایدئولوژی اسلام و تمامی ادعاهای ایدئولوژیک نظام پوشش فریبآمیز و کاذب حفظ منافع این اقلیت ممتاز به عنوان طبقهی حاکم است و نه برعکس. در واقع وجه ایدئولوژیک نظام تنها این رابطه را وارونه و آن را به عنوان «آگاهی کاذب» بازتولید میکند. به زبان دیگر حفظ منافع طبقهی حاکم در ج.ا. به عنوان یک «نظام» اصل است و حجابِ ایدئولوژیک آن پوشش پنهانکنندهی این منافع طبقاتی است. اگرچه میان منافع طبقاتی طبقات حاکم و پوشش ایدئولوژیک اسلامی رابطهی علی و دیالکتیکی حاکم است و هر کدام به استحکام و تقویت ضلع دیگر میانجامد اما نقش منافع طبقاتی تاثیر تعیینکننده و پوشش ایدئولوژیک نقش مساعدکننده را دارد و در شرایط بحرانی حفظ آنچه که عمده میشود، نقش زیربنایی منافع طبقات حاکم به عنوان نظام است، نه پوشش ایدئولوژیک آن.
یکی از اشکال این پوشش ایدئولوژیک برای توجیه اصل وارونگی، حجاب اجباری است. خانوادهی این بیست درصد اقلیت حاکم هیچ مشکلی در رعایت حجاب اسلامی ایدهئال جمهوری اسلامی به عنوان نظام حافظ منافعشان ندارند. (فارغ از کسانی که به دلیل اعتقادات دینی کماکان پایبند به رعایت حجاب اسلامی هستند و ممکن است مخالف نظام ج.ا. باشند) ضمناینکه در نهادهای وابسته به قدرت مانند صدا و سیما، ادارت دولتی و...کماکان اجبار از بالا این موقعیت ایدئولوژیک را تقویت میکند. همین چنددرصد کافی هستند، به رغم مخالفت اکثریت مردم ایران، نظام جمهوری اسلامی کماکان در سطح و ظاهر و در جهان وجه ایدئولوژیک اسلامیبودن نظامش را حفظ کند، بدون اینکه پوشش اختیاری حداقلی اکثریت خللی در دیکتاتوری آن به عنوان «نظام» ایجاد کند. چنانکه عقب نشینی ج.ا. از سختگیرهای ایدئولوژیکِ ممنوعیت در مصرف مشروبات الکلی، استفاده از ویدئو، ماهواره و...با مقاومت از پایین مردم امروز تبدیل به امر عادی و روزمره شدهاست، بدون اینکه این حقوق هرگز قانونی شدهباشند. نکته اساسی و مهم (در اتخاذ تاکتیکهای درست) این بند «بدون اینکه هرگز قانونی شده باشند» است.
تجربهی چهار دهه سلطهی دیکتاتوری ایدئولوژیک ج.ا. ثابت کرده است که این نظام به دلیل مقاومت و مبارزهی گسترده مردم در برخی از حوزهها مجبور به عقب نشینی میشود و تن به پذیرش برخی از حداقلترین خواستهای مردم می شود اما با هوشیاری، دستاوردهای مقاومت و مبارزهی مردم در آن حوزه را به نفع حفظ «نظام» مصادره میکند. از یکسو عقبنشینی حداقلی میکند اما از سوی دیگر با عدم اعتراف به عقب نشینی و قانونی نکردن مطالبات، عملا از رادیکالیزهشدن آنها جلوگیری میکند و منع قانونی را کماکان مانند شمشیر داموکلس برای کنترل و سرکوب مطالبات بر فراز سر مردم نگه میدارد. و بدین ترتیب، همیشه با توسل به ابزار قانون میتواند به عقب بازگردد تا روند روبه رشد مطالبات مردم را به دام تاکتیکهای خودش بیندازد. میتواند به پشت بامها حمله کند و ماهوارهها را جمع کند؛ یا گشتهای کنترل مشروبات الکلی، حجاب اجباریاش و... را فعال کند تا تاکتیک مبارزات مردم را در همین سطح نگه دارد.
مبارزه با پوشش ایدئولوژیک نظام یا مبارزه با هستهی اصلی نظام؟
یکی از دستاوردهای مهم جنبش انقلابی ژینا در واقعیت و تاکنون، تغییر چهرهی کوچهها و خیابانها است. آنچه را که در مورد رفع حجاب اجباری زمانی در جمهوری اسلامی غیرممکن تلقی میشد، و در تاکتیک مناسب «چهارشنبههای سفید» (مسیح علینژاد) بالاترین شکل مبارزه محسوب میشد، امروز عملا توسط مردم تبدیل به امری عادی شده است. مردم به طور خودجوش و طبیعی بعد از انقلاب ژینا آزادی پوشش را محقق کردهاند و حدود آن را به شکل تدریجی، طبیعی، تجربی و از پایین محقق خواهند کرد. ج.ا. با توسل به انواع و اقسام فشارها بر زنان دلیر بیحجاب، کنترل ورود و خروج آنها به مترو، دانشگاهها، موسسات تفریحی و تجاری، پلمپ مغازها و موسسات تجاری و فرهنگی و... این عادیشدن را غیرعادی میکند اما فقط به این دلیل که سطح مطالبات مردم را در همین حد نگه دارد.
آزادی پوشش تنها یکی از زیرشاخههای «آزادی» به عنوان یک «ارزش کیفی» است. نظام ج.ا. اما استاد مسخ مطالبات «ارزشهای کیفی» به «کمیتهای فرسایشی» است. مثلا آزادی پوشش را به کمیتهای فرسایشی از جمله آزادی موی سر، یقهی باز، آستین کوتاه، ساق، پا، سر زانو، روی زانو و… آنچنان تقلیل و کاهش میدهد که چهار دههی دیگر هم مردم را درگیر انواع و اقسام این تاکتیکها به عنوان خط اصلی مبارزه میکند، در حالی که تمام این اشکال فرساینده زیرمجموعهی آزادی پوشش و آزادی پوشش یکی از زیرمجموعههای «آزادی» به عنوان یک کیفیت است.
از این طریق است که عملا اپوزیسیون با ترویج و تبلیغ اشکال غلط این تاکتیک ــ یعنی پخش و انتشار درگیریهایی که غالبا افراد سازماندهیشده از طرف نظام اما در ظاهر به عنوان مردم عادی، با بیحجابها صورت میدهند ــ عملا در دام بازتولید اشکال تاکتیکهای نظام ج.ا. به عنوان یک گفتمان غلط میافتند و سطح مبارزات مردم را در حد درگیریهای مردم با مردم تقلیل میدهند. نکتهی ظریف به عنوان یک تاکتیک درست و متمایز از گفتمان هدایتشدهی ج.ا.، هم در محتوی و هم در شکل، در این است که اپوزیسیون باید هرکجا بازوی مسلح نظام، نیروهای انتظامی، بسیج، انواع و اقسامها گشتها، زنان بیحجاب را مورد آزار و سرکوب قرار دهند، درگیریهای مربوط به آن را ترویج، منتشر و پخش کند، به دلیل اینکه جمهوری اسلامی را به عنوان یک «نظام» مورد هدف قرار میدهد، اما هرکجا این فشارها توسط افراد به ظاهر شخصی اعمال شود، حتی اگر از طرف نظام سازماندهی شده باشند، غلط است، زیرا مبارزه با پوشش ایدئولوژیک نظام را جانشین مبارزه با هستهی اصلی نظام (حفظ منافع طبقه ی حاکم) کرده است. و عملا اپوزیسیون به دام گفتمان غلطی افتادهاند که از طرف نظام جمهوری اسلامی تولید، کنترل و هدایت میشود تا مبارزات مردم از استراتژی «زن»، «زندگی»، «آزادی» منحرف شود.
به همیندلیل از یکسو «شکل» تاکتیک مبارزه در رابطه با هر مطالبهای به اندازهی «محتوی» آن مطالبه اهمیت دارد و از سوی دیگر تحقق محتوی هر مطالبهای، به شکل غیرقانونی یا قانونی، نباید فقط معطوف به محتوی آن مطالبه باشد؛ بلکه باید سکوی پرش برای تسخیر سنگر بعدی و رادیکالیزهشدن مطالبات اصلی جنبش انقلابی ژینا و معطوف به تحقق آرمان استراتژیک «زن»، «زندگی»، «آزادی» باشد.
مثلا رقص دختران اکباتان در دوران اولیه انسداد انقلاب ژینا یک تاکتیک تازه، سیال، پویا و واژگونکنندهی معطوف به استراتژی زن، زندگی، آزادی بود، و توانست موجی از امید و حرکتهای حمایتی مشابه خودش را بازتولید کند. به همین دلیل نظام ج.ا. برای عدم سرایت این تاکتیک و سراسری نشدنش فورا دست به کار شد و با اهرم همیشگی سرکوب مانع از گسترش آن شد. با این وجود حتی اجرای تاکتیک رقص توسط سایر دختران و زنان با هدف حمایت از آن در صورتی که به «واسطهی تکرار در شکل یک فرهنگ کالایی» عرضه شود که طی آن عنصر واژگونکنندگیاش ارزش بازاری و کمی پیدا کند، به قول جودیت باتلر ممکن است « در خطر تبدیل به ابتذالهای بیروح»[v] قرار گیرد.
در اینکه هر «امر کلی» از کانال «امر جزئی» میگذرد و مقاومت از پایین زنان دلیر ایرانی برای نفی حجاب اجباری بخش مهمی از مبارزهی آنان در تحقق آرمان «زن»، «زندگی»، «آزادی» است، شکی در آن نیست و کماکان توسط زنان شجاع ایرانی ادامه مییابد و باید ادامه یابد، اما این محتوی و این تاکتیک باید در پیوند با آرمانهای جنبش انقلابی ژینا باشد که مهساها، نیکاها، ساریناها، یلداها و… به خاطرش از پای درآمدند. در غیر این صورت این نظام ج.ا. نیست که عقبنشینی کرده است، بلکه جنبش انقلابی ژینا است که از پیشروی باز ایستاده است و «مبارزه با حجاب اجباری» به عنوان تاکتیک، تبدیل به «حجابِ اجباری مبارزه» به عنوان استراتژی شده است.
پانویس:
[i] هگل. مقدمه های هگل بر پدارشناسی روح و زیبایی شناسی. ترجمه. دکتر محمود عبادیان. نشر علم. چاپ اول. ۱۳۷۸. ص. ۱۳.
[ii] هگل. مقدمه های هگل بر پدارشناسی روح و زیبایی شناسی. ترجمه. دکتر محمود عبادیان. نشر علم. چاپ اول. ۱۳۷۸. ص. ۲۲.
[iii] والتر ترنس استیس. فلسفه هگل. ترجمه حمید عنایت. جلد اول. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. ص. ۸۵ تا ۸۸.
[iv] مارکس. سانسور و آزادی مطبوعات. ترجمه. حسن مرتضوی. چاپ ۱۳۸۳. انتشارات اختران.. ص. ۲۰
[v] جودیت باتلر. آشفتگی جنسیتی. ترجمه. امین قضایی. نشر مجله شعر. ۱۳۸۵. ص. ۲۸.
نظرها
نظری وجود ندارد.