گفتوگو با کلتکیو تنیده: زنان به مثابه سوژه اصلی تغییر
کلکتیو تنیده در گفتوگو با زمانه میگوید که «شاید دشوارترین مرحله در بلوغ جنبشهای اجتماعی در ایران پسا ۹۶»، ایجاد پیوندهایی استراتژیکی باشد که « بتوانند جنبش زنان و اقلیتهای جنسی را به جنبشهای کارگری و صنفی، اتنیکی (ملل ایران)، محیط زیستی، و نیروی اجتماعی قیامهای شهری به شکلی ایجابی متصل کند».
قبل از هر چیز، لطفا در مورد انگیزه از تشکیل «کلکتیو تنیده» و اهداف آن بگویید. آیا «تنیده»، نام کلکتیو، به درهم تنیدگی و تقاطع ستم جنسی و جنسیتی با دیگر اشکال سلطه اشاره دارد؟
کلکتیو تنیده : به شکل اعم بله، اما در عین حال وجوه دیگر را هم در برمیگیرد. داستان نامگذاری، درست در لحظهی تاسیس تنیده همزمان با جنبش ژینا از مجاری مباحثه و تبادل آرای گوناگونی عبور کرد. از یک سو، ما با خیزشی روبرو بودیم که به شکل تکینی سوژگی-تنهای خفته و در حاشیهای را در بسیاری از نقاط ایران احیا کرده و به بدنهای اصلی گره زده بود و از این رو نگریستن به خیزش ژینا تنها از منظر بینا-مقطعی، فراملیتی، فرامنطقهای ممکن بود. از سوی دیگر اما، با نیم نگاهی به فضای پیشاخیزشی، دریافتیم که نابرابریها و بیعدالتی در فضای سیاسی متاخر ایران و در مقاطع مختلف از جمله طبقات، جنسیت/جنسها، قومیتها دیرزمانی است که توامان تن(ها) و ایده(ها)ی متفاوتی را متاثر کرده است. در واقع، «تنیده» هر دو منطق را اینهمان کرد. هم رویکرد، زاویه نگاه و روند پیش روی ما را عیان میکرد و همزمان درهم آمیختگی «تن-ایده» را مرئی می ساخت. به عبارت دیگر، درصدد بودیم بگوییم که این دو عرصه به هیچ رو دو عرصهی مجزا و متفاوتی از یکدیگر نیستند و توجه به هر یک از این شقوق لاجرم شق دیگر را هم در بر خواهد گرفت.
بدین معنا، شکل گیری تنیده از احساس ضرورتی سیاسی برآمد که ما در مواجهه با عرصه تولید دانش و بازنمایی مسلط احساس کرده بودیم. گمان ما بر آن است که دانش فمینیستی که از پایین و در شبکه کنشگران میدانی و فکری تولید میشود باید راه خود را به عرصه انترناسیونال/ جهانی باز کند. چیزی که به یک معنا پیش شرط ایجاد روابط میان-جنبشی در عرصه منطقهای و جهانی نیز هست. بنابراین سعی ما بر این است تا ورای نمایندگی گروهی خاص یا برندینگ کنشی خاص، در جهت کمک به آرشیوسازی و تولید دانش فمینیستیای قدم برداریم که درطی روندهای غالب بازنمایی و انتقال یا عامدانه حذف میشوند یا جدی گرفته نمیشوند و یا شنیده و ثبت نمیشوند. چنین تاکیدی همچنین برپایهٔ سیاستی فمینیستی استوار است که شنیده شدن و بازتاب و ثبت شدن دانش مستقل و از پایین را محور کانونی کار و کنشمندی خود قرار میدهد و سعی میکند درین راه قدمی کوچک بردارد.
از فردای انقلاب ۵۷، زنان در صف اول مبارزه با جمهوری اسلامی بودند. در دهههای اخیر نوعی مقاومت روزمره و بهاصطلاح پیشروی مداوم و پوسته زنان را، علیرغم سرکوبها و گسستها، میتوان مشاهده کرد. در جریان خیزش اخیر، اما به نظر شاهد جهشی کیفی در مبارزات فمینیستی بودیم (مبارزاتی که البته باید تصریح کرد تاریخ آن به دههها قبل از انقلاب ۵۷ برمیگیرد). آیا شما با چنین تفسیری موافق هستید ؟ و اصولا جنبش امروز زنان را در بستر تحولات تاریخیای که از سر گذرانده چگونه ارزیابی میکنند؟ آیا میشود نوعی دورهبندی از مبارزات فمینیستی در جغرافیای ایران ارائه کرد؟
به خوبی می دانیم که فمینیسم یک واژهی واحد نیست و در بسیاری از مواقع باید منظورمان را از زنان مشخص کنیم. در بحثهای مربوط به «پیشروی آرام» این تکثر لحاظ نشده است و ما نمیدانیم که این زنان در طیف و خاستگاه متفاوت طبقاتی، قومیتی، برخورداری از توانایی فیزیکی، گرایشهای جنسی و جنسیتی، کدام زنان هستند. ما حتی نمیدانیم زنانی که با سیاستهای جمهوری اسلامی اینهمان نشدهاند اما پیرو دین اسلام هستند در میان این پیشروی مداوم قرار می گیرند یا نه. همچنین، به نظر مفاهیمی چون پیشروی مداوم یا آرام، صرف حضور زنان در عرصهی عمومی را برای تغییر دادن بردارهای نیرو و قدرت کافی میدانند. این در حالی است که زنان، دستکم در یک دهه گذشته و در عرصه ی عمومی با نیروهای مقتدر و اسلام گرایان گلاویز بوده و مقاومت آن ها قطع به یقین به نوعی «اجرا» به معنا «خلق دوبارهی خود» و به شکل ایجابی و کنشی سیاسی در راستای « نوع دیگر از بودن و یا حتی شدن» بوده است. بنابراین، اگرچه منطق پیشروی آرام تا حدودی عرصه ی مقاومت زنان را در دهه های گوناگون نشان می دهد، همواره باید وجوه دیگر را به آن علاوه کرد. ما پیش از اینکه شاهد کاربست های کنشگریهای آنلاین فعالان زن و یا موج چهارمی فعالیتهای فمینیستی باشیم، شاهد درگیری تن به تن «اجرا گرایانهی» زنان در میدانهای سیاسی بودهایم. اگرنخواهیم کنشهای مقاومتجویانهی دختران انقلاب را نقطه عطف بدانیم، حداقل باید از آن جایگاه جنبشهای فمینیستی و مقاومتی زنان را به عقب بخوانیم. به نظر می رسد هر چه به عقبتر می رویم متوجه می شویم که این کنشهای سیاسی خرد و مداوم رفته رفته و به شکل تدریجی و یا شاید بهتر باشد بگویم به شکل انباشتی در حال توان حداکثر بخشیدن به زنان بوده است. شما میبینید که زنان برای بازکردن راه خود به استادیوم دیگر ریش مردانه نمی گذارند بلکه به شکلی شدید و رادیکال خودشان را آتش می زنند تا اهمیت این حضور مشخص شود. این از میدان برداشتن خود، حذف تن-سوژه، یک رابطهی سلبی نیست هرچند که ممکن است اینگونه به نظر بیاید بلکه به آن معنا است که ما برای علاوه کردن خود بر این میدان، برای داشتن زندگی حداکثری، از جانمان هم خواهیم گذشت. ما با پیشروی همزمان کنشگری زنان در میدان های اثر متفاوت روبرو هستیم؛ میدان مقاومت روزمره، تا مدنی، جنبشی، خیزشی و در مواردی انقلابی. این دینامیک چندعاملی جنبش زنان و به طور کلی جنبشهای اجتماعی ایران را به مرحله تازه ای وارد کرده است. شبکهای از برهم کنش میدانهای اثر متفاوت که هر یک امکانها و ضرورتهای متفاوتی را نیز در خود حمل میکنند.
همان طور که در معرفی خودتان نوشتهاید، خیزشهای فمینیستی در ایران و منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در سالهای اخیر منجر به ظهور یک تخیل اجتماعی جدید شده است. در مورد ویژگیهای این تخیل اجتماعی جدید منطقهای و فرا-ملی توضیح میدهید؟ این تخیل چه عناصری دارد و معرف چه تصوری از آینده منطقه است؟
شاید بهتر باشد بگوییم که فقط تخیل نیست بلکه قسمی اصول است. هرچند که رفتن به سوی امر نو همواره تخیل را نیز درگیر میکند، اما امید ما این است که این تخیل به « آینده آنگونه که باید باشد» گره بزنیم. یعنی تخیل کنیم و همزمان آن را به عمل و پراکسیس بدل سازیم به گونهای که این تخیل-عمل توانایی ما را جهت همبسته شدن هر چه بیشتر فزونی بخشد. ما در تنیده درصددیم که معرف این نگاه باشیم که جنبشهای مقاومت، درگیری گروههای درحاشیه و فرودست زنان، اقلیتهای قومیتی، جنسی و جنسیتی در یک منطقه را نمیتوان بدون تاثراتی که بر جغرافیاهای همجوار خود می گذارد خواند. به این اعتبار، برای ما مهم است که خیزش ژینا چه تاثیراتی بر جنبش زنان افغانستان گذاشته است؟ ما از خواهران افغانستانیمان چه میتوانیم بیاموزیم؟ چطور اشکال مقاومت و یا حتی ایجابی همبستگی ها به شکل فراملیتی میتواند طنین انداز صدای یکدیگر باشند؟ مقاومت های منحصربه فرد زنان و کارگران در کردستان و بلوچستان و اهواز چطور بر بحث هویت، زبان، و سرزمین در درون ایران و صد البته خارج از آن تا می خورد؟ ما امیدواریم با بلندکردن صداهای متفاوت و درهم تنیدن تاریخ(های) ستم متکثر در منطقه و فرای آن، یعنی ضمن حفظ تکثر، به وحدتی در عمل برسیم که همانا از میان برداشتن هرگونه بیعدالتی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در میان زنان و سایر گروههای در حاشیه است.
نگاهی به ایران، افغانستان و کردستان بیاندازیم؛ ما از تخیل اجتماعی جدید میگوییم، چرا که این نخستین بار است که زنان و سایر بدنهای درحاشیه به سوژه اصلی تغییر در عرصه خرد و کلان بدل شده اند. زنان نه تنها در عرصه زیست اجتماعی و سیاسی پیشتاز هستند، که در شکل دادن به معرفت شناسی نوین برای مقابله با استثمار و استعمار انسان و طبیعت.
چه قدر به تداوم جنبش «زن، زندگی، آزادی» خوشبین هستید؟ و چه چالشهایی را پیشروی آن میبینید؟
وقتی از خوشبینی و یا چشم انداز حرف میزنیم به نوعی مشغول حرف زدن از تخیلاتمان هستیم. تخیل کردن یعنی رهایی از هر گونه قید و شرط، تصور آنچه که مطلوب است و اندیشیدن به راه هایی برای محقق کردن آن مطلوب. اگر بخش پیشرو خیزش، یعنی آن بخشی که به معنای دقیق کلمه به دنبال صداهای محذوف در طول زمان و بازگرداندن قلمروهای از دست رفتهشان به معنای واقعی است، محقق و منعقد شود، کار بسیار مهمی انجام شده است. به عبارت دیگر، خیزش زمانی میتواند به آرمانهای خود نزدیک شود که مقاومتها کار خودشان را کرده باشند و پیشاپیش آن بذر کاشته شده که در راستای از میان برداشتن اشکال ستم در خاک ریخته شده است به سمت باروری و رشد کردن برود. باید به فکر مکانیزمها و میانجیهایی که در دراز مدت میتوانند ثمر بدهند باشیم. باید به سمت ساخت گروههای از پایین رفت. باید جامعهی مدنی گیر کرده در انسداد سیاسی را احیا و از مجرای آموزش و شکل پیشروی پداگوژیک به آن ایدهها وصل کرد. گروههای اجتماعی با هدف عدالت دگرگونساز (transformative justice) و توزیعی باید فعال شوند. باید از لحظهی انقلاب فراتر رفت و به فکر آن بود که نطفههای منعقد شده چطور رشد خواهند کرد. این رشد از مجرای بحث های خلاقانه، ایجابی، گشودگی در برابر هر تنگ نظری و نگاه واپس گرا، و مقاومت برای ساختن جامعهی آلترناتیو و تنها به میانجی « آموزش» و دسترسی پذیر کردن این آموزش محقق خواهد شد. خیزش زن زندگی آزادی، ماهیتا حرکتی با عمق میدان و بسامد بزرگ در بعد اجتماعی است. بحرانی که به آن اشاره میکنید در واقع به مسئله مفتسواری پروژه های سیاسی از خیزش های ایران برمیگردد که محدود به این خیزش هم نیست. خیزش اخیر در سطح عمل اجتماعی خودبنیاد (اتونوم) و در سطح اجتماعی و فضایی چند میدانه و پویا بوده و از هر فرصتی برای بروز خود بهره برده است. با این حال خودانگیختگی صرف نمیتواند در دراز مدت به تغییرات پایدار در عرصه سیاسی بیانجامد و همین عامل میتواند توان بسیج و امید و چشم انداز جنبش را مستهلک کند. در نتیجه، ایجاد شبکههای محلی و فرامحلی و مهم تر از آن ساختن چشماندازی دعوت کننده از آینده بدیل در میان نیروهای جنبشی میتواند به تداوم و تعمیق گفتمانی-اجتماعی و سیاسی جنبش کمک کند. مسئله دیگر ایجاد پیوندهای استراتژیک میان جنبشی است. پیوندهایی که بتوانند جنبش زنان و اقلیتهای جنسی را به جنبشهای کارگری و صنفی، اتنیکی (ملل ایران)، محیط زیستی، و نیروی اجتماعی قیامهای شهری به شکلی ایجابی متصل کند؛ کاری که شاید دشوارترین مرحله در بلوغ جنبشهای اجتماعی در ایران پسا ۹۶ باشد.
نظرها
نظری وجود ندارد.